پیرانه سرم عشق جوانی به سر افتاد
جمعه, ۲۸ آذر ۱۳۹۹، ۰۲:۱۴ ب.ظ
پیرانه سرم عشق جوانی به سر افتاد
وان راز که در دل بنهفتم به دَرافتاد
از"پیرانه سر" چنین برمی آید که این غزل در دوران کهنسالی حافظ سروده شده است. شاعر عاشق پیشه ی نازنین ما دردوران پیری، گرفتارعشقی ازنوع جوانی که چنانکه افتد و همگان دانند شده است.
بنظرمی رسد که حافظ همیشه عاشق بوده ودوره ای ازعمرگرانقدر اوبی عشق(چه زمینی چه آسمانی) سپری نشده است. دراین غزل نیزباتوجّه به مضامین وعبارات ابیات غزل، معشوق یا معشوقه زمینی بوده وحافظ به رسم جوانان عاشق شده است!
"جوانی" را می توان هم به معنای یک جوان ِ خوش سیما گرفت هم به معنای دوران جوانی. هردومدّ نظرشاعربوده است.......
حافظ دراین غزل خاطرنشان می سازد که دردوران پیری امیدوار بوده،حداقل رفتار رندی، شاهدبازی وشرابخواری راکنارگذاشته و تقوا و پاکدامنی پیشه گیرد! امّابه ظاهر، جوان دلسِتانی دوست داشتنی، ازراه رسیده و دل اورا به دام انداخته ودرنهایت رازپنهانی اَش را که همان دلدادگی دردوره پیریست برملانموده است.
معنی بیت:
بااینکه دردوران کهنسالی بسرمی برم عشق درست بردارنیست! عشقی ازنوع جوانی یا عشق یک جوانی به سرم افتاده است چنانکه نتوانستم رازعاشقی پنهان سازم وراز نهانیِ من آشکارشده است.
گویند عشق وسُرفه رانمی توان پنهان کرد!
دل می رود زدستم صاحبدلان خدارا
دردا که رازپنهان خواهدشد آشکارا
از راه نظرمرغ دلم گشت هواگیر
ای دیده نگه کن که به دام که درافتاد
ازراهِ نظر: ازطریق چشم ومشاهده کردن
هواگیر: ۱- اوج گیر، به هوا پرنده . 2 - در هوا صید شده . 3 - هوایی ، آرزومند
معنی بیت: ازطریق مشاهده (چنانکه نظربازان اندازند) مرغ دلم شکارشده (عاشق روی کسی شده ام) ای چشم نگاه ببین احوالاتِ مرا که دل ما به دام چه کسی افتاده است!
احتمالاً آن کسی که دل نازنین حافظ را ربوده، ازمنظرمقام، سن، جنسیّت ویاهرمنظری دیگر دارای نکات قابل توجّهی بوده که حافظ با این لحن، چشمان خودراخطاب قرارداده است تا اورانیزازکارشگفت آوری که برسردلش آمده آگاه سازدوبه حیرت وتعجّب وادارد!
مرغ دل بازهوادارکمان ابروئیست
ای کبوترنگران باش که شاهین آمد
دردا که از آن آهوی مُشکینِ سیه چشم
چون نافه بسی خون دلم در جگر افتاد
آهوی مُشکین: آهویی که درناحیه ی زیرشکم ، نافه (کیسه ای خونیِ معطّر) داشته باشد. کنایه از معشوقیست که درپیرانه سرحافظ، عشق جوانی برانگیخته است. معشوقی که همچون آهوی خُتنِ مُشکین زیبا ومعطّرست
آهوی مُشکین ِ سرزمین خُتن و تا تارستان به نافه های معطّر معروف هستند.
معنی بیت:
داد وبیداد! آه ازدستِ آن دلسِتانی که مانندِ آهوی خُتن زیباست وباعشوه هایش دردل من خونها ایجادکرده است. به لطفِ دلبرانه ی هم اوست که من نیز دردلم، کیسه های نافه ی معطّردارم. به دلیل آنکه خونِ دل من، مربوط به عشق است همچون نافه ی آهو، بوی شوق دارد وعطرآگین می باشد.
اگرزخون دلم بوی شوق می آید
عجب مدارکه همدرد آهوی خُتنم
از رهگذر خاکِ سر کوی شما بود
هر نافه که در دستِ نسیم سحر افتاد
رهگذر: گذرگاه، محل گذر
نافه: کیسه ی معطّر
معنی بیت: ای معشوق، اگرنسیم این همه عطرهای خوشبو می پراکند همه را ازگذرگاهی که توبرآن قدوم مبارک رامی گذاری،وام برمی گیرد. خاک گذرگاه توسرچشمه ی اصلی ِ همان عطرو بوهائیست که نسیم نثارباغ وگلشن می کند.
کُحل الجواهری به من آر ای نسیم صبح
زان خاک نیکبخت که شدرهگذاردوست
مژگان تو تا تیغ جهانگیر برآورد
بس کُشته ی دل زنده که بر یکدگر افتاد
دل زنده: آگاه وداناازراز ورمزنظربازی ،عاشق
ازواژه گان این بیت مثل: "تیغ،جهانگیر، کُشته و...." چنین برمی آید که مخاطب حافظ دراین غزل یک پادشاه بوده باشد واگر حدسمان درست بوده باشد احتمالاً مخاطب کسی جزشاه شجاع نیست.
معنی بیت: آنگاه که مژگان دلکش تودرمیدان دلبری تیغ برکشیده وقصد فتح جهان کرد زنده دلان (عاشقان ونکته دانانِ) بسیاری به تیغ مژگان توکُشته شدند وچون برگهای خزان به روی هم افتادند.
سخنت رمز دهان گفت و کمر سِّر میان
و از میان تیغ به ما آختهای یعنی چه
بس تجربه کردیم در این دیر مُکافات
با دُردکشان هر که درافتاد برافتاد
دیرمُکافات: دنیایی که هرعملی پاداشی دارد چه نیک چه بد.
دُردکشان: کسانی که به سببِ تهیدستی قادربه تهیّه ی شراب ناب وزلال نبودند ناگزیر ازته مانده ی شراب ها که ارزانتر بودند می خریدند ومی نوشیدند. دُردکشان درنظرگاه حافظ همان رندان وخراباتیان هستند که به رغم داشتن ظاهری گناهکار، دارای باطنی پاک وباصفا بودند.
ازآنجا که دُردکشان ازبندِ جاه ومال ومقام دنیوی واُخروی خودرارهانموده اند چیزی برای ازدست دادن نداشتن وازهیچ چیزنمی ترسیدند. روشن است که هرکسی باهرنوع امکاناتی، اگر باچنین کسانِ بی باک درمی افتادند بی تردید ازپیش باختگان بیش نبودند.
معنی بیت: بسیارتجربه کردیم وبا چشم و گوشمان دیده وشنیدیم که کسانی که قصد نمودند تا با دُردکشان مقابله کرده ویاآنها را ازمیان بردارند موفّق نشدند وخودشان شکست سختی خوردند.
دُردکشان دراینجامظهر عاشقی، رندی، صداقت، راستی وپاک باطنیست وشکست ناپذیربونشان به مددِ همین فضلیت هائیست که کسب نموده اند نه به ته مانده شرابهائی که نوشیده اند!
ترسم این قوم که بردُردکشان می خندند
برسر ِ کار خرابات کنند ایمان را
گر جان بدهد سنگِ سیه لعل نگردد
با طینتِ اصلی چه کند بدگُهر افتاد
گرجان بدهد: یعنی اگرحتّا خودش رابکُشد.
لَعل: سنگ قیمتی سرخ رنگ
طینت: ماهیّت،ذات و سرشت،
بدگُهر: بدگوهر، بدذات
معنی بیت: سنگِ بی ارزش ِ سیاه حتّا اگرخودش رابکُشد نمی تواندمثل سنگهای قیمتی خواص ارزشمند داشته باشد بیچاره با ذاتِ اصلی خود چه کارمی تواندبکند ذاتِ خوبی ندارد. اوسیاه آفریده شده وقادرنیست هیچ تغییری درسرشت خود ایجاد کند.
کاملاً روشن است که منظور حافظ از"لَعل" همان دُردکشان ِ پاک نیّت وعاشقان پاک طینت هستند که درمقابل سنگِ سیه(ریاکاران و متعصّبین پیش پابین) آمده است. درنظرگاه حافظ، زاهد ریاکار حتّا اگر خودش راهم بکُشد نمی تواند یک رندِعاشق وخراباتی باشد چراکه:
زاهداَر راه به رندی نبَرَد معذور است
عشق کاریست که موقوف هدایت باشد.
حافظ که سرِ زلف بُتان دست کشش بود
بس طُرفه حریفیست کش اکنون بسر افتاد
بُتان: زیبارویان
دست کش اَش بود: دردست اَش گرفته بود، بازی می کرد
طُرفه: چیز تازه و نو و خوشایند. 2 - شی عجیب ، شگفت آور. 3 معشوق . 4 - شعبده باز، حُقّه باز.
بس طُرفه حریفیست: عجب معشوق شگفت آوریست.
معنی بیت: حافظ که همیشه عاشقی پیشه کرده وسروکارش بازلفِ زیبارویان بود (وبه سهولت به عشقبازی می پرداخت) اینک (درزمان پیری) با معشوقی نو،خوشآیند وحیله گرروبرو شده وکارش دررام کردن معشوق به سختی پیش می رود! پیش ازاین زلف دلبران همیشه در سرانگشتان حافظ بود امّا اینبارعشقِ عجب حریفی در سرش افتاده است!
بعضی نیزچنین برداشت کرده اند که خودِحافظ چه طُرفه حریفیست که درزمان پیری عاشق شده است!
امّا بنظرچنین می رسد که منظورحافظ از : "بس طُرفه حریفیست" اشاره به معشوق است که دردلبری چیزی متفاوت وشگفت انگیزاست که عشق اش به پیرانه سر حافظ افتاده است.
گرچه پیرم توشبی تنگ درآغوشم گیر
تاسحرگه زکنار توحوان برخیزم.
- ۹۹/۰۹/۲۸
- ۳۶۱ نمایش