حافظانه

شرح غزلیات حافظ

حافظانه

شرح غزلیات حافظ

برداشتهای شخصی من از غــزلهای پیامبر عشق و ادب حضــرت حافـظ

دنبال کنندگان ۳ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
بایگانی
آخرین نظرات

ازدیده خون دل همه بر روی ما رود

سه شنبه, ۲ دی ۱۳۹۹، ۱۲:۵۰ ق.ظ

 


 ازدیده خون دل همه بر روی ما رود 


بر روی ما زدیده چه گویم چه‌هارود ؟


این غزل یکی از ناب ترین غزلهای خواجه ی شیرازاست که به آرایه ی ایهام مزین است. ایهام یکی اززینتهای غزل است. ایهام بکارگیری  واژه هابانظرداشت معانی گوناگون است. یعنی شاعر کلماتی رابا حداقل دو معنی که یکی نزدیک به ذهن و دیگری دور از ذهن باشد درشعربکارمی گیرد تاذهن خواننده برسر دوراهی یاسه راهی قراگیرد ودرکشف معنای اصلی دچار چالش شود. قرارگرفتن ذهن برسردوراهی وتلاش بدای پیداکردن معنای مورد نظرشاعر وپیداکردن داستان یا ضرب المثل مرتبط با آن بیت یا مصراع، تولیدلذت خاصی درخواننده کرده وسبب فزونی علم و دانش می گردد. یکی دیگراز رازهای ماندگاری ومحبوبیت حافظ همین نبوغ ایهام گویی اوهست

معنی بیت:

خون دل ما از طریق روزن چشمانمان بر چهره‌هایمان جاریست ، چه بگویم که این اشک با چهره‌ی ما چه کرده‌است. بین دل عاشق و چشمان او ارتباط محکمی بر قرار است. به سبب گناه چشم است که دل  اسیر وگرفتار شده است. خون دل اگرریخته شود گناه ریخته شدن خون دل بگردن چشم است. چشم است که بادیدن زیباییهای معشوق ، دل بیگناه را وارد معرکه نموده وبه کشتن داده است.‌‌ 

چه خونها از دست دیده بر دل ما وازدل ما ازراه دیده برروی ما جاری می شود.

به بیانی دیگر شاعری فرماید: آنچه که ما دیده‌ایم و باعث بارش خون ازچشمانمان به رویمان شده است چه بگویم که   رنگ رخسار، راز پنهان رابرمَلا ساخته است. 

توراصبا ومرا آب دیده شد غمّاز

وگرنه عاشق ومعشوق رازدارانند. 


مـا در درون سـیـنـه هوائی نهفته‌ایـم


بـر بـاد اگـر رود دل ما ، زان هـوا رود


هوا دارای ایهام است:1- هوایی که تنفس می کنیم.2 آرزو،میل ،خواسته

درمعنای ظاهری، این نکته درنظرگرفته شده کههمگان برای زنده ماندن ،بواسطه ی "دم" نفس کشیدن، هوایی رادردرون سینه نگاهداشته ودربازدم به بیرون می فرستند. 

اما روشن است که شاعر بدنبال طرح این نکته ی بدیهی نبوده بلکه قصد دارد نکته ی مهمتری را ازدل این نکته ی ساده استخراج کرده وذهن مخاطبان خویش(خوانندگان شعر)را به آن سو معطوف نماید.

معنای باطنی:

ما در دردرون سینه آرزو وخواسته ایی را نهان کرده‌ایم چنانچه بلایی برسردل ما آید ودل ما از دست برود به سبب این آرزویی هست که دراندرون سینه وجان ما رسوخ کرده وجای گرفته است. 

دل می رود زدستم صاحبدلان خدارا

دردا که را پنهان خواهدشدآشکارا



خورشید خاوری کند ازرشک جـامه چاک


گــر مـاه مـهـرپـرور مـن در قـبـا رود


خورشید خاور : خورشیدی که از جانب مشرق طلوع می کند 

 ازرشک : ازحسادت ، رقابت ، از خودپرستی و خود پسندی جامه ی خودرا چاک می کند.

 چرا؟ چون بادرخشش و گرمای بی نظیر وبی مثالی که هنگام طلوع دارد، درمقابل جلوه گریِ  معشوقِ ِماهرو و نازپروردِ من کم می آورد. هنگامیکه محبوب ماه روی ِ نازنین من درقبا فرو میرود (جامه برتن می کند) وشروع به جلوه گری میکند،خورشید ازشدت حسادت و بیقراری، قبای خویش را می درد. دراین بیت شاعرباهنرنمایی بی نظیری، باواژگان خورشید وماه مضمونی فوق العاده خلق کرده وزیبایی ِ معشوق ماه رخسار خودرا به شیوه ی حافظانه به تصویرکشیده است. زیبایی خیره کننده ای که خورشیدخودپسند ازحسادت، جامه چاک می کند. درجای دیگر حافظ به مدد نبوغ خود، محبوب خویش رابه خورشید تشبیه نموده واینباراین ماه آسمان است که بادیدن خورشیدِرخسارمحبوب،ازشرم وخجالت روی بردیوارمی کند. 

فروغ ماه می دیدم زبام قصر اوروشن

که رو ازشرم آن خورشید در دیوارمی آورد


بر خـاک راه یـار نهادیم روی خویـش


بر روی مـا رواست ، اگر آشـنا رود


"آشنا"  معانی گوناگونی متناسب باجمله دارد : خویشاوند ، اهل دل و اهل معرفت ، شناگر ، اما در اینجا به معنی یار ومعشوق است .

معنی بیت:

ما روی‌ وصورت خویش را بر خاکی که  یار از روی آن خاک می گذرد گذاشته ایم ،به امیدآنکه یار قدم مبارکش را به روی ماگذارد.پس اگر یار آشنا بر چهره‌ی ما پا بگذارد شایستگی آن رادارد.ماخودمان راخاک راه اوکرده ایم ،ما نیزچون خاکساریم ومانند خاک شده ایم ، شایستگی این راداریم که گام های یار بر روی ما باشد.

آنکه پامال جفا کرد چوخاک راهم

خاک می بوسم وعذرقدمش می خواهم


سیل‌است آب دیـده و هر کس که بـگذرد


گر خود دلش ز سنگ بود ، هم ز جا رود


آب دیده واشک ما چونان سیلاب روان است ، هرکس که در مسیر این سیل قرار بگیرد ، هرچندکه سنگدل هم بوده باشد ،تاب وطاقت نیآورده و از جا کنده می‌شود.تحت تأثیر اشک روان ماقرارگرفته وتوجهش به ماجلب می شود.

می گوید که ما در راه عشق و عاشقی  آنقدر ازروی ارادت گریه وزاری می کنیم که سنگدلان نیز تحمل نیاورند وتحت تاثیر قرارگیرند وازخودبیخودشوند.

بیدارشو ای دیده که ایمن نتوان بود

زین سیل دمادم که دراین منزل خواب است


مـا را به آب دیـده شب و روز ماجـراست


زان رهـگذر که بر سر کویـش چـرا رود 


ما شب و روز با اشگ چشمهایمان (ازروی حسادت وغیرت )ماجراها یی داریم. از روی این که چرا در کوی معشوق ِ ما فلان رهگذر درحال عبور وتردداست؟ مباداتوجه آن رهگذربه معشوق ما جلب شود؟.

ازمنظری دیگر: ما شب و روز با اشگ چشمهایمان (ازروی غرورعاشقانه) گفتگوهایی داریم، از آن سبب که چرا دیدگان ما اشک می‌ریزد و پرده دری میکند  تا هم معشوق و هم دیگران اسرار دل ما را بفهمند .

 ازمنظری دیگر نیز بادرنظرگرفتن اینکه یاردر چشمان عاشق حضورپیدامی کند بنابراین چشمان عاشق معنای "کوی عاشق" بخودمیگیرد،  می توان چنین برداشت نمود که ما شب وروز با اشگمان بحث وجدل می کنیم که ازچه رو اینگونه مدام همچون سیل به کوی معشوق روان میگردد ودیدگان مارا که محل حضور یارو جایگاه معشوق است اشغال می کند.

آنچنان درهوای خاک درش

می رود آب دیده ام که مپرس


حـافظ به کوی مـیـکده دایـم به صدق دل


چون صوفیان صومعـه‌دار از صفا رود


میخانه ومیکده» درفرهنگِ حافظانه، معناهای متفاوت ومتضادی دارد. یکی به معنی میخانه ی مجازی که درآنجاشراب وباده انگوری عرضه میگردد ودومی  میکده ی حقیقی یامیکده ی عشقست که شرابهای متنوع ومختلفی دارداما مایه ی اصلیِ همه ی آنها باده ی اَزَلیست.

باده ی ازلی همان باده ی هستیست که به اراده خداوند به عمل آمده، ازهمیشه تاهمیشه بوده وخواهدبود وبه رایگان دردسترس همگان قراردارد.  حیوانات، درختان، رودخانه هاوتمام ستاره هاوسیاره ها ازاین باده مسرور و درحال رقص وآوازهستند. فقط انسان است که ازاین موهبت غافل مانده وبرای تامین سرمستی خود متوسل به باده های دست ساز خودشده است. 

میکده ی عشق برخلاف میکده هایی که به دست انسان ساخته شده ساختمان وبنای مشخصی نداردو درتمام کائنات گسترده وبرقرار هست. 

 گواراترین وگیراترین شراب این میکده، شراب عشق است.  البته عشق نه به معنای امروزی که کاملاتحریف شده ومفهوم اصلی خودراازدست داده است.  اغلب رابطه های به اصطلاح عا‌شقانه که درمیان مردم رواج دارند خالی ازعشق بوده وبه پشتوانه ی نیازهای جنسی ویاگریزازتنهایی وپناه آوردن به دیگریست. درچنین عشق های کذایی هریک ازطرفین سعی درتصاحب ومالکیت یکدیگر دارند وآزادی همدیگرراتباه ساخته وطرف مقابل رازندانی خویش می کنندوسپس انتظاربیهوده دارندکه عشق بین آنهاتداوم داشته باشدغافل ازاینکه عشق بین زندانی وزندانبان امریست محال ومضحک، وخیلی زود تبدیل به انزجارمی گردد. 

 

 درعشق حقیقی که نه ازبلوغ جنسی بلکه ازبلوغ روحی، آگاهی وغنای درونی نشٱت می گیرد تصاحب کردن وتملیک وجودندارد وبجای آن بخشیدن ورهاکردن ومحبت بی قیدوشرط است که تداوم رابطه رامیسر وجاودانه می سازد. 

دراین چنین عشقی، درجریان ملاقاتهای عاشق ومعشوق شرابی گیراو گوارا به عمل می آید بدین معناکه وقتی یک عاشق صادق درمحضرمعشوق حضورپیدامی کند زمان متوقف شده و بین آنهااتفاق غریبی رخ می دهد، به هر دوی آنها ازغیب چیزی اعطامیگرددوهردو رابه غایتِ خوشی وسرورمی رساند.


دراین میکده ی  باده ی ناب وخوشگواردیگریست که درجریان وارستگی ورهاییِ بی باکانه، ازبندهای تعلقات دینی ودنیوی حاصل می شود ورند وسالک راه راد مسیرجستجوی حقیقت، سرخوش وسرمست می سازد . 

 هرکسی که یکبار یک جرعه ازاین باده ی ناب وازاین شراب گوارا بچشد تاآخرعمر درحالتی سرورانگیز وسرمستی بسر خواهدبرد وهرگز میلی به بیداری وهشیاری پیدانخواهدنمود چراکه این مستی، خودنوعی هشیاری ناب واین نوع خوشی، حالتی از دانایی وآگاهی درسطحی فراتراز حدمعمول است. 

به هیچ دورنخواهندیافت هشیارش

چنین که حافظ مامست باده ی ازل است


اما به رغم این تفاوتهای بنیادی، هردومیکده ی  «حقیقی ومجازی» وجه مشترکات زیادی دارند:

 هردو درمقابل مسجدوکنشت وصومعه قراردارند. چرا که این مکانها دراغلب دوران(البته نه بصورت مطلق) به  ویژه دردوران زندگانی حضرت حافظ، محلی برای نمایش، ریاکاری وتظاهرو تزویر بودند چنانکه امروزه نیزهستندو مابه عینه شاهداین اتفاق هستیم. 

محصولات هردومیکده  «شراب وباده» هست. درهردومیکده ساقیان زیباروی خوش مشرب، مشغول خدمت رسانی بوده وازمشتریان پذیرایی می نمایند. با جامهای شراب وپیاله های باده، غم ازدل آنهازدوده وچهره هایشان راازشادمانی ارغوانی می کنند.


 درهردو میکده پیری باتجربه وروشن ضمیر حضور دارد ومیگساران راهدایت وراهنمایی می کند. منیّت وتکبرو خودخواهی به محض ورود به هردومیکده ناپدید ومستی وراستی برجسته ونمایان می گرددوالی آخر... 


 به واسطه ی همین اشتراکات، حافظ فرزانه ازروی رندی وشیرینکاری، دراغلب غزلها این دومیکده رادرهم ادغام نموده تاذهن مخاطبین خودرا به کاویدن درلایه های تودرتوی معناهاترغیب وتحریک نموده وبه چالش کشیده باشد. دراثراین شیرینکاریهاست که شعروسبک بیان وقلم حافظ، ازسایرشاعران متفاوت ومتمایز شده است. 

حافظ به عمد چنین شرایطی راایجادنموده تا هیچ یک ازمخاطبین وخوانندگان غزلهای او، ازاین درگاه دست خالی وناامید برنگردندو عارف وعامی بااندکی کاوش در لایه های سطحی وزیرینی معنا،  به فراخور درک وفهم خویش، توانسته باشند  از گوهرهای گفتارو مرجانهای ارزشمندِ معانی بهره مندگردند

"صوفی" نیز همانند زاهد ومدعی وواعظ دراغلب اشعار حافظ دارای شخصیتی منفیست ونقش یک ریاکار، متظاهر، خشک مذهب،حیله گر وجاه طلب وفریب خورده رابازی می کند.

البته دراین بیت یک نوع طنز وشیطنت حافظانه نیزبه چشم می خورد. صوفی که ظاهری پاکدامن دارد بظاهر می بایست به حرمت صومعه داری ازمیخواری وشرابخواری پرهیزکندو وانمود کند که شراب نمی نوشد لیکن او نمی تواند درمقابل وسوسه ی میخواری مقاومت کند بنابراین صادقانه وبی هیچ مکر وحیله ای تسلیم این وسوسه شده  وروی به میخانه می نهد.(تنها جاییکه صوفی حیله گر ومکٌارصادقانه رفتارمی کند!)


معنای بیت: حافظ ،همیشه از روی صدق وپاکی وخلوص نیت به میخانه می رود به همان صداقتی که صوفیان صومعه دار، صادقانه تسلیم وسوسه ی میخواری شده وبه رغم داشتن منصب صومعه داری، روی به  میخانه نهاده وبه شرابخواری می پردازند!.

صوفی ما که زورد سحری مست شدی

شامگاهش نگران باش که سرخوش باشد


  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۹۹/۱۰/۰۲
  • ۷۶۱ نمایش
  • رضا ساقی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی