به حُسن وخُلق ووفاکس به یارمانرسد
يكشنبه, ۳۰ آذر ۱۳۹۹، ۱۲:۲۹ ق.ظ
به حُسن وخُلق ووفاکس به یارمانرسد
تو را در این سخن انکار کار ما نرسد
این غزل نغزوزیبا برخلاف تصوّربعضی ازعرفان زدگانِ خودشیفته که درفنّ ِ بافندگیِ آسمان وریسمان مهارت فوق العاده ای دارند،یک غزلِ سیاسی،اجتماعیست ومعنای عرفانی ندارد. غزل درموردِ نفوذِ کینه توزان دردستگاه دولتی شاه شجاع، ومظلومیّت وکشته شدنِ وزیرباکفایت، دوست، همکار ورفیق صمیمی و قدیمی حافظ، خواجه قوام الدّین محمدصاحب عیاراست.
حافظ به مددِنبوغ خارق العاده ی خویش،به زیبایی وبامهارت رندانه ای که داشته، نام اورا دربیت پنجم آورده ومعنای نام وی رانیز دربیان شخصیّت او بکارگرفته است.
درموردِ این وزیرلایق وکارآمد درتاریخ آل مظفر آمده است که در سنه ی هفتصد و پنجاه ،امیر مبارزالدین محمد مؤسس آل مظفر و پدر شاه شجاع، محمدصاحب عیار را به ملازمت و وزارت منصوب گردانید و شاه شجاع نیز پس از جلوس به تخت پادشاهی او را به وزارت برگزید. وی پس ازدرخشش دردستگاه دولت شاه شجاع، مورد حسادت وغضبِ کینه توزان وحسودان دربارگرفت وقربانی دسیسه ی فتنه گران شد. حسودان که توفیق وپیشرفت روزن افزون اورا برنمی تابیدند متفقاً دست بکارشدند تادرنهایت وی درنظرشاه شجاع بکلّی تخریب ،سپس دستگیروزندانی شد ودرتاریخ ۷۶۴ درزندان بطرز فجیعی به قتل رسید......
حافظ به رغم آنکه خودنیزبه سبب دوستی صمیمانه باخواجه صاحب عیار، درمظان اتّهام همدستی باوی بوده ، سکوت اختیار نکرده وبا شهامت تمام درمدح وستایش این وزیربا کفایت چندغزل ناب وقصیده سروده وعواطف درونی واحساسات خویش راابرازنموده است. ضمن آنکه حافظ مثل همیشه،مسئولانه با شجاعتی ستودنی دراین غزل، باایهام وکنایه واشاره،به شاه شجاع که تحت تاثیرکینه ورزان وحسودان قرار گرفته، کنایه های نکته دارزده وپرده ازحقیقتِ پاکدامنی ولیاقت وصداقتِ خواجه صاحب عیاربرداشته وهمگان رااز مظلومیّت وبیگناهی اور آگاه کرده است.
حُسن: زیبایی وجمال
خُلق: خوی وعادت،اخلاق وخصلت
انکار: تکذیب وحاشاکردن ،نادیده گرفتن
معنی بیت: هیچکس درداشتن زیبائیِ صورت وسیرت وداشتن خصلت های نیکو نمی تواند بایارما(خواجه قوام الدین) مقابله ورقابت کند تو(شاه شجاع) بهترازهمه می دانی که اوچه شخصیّت فرزانه ای داشته ونمی توانی چشم برروی حقیقت بسته واین نکته رامنکرشوی.
ز دلبری نتوان لاف زد به آسانی
هزارنکته دراین کارهست تا دانی
اگرچه حُسن فروشان به جلوه آمدهاند
کسی به حُسن و ملاحت به یار ما نرسد
حُسن فروشان: کسانی که به خودنمایی وجلوه گری مشغولند. دراینجا همان حسودان وکینه توزانی هستند که خودرامنزّه وپاک پنداشته وباسخن چینی وبدگویی،سببِ تخریبِ خواجه قوام الدّین درنزدشاه شجاع شده اند.
ملاحت: ملیح ونمکین بودن، مطبوع و دلپذیر.
معنی بیت: اگرچه اطرافیان شاه شجاع همه با ادّعای کاردانی، فضلیت وتقوابه میدان پاگذاشته ومشغول نمایش دادن وجلوه گری هستند امّاروشن است که هیچیک ازاطرافیان وکارگزاران حکومت در دلنشینی،لطافت وپاکیزگی ولیاقت به خواجه قوام الدّین نمی رسد.
درکفِ غصّه ی دوران دلِ حافظ خون شد
ازفراق رُخت ای خواجه قوام الدّین داد
به حقّ صحبت دیرین که هیچ محرم راز
به یار یک جهتِ حق گزار ما نرسد
یک جهت: یک رو،صادق، بی روی وریا
حق گزار: حق شناس، قدردان.
معنی بیت: سوگندبه حقّ صحبت همدمان قدیمی که هیچ رازنگهدار ووفاداری، در صداقت ویک رنگی به دوست ویارقدیمی وصمیمی مانمی رسد. او فاضل تر، حق شناس تر و درراز نگهداری بی نظیروبی مانندبود.
یارب کجاست مَحرم رازی که یک زمان
دل شرح آن دهد که چه گفت وچه هاشنید
هزار نقش برآید ز کِلک صُنع و یکی
به دلپذیری نقش نگار ما نرسد
"نقش" معانی مختلفی دارد دراینجابه معنی: تصویر، رسم، شکل ووجودآدمی هست. کنایه ای به حسودان وکینه ورزان
کِلک: قلم
صُنع: آفرینش،خلقت
معنی بیت: هزارگونه نقش آدمی باهزاران طرح و کیفیّتِ دلبری به توسطّ قلم آفرینش ونقشبندِ هستی خَلق می گردند امّا هیچکدام به مطبوعی ودلپذیریِ یارمورد نظرما(خواجه قوام) درنمی آید.
مطبوع ترزنقش توصورت نبست باز
طُغرانویس ابروی مشکین مثال تو
هزارنقد به بازار کائنات آرند
یکی به سکّه ی صاحب عَیارمانرسد
نقد:وجه رایج.
کائنات: جهان هستی
صاحب عیار: ، کسی که دارای شخصیّتی بااعتبار وارزشمنداست. (خواجه قوام الدّین)
حافظ خوش ذوق باهنرمندی، ازواژه های نقدینگی، سکّه، صاحب عیار(مقیاس برای اندازه گیری مقدار خالص طلا و نقره) مضمونی زیبا ونغزخَلق کرده تاهم به شخصیّت ارزشمند رفیق وهمدم دیرینه ی خویش اشاره کرده باشد هم نام نیک اوراذکرنموده باشد.
معنی بیت: هزارگونه سکّه های بااعتبار ویژه وارزش های مختلف دربازارجهان هستی رایج می گردند(کنایه به وزرا واطرافیان شاه شجاع) امّا هیچکدام به اعتبار وارزش سکّه ی ما(خواجه قوام) که دارای اعتباری خاص و منحصربفرد است نمی رسد.
هزار سال بقا بخشدت مدایح من
چنین نفیس متاعی به چون تو ارزانی
دریغ قافله ی عمر کان چنان رفتند
که گردشان به هوای دیار ما نرسد
قافله ی عمر: عمرآدمی به کاروانی درحال گذرتشبیه شده است.
معنی بیت: افسوس ودریغ که عمرآدمی به سرعت برق وباد می گذرد(اشاره به کشته شدن خواجه صاحب عیار) آنچنان عنان گسسته می گذرد که حتّاگردوغبارراهشان نیزبه شهرما (بازماندگان) نمی رسد وهیچ نشانی ازرفتگان باز نمی ماند.
درهرطرف زخیل حوادث کمین گهیست
زانروعنان گسسته دوانَدسوارعمر
دلا زرنج حسودان مرنج وواثق باش
که بد به خاطر امیدوار ما نرسد
دربعضی نسخه ها (زطعن حسودان) به معنی زخم زبان وطعنه ی حسودان ثبت شده است
حسادت وکینه توزی هیچ استعداد ونبوغی لازم ندارد. همین که درپائین ترین سطح آگاهی باشیم خودبخود حسادت وعقده وبدگویی شروع به رشد ونمو خواهندکرد. ذهن ما همیشه برای حسادت؛ مقایسه واندوهباری آماده است وچیزی پیدا خواهدنمود بنابراین هراحمق وابلهی می تواند حسود و کینه توز بوده باشد اما به سبک رندان ِبه ظاهرلااوبالی؛ خوب وشفت آمیز زندگی کردن هنرحقیقیست هنری که نبوغ وفهم زیادلازم دارد برای خوب بودن وبخشنده وکریمانه رفتارکردن باید درسطح بالاتری ازآگاهی ومعرفت باشیم. عشقورزی ومهرورزی بی چشمداشت همتّ والا می خواهد میل به خوبی وسروروشادمانی تابع میزان ِدرکِ درونی ماست. بی تردید حافظ که این همه برطبل خوب بودن وبدنگفتن می کوبید باید درک عظیمی ازجهان هستی داشته وبه سطح والایی ازآگاهی رسیده بود.
واثق: مطمئن
معنی بیت: ای دل ازطعنه وکینه ی حسودان آزرده خاطر مباش اطمینان داشته باش که مابه بدیها فکرنمی کنیم واجازه نمی دهیم افکار منفی به ذهن ما بنشیند وآئینه ی دل امیدوار مارا مکدّرو تیره سازد ما هیچ کینه ای دردل نگه نمی داریم.
گربدی گفت حسودیّ ورفیقی رنجید
گوتوخوش باش که ماگوش به احمق نکنیم
چنان بِزی که اگرخاک ره شوی کس را
غبارخاطری از رهگذار ما نرسد
بزی: زندگانی کن
کس را غبارخاطری نرسد: کسی ازتوخاطره ی بدی نداشته باشد تا با عبوراز مزارتو،به یادِآن بدی بیافتد وآزرده دل شود.
رهگذارما: گذرگاهی که مزار ما درآنجاست.
معنی بیت: ای دل آنچنان زندگانی کن که روزی که مرگ تورادرآغوش گرفت ودردل خاک مدفون شدی هیچگونه بدی ازتودرخاطره هاباقی نماند وسببِ آزردگی خاطرکسی نگردی. طوری زندگانی کن که همه ازدست وزبان تودراَمان باشند طوری که حتّاوقتی دردل خاک آرام گرفته ای، غبارخاکِ راهِ مزارتو بر خاطرکسی ننشیندوآزاری به کسی نرساند.
مباش درپی آزاروهرچه خواهی کن
که درشریعت ماغیرازاین گناهی نیست
بسوخت حافظ وترسم که شرح قصّه ی او
به سَمع پادشهِ کامگار ما نرسد
به سمع: به گوش
کامگار: کامیاب وکامران
معنی بیت: حافظ ازمظلومیت سوخت وتمام شد بیم آن دارم که داستان کینه توزی حسودان وبدخواهان به اطلاع پادشاهِ کامران ما(شاه شجاع) نرسد وهمچنان ازمظلومیّت ما وبه ناحق ریخته شدن خون خواجه قوام ناآگاه بماند وهرگز به خودنیاید.
برق عشق اَرخرمن پشمینه پوشی سوخت سوخت
جورشاه کامران گربرگدایی رفت رفت
- ۹۹/۰۹/۳۰
- ۲۴۱ نمایش