آنان کـه خـاک را بـه نـظـر کیمیا کننـد
آنان کـه خـاک را بـه نـظـر کیمیا کننـد
آیا بُوَد کـه گوشـهی چشمی به ما کننـد
این غزل احتمالاً درپاسخ به غزلیست که شاه نعمت الله ولی سروده وادّعاهایی مبنی برداشتن کرامات ومداواکردن ِ صد درد را به گوشه ی چشمی مطرح کرده است! ابتدا غزل شاه نعمت اله رامرورمی کنیم:
ما خاک راه را به نظر کیمیا کنیمصددردرابه گوشه ی چشمی دواکنیمدرحبس صورتیم وچنین شادوخرّمیمبنگرکه درسراچه ی معنا چهها کنیمرندانِ لا ابالی و مستان سر خوشیمهشیار رابه مجلس خود کی رها کنیمموج محیط گوهر در یای عزّتیم ما میل دل به آب و گِل آخر چرا کنیمدر دیده روی ساقی وبردست جام میباری بگو که گوش به عاقل چرا کنیمما رانفس چو ازدم عشق است لاجرمبیگانه را به یک نفسی آشنا کنیمازخودبر آ و درصف اصحاب ما خرامتا " سیّدانه" روی دلت با خدا کنیم
یکی ازمشکلات سیروسلوک این است که بسیاری ازکسانی که دراین راه گام می گذارند خیلی زوددچارتوهّم می گردند. اغلب آنها ادعامی کنند که صاحب کرامت شده اند! بعضی می گویند هاله های نور می بینند بعضی صداهای عجیب وغریب می شنوندوبعضی نیز ادعامی کنند که قادرهستند خاک راه رابه طلا مبدّل سازند! درحالی که بنظرمیرسد سالکان حقیقی اگرحقیقتاًبه سرمنزل رسیده باشندبایدبه نقطه ای برسند که ازهمه چیزخالی شده وازشدت عشق به درجه ی فنانایل گردند. آنهانبایدفریب بازیهای نفس راخورده وادّعاهای عجیب وغریب مطرح کنند.
به هرصورت حافظ که برخلافِ مدّعیان همواره شکسته نفسی پیشه کرده وخودراگدایی کمترین می دانسته، این غزل نغز رادر قبالِ ادّعای شاه نعمت اله باچاشنی کنایه وطنزسروده است.
کیمیا: ماده ای باارزش که انسانهاازقدیم به دنبال آن بودندتافلزّات بی ارزش رابه وسیله ی آن به طلا تبدیل کنند.
معنی بیت: آنان که مدّعی هستند با یک نظرو نگاهِ خود ، خاک بی ارزش رابه طلا مبدٌل می کنندو صددردرابه گوشه ی چشمی مداوامی نمایند، آیا ممکن است که عنایتی هم به ما کرده وباگوشه ی چشمی دردِهای ما رانیز مداوا کنند؟!
به عبارتی حافظ می خواهدبگویدکه آنان که این چنین ادّعاهای بزرگ وگزافی درسرمی پرورانند اگر واقعاً راست می گویند ودارایِ کرامات هستندتواناییِ خودشان رادرعمل نشان بدهندتاهمگان ببینند. وازآنجاکه حافظ هیچگاه این قبیل ادّعاها را باورنداشته ، دربیت بعدی می فرماید :
دَردم نهفته بـِه ز طبیبـان مدّعی
باشدکه ازخزانهی غـیبم دواکننـد
نهفته: پنهان وپوشیدهمدعی: ادعا کننده، دراینجا کسی که ازچیزی لاف می زند وادعای چیزی دارد ولی درحقیقت آن را ندارد. خزانه ی غیب: امدادهای الهی، لطف وعنایت پروردگارمعنی بیت: بهترآن است که دردم رااز طبیبانی که فقط ادّعا دارندو هیچگونه توانایی در درمانِ دردندارند پنهان سازم وبرای مداوایِ دردِ خویش به درگاهِ طبیبِ حقیقی(خداوندمنّان) متوسّل شوم که از سرچشمهیِ لطف وفیض اومداواگردم.توباخدایِ خویش دراندازودل خوش دارکه رحم اگر نکند مدّعی خدا بکند.
معشوق چون نقاب زرخ درنمی کشد
هرکس حکایتی بـه تصوّر چـراکنند؟
رویِ سخن همچنان بامدّعیان وصوفیانیست که درعالمِ وهم وخیال می پندارند حقیقت رادریافته؛ وبه جایی رسیده اند.
منظورازمعشوق دراینجا خدا وچیستی جهان هستی واسرارپنهان زندگانیست. معمای ازکجاآمده ایم وبه کجامی رویم که تاکنون به رغم فرضیه های گوناگون حل نشده باقیمانده است. معنی بیت: درشرایطی که معشوق (خداوند واسرارهستی) نقاب بر رخ دارد و ازنظرها پنهان است چراهرکسی برحسبِ ظنّ وپندار خود ادّعاهایی می کند؟ زمانی که پرده ازرخسارمعشوق (حقیقت) بیافتد خواهیم دیدچه کسی راست میگفته چه کسی دروغ. حال که حقیقت آشکار نیست هرکس از رویِ تصوراتِ خودش چنین می پندارد که به درک حقیقت نایل شده است.به عبارتی دیگر:
محبوب ومعشوق ازلی در پردهی کبریاییِ خویش مستورو پنهان است وهیچکس قادربه مشاهده یِ سیمایِ خداوندمتعال نیست، حال که بین انسان و خدا حجاب قراردارد چرا هر کسی به گمان و خیالِ ناقصِ خویش از او صورتی می سازد وحکایات دروغین وبی پایه واساس مطرح می نماید.!؟
این بیت یادآور داستان " فیل در تاریکیِ " مولاناست که هرکس درتاریکی، برداشتی متفاوت وبرحسبِ فکرخود ازفیل ارایه نمودند: "چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند" تاآنکه پرده برافتاد وفضا که روشن شدوآفتابِ حقیقت طلوع کردهمه دریافتند که چه اشتباهی رامرتکب شده اند. بنظرچنین میرسد که ماچه صوفی باشیم وچه زاهد یاخداناباور، خدا راهرگز به شکل یک شخص خاص ملاقات نخواهیم کرد خداانرژی جریان هستی وزندگانی ومایه ی اصلی عشق است هیچکس نمی تواند این معشوق رابدون حجاب مشاهده کند. آدمی با این توانایی های محدود فقط می تواند درصورت داشتن چشم بصیرت وآگاهی، جلوه هایی ازجمال اورامشاهده ودرک کند. جلوه هایی که دربادوباران وگل وگیاه وآفتاب وماه وستارگان به روشنی جاریست اماافسوس که تنهاعده ای ازآدمیان آن رادرک ودریافت می کنند. ازاین میان تعدادی نیز بامشاهده ی جلوه ای ازجمال معشوق ،دچارتوهّم وخطاشده وگمان می کنندکه به سرمنزل مقصودرسیده وخدا رامشاهده کرده اند. اینان همان مدعیّانی هستندکه درمورد معشوق،حکایت به تصوّر وتوهّم خویش می کنند. بیشترآدمیان بگونه ای هستند که وقتی آنسوی دیوار رانمی بینندقدرت تخیّل خودرا بکارمی اندازند وحکایتهایی براساس تصوّرات ذهنی خویش روایت می کنند وبسیاری اوقات این تصوّرات به توهّم وخرافات منتهی می گردد.درکارخانه ای که رهِ عقل وفضل نیستفهم ِضعیف رای؛ فضولی چرا کند؟
چون حُسن عاقبت نه به رندیّ وزاهدیست
آن بِه که کار خـود به عنایـت رهـا کـنـند
حسن عاقبت: عاقبت به خیری، رستگاریرندی: دراینجا لااُبالی گری وبی قیدوبندی، آلودگی به هرگونه گناهزاهدی: پاکدامنی وتقواوپرهیزگاریمعنی بیت: ازآنجاکه دنیایِ ما پررمزوراز ومعشوق نیز درپسِ پرده یِ اسرارپنهان است وادّعاهای گوناگونی نیزدررابطه باچیستی زندگانی مطرح است درستی ونادرستیِ کارها درپرده ی ابهام است. بنابراین معلوم نیست که درروز رستاخیز(اگروجودداشته باشد) چه کسی رو سپید وچه کسی روسیاه خواهد بود. (ای بساکسانی که ظاهراً گناهکارانند اماروزجزا جزوِ رستگاران خواهند بودو برعکس چه بساکسانی که بظاهر نیکوکاروپرهیزگارانند ولی درآن روز روسیاه خواهند گردید. )«رند» درفرهنگ حافظانه کسیست که ظاهری ناپاک وگناهکاردارد و«زاهد» کسی که بظاهر پرهیزگار وپاکدامن است اما فقط خداست که از حقیقتِ ماجرا باخبراست وتنهااوست که می دانددردلهای این دوقشرچه می گذرد. پس بهتراست هیچکس ادّعایی درموردرستگاری خویش نداشته باشد وکارها را به عنایت خداوند واگذار و توکّل بر او کند .ترسم که روزحشرعنان درعنان رودتسبیح شیخ وخرقه ی رندشرابخوار
بی معرفت مباش که در"مَنْ یزید"عشق
اهل ِ نظر معامله با آشنا کنند
معرفت: شناخت وآگاهی ومیزان درک وفهممَنْ یَزیدُ : بساطِ حراجی ،اماحراجی نه به معنای امروزی که به معنی زیر قیمت فروختن است، بلکه حراجیِ واقعی یعنی اینکه " چه کسی به بالاترین قیمت خواستاراست وچه مبلغی می خواهد به قیمت بیافزاید؟" – مزایده (نوعی معامله است که هرکس قیمتِ پیشنهادیِ خودرا ارایه می دهد وسرانجام کسی برنده می گردد که بالاترین قیمت راپیشنهاد داده است)" اهل نظر" عاشقان،نظربازان، آنهایی که بایک نگاه دین ودل می بازند وبانظرکردن به زیبائیها به منبع لایزال زیبایی(خدا) رهنمون می گردند.آشنا: کسی که ازتاریکی جهالت ونادانی خارج شده وبه سمت آگاهی وشناخت ونور درحرکت است. معنی بیت: هرچه می توانی بکوش تامیزان شناخت وفهمِ خویش رابیشتر کن (قیمتِ پیشنهادیِ خودرابالا ببر) تابدینوسیله احتمال برنده شدنت در حراجی ومزایده یِ عشق افزایش یابد. دراین معامله و مزایده کسی برنده شناخته خواهد شد که شناخت ومعرفتِ اوبالاتر ازسایرین باشد وقیمت بالایی پیشنهادکند.میزان شناخت بایدتاآنقدرباشدکه درسطحِ آشناها قرار بگیری. دراین معامله آشناها برنده هستند. آگاهی وفهم ومعرفت است که هرکسی رابه مقام والایِ "آشنایی" ارتقاء می بخشد.تانباشی آشنا زین پرده رمزی نشنویگوش نامحرم نباشدجایِ پیغام سروش
حالی درون پـرده بسی فتنه می رود
تا آن زمان که پرده بر افتد چهاکنند!
معنی بیت: حال که معشوق دردرونِ پرده قرار دارد(برگشت به بیت دوم که می فرماید: معشوق نقاب بررخ دارد) اینچنین فتنه ها ازسویِ مدّعیان صورت می پذیرد. درلباسِ تقوا و پرهیزگاری باادعاهایِ دروغین ِ خودمردم رافریب می دهند درحیرتم آن روزی که پرده ازرخسارِ معشوق برافتد این مدّعیان چه ادّعاهای عجیب وغریب تری که مطرح نخواهند کرد!درمصرعِ اوّل، این معنای عارفانه- عاشقانه نیز نهفته است که سرچشمه یِ فتنه دردرونِ پرده ایست که معشوق در آنجاست. فتنه ازسویِ خودِ معشوق است، اوخود به شیوه های گوناگون باغمزه وعشوه فتنه گری می کند تابرانگیختگی ایجادنماید وعاشقان خویش راوعاشقانِ خویش را به تلاش وواکنش تحریک نماید. فتنه ی معشوق ازسویی وتلاش عاشق ازسوی دیگر، شرایط واوضاعی رارقم می زندودرپیِ آن رودخانه یِ خیال انگیزِعشق جاری میگردد وتشنگانِ راهِ حق ازخنکایِ گوارا و زلالش سیراب می شوند.
امابسیاری ازعاشقان درطمعِ خام گرفتارمی شوند وادّعاهایِ عجیب وغریب درحدّ پیامبران مطرح می نمایند. حافظ می فرماید اگرروزی معشوق ازرخ نقاب بردارد این مدّعیان چه هاکه نخواهندکرد!فتنه انگیزی درهمین دنیانیز ازسوی ِمعشوقین متداول وقابلِ مشاهده وتجربه هست.«فتنه» ازسوی معشوق، درادبیات عاشقانه، ازروی کینه ونفرت نیست بلکه به معنایِ برانگیختن احساسات عاشق،و شورو غوغا به پاکردن است وانجامِ این عمل ازسویِ معشوق، باعث بالا رفتن مرتبه و مقام عاشق میشود ، چراکه اگر در مقابل نیازِ عاشق، فتنه و نازازسوی معشوق نباشد ، عاشق برای رسیدن وسبقت گرفتن ازدیگران انگیزه ای برای تلاش بیشترنخواهدداشت .عالم ازشوروشرِعشق خبرهیچ نداشتفتنه انگیزِجهان غمزه ی جادویِ توبود
گر سنگ از این حدیـث بنالدعجب مدار
صاحبدلان حکایت دل خوش ادا کـنـنـد
حدیث: نو، جدید. تازه . مسئله . امر. کار مطلب . قضیه . وقعه . واقعه . حادثه . پیش آمد، دراینجا قصه وحکایت. صاحبدلان: روشن ضمیران؛ آگاه دلان،عارفاناگر سنگ نیز با این همه سفتی وسختی، ازاین حدیث(همان سخنانی که در بیت های قبلی مطرح شد؛حکایت عشق ودلدادگیِ حقیقی نه ادّعاهای دروغین-بویژه حدیثِ فتنه انگیزی ازسویِ معشوق که آتش برخرمنِ جانِ عاشق می زند) ناله سر دهد تعجّب مکن چرا که صاحبدلان وصاحبان معرفت وکرامت وآگاهی، قصّه ی عشق راباسوزوگداز و اثرگذار بیان می کنند. به عبارتی دراینجا حافظ ازخودنیزتعریف وتمجید کرده وقدرت نبوغ ولطف کلام وبیان رابه نمایش گذاشته است. می فرماید.: منِ عاشق ودلداده وصاحبدل هستم ودرحال بازگویی قصه ی دل به زبانی نو، خوش وتاثیرگذارم تاآنجاکه سنگ نیزازسوزکلام من متاثرشده وبه نالش درمی آید. باخودچوشمع خنده زنان گریه می کنمتاباتوسنگ دل چه کندسوزوسازمن
مِی خور که صدگناه زاغیار درحجاب
بهتـرزطاعتی که بـه روی و ریاکنند
اغیار: بیگانگان، غیرخودی ها ازمنظرشریعتحجاب: پوشش، درپس پردهروی وریا: ظاهرسازی ، تزویر، وانمودن کردن دروغین؛ انجام دادن کاری باهدف خاصی درحالی که ایمان واعتقادبدان کارنباشد. معنی بیت:نوشیدنِ شراب توسطِ بیگانگان ونااهلان درخلوت که ازمنظرشریعت گناه محسوب می گردد ،بسیار بهترازعبادات وطاعتیست که ازرویِ ریا وبه جهتِ فریبِ مردم انجام می دهند. حافظ در اغلبِ غزلیاتی که سروده ، به باورها و عقایدِ شخصی ِ خویش درزمینه هایی مانند: ریا وتکبّروتظاهر وشراب وبی آزاری وخوش بینی و آزادگی ومناعتِ طبع وغیره نیزپرداخته وگاه گاهی فتواهایی صادرنموده که دربسیاری اوقات،گرچه کاملا مطابق موازین اخلاقی وانسانی وقابل تحسین بوده لیکن بامعیارهایِ شریعت و دینداری درتضادمی باشند. یکی ازاین فتواهای بحث انگیز همین بیت است. درست است که حافظ بابهتردانستنِ "شرابخواری درخلوت" در مقایسه با "ریاکاری درجلوت" قصددارد مرتبه یِ پستی وبدبودنِ ریاکاری راروشن سازد، امّا ازمنظرِ شریعت این نوع نگاه کردن به گناهان، قابل قبول نبوده وهردو عملِ «شرابخواری وریاکاری» گناه محسوب می گردند.وچه بساکه از نظردیندارانِ متعصّب، «شرابخواری» بسیاربدتر از ریاکاری بوده ومجازاتِ آن نیزبیش ترازریاکاری می باشد.به همین سبب وبه جهتِ صدورِهمین فتواهایِ بحث انگیزاست که حافظ درهمه ی دوره ها ازجانبِ بسیاری ازفقها بویژه متعصبّین، به کفرورزی وخروج ازدین وشریعت متٌهم بوده وهست. اماعجیب آنکه حافظ هرگزازمواضع خویش ذرّه ای عقب نشینی نکرده وبه مناسبتهای گوناگون باایهام واشاره وطنزوطعنه به زبانهای مختلف؛باشهامتی ستودنی؛ باورها ومبانی جهان بینی منحصربفردخودرابیان کرده ولحظه ای ازسعی در روشنگری وآگاهی بخشی دست بر نداشته وهمواره پای اصراربراندیشه های ناب ونغزخویش فشرده است.من نخواهم کرد ترک لعل یاروجام میزاهدان معذورداریدم که اینم مذهب است.
پیراهنی که آیدازاوبویِ یوسفم
ترسم برادران غیورش قبا کنند قبا کردن به معنای پاره کردن است "یوسف" استعاره از معشوق و یاراست . شاعرضمنِ اشاره به داستان حضرت یوسف ، طبیبانِ مدّعی رادرجایگاهِ برادرانِ حسودِ یوسف نشانده و خودرا همانندِ یعقوب می بیند که درآتشِ فراقِ یوسف می سوخت واشگ می ریخت. اشاره به این داستان دراین مبحث، گوشه وکنایه ای سنگین به مدعیان دروغین هست. به این معنی که دراین بیت حافظ، تکیه برجای یعقوب زده که درفراق گمشده ی خویش اشک می ریزد. مدعیان دروغین همان برادران یوسف هستندکه بظاهر،ادعای غیرت وتعصب وعلاقه نسبت به معشوق( یوسف) دارند. درحالی که ازروی کینه وحسد اودرچاه انداخته اند. بیم آن می رود که این کینه جویان به اشک ریختن وبوییدن پیراهن یوسف نیز حسدورزند وآن راپاره پاره کنند. معنی بیت: اینک که من درغم فراق یوسف اشگ می ریزم ازروزی می ترسم که برادران حسود یوسف(مدعیان)، حتّابه پیراهنی که ازیوسف(معشوق)برایم به یادگارمانده وسبب تسلی دل بیقرارمن می باشد رحم نکنندوآن راازروی کینه وحسد پاره پاره کنند ومرا ازاین فیضِ نیز محروم سازند.حافظ مکن اندیشه که آن یوسف مه روبازآید واز کلبه ی احزان به درآیی
بگذربه کوی میکده تا زُمرهی حضور
اوقات خود زبهـرتو صرف دعا کنند
میخانه ومیکده» درفرهنگِ حافظانه، معناهای متفاوت ومتضادی دارد. یکی به معنی میخانه ی مجازی که درآنجاشراب وباده انگوری عرضه میگردد ودومی میکده ی حقیقی یامیکده ی عشقست که شرابهای متنوع ومختلفی دارداما مایه ی اصلیِ همه ی آنها باده ی اَزَلیست.
باده ی ازلی همان باده ی هستیست که به اراده خداوند به عمل آمده، ازهمیشه تاهمیشه بوده وخواهدبود وبه رایگان دردسترس همگان قراردارد. حیوانات، درختان، رودخانه هاوتمام ستاره هاوسیاره ها ازاین باده مسرور و درحال رقص وآوازهستند. فقط انسان است که ازاین موهبت غافل مانده وبرای تامین سرمستی خود متوسل به باده های دست ساز خودشده است.
میکده ی عشق برخلاف میکده هایی که به دست انسان ساخته شده ساختمان وبنای مشخصی نداردو درتمام کائنات گسترده وبرقرار هست.
گواراترین وگیراترین شراب این میکده، شراب عشق است. البته عشق نه به معنای امروزی که کاملاتحریف شده ومفهوم اصلی خودراازدست داده است. اغلب رابطه های به اصطلاح عاشقانه که درمیان مردم رواج دارند خالی ازعشق بوده وبه پشتوانه ی نیازهای جنسی ویاگریزازتنهایی وپناه آوردن به دیگریست. درچنین عشق های کذایی هریک ازطرفین سعی درتصاحب ومالکیت یکدیگر دارند وآزادی همدیگرراتباه ساخته وطرف مقابل رازندانی خویش می کنندوسپس انتظاربیهوده دارندکه عشق بین آنهاتداوم داشته باشدغافل ازاینکه عشق بین زندانی وزندانبان امریست محال ومضحک، وخیلی زود تبدیل به انزجارمی گردد.
درعشق حقیقی که نه ازبلوغ جنسی بلکه ازبلوغ روحی، آگاهی وغنای درونی نشٱت می گیرد تصاحب کردن وتملیک وجودندارد وبجای آن بخشیدن ورهاکردن ومحبت بی قیدوشرط است که تداوم رابطه رامیسر وجاودانه می سازد.
دراین چنین عشقی، درجریان ملاقاتهای عاشق ومعشوق شرابی گیراو گوارا به عمل می آید بدین معناکه وقتی یک عاشق صادق درمحضرمعشوق حضورپیدامی کند زمان متوقف شده و بین آنهااتفاق غریبی رخ می دهد، به هر دوی آنها ازغیب چیزی اعطامیگرددوهردو رابه غایتِ خوشی وسرورمی رساند.
دراین میکده ی باده ی ناب وخوشگواردیگریست که درجریان وارستگی ورهاییِ بی باکانه، ازبندهای تعلقات دینی ودنیوی حاصل می شود ورند وسالک راه راد مسیرجستجوی حقیقت، سرخوش وسرمست می سازد .
هرکسی که یکبار یک جرعه ازاین باده ی ناب وازاین شراب گوارا بچشد تاآخرعمر درحالتی سرورانگیز وسرمستی بسر خواهدبرد وهرگز میلی به بیداری وهشیاری پیدانخواهدنمود چراکه این مستی، خودنوعی هشیاری ناب واین نوع خوشی، حالتی از دانایی وآگاهی درسطحی فراتراز حدمعمول است.
به هیچ دورنخواهندیافت هشیارش
چنین که حافظ مامست باده ی ازل است
اما به رغم این تفاوتهای بنیادی، هردومیکده ی «حقیقی ومجازی» وجه مشترکات زیادی دارند:
هردو درمقابل مسجدوکنشت وصومعه قراردارند. چرا که این مکانها دراغلب دوران(البته نه بصورت مطلق) به ویژه دردوران زندگانی حضرت حافظ، محلی برای نمایش، ریاکاری وتظاهرو تزویر بودند چنانکه امروزه نیزهستندو مابه عینه شاهداین اتفاق هستیم.
محصولات هردومیکده «شراب وباده» هست. درهردومیکده ساقیان زیباروی خوش مشرب، مشغول خدمت رسانی بوده وازمشتریان پذیرایی می نمایند. با جامهای شراب وپیاله های باده، غم ازدل آنهازدوده وچهره هایشان راازشادمانی ارغوانی می کنند.
درهردو میکده پیری باتجربه وروشن ضمیر حضور دارد ومیگساران راهدایت وراهنمایی می کند. منیّت وتکبرو خودخواهی به محض ورود به هردومیکده ناپدید ومستی وراستی برجسته ونمایان می گرددوالی آخر...
به واسطه ی همین اشتراکات، حافظ فرزانه ازروی رندی وشیرینکاری، دراغلب غزلها این دومیکده رادرهم ادغام نموده تاذهن مخاطبین خودرا به کاویدن درلایه های تودرتوی معناهاترغیب وتحریک نموده وبه چالش کشیده باشد. دراثراین شیرینکاریهاست که شعروسبک بیان وقلم حافظ، ازسایرشاعران متفاوت ومتمایز شده است.
حافظ به عمد چنین شرایطی راایجادنموده تا هیچ یک ازمخاطبین وخوانندگان غزلهای او، ازاین درگاه دست خالی وناامید برنگردندو عارف وعامی بااندکی کاوش در لایه های سطحی وزیرینی معنا، به فراخور درک وفهم خویش، توانسته باشند از گوهرهای گفتارو مرجانهای ارزشمندِ معانی بهره مندگردند
زُمرهی حضور: همه یِ حاضرین،آنها که در میکده ی عشق مشغول رازو نیاز هستند.معنی بیت: ای طبیبِ مدّعی بیا به کوی میکده (محل رازو نیازِعارفان وعاشقان) واز فیوضاتِ آنجا(دعایِ ساکنانِ میکده) بهره مند باش. دراین مکانِ روحانی کسانی که مشغول رازونیازهستند آنقدر وارستگی وایثارومناعتِ طبع دارندکه اوقاتِ خود وتوان وانرژیِ خویش را برای تازه واردین اختصاص داده وازصمیمِ دل برای آنها دعا گویند تاگره ازکارشان واگردد.بیاکه چاره ی ذوق وحضورو نظم اموربه فیض بخشی اهل نظرتوانی کرد
پنهان زحاسدان بخودم خوان که مُنعمان
خیرنهان برای رضای خـدا کنند
مُنعم یعنی کسی که دارای نعمتِ فراوانست ، توانگر معنی بیت:ای مدّعی که ادّعامی کنی صاحبِ نعمت وکرامت هستی چنانچه قصدداری کارخیرانجام دهی، نهانی مرابه سوی خود دعوت کن که نیکوکاران واهلِ کرامت، کارخیر راپنهانی فقط برای کسبِ رضایت خداوند متعال انجام می دهند.همانگونه که توصیه شده کارخیر باید بگونه ای صورت پذیرد که جز فردِ مورد نظرهیچکس باخبر نشود وگرنه از ارزشِ کارخیر کاسته می شود.غلامِ همتِ آن نازنینمکه کارخیر بی روی وریا کرد
حافظ دوام وصل میسّـر نمی شود
شاهان کم التفات به حال گدا کنند
«شاهان» دراینجا کنایه ازخوبرویان ودلبران و«گدا» استعاره ازعاشقان ونیازمندان است.معنی بیت : ای حافظ، همیشه رسم براین بوده که وصل وبرخورداری ازلطف معشوق، موقتی بوده و دوام چندانی نداشته است انتظار وصل دایمی نداشته باش. همانگونه که پادشاهان کمتر فرصت پیدامی کنندتابه گدایان درگاه خویش توجه کنند خوبرویان نیزآنقدر درغرورحُسن وزیبایی جمال خویشتن غرق هستند که فرصتی پیدانمی کنندتاعاشقان خودراموردلطف ومرحمت خویش قراردهند. هر لطفی که شاملِ حال یک عاشق می شودمقطعی هست ونبایداز این عنایت مغرور گرددوخودراببازد.
درعالمِ عشق، نازونیازِمعشوق وعاشق راپایانی نیست، کشمکشیست غریب وپررمزو راز که انرژیِ جهانِ هستی ازاین منبع سرچشمه می گیرد. همانگونه که پادشاهان به گدایان کمتر توّجه می کنند، معشوق (خداوندمنّان) نیز گاهگاهی عنایتش راشاملِ آن عاشقی می کندکه در"من یزیدِعشق" قیمتِ بالاتری ارایه کرده واظهارنیاز بیشتری نموده است. ماجرای من ومعشوق مراپایان نیستآنچه آغاز ندارد نپذیرد انجامبنابراین هرچه اظهارنیازمندی بیشترباشد البته دوامِ وصل وجود دارد،لیکن این تداوم متناسب به همان میزانِ قیمتِ پیشنهادی ازسوی عاشق است.دربزم دوریک دوقدح درکش وبرویعنی طمع مداروصالِ دوام را
میخانه ومیکده» درفرهنگِ حافظانه، معناهای متفاوت ومتضادی دارد. یکی به معنی میخانه ی مجازی که درآنجاشراب وباده انگوری عرضه میگردد ودومی میکده ی حقیقی یامیکده ی عشقست که شرابهای متنوع ومختلفی دارداما مایه ی اصلیِ همه ی آنها باده ی اَزَلیست.
باده ی ازلی همان باده ی هستیست که به اراده خداوند به عمل آمده، ازهمیشه تاهمیشه بوده وخواهدبود وبه رایگان دردسترس همگان قراردارد. حیوانات، درختان، رودخانه هاوتمام ستاره هاوسیاره ها ازاین باده مسرور و درحال رقص وآوازهستند. فقط انسان است که ازاین موهبت غافل مانده وبرای تامین سرمستی خود متوسل به باده های دست ساز خودشده است.
میکده ی عشق برخلاف میکده هایی که به دست انسان ساخته شده ساختمان وبنای مشخصی نداردو درتمام کائنات گسترده وبرقرار هست.
گواراترین وگیراترین شراب این میکده، شراب عشق است. البته عشق نه به معنای امروزی که کاملاتحریف شده ومفهوم اصلی خودراازدست داده است. اغلب رابطه های به اصطلاح عاشقانه که درمیان مردم رواج دارند خالی ازعشق بوده وبه پشتوانه ی نیازهای جنسی ویاگریزازتنهایی وپناه آوردن به دیگریست. درچنین عشق های کذایی هریک ازطرفین سعی درتصاحب ومالکیت یکدیگر دارند وآزادی همدیگرراتباه ساخته وطرف مقابل رازندانی خویش می کنندوسپس انتظاربیهوده دارندکه عشق بین آنهاتداوم داشته باشدغافل ازاینکه عشق بین زندانی وزندانبان امریست محال ومضحک، وخیلی زود تبدیل به انزجارمی گردد.
درعشق حقیقی که نه ازبلوغ جنسی بلکه ازبلوغ روحی، آگاهی وغنای درونی نشٱت می گیرد تصاحب کردن وتملیک وجودندارد وبجای آن بخشیدن ورهاکردن ومحبت بی قیدوشرط است که تداوم رابطه رامیسر وجاودانه می سازد.
دراین چنین عشقی، درجریان ملاقاتهای عاشق ومعشوق شرابی گیراو گوارا به عمل می آید بدین معناکه وقتی یک عاشق صادق درمحضرمعشوق حضورپیدامی کند زمان متوقف شده و بین آنهااتفاق غریبی رخ می دهد، به هر دوی آنها ازغیب چیزی اعطامیگرددوهردو رابه غایتِ خوشی وسرورمی رساند.
دراین میکده ی باده ی ناب وخوشگواردیگریست که درجریان وارستگی ورهاییِ بی باکانه، ازبندهای تعلقات دینی ودنیوی حاصل می شود ورند وسالک راه راد مسیرجستجوی حقیقت، سرخوش وسرمست می سازد .
هرکسی که یکبار یک جرعه ازاین باده ی ناب وازاین شراب گوارا بچشد تاآخرعمر درحالتی سرورانگیز وسرمستی بسر خواهدبرد وهرگز میلی به بیداری وهشیاری پیدانخواهدنمود چراکه این مستی، خودنوعی هشیاری ناب واین نوع خوشی، حالتی از دانایی وآگاهی درسطحی فراتراز حدمعمول است.
به هیچ دورنخواهندیافت هشیارش
چنین که حافظ مامست باده ی ازل است
اما به رغم این تفاوتهای بنیادی، هردومیکده ی «حقیقی ومجازی» وجه مشترکات زیادی دارند:
هردو درمقابل مسجدوکنشت وصومعه قراردارند. چرا که این مکانها دراغلب دوران(البته نه بصورت مطلق) به ویژه دردوران زندگانی حضرت حافظ، محلی برای نمایش، ریاکاری وتظاهرو تزویر بودند چنانکه امروزه نیزهستندو مابه عینه شاهداین اتفاق هستیم.
محصولات هردومیکده «شراب وباده» هست. درهردومیکده ساقیان زیباروی خوش مشرب، مشغول خدمت رسانی بوده وازمشتریان پذیرایی می نمایند. با جامهای شراب وپیاله های باده، غم ازدل آنهازدوده وچهره هایشان راازشادمانی ارغوانی می کنند.
درهردو میکده پیری باتجربه وروشن ضمیر حضور دارد ومیگساران راهدایت وراهنمایی می کند. منیّت وتکبرو خودخواهی به محض ورود به هردومیکده ناپدید ومستی وراستی برجسته ونمایان می گرددوالی آخر...
به واسطه ی همین اشتراکات، حافظ فرزانه ازروی رندی وشیرینکاری، دراغلب غزلها این دومیکده رادرهم ادغام نموده تاذهن مخاطبین خودرا به کاویدن درلایه های تودرتوی معناهاترغیب وتحریک نموده وبه چالش کشیده باشد. دراثراین شیرینکاریهاست که شعروسبک بیان وقلم حافظ، ازسایرشاعران متفاوت ومتمایز شده است.
حافظ به عمد چنین شرایطی راایجادنموده تا هیچ یک ازمخاطبین وخوانندگان غزلهای او، ازاین درگاه دست خالی وناامید برنگردندو عارف وعامی بااندکی کاوش در لایه های سطحی وزیرینی معنا، به فراخور درک وفهم خویش، توانسته باشند از گوهرهای گفتارو مرجانهای ارزشمندِ معانی بهره مندگردند
سلام دوست عزیز،
از قلم شما بر می آید که انسان اهل قلم و فرهیخته ای هستید و البته ادبیات و معانی را به خوبی درک کرره اید اما یک نکته کوچک هست که جا دارد بیان شود، از شما خواهش میکنم که نگاهی به علم عرفان بیاندازید و غزلیات حضرت حافظ را فقط از دیدگاه ادبی ننگرید، نکته ی قابل ذکر اینست که علم عرفان فرای معانی ظاهری کلمات رازگشایی از ابیات شعرایی همانند حافظ و مولانا می نماید.
در صورت امکان کتاب حکمت پهلوانی از استاد مروجی را از سایت مروج توحید تهیه و مطالعه بفرمایید تا حدودی معانی عرفانی ابیات روشن میگردد.
سپاس فراوان.