حافظانه

شرح غزلیات حافظ

حافظانه

شرح غزلیات حافظ

این خرقه که من دارم دررهن شراب اولی

يكشنبه, ۳۰ آذر ۱۳۹۹، ۰۵:۲۴ ب.ظ


این خرقه که من دارم دررهن شراب اولی
وین دفتر بی‌معنی غرق می ناب اولی

خرقه: لباس مخصوص صوفیان ودرویشان. حافظ درسراسردیوان گهرباربارخویش ازخرقه بیزاری جسته وآن رامستوجب آتش دانسته است.
 خرقه گرچه نمادِ پرهیزگاری وتزکیه ی نفس است لیکن حافظ بدان سبب که خرقه پوش باپوشیدن لباس مخصوص، ادّعای پرهیزگاری داشته وخودراانگشت نمای خلق می کند آن رانمی پسندد وبراین باوراست که برای دینداری وپرهیزگاری نیازی به پوشیدن لباس مخصوص نیست وپرهیزگاری باید درباطن وقلب وجان آدمی صورت پذیرد نه درظاهرولباس. ضمن آنکه درآن روزگاران کم نبودندصوفیانی که باپوشیدن خرقه ووانمودکردن به تقوا ودینداری مردم را فریب داده وازاعتماد آنها درجهت حفظ منافع شخصی استفاده ی سوء می نمودند و چون به خلوت می رسیدند آن کاردیگرمی کردند. به همین سبب حافظ درطول تمام عمرخویش از"خرقه وخرقه پوش" بیزاری می جست وآن رااسباب ریا وتظاهر وحُقّه بازی می دانست.
رَهن: گِرو
اولی : بهتر، سزاوارتر
دفتربی معنی : باتوجّه به اینکه دفتر وکتاب نیزهمانندِ "خرقه" همواره دستآویزفرصت طلبان وریاکاران و حُقّه بازان بوده حافظ آنهارا نیزبی معنی دانسته تابدینوسیله فضاسازی کرده و توانسته باشد برتریِ شور واشتیاق وعشق ِقلبی رانسبت به زهد وتقوا نشان داده وآن رابرجسته سازی کند.
معنی بیت: این خرقه ای که من برتن دارم فاقد ارزش است فقط به درداین می خورد که درمقابل جام شرابی گِروگذاشته شود واین  دفتر ِ به ظاهر دانش و کتب درسی دینی بی معنی سزاوار آن است که به می ناب شسته شود هیچ سودی از این خرقه ودفتروکتاب حاصل نمی شودو سودمندی اینهادرقیاس با سودی که از شرابخواری وعیش وعشرت نصیب آدمی می شود هیچ است.....
چنانکه گفته شد درآن روزگاران به ویژه در خانقاهها وصومعه سراها، بازارریاکاری صوفیان ، زاهدان وعابدان بسیارگرم وپررونق بوده است. آنها باترفندهای گوناگون وفریب مردم ساده دل، خودرابه مردم تحمیل کرده وبه اشغال جایگاهای مهم اجتماعی، غارت بیت المال،غصب اموال اوقافی وسایر منابع اینچنینی می پرداختند. حافظ که خودمدّتی بااین متظاهرین نشست و برخاست کرده وباترفندها وحُقّه بازیهای ی آنها کاملاًآشنابوده، رفتارهای آنهارابرنمی تابید وخود را درآگاهسازی وروشنگری مردم مسئول می دانست ازهمین روست که درهرفرصتی که دست می دهد بازبانی حافظانه وشیوا واثربخش سعی دارد با به زیرسئوال کشیدن قداستِ کاذبِ خرقه  ودفتروکتابِ ریاکاران، مشت آنهارابازومردم رابا ترفندهای حیله گرانه ی آنهاآشنا سازد.
بیاکه خرقه ی من گرچه رهن میکده هاست
زمال وقف نبینی به نام من درمی



چون عمرتَبه کردم چندان که نگه کردم
در کُنج خراباتی افتاده خراب اولی

 چنانکه می دانیم معنای"خرابات" درغزلیّات حافظ درهرغزل متفاوت ومتناسب بامضمونیست که درآن بکارگرفته  شده است‌. دراینجا به معنای مکانیست که درآنجا نقابهای ظاهری وبُت های باطنی می شکند غرور وخودخواهی پایمال می شود وبَرساخته های ذهنی وهمه ی بناهای شخصیّتی فروریخته وخراب می شوند. خرابات پناهگاه ورشکستگان روحی روانی وسرخوردگان اجتماعیست.
 حافظ که مدّتی درپی جستن حقیقت درکسوت صوفیگری وپرهیزگاری، باصوفیان وبه ظاهر پرهیزگاران همراه وهمگام بوده، خیلی زود پی به پوسیدگی وپوچی باورهای صوفیانه برده واینک قصددارد همچون ورشکسته ای عاطفی،خرقه ی خود را به گِرو باده سپرده ودفتروکتاب بی معنی خودرا به شراب ناب بشوید ودرکنج خرابات آرام گیرد.
معنی بیت: وقتی که به پشت سرم نگاه می کنم وراه ِ طی شده را ارزیابی می کنم درمی یابم که عمرگرانمایه ام تباه شده وبربادرفته است برای گریزاز این غم واندوهِ جانکاهِ ورشکستگی بهتر آنست که به خرابات پناه برده ودرگوشه ی آنجا به باده نوشی ومستی بپردازم.
حافظ باجداشدن ازصوفیان حّقّه باز ومتشرّعین ریاکار،وآسودن درکنج همین خرابات بود که طریق عشق راانتخاب  وبنای مَسلک ومرام ِ رندی رابا اندیشه های لطیف وطبع حافظانه اش پی ریزی کرد بنایی مستحکم که هزاران سال است در مقابل طوفانهای حوادث روزگار وپتک های گرانِ کینه توزان وبدخواهان تاب آورده ودرگذرزمان روزبروزبه رونق واعتلای آن افزوده می شود.
من زمسجدبه خرابات نه خودافتادم
اینم ازعَهدازل حاصل فرجام افتاد



چون مصلحت اندیشی دوراست زدرویشی
هم سینه پرازآتش هم دیده پرآب اولی

مصلحت اندیشی:‌ عقل گرایی و مطابق خیر وصلاح خویش اندیشیدن که بابی پرواییِ رندی ودرویشی سنخیّت ندارد.  
معنی بیت: ازآنجاکه مصلحت بینی،محافظه کاری وبراساس عقل مصلحت اندیش رفتارکردن،هیچ همگونی وسنخیّتی بامرام رندی ودرویشی ندارد بنابراین بهترآن است که آتشی درسینه افروخته گردد تاهرآنچه که به عقل وخیروصلاح مربوط می شود بسوزاند و رودخانه ای ازدیدگانم روان سازم که هرآنچه که بُردنیست باخودببرد. سینه ی درویش باید همیشه فروزان ودیده اش گریان باشد تاسوختنیها بسوزند وخاروخاشاکِ تعلّقاتِ دنیوی به آب سپرده شوند.
بی شک آتشی که حافظ قصد دارد درسینه بیافروزد همان آتش عشق ومحبّت است وآبی که درنظر دارد ازچشمه ی چشمانش فوران کند اشکیست که حاصل سوزوگداز اشتیاق و دلدادگیست.
تیره آن دل که دراوشمع محبّت نبُوَد
خیره آن دیده که آبش نبَردگریه ی عشق



من حالت زاهد را با خَلق نخواهم گفت
این قصّه اگر گویم با چنگ ورَباب اولی

"چنگ و رَباب" هردوآلت موسیقی قدیمی.
"باچنگ ورباب اولی":  بهتراست با  سازو آواز بگویم.
بعضی ازشارحان براین باورند که  " باچنگ ورباب" یعنی اینکه به گوش چنگ ورباب بگویم. بااینکه این معنی نیز درست است لیکن بنظراین ناتوان این برداشت حافظانه نیست وبه گوش چنگ گفتن هیچ لطف حافظانه ای ندارد وبا این برداشت، طنزرندانه ای که دردل بیت وجود دارد ازبین می رود شیرینی وحلاوت این بیت دراین  تضادی هست که حافظ خلق نموده است. حافظ شاعرتضادهاست، ازبرخورد وجمع تضادهاست که  زندگی زائیده می شود،طنزتولیدمی شود ونکته های باریکترازموپدیدارمی گردندوموتور اندیشه هابه کارمی افتد.
درمصرع اوّل حافظ به زاهد اطمینان خاطر می دهد که چیزهایی که ازاو دیده ومی داندرابرای کسی نخواهدگفت وبرملا نخواهدکرد امّا در مصرع دوّم می فرماید حالا اگرخواستم بگویم با چنگ ورباب وبه آواز خواهم گفت وتورا هرچه بیشتر رسواخواهم نمود.
حافظ پس ازآنکه راه خودرا اززاهدو عابدریایی جدامی سازد اورابه باد سُخره وطنزحافظانه می گیردومی فرماید: ای زاهد درست است که من مسیرخودراازشماجداکردم لیکن خیالت آسوده باد من ازریاکاریها وشیوه های فریبکاری توبامردم سخن نخواهم گفت ولی اگرروزی تصمیم گرفتم آنهارابامردم درمیان بگذارم بهتراست باسازودُهل وبه آواز وبا صدای بلند بگویم. بااین برداشت هم شیطنت وطنزحافظانه حفظ می شود هم تضادِ ی که درسخن است تبدیل به حلاوت وشیرینی می گردد ضمن آنکه بااین برداشت ،حافظ نیزدرمورد فاش نکردن حالت زاهدبدقولی نکرده است چراکه قول نداده بود که باچنگ ورباب نگوید فقط گفته بودباخَلق نخواهم گفت!
معنی بیت: من ازترفندها وحُقّه بازیهای زاهدباخَلق سخن نخواهم گفت لیکن اگرقراربراین شدکه سخن بگویم بهترآن است که شیوه های ریاکاری زاهد را باآهنگ چنگ ورباب وبه آوازبلند فاش کنم تاهمگان ازشعبده بازیهای این متظاهرین آگاه گردند.
زاهدازکوچه ی رندان بسلامت بگذر
تاخرابت نکند صحبت بدنامی چند!



تابی سروپاباشداوضاع فلک زین دست
درسرهوس ساقی دردست شراب اولی
زین دست: ‌از اینگونه
بی سر وپا: بی سروسامان،قانون وبی نظم، بی همه چیز
معنی بیت: تازمانی که اوضاع روزگار اینچنین بی سروسامان است و چرخ فلک برمَداربی نظمی می چرخد(تازمانی که روزگارراهرج ومرج فراگرفته ودانا دررنج وعذاب است ونادان درنازونعمت وآرامش) راه رستگاری وسعادت همین است که درسر، ارادت به ساقی گلچهره  ودردستانت جام شراب ناب داشته باشی.
فلک به مردم نادان دهد زمام مُراد
تواهلی فضلی ودانش همین گناهت بس!



از همچو تو دلداری دل برنکنم آری
چون تاب کشم باری زان زلف به تاب اولی

"تاب" معنای زیادی دارد دراینجا تاب اوّلی به معنای غم ورنج وتاب دوّمی به معنای چین و شکن وپیچ وتاب آمده است. 
چون تاب کشم : وقتی قراراست رنج واندوه بکشم.
معنی بیت: ای محبوب، ازدلداری همانندِ توهرگز دست برنخواهم داشت اگرقراربراین است که من رنج واندوه بکشم به هرجهت بهترآن است که این رنج واندوه ازجانبِ زلفی برآید که چین وشکن داشته باشد وچه زلفی بهتراززلف تو؟
تاب بنفشه می دهدطرّه ی مشک سای تو
پرده ی غنچه می درد خنده ی دلگشای تو



چون پیر شدی حافظ از میکده بیرون آی
رندی و هوسناکی در عهد شباب اولی

"رندی" ازکلمات کلیدی دیوان حافظ است. حافظ به مددِ نبوغ خویش این واژه راکه سخت بدان علاقمند نیز بوده غنی سازی کرده ودامنه ی معنای آن راتوسعه بخشیده است. معنای رندی  نیز همانندِ خرابات درهرغزل متفاوت ومتناسب با مضمون بیت تغییرمی کند. دراینجا به معنای خوشگذرانی وخوشباشی آمده است.
شباب: جوانی
معنی بیت: ای حافظ وقتی که پیرو کهنسال شدی نباید مطابق روال جوانی به شرابخواری ادامه دهی خوشگذرانی وهوسرانی شایسته ی دوران جوانیست ونبایددردوران پیری تداوم داشته باشد.
 حافظ چه شداَرعاشق ورنداست ونظرباز
بس طورعجب لازم ایّام شباب است


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۹/۰۹/۳۰
رضا ساقی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی