باغ مرا چه حاجتِ سرو و صنوبر است
يكشنبه, ۳۰ آذر ۱۳۹۹، ۰۳:۵۸ ب.ظ
باغ مرا چه حاجتِ سرو و صنوبر است
شمشادِ خانه پرور ما از که کمتر است؟
اگراشتباه نکرده باشم حافظ بیش ازهشت بار از واژه ی "شمشاد"استفاده کرده ودر همه ی این ابیات، اشاره به قدوقامتِ شاه شجاع نموده است. بنظرمی رسد این واژه نیز همانندِ واژه ی "شهسوار" کلیدیست واختصاص به این پادشاه خوش قد وقامت داشته است. سرو وصنوبر معمولاً درتوصیفِ قامتِ دختر وشمشاد در توصیفِ قد وبالای پسربکارمی رفته است.
این غزل درتوصیف وستایش شاه شجاع جوان سروده شده است(حداقل دوبیت اول ودوم) . بنظرمی رسدزمانیست که او هنوز به پادشاهی نرسیده ودوران حاکمیّتِ امیرمبارزالدّین پدرشاه شجاع است. حافظ ازدوران کودکی ِ او، شاهدِ رشد ونمو اوبوده ودرپرورش ِ طبع شعری او نیزمشارکت داشته است. شاه شجاع ازهمان سنین خُردسالی،نشان داده بود که دارای نبوغ واستعداد وشجاعت است وحافظ به کرّات، ازجمله درغزل ِ معروفِ :
نگارمن که به مکتب نرفت وخط ننوشت
به غمزه مسئله آموزصد مدرّس شد
به این نکته اشاره کرده است.
شمشادِ خانه پرور: یعنی درخانه پرورش یافته، که اشاره به شاه شجاع جوان است که به مکتب نرفت ودرخانه آموزش دید وپرورش یافت.
معنی بیت: باغ نظر مرا به سروقامتان ِ دلرُبا هیچ حاجتی نیست، چراکه شمشادِ خانه پرور من(شاه شجاع جوان) درجذابیّت وزیبایی ازهمه ی آنها دلرباتر است.
قدَت گفتم که شمشاداست بس خجلت ببادآورد
که این نسبت چراکردیم واین تُهمت چرا گفتیم
ای نازنین پسر تو چه مذهب گرفتهای
کت خون ما حلالتر از شیر مادر است
نازنین پسر: پسر نازنین، کنایه از شاه شجاع نوجوان که ۱۵ سال از حافظ جوانتر بود. آنها که عینک بدبینی به چشم زده وهمه چیز رابد می بینند، ازبیم آنکه مبادا اتّهام ناروایی به حافظ وارد شود،بادست درازی دردیوان حافظ به جای پسر واژه ی صنم راجایگزین کرده اند! تابه خیال خود حافظ را ازاین اتّهام برهانند!!
آنها واقف نیستند که "نازنین پسر" هیچ اتّهامی دردل خود ندارد، بلکه این دل ِ آلوده به هوا وهوس آنهاست که به همه چیز ازدریچه ی شهوت می نگرند وبه مصداق ِ کافرهمه رابه کیش خود پندارد،گمان می کنند که همه مثل آنهایند!
چنانکه قبلاً نیزتوضیح مفصّل داده شده، "نظربازی" یک حالتِ روحانیست وبا بچّه بازی که میل جنسی شدید وبیمارگونه به بچه می باشد،تفاوتهای اساسی دارد. نظربازان هرجا که زیبایی وجذابیّت ببینند با غرق شدن درجاذبه وظرافت ولطافتِ زیبایی، به منبع مطلق زیبایی می اندیشند.
درنظرگاه حافظ مشاهده ی زیبایی چه در رخسارپسر یازن گل یا بلبل وهرچیزی که مظهرزیبایی باشد، همان مشاهده ی حق یا تمرینی برای مشاهده ی جمال حق است. آری حافظ ونظربازان،خدارا در عطربوی گل، رقص درختان بانسیم دل انگیز سحرگاهان، درصداقتِ یک ساده دل عامی، درزیباییِ چهره ی یک پسرو....ومی بیند نه درفریادهای دروغین واعظانه و ریاکاریهای عابدانه.
مذهب: راه وروش
کت: مخفّف که تورا
معنی بیت: ای نازنین پسر زیباروی، توچه شیوه ای در دلربایی پیش گرفته ای که خون ما نظربازان، درنزدِ توحلال ترازشیرمادراست.
یعنی ای پسر توبااین عشوه وغمزه ای که داری مارا می کُشی! واگربکُشی توحق داری وخون ما به گردن تونیست. چراکه ملایکه هانیز ازدلشان نمی آید که گناهی برای تو بنویسند!
خونم بخورکه هیج ملک باچنین جمال
ازدل نیایدش که نویسد گناهِ تو
چون نقش غم زدور ببینی شراب خواه
تشخیص کردهایم و مداوا مقرّر است
تشخیص کرده ایم: آزموده ایم
مداوا: درمان
مقرّراست: تثبیت شده است
معنی بیت:
زمانی که احساس کردی غم واندوه به سویت روان شده وقصدِ مکدّرساختن تورا دارد جام شرابی بنوش که خنثی کننده ی غم وزُداینده ی اندوه است. بارها این موضوع راتجربه کرده وتشخیص داده ایم وکه تنها راه غلبه براندوه وغصّه، نوشیدن شراب است.
کسانی که سعی دارند باآسمان وریسمان به هم بافتن،از واژه ی "شراب" معناهای ساختگی استخراج کنند، دراینجا نیز افاضه ی کلام فرموده واز"شراب خواه" معنای "دانش وآگاهی بدست بیاور" استخراج کرده اند!
آخرمگرکسی که درمعرض هجوم ِ غم واندوه قرارگرفته، حال وحوصله ی مدرسه رفتن و مطالعه وتحقیق دارد که حافظ برای او این چنین نسخه ای تجویز کرده باشد.؟! آخرباچه منطقی از"شراب" معنای "کتاب" استخراج کرده وباقیافه ی حق به جانب،ژستِ عارفانه می گیرند؟ اگرچنین بود وکتاب خواندن، دفع ِغم واندوه می کرد،چرا حافظ به جای "شراب خواه" ازواژه ی "کتاب خواه" استفاده نکرده است؟!
همانگونه که بارها گفته شده،اینگونه برداشت های خودخواهانه وجاهلانه،هم جفابرعرفان است هم جفا برشعر و پایمال کردن نکاتِ لطیف وظریفِ شعر!
درست است که دربعضی جاها منظور حافظ از"شراب" باده ی انگوری نیست. درست است که درمیکده ی حافظ انواع شرابهای گوناگون با رنگها وطعم های مختلف، مانندِ: شرابِ عشق،شرابِ معرفت، شراب محبّت وشراب غرور.... وجود دارد،لیکن چه بخواهیم وچه نخواهیم دربسیاری ازغزلیّات ازجمله همین بیتِ موردبحث، منظور ازشراب همان شراب انگوریست. حال شاید این سئوال پیش بیاید که ما ازکجاتشخیص دهیم که "شرابی" که دریک بیت بکاررفته ازکدام شراب می باشد ؟ پاسخ این است که فقط واژه های پیشین وپسین "شراب" است که مشخص می کند این باده یا شراب چه نوع شرابیست نه تعصّب وخواست وعلاقه ی ما.
مثلاً دربیت:
بیخودازشعشعه ی پرتوذاتم کردند
باده ازجام تجلّیّ ِ صفاتم دادند
روشن است که منظورحافظ باده ی انگوری نیست ومستی ،مستی ِ دریافتِ فیوضاتِ ملکوتیست. کسی که دراینجا باده را انگوری بپندارد،قطعاً جاهل است وجفای بزرگی درحق شاعر وعرفان وحتّا درحق باده کرده است.
ویا دربیت:
زاهدشرابِ کوثر وحافظ پیاله خواست
تادرمیانه خواسته ی کردگارچیست
مشخّص است که دراینجا چنانکه خود حافظ نیز مشخص کرده، زاهد درآرزوی شرابِ بهشتیست (کوثر) ولی حافظ پیاله راترجیح داده است! یعنی همین شراب انگوری را می خواهد. حال کسی که "پیاله" را به خمس وزکات دادن ونمازشب خواندن تعبیر می کنددیگر با اوهیچ بحثی نیست! چراکه درچنین منطقی، هیچ محدودیتی وجود ندارد وازهرچیزی مثل سیر وپیاز نیز می توان تعبیراتِ عرفانی برداشت کرد وسفسطه ها ومغلطه ها نمود.!
خون پیاله خور که حلال است خون او
درکاریارباش که کاریست کردنی !
از آستانِ پیر مغان سر چرا کشیم ؟
دولت درآن سراوگشایش درآن دراست
"پـیـرمـُغـان" : پیر نگهبان ِآتش در آتشگاهِ زرتشتیان، پیشوا وروحانیِ زرتشتی،
امّاچراپیرمُغان؟ پیرمغان کیست؟ وچراحافظ ازپیرمغان پیروی می کند؟ آیا حقیقت دارد که اودراواخرعمربه مذهبِ زرتشت گرویده بوده است؟
قبلاً دراین مورد توضیحات کافی داده شده که حافظ دارای اعتقاداتِ فرامذهبی بوده است. دریک تعریفِ ساده می توان چنین گفت که: به استنادِ باورهایی که ازاوسراغ داریم، اوآنقدر بزرگ وآزاداندیش است که درچارچوبِ هیچ یک ازمذاهب وفرقه هاقرارنمی گیرد. اوانسانی فرزانه ووارسته ازهرگونه تعلّقاتِ قومی وفرقه ایست.
شایدحافظ شخصیّتِ زرتشت راازآن جهت که شعارهای ایده آلی همچون پندارنیک، گفتارنیک وکردارنیک وشعارهایی درپرهیز ازجنگ وخونریزی وعشق ورزیِ بی قید وشرط،رامطرح نموده، دوست می داشته وبه وی ازصمیم قلب ارادت می ورزیده است. لیکن ارادت داشتن دلیل زرتشتی بودنِ حافظ نیست. بنظرنگارنده احتمالاً " پیرمُغان" ازساخته ی ذهنیّاتِ حافظ است. او وجودِ خارجی نداشته،وحافظ به قصدِ پیروی ازیک شخصیّتِ خیالی که وابستگی مذهبی نداشته باشد اوراخَلق کرده است. اوپیرمُغان رانیزهمانندِ روحیّاتِ خود،بگونه ای آفریده که درهیچ مذهبی نگنجد!.
هرجا که حافظ ازجانبِ "پیرمُغان" مطلبی، حدیثی یابه قول خودش فتوایی بیان می کند،هیچ سند ومدرکِ رسمی ارائه نمی کند. ومادرهیچ کجا کتابی یاسندی تاریخی درموردِ پیرمُغان وزندگی نامه ی اونداریم. کاملاً روشن است که حافظ، باهنرمندی وبه مَددِ نبوغ خویش، دست به آفرینش اوزده تا باورها واعتقاداتِ خاص ومنحصربفردِ خویش رااززبانِ اونقل کند. چراکه این بهترین شیوه ی مبارزاتی درزمانِ بسته بودنِ فضای سیاسی جامعه است وحافظ به زیبایی این شیوه راابداع وباموفقیّت به انجام رسانده است. اوپیرمغان را ازآن سبب نیز برگزیده که درمذهبِ اوشراب خوردن حلال است.
گفتم شراب وخرقه نه آئین مذهب است گفت این عمل به مذهبِ پیرمغان کنند!
دولت: سعادت ونیکبختی
گشایش: توفیق وموفّقیّت
معنی بیت: ازدرگاهِ آستان مغان سرنخواهم کشید، چراباید ازدرگاهی که سببِ نیکبختی وسعادت من است روی برتابم.؟
مُریدِ پیرمغانم زمن مرنج ای شیخ
چراکه وعده توکردیّ واوبجا آورد.
یک قصّه بیش نیست غم ِعشق واین عجب
کز هر زبان که میشنوم نامکرّر است
قصًه ی عشق وغصًه هایش، درهمه جا یکیست(جلوه ی جمال ،دلداگی، ناز ونیاز،هجران و....) امّا جالب توجّه است که ازهرزبان می شنوی داستانی متفاوت وجدا ازسایرداستانهاست که شنیده ای. این هم یکی دیگر ازعجایبِ عشق است! غبار راه این طریق کیمیای بهروزیست، آسان می نماید ومشکل زاست، شیرین است وتلخ، می میراند وزنده می کند،پادشاه برابر درویش می نشیند، گدا ازسردولتمندی، گوشه ی تاج سلطنت می شکند،غرق دریا می شوند وبه آب آلوده نمی شوند و.....
عجب علمیست علم هیئتِ عشق
که چرخ هشتمش هفتم زمین است
دی وعده داد وصلم ودرسرشراب داشت
امروزتا چه گویدوبازش چه درسر است
درسرشراب داشت: مست شراب بود
دیشب وعده ی وصال داد ولی مست بود،احتمالاً ازروی مستی وعده داده ونمی دانست چه می گوید! حال ببینیم امروز چه وعده ای می دهد ودرسر چه دارد؟
حالیا خانه برانداز دل ودین من است
تادرآغوش که می خُسبد ودرخانه ی کیست؟
شیراز و آب رُکنی و این باد خوش نسیم
عیبش مکن که خال ِرخ هفت کشور است
رُکنی: رکناباد منطقه ای درشیراز
خال رخ هفت کشور است: "هفت کشور" کنایه ازکلّ جهان است. درآن روزگاران کشورهای مهم وقدرتمند بیش ازهفت نبودند. شامل: ایران، چین ،ترک ،هند ، مصر ، روم واعراب . حافظ خوش ذوق دراینجا جهان را مثل رخسار آدمی متصوّرشده وشیرازراخال این رخساردیده است. خال مظهر وکانون زیبائیست.
معنی بیت: شیراز ومناطق خوش آب وهوایی مثل رکنآباد که آب گوارایی دارد همانندِ خال صورت دنیاست. مظهر ومرکززیبائیست، قدر این شهررابدان وعیب وایراد مگیر.
به شیرازآی وفیض ِ روح قدسی
بجوی ازمردم صاحب کمالش
فرقست ازآب خِضرکه ظلمات جای اوست
تا آبِ ما که منبعش الله اکبر است
آب خضر: آب زندگانی که گویند در ظلمات وتاریکی بوده وخضر ازآن نوشید وعمر جاودانه یافت. اسکندرنیز درپِی آن بوده لیکن توفیق نوشیدنش را پیدانکرد.
آبِ ما: اشاره به آب رُکنی دربیتِ قبل دارد
اللّه اکبر: نام تپّه هایست درشیراز که سرچشمه ی آبِ رُکنآباد است.
معنی بیت: آب رکنآبادِ ما باآب حیات، تفاوتهایی دارد(گواراتراست) همان آبی که سرچشمه اش ازفراز نورانی ِتپّه های الله اکبراست. درحالی که سرچشمه ی آب خضر درظلمات است! شاعر ازمقایسه ی سرچشمه های این دوآب، نتیجه ی دلخواه راگرفته است.
زرکن آبادِ ما صدلوحش الله
که عمرخضرمی بخشد زلالش
ما آبروی فقر وقناعت نمیبریم
با پادشه بگوی که روزی مقدّر است
ظاهراً این غزل درزمان امیرمبارزالدّین که پادشاهی سخت گیر ومتعصّب بود سروده شده است. چون رابطه ی حافظ بااوچندان خوب نبوده واورا ریاکار ومحافظه کار می دانسته وبه اولقب مُحتسب داده بود. احتمالاً امیرمبارزالدّین پس ازبه تخت نشستن حقوق ومواجبِ حافظ راقطع کرده بوده است.حافظ دراینجا مناعت طبع نشان داده وبه گوش این پادشاهِ مستبد می رساند که روزی ما ازطرفِ خداوندِ رزّاق برقراراست ونیازی به لطفِ شمانیست.
معنی بیت: ما به خاطریک لقمه نان(حقوق ماهیانه) آبرو واعتبار درویشی را زیرپانمی نهیم. به پادشاه بگوئید که روزی ما ازطرفِ پادشاهِ حقیقی(خداوند) برقراراست ونیازی به کرامتِ شما نیست!
حافظ باپادشاهان پیشین وپسین امیرمبارزالدّین (شیخ ابواسحق وشاه شجاع ،رابطه ی دوستی عمیق وعاطفی داشته ومدح هایی نیزبرای آنها سروده است. امّا باتوجّه به اینکه امیرمبارزالدّین فردی متظاهر ومستبد بود حافظ هرگزسرتسلیم فرودنیاورد وبه رغم آنکه درسخت ترین شرایط مالی قرارداشته وشدیداً درمضایقه وتنگنا بوده، آبروی فقروقناعت فرونگذاشت. اودست نیاز به سوی امیر درازنکرد واعتبار خودرا لکّه دارنکرد.
ساقی بیارباده وبامحتسب بگو
انکارما مکن که چنین جام جم نداشت.
حافظ چه طُرفه شاخ نباتیست کِلک ِتو
کَش میوه دلپذیرتر ازشَهد وشَکّراست
طُرفه: چیزتازه،نو وخوشایند،شگفت آور.
شاخ نبات: به مقداری نبات گویند که بلورهای آن به صورتِ شاخه درآمده باشد. نبات به صورت شاخه، کاسه یا در اشکال دیگر فروخته میشود و در اینجاشاعر نی قلم خود را به نی نبات تشبیه کرده است و میگوید حاصل آن(اشعار) از شهد و شکر یعنی نبات هم شیرین تر ودلپذیرتر است.
منظور مهم دیگر از "شاخه نبات" در زبان فارسی وبه ویژه در میان عوام، اشاره به معشوقه ی فرضی حافظ است. به هنگام فال گرفتن حافظ را به شاخ نباتش قسم می دهند که رازی را بر فال گیرنده آشکار کند. امّا دراینجا سخن از معشوقه نیست بلکه سخن از "شاخه نبات" است. شاخه نبات قلم یا کلک حافظ است که این همه شهد و شکر" می ریزد.
معنی بیت:
ای حافظ، قلم توچقدرشگفت آوراست وچه سخنان تازه ،بدیع وجدیدی ازقلم تونی ریزد. همانندِ شاخه نباتیست که ازآن شهد و شکرمی چکد. محصول قلم تو ازهرمیوه ای گواراتر وشیرین تراست.
مدّعی گولُغز ونکته به حافظ مفروش
کِلکِ مانیز زبانیّ وبیانی دارد.
- ۹۹/۰۹/۳۰
- ۴۷۱ نمایش