سه شنبه, ۲ دی ۱۳۹۹، ۰۲:۰۶ ب.ظ
آن پیک نامور که رسید از دیاردوست
آورد حرز جان ز خطِ مُشکبار دوست
دربعضی ازنسخه های قدیم به جای "آن" این ثبت شده که بنظردرست ترمی باشد. چراکه صحبت ازپیکی هست که به خدمت حافظ مشرّف شده است.
پیک: کسی که ماموررساندن چیزی یا پیامی باشد.قاصد
نامور: نامه بر، نامه ور،نامه رسان. بعضی نامور رابه معنای مشهور وسرشناس معنی کرده اند که بنظر درست نیست وهمین نامه ور درست می باشد.
حرز: حفاظت و نگهبانی کردن ، دعایی که نوشته وبه بازومی بندند، تعویذ، چشم زخم،دراینجا همان نامه ایست که ازدوستِ صمیمی (احتمالاً امیرجمال الدّین شیخ ابواسحاق) به دست حافظ رسیده است. حافظ قبل ازشاه شجاع با این پادشاهِ فرهیخته رابطه ی عاطفی عمیقی داشت. حافظ درطول عمر پربارخویش با درباریان زیادی دوستی داشته لیکن با این دوسلطان که هردو اهل شعر وادب بودند رابطه ی بسیارعاطفی و عاشقانه ای برقرارکرده بود واغلب غزلیّات عاشقانه ازجمله همین غزل متاثّرازاین رابطه ی عاطفی سروده شده است.......
خطِ مُشکبار: خطی که بامرکّبِ آغشته به مُشک، نویسند تا معطّر باشد. امروزه خوشنویسان به جای مُشک، به مرکّب گلاب اضافه می کنند. ضمن آنکه که "خط مُشکبار" به معنای موهای لطیف گرداگِرد صورتِ دوست نیزهست.
بعضی ازمُغالطه کاران عزیز که خیلی تمایل دارند ازتمامی غزلیّات حافظ مفاهیم عرفانی برداشت نمایند، براین باورند که مقصود از"حرز" دراین غزل، آیات قرآن! ومنظوراز "پیک"، پیامبراسلام ! و "دوست" همان خداوندمتعال است!!!
درست است که حافظ دربسیاری ازغزلیّات ، از معشوق اَزلی وخداوندمنّان با واژه ی «دوست» یادکرده است، امّا این دلیل نمی شود که هرجا به این واژه برخوردیم،آن را معشوق ازلی تعبیر کنیم.!
بارها گفته شده که چنین برداشت های خودخواهانه وناآگاهانه، ضمن آنکه لطایف وظرایفِ شعری راازبین می برد، سببِ فسادِ معنوی نیز می گردد.
لطایف وظرایفِ شعر ازاین رو پایمال می گردد که ما خودخواهانه تعابیری را که خودمان دوست داریم ضمیمه ی معنا ومفهوم ِ مضامین شاعرانه می کنیم وآن رادرنظر مخاطبین شعر، برجسته ترنشان می دهیم درنتیجه حقیقتِ معنایی که مدّ نظرشاعربوده کمرنگ شده وازدیدِ مخاطبین محو می گردد ومنجربه پایمال شدن لطفِ کلام شاعرانه می شود. برای نمونه وقتی شاعری مثل حافظ باذوق شاعرانه واز روی اشتیاق وعلاقه، صحبت اززلفِ مجعّد ومعطّرشاه شجاع ولبِ لعل ونوشین اوصحبت می کند، خودشیفتگان ِمتعصّب وبه ظاهرمتشرّع که چنین مضامین شاعرانه را نوعی معصیت پنداشته وبرنمی تابند، سخن ازمفاهیم عرفانی، تعیٌنات وکثرت وجلوه های معشوق اَزلی به میان می آورند تابه خیال باطل خویش، ازاشاعه ی بدآموزی پیشگیری کرده باشند!. آنها به مصداق کافرهمه رابه کیش خودپندارد، گمان می کنند که همگان مثل آنها بدنبال هوسرانی وشهوت هستند! آنها همه چیز را ازوَرای عینکِ بدبینی ، شهوت وفساداخلاقی می نگرند. غافل ازاینکه ازمنظرشعر و شاعری ودرفرهنگ وادبیّاتِ عاشقانه، خَلق مضامین اینچنینی هنر محسوب شده وبهره گیری ازاین مضامینِ عاشقانه، نشانه ی اشتیاق وعلاقمندی وشیدائیست وارتباطی به جنسیّتِ مخاطب ندارد.
روانشاد استادشهریارمی گفت: اغلبِ غزلهای عاشقانه ای را که من سروده ام هرکس که ازشان نزول غزل آگاهی نداشته باشد خیال می کند آنها را برای یک دختر چهارده ساله ی شوخ وشنگ نوشته ام! درحالی که مخاطبِ بیشترغزلیّات من همکاران من دربانک کشاورزی هستند که روزگاری باآنها انس والفتی داشتم.
ویا دراین غزل موردِ بحث، هنگامی که حافظ نامه ای از رفیق شفیق خویش دریافت کرده واز آن با عنوانِ"حرزجان" یادمی کند، دلواپسانِ متشرّع ومتوهم که خودرامسئول پیشگیری ازبدآموزی می پندارند بی درنگ دست بکارشده وشرح مبسوطی بر"حرزجان" نوشته وآیاتی ازقرآن رانیز باذکرشماره آیه ونام سوره ضَم ِمطلب می کنند تاباتحریفِ موضوع غزل، معناهای عرفانی برداشت نمایند! بنظرمی رسد این دلواپسانِ خودپسند، بیم آن دارند که اگر احیاناً خوانندگان شعرحافظ ازاین موضوع که اغلبِ غزلیّاتِ او معناهای عرفانی ندارند آگاه گردند، دُکان عرفان از رونق افتاده وبازار عرفان روبه کسادی خواهد گذاشت! ازهمین رو با آسمان وریسمان به هم بافتن، سعی می کنند ازتمام غزلیّات، برداشتهای عرفانی نمایند که نتیجه ی این خودخواهی پایمال شدن لطفِ کلام وظرایف شعری می شود.
ورُخ دادنِ "فسادِمعنوی" که اشاره شد بدین دلیل است که، کسان که جاهلانه وبدون آگاهی ازشان نزول غزل، شعری را که شاعر برای رفیق گرمابه وگلستان خویش سروده، به غلط، به خدا وپیامبر وقرآن نسبت می دهند درحقیت درحقّ یکایکِ آنها جفاوستم می نمایند. چراکه خدا اصلاً ازچنین رفتار جاهلانهوچاپلوسانه نه تنها خشنود نمی شود بلکه کاملاًبیزاراست. خدا هرگز دوست ندارد کسی برای دلخوش کردن او از دیگران مایه بگذارد وازروی چاپلوسی ،شعری از یک شاعرراکه برای رفیق خویش سروده، به پیشگاهِ خداتقدیم نماید وبه اصطلاح پاچه خواری کند!
ماحق نداریم مطلبی را که شاعر برای شخص خاصّی نوشته، آن راتحریف کرده وبه خدا وپیامبر نسبت دهیم وچاپلوسانه با ادای احترام دست به سینه،تعظیم کرده وبه استحضارخدا برسانیم که خداوندا... قبله ی عالم بسلامت باد! شاعرشهرما ازآتش اشتیاق وعلاقه وعشقِ شما،غزل ناب ونغز یی سروده ومن باکمال افتخارتقدیم محضر اَنور شما می نمایم!!! بگذریم.... که ازهرچه بگذریم سخن دوست خوشتراست.
معنی بیت:
آن یااین قاصد و نامه رسان ِ عزیزو گرامی که ازکوی وسرزمین دوست آمده، نامه ای یادست خطّ معطّری آورده که درنظرگاهِ من، به ارزش همان دعائیست که برای محافظت ازجان می نویسند. این نامه، اعتباروارزش"تعویذ" را دارا می باشد بااین نامه که بسیارمقدّس ومعنویست از بلایا وگرفتاریها دراَمان خواهم ماند.
حافظ پیش ازاین نیزنامه ی دوست را به عنوان تعویذ تعبیرنموده است.
کِلکِ توخوش نویسد درشٱن یار واغیار
تعویذ جان فزایی افسون عمرکاهی
خوش میدهد نشان جلال و جمال یار
خوش میکند حکایت عِزّ و وِقار دوست
دلواپسان با دستآویز قراردادنِ "جلال وجمال" که بیشتردررابطه با خصلت های خداوندی بکارمی برد سعی کرده اند که ازاین غزل معنای عرفانی برداشت نمایند. غافل ازآنکه "جمال" نام شیخ ابواسحق و"جلال" نام برادر وی(جلال الدّین شاه مسعود) است وحافظ باهنرمندی اسم این دو را بصورت کُد درغزل جای داده است تاراهنمای جویندگان حقیقتِ شٱن ِغزل بوده باشد. ضمن آنکه جلال وجمال به معنی شکوه و زیبایی نیز می باشند.
عزّ: عزّت وبزرگواری
وقار: متانت، شکوه وجلال
معنی بیت: این نامه ای که به دست من رسیده، به روشنی بیانگرشکوه وعظمت وزیبایی دوست است. این نامه چه نیکو از بزرگواری ومتانتِ یار حکایت می کند.
به رغم مدّعیانی که منع عشق کنند
جمالِ چهره ی توحجّت موجّهِ ماست
دل دادمش به مژده و خجلت همیبرم
زین نقد قلب خویش که کردم نثاردوست
نقد: پول،سکّه
قلب:ایهام دارد: ۱-قُلّابی، تقلّبی، ۲- دل
نقدقلب: سکّه ی تقلّبی، حافظ ازشکسته نفسی، دل خود رامثل سکّه ی تقلّبی می داند.
معنی بیت: ازبابتِ دریافتِ این نامه ی لطف آمیز، دلم رابه مژدگانی دادم لیکن شرمسارم ازاینکه نتوانستم هدیه ای باارزش تر نثاردوست کنم. دل من دربرابر دوست، همانندِ سکّه ی تقلّبی وبی ارزش است.
جان نقدِ محقّراست حافظ
از بهر نثار خوش نباشد
شُکر خدا که از مَدد بخت کارساز
برحَسبِ آرزوست همه کاروباردوست
برحسب: مطابق.
این بیت نیز دلیل روشنی براین ادّعاست که این غزل معنای عرفانی ندارد ومنظورا زدوست، دوستی زمینی است نه خداوند. چراکه قطعاًهیچ عارفی به سببِ اینکه کاروبارخداوند بروفق ِمُراد است به درگاه خداوند اظهارشکروسپاس نمی کند! بنابراین اگر"دوست" را به معنای خداوند بگیریم این بیت معنای مضحکی خواهد داشت. امّا اگرمنظوراز "دوست" همان شیخ ابواسحق بوده باشد معنای بیت نیز درست خواهدبود.
معنی بیت: سپاس وشکرخدا را که دوست ( شیخ ابواسحق) دارای اقبال نیکوئیست وچنانکه ازمحتویّاتِ این نامه برمی آید کاروبارش وفق مُراد است همانگونه که من آرزوی توفیق و سرافرازی وسعادت اوراداشتم، شکرخدا همانگونه رقم خورده است.
دیده نادیده به اقبال توایمان آورد
مرحبا ای به چنین لطف خدا ارزانی
سِیر سپهر و دورقمر راچه اختیار
در گردشند برحسب اختیار دوست
صحبتی که درموردِ ازبین رفتن ِ "لطفِ کلام ِ شاعر" درسطوربالا گردید دراین بیت بیشتر ملموس ومشهوداست.
وقتی که از اینچنین بیتی که کاملاً زمینیست، جاهلانه برداشتِ عرفانی می شود همه ی لطفِ کلام شاعرکمرنگ و حتّا به کلّی پایمال می گردد. چرا که گفتن اینکه : ستارگان وسیّارات به دست توانای خداوند می چرخد" هیچ نکته ی خاصّ وشاعرانه ای دردل خودندارد.! همه می دانند که چرخاننده ی چرخ فلک خداونداست! تکرار مکرّرات و چیزی که عام وخاص می دانند لطفی ندارد وهنرشاعرانه ای محسوب نمی شود!!
لطفِ کلام وقتی برانگیزاننده ی احساساتِ آدمی می گردد که شاعر، به مددِ نبوغ خویش، گردش ِ سیّارات وچرخ روزگار را با این واژه ها وعباراتِ حس انگیز به یک سلطان ِ زمینی نسبت می دهد. دراینجاست که مخاطبین شعر درحال شنیدن چیزی نو وبدیع هستند که نمونه ی آن نیزتابحال به گوششان نخورده است. درچنین برداشتیست که هنر وقدرت مبالغه ی شاعر متجلّی و نمایان می شود وآدمی ازظرایف و زیبائیهای شعر به وَجدآمده ومَحظوظ می گردد.
بنابراین چنانکه ملاحظه می شود برداشت های غلط وجاهلانه، نه تنها تحریفِ معنا بلکه زایل کننده ی لطفِ کلام وزیبائیهای شعریست وقطعاً خیانت درامانت محسوب می گردد.
معنی بیت: گردش روزگار وماه وستارگان همه به فرمان واراده ی دوست(شاه ابواسحق) صورت می پذیرند. آنها ازخود اراده واختیاری ندارندبلکه مطیع وفرمانبردار ابواسحق هستند.
شاه ِ عالم را بقا وعزّ و ناز
باد وهرچیزی که باشد زین قبیل
گر بادِ فتنه هردو جهان را به هم زند
ما و چراغ چشم و ره انتظار دوست
احتمالاً شاه ابواسحاق درسفر بسرمی برده که حافظ دراین جوابیّه ای که برای اوفرستاده، بی صبرانه انتظاربازگشت دوست را می کشد.
فتنه: آشوب.
ناگفته نماندکه امیرمبارزالدین رقیبِ سرسخت ِابواسحاق، همواره درپی سرنگونی اوبوده وهراز چندی سببِ فتنه وآشوب می شده است. در نهایت نیز ابواسحاق به توسط اوکشته شد. "فتنه" اشاره به همین موضوع دارد.
چراغ چشم: چشم به چراغ تشبیه شده است.
معنی بیت: اگرهردوجهان نیز روبه خرابی نهد ودراثرطوفان حوادث وآشوب ازمیان روند، ما چشم برراه در انتظاربازگشت دوست(ابواسحق) باقی خواهیم ماند. چراغ های چشمان ما که ازنیروی لازوال عشق تغذیه می کنند هرگزخاموش نخواهندشد ودرراهِ انتظاردوست خواهند سوخت.
درانتظار رویت ما وامیدواری
درعشوه ی وصالت ما وخیال وخوابی
کُحل الجواهری به من آر ای نسیم صبح
زان خاک نیکبخت که شد رهگذار دوست
کُحل الجواهر: کنایه ازخاکی که دوست برآن قدم گذاشته است. سُرمه و داروی تقویت چشم که از سورمه و سائیده ی مروارید درست میشد.
معنی بیت: ای نسیم سحرگاهی، ازخاکی که دوست برروی ِ آن قدوم مبارکش راگذاشته برای من بیاور که به عنوان ِ سُرمه ی به چشمانم بگذارم. این خاک برای من همانندِ سرمه ایست که ازسائیده ی مروارید ساخته شده باشد. خاکی که دوست برروی آن قدم می گذارد بسیارخوش اقبال است که چنین سعادتی نصیبش شده است.
چوکُحل بینش ما خاک آستانه ی توست
کجا رویم بفرما ازاین جناب کجا؟
ماییم و آستانه ی عشق و سر ِنیاز
تا خواب خوش که رابّرد اندر کناردوست
معنی بیت: تازمانی که زنده هستیم ما سر برآستانه ی عشق خواهیم نهاد. مامحتاج این آستانه هستیم وازاینجاسربرنخواهیم برداشت. تاسرانجام ببینیم که سعادتِ همخوابگی بادوست (وصال) نصیبِ کدام خوش اقبال خواهدشد؟
به پای بوسِ تودستِ کسی رسید که او
چوآستانه بدین در همیشه سر دارد
دشمن به قصد حافظ اگردَم زند چه باک
منّت خدای را که نیم شرمسار دوست
معنی بیت: دشمن اگر ازروی ِ کینه توزی درپی ِ آزار واذیت ِحافظ بوده باشد(ودر پشت سرحافظ، بدگویی وسخن چینی کندتانظرشاه ابواسحاق رابر گرداند) هیچ باکی ندارم چراکه بشکرخدا ازخودم اطمینان دارم وکاری نکرده ام که شرمنده ی دوست باشم.
دوست گو یارشو وهردوجهان دشمن باش
بخت گو پشت مکن روی زمین لشکرباش
-
۰
۰
- ۹۹/۱۰/۰۲
- ۵۴۶ نمایش
پیک