ای قبای پادشاهی راسـت بربالای تو
زینت تاج و نگیـن از گوهر والای تـو
مصرع دوم در نسخههای مختلف ، به این صورت آمده است :
نسخهی هـنـد : "تاج شاهی را فروغ از گوهر والای تـو"
نسخه ی قزوینی : "زینت تاج و نگین از گوهر والای تـو"
ایاصوفیه : "تاج شاهی را فروغ از لؤلؤ لالای تـو"
ای صبانَکهَتی ازکوی فلانی به من آر
زار وبیمار غمم راحت جانی به من آر
صبا باد ملایم صبحگاهیست که درادبیات کهن ازاین باد بعنوان پیک و پیام رسان ورابط بین عاشق و معشوق یادشده است.
نـَکهت:بووشمیم روح پرور، عطر نفس یار
ای باد صبا ازکوی فلانی(معشوق) شمیم جانپرور و عطرنفس یار را برای من که به بیماری (هجران) دچارشده ودرعذاب وشکنجه یِ روحی بسر می برم بیاور وجانم را ازاین درد ورنج راحتی بخش.
بــارهـا گــفــتهام و بار دگـر میگویم
که منِ دلشده این ره نه به خودمیپویم
ازآن هنگام که دردوراهی "عشق وعقل" بین حافظ وعلمای دینی وفقها اختلاف افتادوحافظ عشق راانتخاب کردتاپایان عمر،پایِ اصراربراعتقادِ خویش فشردوهرگز یک قدم عقب نکشید. دراغلبِ غزلیات واشعارِ خویش به درستی وبرحق بودنِ "عشق" وارجحیتِ آن بر"عقل ومصلحت اندیشی" اشاره کرده وبارها وبارها، بلکه هزارهاباربه این حقیقت تأکیدنموده وتاواپسین نفس برخطِ فکریِ خویشتن پایبندمانده است.
باز آی ساقیا که هوا خواه خدمتم
مشتاق بندگی و دعاگوی دولتم
"ساقی" در لغت به معنیِ سقـّاست ؛ کسی که آب یا شراب میدهد و در اصطلاح عرفانی عامل وواسطهیِ فیض رحمانیست است.
ازاین غزل نیز مثل غالب غزلهای حافظ هم می توان برداشت عرفانی نمود هم برداشت غیرعرفانی. دربرداشت عرفانی ، شاعرآرزوی خدمتگری معشوق آسمانی را دردل خویش می پرورد وخواهان فیض ورحمت الهی وراه نجات ورستگاریست است.