حافظانه

شرح غزلیات حافظ

حافظانه

شرح غزلیات حافظ

برداشتهای شخصی من از غــزلهای پیامبر عشق و ادب حضــرت حافـظ

دنبال کنندگان ۳ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
بایگانی
آخرین نظرات

بلبلی برگِ گلی خوش رنگ درمنقار داشت

يكشنبه, ۳۰ آذر ۱۳۹۹، ۱۲:۱۷ ب.ظ



بلبلی برگِ گلی خوش رنگ درمنقار داشت

واندرآن برگ ونوا خوش ناله‌های زارداشت

برگ: برگ گل، ساز وبرگ و لوازم، میل و رغبت.
منقار: نوک پرندگان
نوا: آواز، دارایی.
برگ ونوا: وسایل معیشت،دراینجا اشاره به برگ ِگل وناله وآواز همزمان درمنقاربلبل
معنی بیت: بلبلی رادیدم یک برگ خوش رنگِ گلی را برمنقارگرفته گرفته بود. امّا شگفتا این بلبل،به رغم آنکه به وصلِ گل رسیده بود گویی که درآتش افتاده باشد بازهم ناله وفغان می کرد. معلوم نبود دلیل این ناله وزاری  اوچه بود! ازهمین رو سئوال کردم:


گفتمش درعینِ وصل این ناله وفریادچیست

گفت ماراجلوه ی معشوق دراین کارداشت

جلوه: خودنمایی ونشان دادن خود به دیگران،نمایش دادن زیبایی و جاذبه
معنی بیت: ای بلبل ِ عاشق، ظاهراً که گل(معشوق) در اختیارتوست وتوبه وصال رسیده ای،پس این ناله وفغان ازبرای چیست که چنین شورانگیز  وجانسوز ناله سرداده ای؟
 بلبل پاسخ داد: دلیل ناله وفغان من ازبابتِ هرجایی بودنِ گل است ،تمام او متعلّق به من نیست، اوخود رابه همه می نمایاند،باهمه حتّا با بادنیز جلوه گری می کند و خود را دراختیار همگان می گذارد،ازاین می سوزم وازاین می نالم .
درهمین معنا درجایی دیگرمی فرماید:
خودرابکُش ای بلبل ازاین رشک که گل را
با بادصبا وقت سحرجلوه گری بود!


یاراگرننشست با ما نیست جای اعتراض

پادشاهی کامران بود از گدایی عار داشت

حافظ دردوبیت ِ آغازین غزل ،ظاهراً حال وروز خود را اززبان بلبل،بصورت کنایه و غیر مستقیم بیان کرده  وبه گوش معشوق ِ خویش می رساند که من نیزهمانندِ آن بلبل نالان، به این سبب همیشه درناله وزاری هستم که توخودرا به همه می نمایانی  ودایم درجلوه گری هستی! جلوه گری توباعث می شود که همگان جاذبه وزیبائی تورادیده وعاشق توشوند.
بنال بلبل اگربامنت سر یاریست
که مادوعاشق زاریم وکارمازاریست 
 ازجنس واژه ها وفحوای کلام پیداست که معشوق دراین غزل نیز "شاه شجاع" است. شاه شجاع به رغم آنکه حافظ را دوست می داشته، لیکن به سببِ خطرناک بودن ِ افکارو اعتقادات حافظ، سعی می نموده ازاو دوری گزیند. زیرا متشرّعین ِ متعصّب که بنوعی دشمنان قسم خورده ی حافظ بشمارمی رفتند دردستگاههای دولتی نفوذِ عمیق داشتند وشاه شجاع را ازاین منظرتحت فشارگذاشته بودند تا ازحافظ دور باشد. برگردیم به شرح بیت اصلی: 
عارداشت: ننگ داشت،دوری می کرد
کامران: کامیاب وخوشگذران
معنی بیت: اگرمعشوق نسبت به ما بی اعتنایی کرد ودَمی باما ننشست ازاین بابت شکایت و اعتراضی نداریم. او پادشاهی کامروا وخوشگذران است وحق دارد  که ازگدای ِ تُهیدستی همچون من، دوری گُزین،ازاوگله ای نیست گرچه:
ازعدالت نبود دور گرش پرسد حال
پادشاهی که به همسایه گدایی دارد


دَر نمی‌گیرد نیاز و ناز ما با حُسن دوست

خرّم آن کز نازنینان بختِ برخوردار داشت

درنمی گیرد: کارسازنمی شود، اثربخش نیست 
نیاز وناز: حاجتمندی وغرور 
"حُسن": معانی زیادی دارد ازجمله نیکوئی ، بهجت ،خوبی ،جمال ، خوبرویی ، زیبائی ،ملاحت ، رونق ، فروغ ، نزاکت ، لطافت ، خوشی ،  درستی ، صحت ، استواری و..... دراینجا تمام معناهای حُسن مدّ نظرشاعربوده است. 
 ازمنظرحافظ " حُسن ِدوست"  دراینجا فقط جاذبه وزیبایی ولطافت نیست بلکه به معنای ویژگی ِ خاص ورازآلود است. چرا که هیچ حیلتی درجلبِ توجّه او کارساز نمی افتد.
خرّم: ای خوشا
بختِ برخوردار: اقبال خوش،شانسی که سببِ برخورداری و کامیابی صاحبش می شود.
معنی بیت: نه تمنّا وعرض نیازمندی ونه قهرو غرور وبی توجّهی، هیچکدام  اثربخش نیافتاد، هیچ یک جواب نمی دهد! خصوصیاتِ ویژه وخُلق وخویی رازآلود دارد هرحیله ای بکارمی بندم که بردل دوست(احتمالاً شاه شجاع)  راهی بازکنم وبه دریای حُسن اوبپیوندم کارگرنمی افتد!
ای خوشا به احوال عاشقانی که دارای اقبالی نیکوهستندوبی هیچ حیلت و ترفندی،بی هیچ خونِ دل خوردنی، ازدوست جوابی گرفته وازعنایت وتوجّهِ او برخوردارمی باشند.
جان بیمارمرانیست زتو روی سئوال
ای خوش آن خسته که ازدوست جوابی دارد

خیز تا بر کِلکِ آن نقّاش جان افشان کنیم

کاین همه نقشِ عجب درگردش پرگارداشت

کلک: نی، قلم.
نقّاش:  کنایه از آفریننده ی هستیست.
جان‌افشاندن: جان فدا کردن.
پرگار: ابزاری برای کشیدن اشکال هندسی  2 - فلک  3 - بخت و اقبال  
معنی بیت: ای دل برخیز تا برهنرنمایی ومهارتِ اعجاب انگیز نقّاش هستی جان فشانی کنیم. ببین چگونه وباچه ظرافت وچه لطافتی این همه نقش ونگارشگفت آور و حیرت انگیز را به تصویر کشیده است!
حافظ پس ازآنکه ناامیدانه وباحسرت  واندوه ازنامساعدی بخت وبی توجّهی معشوق می نالد، گویی که با به درد آمدنِ دلش، قصدنموده لحظه ای توجّه ِ خویش را به زیبائیهای خیال انگیز هستی معطوف دارد به این امید که شاید توانسته باشد اندکی ازشدّتِ اندوه وحسرتِ درونیِ خویش را بکاهد.
آنکه پُرنقش زداین دایره ی مینایی
کس ندانست که درگردش پرگارچه کرد


گر مُریدِ راهِ عشقی فکر بدنامی مکن

شیخ صنعان خرقه رهن ِ خانه ی خَمّار
 داشت

مُرید: دوستدار،پیرو، ارادتمند، پیرو فکر و اندیشه ی کسی بودن.
فکربدنامی مکن: ازبی آبرویی و رسواشدن نهراس
"شیخ صنعان" همان شیخ معروفیست که گویند درکعبه اقامت داشت وبه عبادت وپرهیزگاری مشغول بود. اوپس ازهفتادسال بندگی ِ زاهدانه، ناگهان دل به عشق دختری ترسا (مسیحی) سپرد ونهایتاً حاضر به خروج ازاسلام و گرویدن به مسیحیت، خوردن شراب و پرورشِ خوک شد لیکن دست از عشق  برنداشت ومریدان خودرانیز ازدست داد! حافظ  ازاین رو که این شیخ در عاشقی پابرجا ماند کار اورا ستوده وازاوبه نیکی واحترام نام برده است.
خرقه:  لباس صوفیان، دراینجا منظور لباس مخصوص عبادت است.
رهن گذاشتن: گِرو گذاشتن
خَمّار: شراب فروش
شاید حافظ این بیت رابه کنایه وبه منظورانگیزه دادن به شاه شجاع سروده است. شاه شجاعی که به رغم داشتنِ پیوندِ عاطفی باحافظ،ازروی ترس ازبدنام شدن، مصلحت اندیشی نموده وازاودوری می جست.
معنی بیت: اگرطالب عشقی، اگرحقیقتاً عاشق هستی، نباید ازبدنامی ورسوایی هراس داشته باشی، ببین که شیخ صنعان باآن همه اعتبار اجتماعی و سابقه ی مذهبی، چگونه  وباچه روحیّه ای درراهِ عشق قدم گذاشت وهمه ی دین ودل وآبرو واعتبارش رانثارکرد؟ رفتاراوخارق العاده  بود، حتّا خرقه ی زُهد وپرهیزگاری خویش رانیز به خواستِ معشوق ، در اِزای جام شرابی درنزدِ باده فروش گِرو گذاشت!
ازنظرگاه حافظ "شیخ صنعان" دراواخرعمر به حقیقتی بزرگ نایل شد. اوبهترین کاررا درآن لحظه که دل به عشق سپرد انجام داد و به رهایی رسید، ازننگ وازنام رهاشد، ازبند تعلّقاتِ دنیوی واُخروی خلاص شد. قبل ازآن دربندِ شهرت وقید وبند بود وعیب های زیادی داشت.
داشتم دَلقی وصدعیبِ مرامی پوشید
خرقه رهن می ومطرب شد وزُنّاربماند


وقتِ آن شیرین قلندر خوش که دراَطوارسیر

ذکر تسبیح مَلَک در حلقه ی زُنّار داشت

بعضی ازشارحان این بیت را ازبیتِ قبلی جدا پنداشته ونتوانسته اند معنای حافظانه ای برداشت نمایند. درحالی که بنظرنگارنده ی این شرح، زیبایی ولطافتِ معنای  این بیت، درادامه ی بیت قبلی بودنست ومنظوراز "شیرین قلندر" همان شیخ صنعان است که به درخواستِ معشوقه ی خویش به رسم مسیحیان زُنّاربه کمربست وچوپانی خوک نمود. ازنظرحافظ این رفتارها شیرینکاریِ قلندرمآبانه هست که ازعهده ی هرکسی برنمی آید. 
اَطوار سیر: روشها وحالتهای  سیرو سلوک 
زُنّار: رشته ای که مسیحیان به وسیلة آن صلیب را به گردن آویزند. 2 - کُستی ؛ شالی که زردشتیان به کمر بندند.
معنی بیت: ای خوشا به حالِ شیخ صنعان، آن ازبندِ تعلّقات رسته ای که درگذرازمراحل سیر وسلوک، با اینکه به ظاهرزُنّاربه کمربسته بود لیکن درباطن ودراعماق ِدلش، به ذکرو تسبیح ِ خداوند مشغول بود.
نکته ی ظریفی که دراینجا ودر دل معنای این بیتِ نغزوزیبا نهفته وازدید بسیاری پنهان مانده این است:
 چنانکه می بینیم مراحل واطوار "سیروسلوک" درنظرگاه حافظ، کلیشه ای وثابت نیست. بلکه این مراحل ومنازل متغیّرومتنوعند. نگاه اوبانگاهِ همه ی عارفان تفاوتهای بنیادی دارد. اوبا نگرشِ ویژه ای که نسبت به جهانِ پیرامونی وهمچنین به مراحلِ "سیروسلوکِ عارفانه" دارد، تمام رفتارهای شیخ صنعان را حالتهای معنوی وبخشی ازسیروسلوکِ عارفانه می شمارد. یعنی این شیخ عزیزاز زاویه ی نگاهِ حافظ ، چه آن زمان که درمکّه اقامت داشته وبه زهد وپرهیزگاری مشغول بود، چه آن زمان که دل به عشقِ دخترترسا می بازد وچه آن زمان که ازدین خارج شده ، خرقه رهن ِ میکده کرده وزُنّارِ کُفر به کمرمی بندد همه وهمه ازبازی های عشق واطوار سیر وسلوکِ عارفانه هستند واوچون درهمه حال،خالصانه درپیِ حقیقت می گشته بنابراین رفتارهای او حقیت جویانه بوده ودرحُکم عبادت محسوب می گردند چراکه:
همه کس طالب یارند چه هشیار وچه مست
همه جاخانه ی عشقست چه مسجد چه کنشت


چشم حافظ زیربام ِقصر آن حوری سرشت

شیوه ی جنّات تَجری تَحتها الاَنهار داشت

حوری سرشت: کسی که فطرتِ پاک وذاتِ زیبائی دارد
جنات تجری تحتهاالانهار: باغهایی دربهشت که در پای درختانِ آنها، آب روان باشد. حافظ ِخوش ذوق دراین بیت،  آیه ی ۵۷ سوره ی نساء را دستمایه ی خودقرارداده ومضمون خیال انگیزی خَلق نموده است. 
معنی بیت: چشمانِ اشکبارحافظ   زیر بام قصر باشکوهِ آن معشوقِ زیباروی، به مانندِ جوی آبی اززیردرختان روان می شد ومفهوم آیه ۵۷ سوره ی نسا رادرذهن تداعی می نمود.... باغهایی که زیردرختان آن آبی روان باشد..... 
فروغ ماه می دیدم زبام قصراوروشن
که روازشرم آن خورشید بردیوارمی آورد

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۹۹/۰۹/۳۰
  • ۲۷۲ نمایش
  • رضا ساقی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی