- ۰ نظر
- ۳۰ آذر ۹۹ ، ۱۵:۰۲
- ۲۸۸ نمایش
بـر سر آنـم که گر ز دست بـر آیـد
دست به کاری زنم که غصّه سرآید
بـگـذار تـا ز شــارع مـیـخـانه بگذریـم
کزبهر جـُرعهای همه محتـاج ایـن دریـم
گفتیم که حافظ وفقها زمانی دوشادوشِ هم درطریقِ عبودیت وبندگیِ خداوندِمنّان به پیش می رفتندتااینکه دردوراهیِ "عشق وعقل"دچارِاختلافِ نظرشده و از یکدیگر جداشدند.حافظ راهِ عشق رابرگزیدوتا آخرِ عمر دراین راه ثابت قدم وپایدارماند.
شأنِ نزولِ این غزل درپاسخ به کسانیست که حافظ را ازعشق ورزی ورفتن به میخانه یِ معرفت باز میداشتند. (زاهدانِ متعصّب وواعظانِ متظاهر)
بـه تـیـغـم گـر کـُشَـد دسـتـش نـگـیـرم
و گــر تـیــرم زنــد ، مـنـّت پــذیــــرم
بعضی ها بـه "بـه تـیـغـم گـر کِـشـد"می خوانند که هردو درست است.به تیـغ کشیدن" به همان معنای کـُشتن است ، مثل : "به میخ کشیدن" ، "به صـُلاّبه کشیدن" .
اگر معشوق با شمشیر قصدِکشتنِ مرا بکـُند مانعش نمیشوم و چنانچه بخواهد با تیر مرا بـزند بادل وجان وباکمالِ منّت درخواستِ اورامی پذیرم.هرضربه ای که ازجانبِ دوست برمن واردشود،کرم واحسانِ دوست هست ومن بارغبت پذیرایِ آن خواهم بود.چراکه کشتهیِ معشوق ، زنده وجاوید است وهرعاشقی آرزو دارد به این مقامِ والا نایل گردد.