بــارهـا گــفــتهام و بار دگـر میگویم
که منِ دلشده این ره نه به خودمیپویم
ازآن هنگام که دردوراهی "عشق وعقل" بین حافظ وعلمای دینی وفقها اختلاف افتادوحافظ عشق راانتخاب کردتاپایان عمر،پایِ اصراربراعتقادِ خویش فشردوهرگز یک قدم عقب نکشید. دراغلبِ غزلیات واشعارِ خویش به درستی وبرحق بودنِ "عشق" وارجحیتِ آن بر"عقل ومصلحت اندیشی" اشاره کرده وبارها وبارها، بلکه هزارهاباربه این حقیقت تأکیدنموده وتاواپسین نفس برخطِ فکریِ خویشتن پایبندمانده است.
باز آی ساقیا که هوا خواه خدمتم
مشتاق بندگی و دعاگوی دولتم
"ساقی" در لغت به معنیِ سقـّاست ؛ کسی که آب یا شراب میدهد و در اصطلاح عرفانی عامل وواسطهیِ فیض رحمانیست است.
ازاین غزل نیز مثل غالب غزلهای حافظ هم می توان برداشت عرفانی نمود هم برداشت غیرعرفانی. دربرداشت عرفانی ، شاعرآرزوی خدمتگری معشوق آسمانی را دردل خویش می پرورد وخواهان فیض ورحمت الهی وراه نجات ورستگاریست است.
بامدادان که ز خلـوتـگه کاخ ابداع
شمع خاور فکندبرهمه اطراف شعاع
ابداع : کاینات وهستی ، شمعِ خاور: خورشید
صبحگاهان که از خلوت سرایِ قصرِ هستی
آفتابِ عالمتاب برهمه سو پرتو می افکند
وروزی نو آغازمی شود.معنایِ این بیت
بابیتِ بعدی کامل می گردد.
بـبـرد از من قرار و طاقت و هـوش
بتِ سنـگیـن دلِ سـیمین بُناگوش
بُتِ سنگین دل :یارِ زیباروی ، استعاره از نگار و محبوبِ سخت دل و بیرحم
سیمین : نقرهای ، سفید ، بلورین
«بُناگوش» در اصل «بـُنِ گوش» است ، به نرمهیِ گوش وقسمتی از گردن و چهره که در پایین واطراف نرمهیِ گوش است ، گفته میشود.
معنی بیت:
عقل و توان وتاب و آرامشِ مرا، دلبرِ سنگ دلِ گردن بلورینی ،برباد داده است .
رشته یِ تسبیح اگربگسست معذورم بدار
دستم اندردامنِ ساقیِ سیمین ساق بود...
بخت از دهان دوست نشـانم نمیدهـد
دولت خـبـر ز راز نـهـانـم نـمیدهــد
بخت واقبال بامنِ عاشق سرِسازگاری ندارد،شانس وا قبال بامن نیست،"دهانِ دوست" (که درنظرِعاشق سر چشمه ی ِ آب حیات است)ازدسترسِ من خارج است و دولت (بخت واقبال) نیزیاری نمی کندوهیچ نشانی ازآن بی نشان(دهانِ یار)دراختیارِمن نمی گذارد.