حافظانه

شرح غزلیات حافظ

حافظانه

شرح غزلیات حافظ

برداشتهای شخصی من از غــزلهای پیامبر عشق و ادب حضــرت حافـظ

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
بایگانی
آخرین نظرات

سَروچَمان من چرامیل چمن نمی‌کند

سه شنبه, ۲۵ آذر ۱۳۹۹، ۰۶:۲۸ ب.ظ


سَروچَمان من چرامیل چمن نمی‌کند 
همدم ِگل نمی‌شود یادِ سمن نمی‌کند
سرو : استعاره از معشوق با قامتی بلند وقدی راست وکشیده
چَمان : از مصدر چمیدن ، خرامان خرامان راه رفتن، با ناز و غمزه راه رفتن
سَمن :گل یاسمن 
این غزل عاشقانه است وموسیقی خاصی دارد. موسیقیِ غزل باتکرار پی درپی حرف"چ" و"م" از اوّلین مصرع آغازشده وشنونده را  به شنیدن آهنگی دلنشین دعوت می کند. گویی که عاشق دلباخته ای درگوشه ای، زانوی غم درآغوش گرفته، درحُزنی عمیق فرورفته،وبی اختیار با پیرامون خویش حرف می زند. این غزل تصویر روشن ِعاشقی به نقطه ای خیره مانده را به ذهن متبادر می سازد.عاشقی که بی آنکه کسی رامورد خطاب قراردهد واگویه های سوزناکش را، که از عواطف و احساساتش برمی خیزد  برزبان آورده وبا خودسخن می گوید.
معنی بیت :
دلیلش رانمی دانم که چرامعشوقِ سروقامت ِمن تمایلی به خرامیدن در باغ وچمن ندارد؟ اوهیچ شور واشتیاقی برای هم صحبت شدن  با گل های زیبای سرخ ویاسمن ازخودنشان نمی دهد!. (افسوس که دروجودِ نازنین یار،میلی به گشت وگذار درگلشن نمی بینم!) 
عاشق نگرانِ حال معشوقست ومُضطرب ازاینکه که چرا معشوق ومحبوبش،مَلول وبی حوصله است.؟
عاشق دوست داردبا یارخویش،به گشت و گذاردر باغ وبستان بپردازدواگراین امکان میسور نیست، حداقل مشتاق است که معشوق خودرا بانشاط و شادمان ببیند.چراکه اگرمعشوق خوشحال و خندان باشد،احتمال عنایت وتوّجه به عاشق نیز قوّت می گیرد.
اوج ِ صداقت وارادتِ عاشقانه دراین است که عاشق همیشه ،آرزومندِصحت وسلامت وسربلندیِ معشوف باشد وازصمیم دل وجان دعاکند که کاروبارِ دوست وفقِ مُراد بوده باشد.
عاشقانه های حافظ، همه صادقانه وبی هیچ چشمداشت خاصی ازدل برآمده وازهمین روبردل می نشینند.
شُکرِخدا که ازمَددِ بختِ کارساز
برحَسبِ آرزوست همه کاروباردوست


دی گله‌ای ز طُرّه‌اش کردم و از سرفسوس 
گفت که این سیاه کج گوش‌به‌من نمی‌کند
دی : دیروز ، روز گذشته
گله : شکوه و شکایت
طرّه:بخشی ازگیسو،موهایی که به پیشانی ریخته می شود.درمعنی لغوی "طرّه" تازیانه و دالبُر و.....نیزبه چشم می خورد.حافظ ِخوش ذوق، مثل همیشه به گونه ای دراین بیت" طرّه "رابکارگرفته که همه ی معناها را دربرگیرد.
فسوس: افسوس، دریغ و حَسرت خوردن، از "سرفسوس"در اینجا باچاشنی ِ طنز و تمسخر ازسوی معشوق نسبت به عاشق است. پاسخ معشوق طنزآمیزوآلوده به تمسخراست.
سیاه کج : استعاره از زلفِ خمیده ،امّافقط به معنی زلف نیست. "سیاه کج"  معنی ِ زلفی سرخمیده ومشکین،وصدالبته لجوج وبی قرار کننده را می رساند.
حافظ درانتخاب واژه ها وسواس ترین شاعر است.او واژه ها راچنان بامهارت خاصّی کنارهم می چیند که ظرفیتشان اضافه تر شود،حافظ به یقین، واژه ها رادرکارگاه ذهن خویش،غنی سازی می کند تاتوان آنها برای حمل احساسات و عواطف درونی اش افزایش یابد.وی بامهارتی که دارد بسیاری اوقات واژه ها وعبارات راتحت فشارقرارمی دهد وهمان چیزی را که درنظر دارد از درونِ واژه استخراج می کند.!
درهمین"سیاه کج" این اتّفاق افتاده ومعناهای، لجاجت، شیطنت،شوخ طبعی وتمسخر نیزبه دنبال موهایِ سرخمیده به ذهن مخاطب متبادرمی شود.
معنی بیت : روزگذشته ازاثرات ویرانگر وغارتگری گیسوانش،کمی شکوه وگِله ای برزبان آوردم، با حالتی طنزآمیز وطعنه دارگفت:(من تقصیری ندارم)  این زلف سیاه خمیده ی لجباز، گوش به فرمان من نیست.!
امّا غارتگری طرّه چگونه می تواند باشد؟ وچرا حافظ به جای زلف وگیسو ازطرّه استفاده می کند؟
اززمان آغازخلقت،به رغم آنکه همه ی اجزای هستی درتغییروتکامل بوده است، چندپدیده دستخوش ِ  تغییر قرار نگرفته، ثابت و استوار پا برجا باقی مانده وهمچنان همانندروز ازل جریان دارند. بی گمان یکی ازاین ها،همین اثراتِ ویران کنندگیِ طرّه یاهمان موهایست که برپیشانی می ریزند! خاصه آنکه اگراین اتّفاقِ سِرّآمیز،دررخسارِ خوبرویی رخ دهد، ویکی ازاین خوش سیماهای دلستان، موهای خود رابه پیشانی بریزد، قطعن توّجهِ هرکس رابخصوص نظربازان عاشق پیشه رابه خودجلب کرده ودست به غارتگری دلها خواهد زد.!
جالب اینکه دردایره ی معناییِ طرّه، "تازیانه" نیز هست! یعنی ضَرَباتِ ویرانگرِ طرّه،همچون تازیانه برجسم وجان ِ عاشق،فرودآمده وآه ازنَهادَش برمی آوَرد. بانظرداشتِ این توضیحات،  می بینیم که شاعر برای  قابلِ درک شدنِ غارتگری ، دست به بهترین انتخاب زده است. چراکه  واژه های "زلف وگیسو" ویژگیِ "طرّه"راندارند و به این خوبی، انتظار شاعررابرنمی آوَرَند.
اگردلم نشدی پایبندِ طرّه ی او
کی اش قرار دراین تیره خاکدان بودی؟


تا دل هرزه ‌گردمن رفت به چین زلف او 
زآن سـفـر دراز خـود عَزم وطـن نمی‌کند 
تا: ازآن زمان
هرزه‌گرد: بیهوده گرد و ولگرد،آنکه همه جا سَرَک می کشد.دراینجا منظور همان نظربازیست. دلِ شاعر نمی تواندآرام وقرارداشته باشد. بی پروا ونظربازست وبرای پیداکردن خوبرویی که طرّه یِ ویرانگری داشته باشد به هرجا(به چین و شکن زلف ِ دلبران) سَرَک می کشد وتا دوردست ها (کشورچین) رفتن نیزبرای اوکاری ساده است. 
چین : ایهام دارد : 1- به معنی "چیدن"  2- به معنی "شکن" 3- با توّجه به سفر درازدرمصرع بعدی،به معنی "کشورچین" نیزبکاررفته است. "کشورچین" درقدیم، مصداقی برای دور ودراز بودنِ راه بکارمی رفت. همچنین نقّاشان و نگار خانه های چین نیز شهرت جهانی داشته‌اند.
 معنی بیت : از آن زمانی که دل بی قرار وبی پروایِ من در پیچ و تابِ زلف او(معشوق) جای گرفت، انگار که به دیدن نگارخانه‌ی چین رفته باشد، از آن سفر طولانی قصدِ بازگشت به سینه‌ی من که وطن اوست ندارد.! شاعربه زیبایی،حلقه های تودرتوی زلفِ معشوق را به نگارخانه هایِ تماشاییِ چینی هاتشبیه کرده است وبه نوعی به دلِ خویش حق هم می دهد که ازتماشایِ چنین نگارخانه یِ خیالپرور دست برندارد ودل بَرنَکَند.
درجایی دیگر ازاینکه زلفِ معشوق رابه نگارخانه های چینی ها تشبیه کرده،اظهارپوزش وپشیمانی کرده ومی فرماید:
جگرچون نافه ام خون گشت کم زینم‌نمیباید
جزایِ آنکه بازلفت سخن ازچین خطاگفتیم.
یعنی ازاین هم که هستم باید خونین دلتر باشم، خطا کردم که زلف تورا به نگارخانه های چین تشبیه کردم چراکه زلف توتماشایی ترازآنهاست وباید آنهارابه زلف توتشبیه می کردم. مجازات من بدتر ازاین هم هست،من خطای بزرگی مرتکب شده ام.


پیش کمانِ ابروی‌اش لابه همی کنم ولی 
گوش‌کشیده‌است‌ازآن‌گوش ‌به‌من نمی‌کند
 کمان ابرو: ابروبه کمان تشبیه شده،هم به سببِ انحنا هم به سببِ تیراندازی، مژگانِ درازتیرهایی هستندکه ازکمان ابروبه دلِ عاشق فرومی نشینند.
دل که ازناوک مژگان تودرخون می گشت.
بازمشتاقِ کمانخانه ی ابروی توبود.
لابه : زاری و التماس،دراینجاباتوجّه به اینکه ابرو درنظرگاه حافظ به محراب نیزتشبیه می شود.به معنی رازو نیازاست. چنانکه ملاحظه می شود حافظ  همه ی جوانبِ را مدِّنظردارد وچندین معنا را درهم می تَند. روشن است که ازبکارگیری "ابرو" محراب رانیز درنظرداشته است.
ابروی دوست گوشه ی محراب دولت است
آنجا بِمال چهره وحاجت بخواه ازاو
گوش کشیدن : ایهام دارد:۱- بی اعتنایی وبی توجّهی کردن به صحبت دیگری،۲- اشاره به کمان کشیدن،که دراین عمل دو گوش ِ  کمان به وسیله‌ی زه برای پرتابِ تیرکشیده می شود. شاعربه زیبایی این دورادرهم آمیخته است.
گوش به من نمی کند: به حرف من بی اعتنایی می کند.
معنی بیت :  درمحرابِ ابروانش،  زاری و التماس می کنم ، اما ابروانش نه تنهاهیچ اعتنایی که به  التماس و زاری من نمی کنند، بعلاوه همانندِ کمانی دو گوشه‌اش به هم آمده و آماده‌ی تیراندازی به سمت من است. ابروانِ هرآدمی درحالتِ غضبناکی چنین شکلی به خودمی گیرد.
خمی که ابرویِ شوخِ تودرکمان انداخت
به قصدجانِ منِ زارِناتوان انداخت.


باهمه عطفِ دامن‌ات آیدم ازصباعجب 
کـز گـذرتوخاک را مشک ختن نمی‌کند 
عطف دامن : شیرازه،سجاف و چین دامن
بعضی ازشارحان "عطف" را حافظانه ندانسته وبه جای آن "عطر" درنظرگرفته اند. باتوجّه به اینکه درآغلب نسخه های قدیمی"عطف" قیدشده،ماهم باعطف می خوانیم. امّابایداین نکته رادر نظر داشت که ممکن است دراصل"عطر"بوده باشد وباخطای کاتبان وخطّاطانِ نسخه های اولیّه، تبدیل به "عطف" شده باشد. درقدیم که صنعت چاپ نبود،کتاب ها ودیوان های شعر، بدینصورت منتشرمی شد: 
یکنفر ازروی نوشته می خوانده وخطّاطان که معمولن افرادکهنسال وکم شنوابودند می نوشتند. دراین روش،قطعن بعضی ازکلمات مانند: "عَطر وعَطف" که ازآهنگ مشابهی برخوردار هستند، بیشترازسایرواژه ها درمعرض غلط نویسی قرارمی گیرند ومتاسّفانه چه بسیارواژه هایی که دردیوان حافظ سرنوشتی این چنینی پیداکرده اند. منشاء بسیاری ازاختلافاتِ نسخه های دست نویسِ دیوان حافظ نیزهمین نکته می باشد.
مُشک خُتن:  با ضم( ُ) و باکسره( ِ) هر دو صحیح است . اهل فارس به کسر میم و اهل ماوراءالنهر به ضمّ میم می خوانند. عطر مخصوصی که از نافه‌ی آهوی ختن می گرفته‌اند.
 معنی بیت با(عطف) : بااینکه ازشیرازه ولابلای  چین ِدامن ِ تو رایحه یِ مطبوع و خوشی  مشام جان را می نوازد،من درشگفتی فرومانده ام که چراهنگام ِ عبورتو، بادِصبا دست بکار نمی شود وعطر جانپرورتورا به همه جا نمی پَراکند.! حیف نیست عطری که ازتومتصاعد می شود به همه جا پخش نشود؟ بادصباتقصیرمی کند ومن درعجبم که ازنعمتِ گذرِتو، خاکِ زمین راهمچون مُشک خُتن معطر و خوش بو نمی سازد ؟!
دراینجا حافظ بااظهارشگفتی از کوتاهیِ بادصبا، رندانه قصد دارد باتحریکِ کردن ِ بادصباوترغیب کردن ِ معشوق به راه رفتن، به هدفِ خود که همانا،تماشای قدوبالای یار واستشمام شمیم عطر روح پرور اوست برسد.
من ایستاده تاکُنمش جان فدا چوشمع
اوخود گذربه ماچونسیم سحرنکرد.


چون ز نسیـم می‌شود زلف بنفشه پُرشکن 
وه که‌دلم چه یاد از آن عهد شکن نمی‌کند
 زلف بنفشه : گلبرگهای بنفشه 
پُرشکن : پر پیچ و تاب ، پریشان
عهد شکن : پیمان‌گُسل ، شکننده‌ی پیمان.   بین شِکن در مصرع اول و دوم آرایه ی جناس تام بر قرار است.همچنین ارتباط معناییِ نزدیکی نیزدارند.زلفِ بنفشه به اندک نسیمی می شکند، عهدوپیمانِ یار نیزبه بهانه های کوچک خیلی زود می شکند.هم ظاهر هم باطن هردوشکن باهمدیگر مرتبط ومشابه هستند.
 معنی بیت : آن هنگام که گلبرگهای لطیفِ بنفشه با وزشِ اندک نسیمی، پُرچین وشکن( پریشان) می شود، شگفتا که ، چه یادها من ازپیمان شکستن های معشوق نمی کنم! یعنی زیاد یادمی کنم از عهدشکستن ِ یار. " چه" در مصرع دوّم به معنی چقدر ونشانه ی فراوانیست.
امروزه هم اینگونه سخن گفتن درمیان مردم رایج است. مانند: چه غصّه ها که نمی خورم! یعنی خیلی غصّه می خورم. 
حافظ خور وخوابش یادِ معشوق است و یک لحظه غفلت نمی کند.چه از عهدشکنی یار چه ازمهر ورزی یار،خلاصه همیشه به یادِ اوست.
الا ای همنشین دل که یارانت برفت ازیاد
مرا روزی مبادآندم که بی یادتوبنشینم.


دل به امید روی او همدم جان نمی‌شود 
جان به هوای کوی او خدمت تن نمی‌کند 
 همدم : هم نشین
هوا :ایهام دارد:۱- میل ، آرزو ۲-به معنی هوا هردومعنی مدّ نظراست.
معنی بیت : دل به امید ِدیدن روی معشوق، همیشه از سینه بیرون است و به همه جاسَرَک می کشد،گویی که متعلّق به جان من نیست! یک دَم باجان من همنشینی نمی کندو اُنس نمی‌گیرد.؟ و جان هم که ازدل بَدتراست،در آرزوی رفتن به کوی معشوق ،به تن من هیچ خدمتی (جانبخشی) نمی‌کند ، یعنی کُلّاً دل و جان ازدست داده وجسمی بیش نیستم.
این قانون عشق است،دراوّل قدم ِعاشقی دل برباد می رود سپس دین وبعدهم که جان.
دین ودل بردند وقصد جان کنند.
الغیاث ازجورخوبان الغیاث


ساقی سیم‌ساق‌ من گر همه دُرد می‌دهد 
کیست‌که‌تن‌چوجام‌می‌جمله‌دهن نمی‌کند 
سیم‌ساق :سیمین اندام،ساقی دراشعارحافظ،فقط شراب دهنده نیست وجایگاه والایی داردخوشرو، خوش فکر وخوش رفتاراست ودربسیاری ازغزل ها "ساقی" خودِمعشوق است.
دُرد :  ته‌مانده وته نشینِ شده یِ شراب،درقدیم کسانی که استطاعتِ مالی نداشتند، دُرد می نوشیدند. دُرد شرابیست که هنوزصاف نشده است.شراب صاف شده گران تراز دُرد بود. 
 معنی بیت : 
ساقی سیمین تنِ من بااینکه یکسره ته‌مانده‌یِ شراب به همراه رسوبات، می دهد( حوصله ندارد وازروی بی اعتنایی، به عاشقان شرابِ ناصاف می دهد)
امّاهمگان باتمام وجود،مشتاق ِ نوشیدن این دُرد هستند! چه کسی است که برای بهره‌ی بیشتر، تمامی بدنش را همانند جام به دهان تبدیل نکند؟ یعنی همه تن اشان را یکسره دهان می کنند وبااشتیاق، از دست ساقیِ سیم اندام شراب بیشتری می گیرند.
امّاچرا؟
برای اینکه،این عاشقانِ دُردنوش، شراب را دستآویزی قرارداده اند تا ازدستِ سیم ساقِ ساقیِ خوش سیما،چیزی بگیرند. برای آنها مهم نیست که "چه" می گیرند، بلکه مهم این است که از"چه کسی" می گیرند. حتّا اگراین ساقی،جام ِ زهرآگین نیز به این عاشقان بدهندباهمین اشتیاق خواهند گرفت و نوش جان خواهند کرد.
اگرتوزخم زنی بِه که دیگری مَرهم
وگرتوزَهردهی به که دیگری تریاک


دست‌خوشِ جَفامکن آبِ رخم که فیضِ اَبر 
بی‌مَددِسِـرشکِ مـن درِّ عـَدَن نمی‌کـنـد 
دست‌خوش : مُبتلا ، زبون ،خوار 
آب رخ : آبرو،اعتبار، به معنیِ اشک هم هست.
فیض ِ ابر : استعاره از باران است
درّ : مروارید
عـَدَن :دراصل عَدن به سکونِ دال است و لیکن دراینجا به سببِ اقتضای وزن "عَدَن"خوانده می شود. بهترین نقطه ی بهشت و اقامت گاه آدم وحوّا،قبل ازتبعید به زمین، همچنین ناحیه‌ای است در جنوب غربی شبه جزیره عربستان که مروارید آن مشهور بوده‌است.
معنی بیت : از روی جور وجَفا(بی مهری) اشک مرا اینگونه بی ارزش مکن،حرمتِ آبرو واعتبار مرا نگاهدار. مرا بیش ازاین تحقیر مکن که باران بدون کمک من نمی تواند مُروارید بسازد.( از تاثیرات بارشِ اشکهای من است که  مُرواریدهای ِ ناب ساخته می شود نه ازبارشِ باران ).
نمونه برایِ"عَدن" باسکون دال،
بهشت عَدن اگرخواهی بیا با مابه میخانه
که ازپایِ خُمَت یکسر به پای کوثر اندازیم.


کُشته‌یِ‌ غَمزه‌ی تو شد‌حافظِ نا‌شنیده پند 
تیغ سزاست هرکه را دَرد، سخن نمی‌کند
بعضی ازشارحان که ازمعنایِ " درد، سخن نمی کند" ناتوان مانده اند بابی اعتنایی به رسم امانتداری،دست به تغییرزده وبجای درد، "درک" خوانده اند تابدینوسیله دشواری معنا رابرطرف ومشکل راحل کنند!
درست است که باحذف "درد" ونشاندنِ "درک"  ،هم خوانش ِ شعر زیباترمی شود وهم دسترسی به معنا آسان ترمی گردد.امّا دراینجا چند نکته ی اساسی هست که نبایست ازنظر دور داشت. اوّل آنکه: خوانش زیبا ودسترسی آسان به معنا ،توجیهِ مناسبی برای اِعمال تغییرنمی باشد وباید بارمزگشایی واندکی تامّل، تلاش کرد تابدون دستکاری درظاهرشعر، به معنای موردِ نظر شاعرنزدیک شد.
دوّم اینکه،اگر "درک"درنظربگیریم گر چه بی هیچ زحمتی،معنای آسان تری حاصل می شود) هرکه سخن را فهم نمی کند باید کشته شود!!!) امّا آیا این معنا حافظانه است؟ وواقعن حافظ براین باوراست که هرکس نتوانست سخن رابفهمد بایدکشته شود؟ آیا درکدام فرهنگ وآئین،مجازاتِ کسی که توانِ درک وفهم نداردمرگ است؟ 
باشناختی که ازحافظ داریم،حافظ حتّا بادشمنان نیز مدارا راتوصیه کرده وهرگزآرزوی کشتن یاکشته شدنِ کسی رانکرده است. اورسولِ گل ونور وعشق و مهربانیست وچنین آرزویی باجهان بینی ِ اوتطابق ندارد. نمونه های زیادی ازاوسُراغ داریم که به ماتوصیه فرموده: هرگاه کسی به رغم ِ توضیح دادن شما، سخن شما را نفهمید بی هیچ جنگی عبورکنید واورادرجهالتِ خویش رها کنید:
ناصح به طعن گفت که رو ترکِ عشق کن.
محتاج ِجنگ نیست برادر نمی کنم.
یا:
سَرتسلیم من و خاکِ دَر میکده ها
مدّعی گرنکند فهم ِ سخن گوسر وخِشت
سوّم اینکه: اصلن معنایِ  "سخن رادرک نکردن" بامصرع اوّلی مطابقتی ندارد زیرا درمصرع اول می فرماید:
حافظِ "ناشنیده پند" کشته ی غمزه ی توشد. به کسی که پند رانشنیده است،نمی توان گفت "سخن رانفهمیده"چراکه اواصلن سخن رانشنیده، چگونه می توانیم بگوئیم سخن را دَرک نکرده است؟!
بنابراین"باوجود "اینکه درک سخن نمی کند" خوانش وآهنگ زیبایی دارد امّا به هیچ وجه حافظانه نیست وبا مصرع پیش ازخود تطابقت ندارد وباروحیّه ی لطیف ترازبرگِ گل حافظ نیزسازگارنمی باشد. ضمن آنکه دراغلبِ نسخه های معتبر وقدیمی"درد، سخن نمی کند"ثبت شده است. مامجازنیستیم برای برداشت ِ آسان،واژه ای رابی اجازه ی ِ صاحبِ سخن به سلیقه یِ خویش تغییرداده وخودرا راحت کنیم!
"درد" دراینجا به معنای "اثر" است. کافیست دربرداشت معنا، به جای "درد" (اثر) درنظربگیریم تا معنا حاصل گردد.
درآثاراغلب شاعران بزرگ،مثل عطار نیشابوری ودیگران نیز "درد"  بارها به همین شیوه به معنای "اثر" آمده است:
شَرمت نبُوَد زمن زهی چشم
دَردَ ت نکند سخن زهی گوش
یعنی .....سخن درتو اثری ندارد دریغ وافسوس که گوش شنوایی نداری.
می بینیم که وقتی هرشاعری می گوید "سخن درتو اثرنمی کند" بلافاصله به ناشنواییِ مخاطب اشاره می کند. حافظ نیز"ناشنیده پند" رابه همین منظور آورده تا کلیدِ معمّا را دراختیارجویندگانش قرارداده وبه فرمایدکه:
هرکس مانندِ حافظ  درگوشهایش پنبه فروکند ونصیحت نپذیرد،بداند که شایسته ی کشته شدنست. مضافاً اینکه این "کشته شدن" در راهِ عشق است وسرانجامی بسیار نیکوست. 
"تیغ سِزاست....."آرزوی مرگ ازروی نفرین برای دیگران نیست که باجهان بینیِ حافظانه مطابقت نکند.چون درآغازسخن،حافظ خودرا به عنوان کسی که "پند نشنیده" معرفی نموده وخود راشایسته یِ زیرتیغ رفتن دانسته  است، وسپس چنین نتیجه گیری کرده که : آگاه باشیدهرکس مثل من پندنشنَود، سزاوارتیغ وشایسته یِ کشته شدن خواهدشد.
عاشق به اختیار وازرویِ آگاهی، پندناپذیری را انتخاب می کند نه ازروی کج فهمی وجهالت.! اودراوج قدرت وبااقتداراجازه نمی دهد که نصیحت گر اورا اندرز دهد.
واعظ مکن نصیحتِ شوریدگان که ما
باخاکِ کوی دوست به فردوس ننگریم.
یا:
فقیه اگرنصیحت کند که عشق مَباز
پیاله ای بدهش گو دماغ را تَرکن
یا:
برومعالجه ی خودکن ای نصیحت گو
شراب وشاهدِ شیرین که را زیانی داد؟
کشته شدن در راه عشق وسزاوارتیغ شدن،آرزوی عاشق است وبا کشته شدن است که زنده وجاوید می گردد.
زیرشمشیرغمش رقص کنان بایدرفت
کان که شدکُشته ی اونیک سرانجام افتاد.
نتیجه اینکه: اگربگوییم عاشق درکِ سخن نمی کند،نادرست است وبرازنده ی عاشقی نیست. اتفاقاًعاشق سخن را خوب هم درک می کند. مدّعی وزاهد وعابد هستند که سخن رادرک نمی کنند.فقط تنها ایرادی که به عاشق می توان نسبت داد "پندنشنیدنست نه فهم نکردن".
بایددانست وپذیرفت که حافظ هیچ واژه ای رابه اقتضای وزن بکارنمی گیرد،هیچ واژه ای را به سببِ خوانش ِ زیبابکارنمی گیرد،هیچ واژه ای را که معنای آسان داشته باشد بکارنمی گیرد، هیچ واژه ای راکه باجهان بینی ِ اودر تضاد باشدبکارنمی گیرد. اوشاعر باورها واعتقاداتش است وجهان بینی اش،  برایش مهّمتر ازشاعریست. اودرانتخاب واژه،جهان بینی رادر اولوّیت اول قرارمی دهد نه خوانش ِ آسان ومعنای آسان را.اوبامعنای آسان میانه ی خوبی ندارد!
"دَرد، سخن نمی کند" یعنی سخن، اثر نمی کند.
هرکه را: هرکسی را
معنی بیت : حافظ بخاطر اینکه اجازه نداد نصیحت گر اورا پند دهد سرانجام با تیغ ِ عشوه وناز تو کشته شد. آری اینچنین است هرکسی را که دراوسخن اثرنکند سزاوارِ زیرتیغ رفتن است.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۹/۰۹/۲۵
رضا ساقی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی