بی توای سرو روان باگل وگلشن چکنم؟
زلف سنبل چه کشم عارض سوسن چکنم
خطاب به معشوق:
ای سروِ روان (اشاره به قدوبالایِ رعناوبلندِیار و خرامیدن،چمیدن وبه طنازی رفتنِ او دارد) بدونِ حضورِ تـو ، من با گل و گلستان چه کاردارم؟
وقتی توحضورنداشته باشی باغ وبستان هیچ لطفی برای من ندارد. حضورتو رخسار زیبای تو ازهرباغ وبستانی دل انگیزتر وباصفاتراست.
من بی حضورِتو از گیسوانِ سنـبـل و رخساره یِ سوسن، هراندازه هم دلکش و افسونگر باشند هیچ لذّتی نمی برم.
مرابه کارِجهان هیچ التفات نبود
رخِ تودرنظرِمن چنین خوشش آراست.
- ۰ نظر
- ۲۹ آذر ۹۹ ، ۲۳:۵۵
- ۳۷۵ نمایش