بلبل زشاخ سرو به گلبانگ پهلوی
يكشنبه, ۳۰ آذر ۱۳۹۹، ۱۲:۱۸ ب.ظ
بلبل ز شاخ سرو به گلبانگ پهلوی
میخوانددوش درس مقامات معنوی
گلبانگ: آواز
پهلوی: پهلوی زبان متدوال درزمان اشکانیان و ساسانیان بود.زبان اوستا که زبان دینی قدیم ایران بود و بمرور زبانی غیر قابل فهم گشته بود، در زمان ساسانیان این کتاب را به زبان پهلوی ترجمه کردند، بعدها درزمان حمله ی اعراب، ضربه ی بزرگی به زبان پهلوی وارد آورد و خط پهلوی هم متروک گشت و چند صد سال بعد، ایرانیان زبان خودرا با الفبای عربی بکار می بردند.
همچنین "گلبانگ پهلوی" گوشهای در دستگاههای سهگاه و چهارگاه ایرانیست.گرچه هر دومعنی مدّنظرشاعربوده لیکن تاکیدبر واژه ی "پهلوی" وبکارگیری مجددّآن دربیت بعدی،بیانگر نکته ی دقیق وباریکیست که به شرح آن خواهیم پرداخت.
مقامات: مراحل تصوّف، منازل و مقامهای سیرو سلوک. امّا منظورحافظ منازل سیروسلوک تصوّف نیست چراکه حافظ هیج اعتقادی به سیروسلوک صوفیان ندارد باورها واعتقادات حافظ همه منحصربفرد واختصاصیست.چنانکه دراین بیت می بینیم آواز وچهچه ی بلبل درنظرگاه حافظ چیزی شبیه به تشریح و تفسیرمقامات عرفانیست وحتّابرآنها پهلو نیزمی زند! به عبارت دیگرحافظ ازگوش دل سپردن به آوازبلبل را ازگوش سپردن به درسهای تصوّف وسیروسلوک مدرسه ای، پربارتر وباارزش ترمی داند.
ضمن آنکه دراین غزل ناب وزیبا،حافظ به مددِ نبوغ استثنایی خویش، نکته های دقیق وباریکی باهنرمندی وظرافت دردل واژگان هربیت باهنرمندی جاسازی کرده که بیانگراحساسات و عواطف درونی اونسبت به "زرتشت وآیین و فرهنگ غنی وکهن نیاکانمان می باشد. بعضی با استناد به ابیات وغزلهایی ازاین دست که درآنها، حافظ نسبت به افکارناب زرتشت ومذهب نیاکانی، ابراز ارادت نموده چنین نتیجه گیری کرده اندکه حافظ دردوره ای ازعمرخویش به مذهب زرتشت گرویده بوده است! امّابنظرمی رسد که اینگونه نتیجه گیری کردن درمورد مذهب حافظ،قضاوت عجولانه وشتابزده می باشد ودلایل قانع کننده ندارد. اظهار ارادت به یک شخصیت وارج نهادن به اندیشه های والای او نمی تواند دلیلی برگرویدن یک شخص به یک مذهب بوده باشد. دلایل بسیار روشنی وجود دارد که اندیشه های حافظ منحصربفرد واختصاصیست و در چارچوب هیچ یک ازمذاهب نمی گنجد افکاراو فراترازمرزومذهب وبه وسعت انسانیت درسطح جهانی بامحوریّت عشق ومحبّت است افکاراو گرچه به همه ی ادیان ومذاهب تعلّق دارد امّا درچارچوب هیچ یک نمی گنجد وهمین فراشمول بودن یکی دیگراز شگفتیهای رندِ شیراز است.
"سرو" یکی ازآن واژگانِ نکته دار و کلیدیست که حافظ دراین غزل آنها رابا هدف خاصّی بکارگرفته است.
سرودرمذهب زرتشت بسیار مقدّس شمرده می شود. سرو مقدّس ومعروف به نام کِشمر(کاشمر) درختی بوده که به باورزرتشتیان به دستورخودِ زرتشت کاشته شده بود. این درخت بسیار زیبا و بزرگ بود و مورد تقدّس مردم، چندان که پس ازحمله ی اعراب ،آوازه ش به متوکّل خلیفه ی عباسی نیز رسید خلیفه فوراً به بریدن آن درخت به خواجه ابوالطیب عامل نیشابور به همراه درودگری نیشابوری و آوردنش به جعفریه فرمان داد. زرتشتیان آن شهر پیشنهاد دادند که در برابر نبریدنش، ۵۰۰۰۰ سکّه زربپردازند. اما این پیشنهاد پذیرفته نشد و سرو کهنسال و مقدّس رابریدندوبرای خلیفه به بغداد بردند. یک روز پیش از رسیدن درخت به بغداد، متوکّل به قتل رسید و این مطابق پیش گویی زرتشت بود که گفته بود هر که این درخت را ببرد، کشته خواهد شد. گفتهاند این سرو در زمان قطع شدن بیش از ۱۴۰۰ سال عمر داشت.....
بنابراین نشستن بلبل درشاخ درختِ "سرو" به جای نشستن کنارگل سرخ وآوازخوانی به زبان پهلوی! دراین غزل اتّفاقی نیست وبی گمان رندِ شیراز قصد دارد ازهمین ابتدای کار، ذهن مخاطبین وجویندگان حقیقت را به افکارناب زرتشت رهنمون و دل وجانشان را درضیافتی حافظانه صفای دیگری بخشد.
یکی دیگر ازآن نکته های باریک ودقیق که دراین بیت جاسازی شده همین عبارت " مقامات معنوی به زبان پهلوی" می باشد. کاملاً پیداست که رندشیراز دربکارگیری این عبارت، گوشه ی چشمی به فرهنگ وآیین نیاکانمان وآموزه های زرتشتی داشته وگرنه دلیلی ندارد که درسهای عرفانی وتصوّف به زبان پهلوی شنیده شود!
معنی بیت: دیشب بلبل ازشاخه ی درختِ (مقدّس ِ)سرو به آوازخوش وبانگ دلنشین(به زبان پهلوی ودردستگاه پهلوی) نکته های معنوی وروحانی (ازاندیشه های ناب زرتشتی) می خواند.
دوشم زبلبلی چه خوش آمدکه می سرود
گل گوش پهن کرده زشاخ درخت خویش
یعنی بیا که آتش موسی نمودگل
تاازدرخت نکته ی توحید بشنوی
آتشِ موسی: آتشی که حضرت موسی در وادی ایمن در دامنه ی کوه طور در صحرای سینا از دور بر درختِ عُلیَّق مشاهده کرد. ضمن آنکه واژه ی "آتش" نیزکه درمذهب زرتشت مقدّس شمرده شده همانندِ "سرو ومقامات معنوی به زبان پهلوی" دراینجا اتّفاقی بکارگرفته نشده ودرراستای همان هدف آمده تا همچنان سایه ی اندیشه های ناب زرتشتی درپس زمینه ی غزل وذهن مخاطب مستدام باشد. واژه ی "توحید" نیز که یادآور یکتاپرستی ِ ایرانیان باستان است به همین منظور بکار گرفته شده است.
آتشِ موسی نمود گُل: گل سرخ شکفته شد وآتش موسی رانشان داد وآتش موسی نیز متقابلاً آتشی که زرتشت شعله ورنمود رادراذهان تداعی کرد. درجایی دیگر پیوندِ آتش گل با آتش زردشت باوضوح بیشتری به چشم می خورد:
کنون که لاله برافروخت آتش نمرود
به باغ تازه کن آّین دین زرتشتی
معنی بیت: بلبل ازشاخ سرو این ترانه رابه زبان پهلوی خواند: بیا و ببین که چگونه گل سرخ شکفته شده وآتش موسی راآشکار کرده است ببین تا از درخت گل نشانه های یکتاپرستی رادریافت کنی.
هوامسیح نفس گشت وبادنافه گشای
درخت سبزشد ومرغ درخروش آمد
مرغان ِباغ قافیه سنجند وبذله گوی
تاخواجه مِی خوردبه غزلهای پهلوی
قافیه سنج: قافیه شناس،آوازراباقافیه وآهنگ می خوانند. امّا این قافیه سنجی نیز بی مناسبت نیامده است چراکه یکی ازویژگی ها وشیرینی ِ زبان زرتشت، شاعرانه بودن آن است. اغلب سخنان اوشعرگونه، خیال انگیز وآهنگین هستند. "مرغان باغ" استعاره ازکسانیست که سرودهای اصیل ایرانی(گاتها) به زبان پهلوی می خوانند
بذله گو: لطیفه گو وشوخ طبع
خواجه: عنوانی محترمانه برای افراد صاحب مقام وبزرگ. احتمالاً اشاره به "تورانشاه" وزیر باکفایت و فاضل وادب دوست که ازدوستان نزدیک و همدمان صمیمی حافظ بود.
"غزلهای پهلوی" ایهام دارد:۱- ترانه هاوسرودهای اصیل ایرانی ۲- به زبان اشاره آموزه های زرتشتی (گاتها)
"شراب خوردن" نیزبی ارتباط بامذهب زرتشتی نیست. گرچه تاریخچه ی شراب خوری به زمان های بسیار دور باز می گردد، یکی از قدیمی ترین شرابها که در بسیاری از ادیان رواج داشته شرابی است در آیین میترائیسم، نام این شراب در بسیارى از ادیان و مذاهب دیده مى شود. این شراب نخستین بار در آئین ودائى و سپس در برخى ادیان ایرانى مطرح شده است. این شراب از گیاه مخصوصى تهیه مى شد. در آئین مهرپرستى این شراب به «هوم» یا «هائوما» معروف است که از گیاه مقدّسى گرفته مى شد. مهرپرستان معتقد بودند که با نوشیدن این شراب ، حالت روحانى یافته و بر اسرار غیبى دست مى یابند. این شراب به مذهب «زرتشت» نیز راه یافت ، آن گونه که به «مسیحیت» هم سرایت کرد و نان فطیر و شراب را پدید آورد.
معنی بیت: مرغان چمن که همه شوخ طبع و قافیه شناس وشاعر هستند به زبان پهلوی ترانه وسرود های اصیل ایرانی به آواز پهلوی می خوانند تاخواجه شراب ناب بنوشد وبه عیش ونوش بپردازد.
باده صافی شد ومرغان چمن مست شدند
موسم عاشقی وکاربه بنیاد آمد
جمشیدجزحکایت جام ازجهان نبرد
زنهار دل مبند بر اسباب دنیوی
"جمشید" پادشاه افسانه ای ایران باستان که به داشتن قدرت وشوکت عظیم شهرت دارد و گویندکه شراب را اولین باراو کشف کرد. همچنین معروف است که جمشیدجام شرابی افسانه ای داشته وبه واسطه ی آن ازحوادث روزگارآگاه می شده است.
معنی بیت: ای خواجه، به هوش باش تا به جاه وجلال دنیوی دل مسپاری که همه ناپایدار وفناشدنیست ازجمشید با آن همه شوکت وعظمت چیزی جزافسانه ی جام باقی نمانده است.
سرودمجلس جمشیدگفته انداین بود
که جام باده بیاورکه جم نخواهدماند
این قصّه ی عجب شنوازبخت واژگون
ما را بکُشت یار به انفاس عیسوی
معنی بیت: ای خواجه، این داستان شگفت انگیزراازمن ِواژگون بخت بشنو که چگونه یارمن، مرابه نفس های عیسوی کُشت! "نفسهای عیسوی" معروف است که مردگان رازنده می کند امّا بداقبالی بنگر که من به نفسهای عیسوی کشته شدم! احتمالاً حافظ دراینجا گلایه و نارضایتی خودازشاه شجاع رابه تورانشاه یادآور می گرددتابه گوش شاه شجاع برساند.
باکه این نکته توان گفت که آن سنگین دل
کشت مارا ودم عیسی مریم با اوست
خوش وقت بوریا و گداییّ و خواب امن
کاین عیش نیست درخوراورنگ خسروی
بوریا: فرشی که از نی شکافته میبافند؛ حصیر
درخور: شایسته، مناسب
اورنگ خسروی: تخت سلطنت شاهان ساسانی. این واژه نیز همانندِ "جمشید وحکایت جام" حال وهوای غزل راهمچنان درفضای ایران باستان نگاه می دارند .
معنی بیت: ای خوشا برحال تهی دستانی که درعین حال نیازمندی برروی حصیر خواب راحتی دارند عیشی که این تهی دستان می کنند برای پادشاهان برروی تخت سلطنت میسّرنمی شود.
شکوه تاج سلطانی که بیم جان دراودرج است
کلاهی دلکش است اما به ترک سرنمی ارزد
چشمت به غمزه خانه ی مردم خراب کرد
مخموریت مباد که خوش مست میروی
غمزه: حرکات دلبرانه ی چشم وابرو.
مخموریت مباد: توراخماری نصیب نگردد.
معنی بیت: ای محبوب، هرچندکه چشمانت به عشوه و ناز، مردم را وشیدا وبیچاره کرده است امیدوارم هرگزاز خواب خوش مستی بیدارنشوی که خیلی خوش سرمستی می کنی وزیبا مستانه می روی.
بجزآن نرگس مستانه که چشمش مرساد
زیراین طارم فیروزه کسی خوش ننشست
دهقان سالخورده چه خوش گفت با پسر
کای نور چشم من به جز از کِشته ندروی
یکی دیگرازآن نکته های دقیق وباریک غزل درواژگانِ "دهقان سالخورده" استعاره اززردشت و "به جزاز کِشته ندروی" اشاره به فرمایش آن پیامبرفرهیخته ی ایرانی درمورد نیکی وبدیست ( بدی جزای بدی و نیکی پاداش نیکی است) نهفته است. ضمن آنکه اغلب اندیشمندان و محقّقان، زرتشت را بنیانگذار کشاورزی وزراعت نامیده وبراین باورند که هم اوبود که با ترویج زراعت و به ویژه ترویج اندیشه ی مترقّیانه ی منع قربانیِ حیوانات مفید، در عرصه ی کشاورزی یک انقلاب در عصرخود پدید آورد . در قطعه 11 یسنا 34 می فرماید:
"آری ای مزدا از پاداش گرانبهای تو در همین جهان کسی بهره مند شود که در کار و کوشش است و چهارپایان و ستوران را می پروراند". زرتشت عقیده دارد که نباید تسلیم عفریت خشکی شد باید فرشته ی زمین را یاری کرد. کوشش دایمی برزیگران (کشاورزان) سبب پیروزی فرشته زمین می شود. او به آبادکردن زمین و کشت و زرع اهمیت زیادی می دهد و از بیابان نوردی و چادرنشینی روگردان است. او می خواهد که مردم به زراعت بپردازند و گاو و گوسفند بپرورانند چراکه تمدّن با زندگی ایلی و صحراگردی نمی سازد.
معنی بیت: دهقان پیر وفرزانه چه خوش گفت باپسر که ای نورچشم من هرچه بکاری( ازنیکی وبدی) بدان که همان رابرداشت خواهی نمود.
من اگرنیکم اگربد توبروخودراباش
هرکسی آن درود عاقبت کارکه کشت
ساقی مگر وظیفه ی حافظ زیاده داد
کآشفته گشت طرّه ی دستار مولوی
وظیفه: مقرّری وسهم، درآن روزگاران درمیکده ها ساقیان،ظرفیّت مشتریان رامی دانستند و برای هر مشتری بر حسب میزان ظرفیّت او شراب می دادند تابدمستی نکند اشاره به همین مطلب است. چنانکه می بینیم دراین غزل چنین اتّفاقی رخ داده است ساقی ظاهراً به حافظ بیشتراز مقرّری شراب داده وحافظ به بد مستی افتاده وآنچه را که نبایدبرزبان می آورده بازگو کرده است!
طُرّه: ۱- دسته ی موی تابیده در کنار پیشانی ۲-ریشه ی دستار ۳- حاشیه و کناره ی جامه. دراینجا معنای ۲ و۳ مدّ نظراست.
دستار: عمامه، پارچه ای دور سربپیچند.
مولوی: ۱-عنوان شیخهای متصوّفه و علمای روحانی. ۲- نوعی کلاه دراز یا عمامه ی کوچک
معنی بیت:
مگرساقی به حافظ بیشترازظرفیّت او شراب داده که به بدمستی افتاده وبا بازگوکردن رازهای مگو شیوخ وعلمای صوفیان راآشفته خاطرکرده است؟ ببینید مشایخ شهرچگونه برآشفته اندکه نظم پیچش دستارشان نیزبه هم خورده است!
امّا حافظ ازکدام رازهای مگو سخن گفته که شیوخ وعلما آشفته خاطر شده اند؟
چنانکه ملاحظه شد حافظ دراین غزل ازابتدا تا انتها،هم آشکارا ،هم به زبان رمزوکنایه، از فرهیختگی وفرزانگی زرتشت وآیین ومذهب نیاکانش سخن گفت وازروی حق شناسی نسبت به آنها ادای احترام وارادت نمود! مطالبی که خوشآیند متشرّعین یکسویه نگر وشیوخ متصوّفه نبوده وآنهاانتظار نداشتندکه حافظ اینچنین بی پروا وشجاعانه در درحیطه ی حاکمیّت آنها از کرامات زرتشت واندیشه های ناب اوسخن به میان آورد! مطالبی که حافظ مطرح نمود همه درنظرگاه شیوخ وعلما ازرازهای مگوبودند ونباید مطرح می شدند! امّا چنانکه دیدیم حافظ مثل همیشه با شهامتی مثال زدنی درزمانه ای که زور وخفقان حاکمیّت داشت خودرابه بدمستی زد! وبه بهانه ی مستی وراستی، پرده ازحقایق ورازهای مگو برداشت که نه تنها عمامه ودستار شیوخ آن زمان بلکه دستار بسیاری ازمتعصّبین همه ی دورانها را نیزبرآشفت! جالب است که نه برآشفته شدن ِ دستارشیوخ متعصّب، نه تهمت های ناروا ،نه تکفیر ونه تبعید وآزار هیچکدام نتوانستندمِهرپیرمغان راازاوگرفته و آتش عشقی را که دردل وجان حافظ ازهزاران سال پیش شعله ور بود خاموش نمایند وازعزّت ومحبوبیّت اوذرّه ای بکاهند.
ازآن به دیرمغانم عزیزمی دارند
که آتشی که نمیرد همیشه دردل ماست.
- ۹۹/۰۹/۳۰
- ۵۴۰ نمایش