حافظانه

شرح غزلیات حافظ

حافظانه

شرح غزلیات حافظ

برداشتهای شخصی من از غــزلهای پیامبر عشق و ادب حضــرت حافـظ

دنبال کنندگان ۳ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
بایگانی
آخرین نظرات

۴۱۴ مطلب در آذر ۱۳۹۹ ثبت شده است





وصال او ز عمر جاودان به

خداوندا مراآن ده که آن به 


بعضی براین باورند که حافظ این غزل را درپاسخ به دعوت شاه محمود برادر شاه شجاع سروده است. یعنی به عبارتی هنگامی که شاه محمود دراصفهان مشغول جمع کردن یار وطرح ریزی توطئه برعلیه شاه شجاع بوده  باهدف جذب مُهره های اصلی دولتِ شاه شجاع،به حضرت حافظ وبعضی ازعناصر مهم ازجمله قوام الدّین صاحب عیار با دادن وعده ووعید پیشنهاد همکاری داده است لیکن حافظ نپذیرفته ودر حقیت باسرودن این غزل به زبان کنایه این پیشنهاد را رد نموده است.
  • رضا ساقی



واعظان کین جلوه درمحراب ومنبرمیکنند


چون به خلوت میروند آن کار دیگر میکنند



دردیوان حضرت حافظ واعظان ریاکار،زاهدان خودپسند وتمام کسانی که نه ازروی دلسوزی بلکه به سبب حفظِ منافعِ شخصیِ خویش ،دیگران را امرونهی می کنند، چهره هایی منفور ومنفی دارند وباشدیدترین لحن مورد نکوهش وسرزنش قرار گرفته اند.

    ازآنجاکه افشاگری و آگاهی بخشی درخصوص کردارِ ناپسنداین قوم ریاکار و متظاهر ، وبازکردن مشت این حقّه بازان؛ کاری خداپسندانه، شایسته و به حق بوده و مسئولانه ودلسوزانه طرح شده است بدان مثل که: "هرچه ازدل برآید بردل نشیند" چنان بردل هر خواننده و شنونده ای زیبامی نشیند که خود این ابیات وعبارات تبدیل به مثل وحکایت شده ودرخاطره هاجاوید وابدی باقی می مانند.....   


  • رضا ساقی





وقت را غنیمت دان آن قَدر که بتوانی

حاصل ازحیات ای جان این دم ست تا دانی


حافظ درسراسر دیوان خویش برای "وقت" و "زمان" اهمیّت فوق العاده ای قایل شده ومخاطبین خویش را برای دانستن قدر وقت توصیه کرده است. حافظ با برجسته سازی "وقت" درغزلیّات خویش می خواهد مارابه این نکته ی حکمت آمیزرهنمون گردد که "وقت" ثروتِ ارزشمندیست که باز تولیدنمی شود "زمان" ماشینی است که دنده عقب ندارد. دانستن قدروقت درنظرگاه حافظ داشتن رفتارهای نیک و برانگیختن احساسات زیبا در درون است که با عشق ومحبّت وخوشباشی تحقّق می پذیرد. 
هرچه درد وغم واندوه است ریشه درگذشته دارد وهرچه اضطراب واسترس ونگرانی هست مربوط به آینده می باشد آدمی اگرتوانسته باشد گذشته رارهاکرده وازآینده فارغ گرددو درزمان حال؛ اینک واینجا حضورخالص پیداکند ازتمامی دردها ورنجها ونگرانیها خلاص شده وسرشارازبودن؛ ووجدوسرورمی گردد. 

  • رضا ساقی





یارب سببی سازکه یارم بسلامت

بازآید و برهاندم از بند ملامت

وقتی حافظ ازخداوند درخواستی درمورد سلامتی وبازگشت محبوب خودرا دارد مسلّماً این محبوب زمینی بوده وبرداشت عارفانه ازاین غزل نابجا ونادرست خواهد بود. وهنگانی که حافظ با این الفاظ وبااین ادبیّات وبااین لحن سخن می گوید محبوبِ اوکسی جزشاه شجاع خوش صورت وخوش سیرت نیست. این غزل نیز همانندِ غزل: "شنیده‌ام سخنی خوش که پیر کنعان گفت" درفراق شاه شجاع ودردوره ای سروده شده که وی توسط شاه محمود ازشیراز خارج شده بود. قطعاً حافظ دردوره ی غیبت او رنجها وملامتهای زیادی ازدشمنان وی که به حکومت رسیده بودند دیده وشنیده که اینچنین سوزناک وغم انگیز سروده است.
سبب: وسیله
سببی‌ساز: وسیله‌ ای فراهم کن،شرایطی را رقم بزن
ملامت:  سرزنش و شماتت 
معنی بیت: خداوندا عنایتی کن شرایطی رقم بزن تایارومونس وهمدم من(شاه شجاع) ازاین سفراجباری به سلامت بازگردد ومرا که دربندنکوهش وشماتت دشمنان گرفتارشده ام  خلاص کند.
هرسرموی مرا باتوهزاران کاراست
ماکجائیم وملامتگربی کارکجاست

  • رضا ساقی





یا رب این شمع دل افروز ز کاشانه کیست

جان ما سوخت بپرسید که جانانه کیست


خداوندا این شمعی که باجادوی ِفروغش، دلهارابرمی انگیزاند وشعله ورمی سازد ازخانه ی که می تابد؟ جان ماراکه به آتش اشتیاق سوزانید، محض رضای خدا پرس وجو کنید ببینید که آیا اوجانان چه کسی هست وبرای چه کسی دلبری می کند؟
چوشمع صبحدمم شد زمِهراوروشن
که عمربرسراین کار و بارخواهم کرد

  • رضا ساقی



یارب این نوگل خندان که سپردی به منش 

می‌سپـارم به تواز چشم حسود چمنش 


نوگل خندان: استعاره ازمعشوق نوجوانست.
چمن: استعاره ازاطرافیان ،به ویژه رقیبان است
چشم حسودِ چمنش: استعاره ازتنگ نظری رقیبان است. رقیب یامراقب، درفرهنگِ حافظانه نسبت به رابطه ی عاشق و معشوق بدنظروتنگ چشم است.کاسه ی داغ ترازآش است! دراینجا درمعنای سطحی خودِ چمن نیزکه نسبت به گل رنگ وبوی خاصّی ندارد به رنگ وبوی گل حسادت می کند.!.....
معنی بیت: خدایا این معشوق نوجوان شادان وبانشاطی که به من عنایت کرده وهدیه داده ای، می سپارم به خودت تامرحمت کنی ازچشم ِ حسودِ اطرافیان وبدنظرها محافظت فرمایی.
هر گلِ نو که شد چمن آرای
زاثررنگ وبوی صحبتِ اوست.     

  • رضا ساقی



یاد بادآن که نـهـان‌ات نـظـری با مابـود 

رقـم مِـهـر تـو بـر چـهـره‌ی ماپیدا بـود 


نهان اَت: درنهان تو، دراندرون تو
رقم: اثرونشان، میزان وعدد
یادش گرامی وبخیرباد آن روزهایی که درباطن ودرونِ تو لطفی نسبت به مادیده می شد، ضمن آنکه نشانه  و میزان ِ این لطف ومحبّتِ نهانیِ تودررُخسار وصورتِ مانیز هویدا بود ودیده می شد........  

  • رضا ساقی





یاد باد آنکه سـر کـوی تو ام منزل بود

دیده را روشنی از خاک درت حاصل بود 

حافظ با "شاه شیخ ابواسحق اینجو" که اهل دل ، شاعر و ادب دوست و اهل بخشش و کرم بود، سالها اُنس واُالفتی صمیمانه ومعاشرتی صادقانه داشته وگویاروزها وشبهای خاطره انگیز زیادی بااو سپری کرده بوده که اینچنین درفراق‌ اواحساسات وعواطفِ درونی اَش رادرآئینه ی این غزلِ عاشقانه و سیاسی -اجتماعی منعکس نموده است.....
میرمبارزالدّین محمّدرقیبِ جدّیِ شاه ابواسحق،  که فرمانروایِ یزد بود، وی را غافلگیر کرد و از فارس بیرون راند. چندی بعد اصفهان را هم از دست او بیرون آورد و شاه شیخ ابواسحق به دست مبارزالدین محمد اسیر شد. مبارزالدین او را به شیراز برد و در آنجا  به قتل رساند. 
شاه شیخ ابو اسحاق به قدری اهل خوشگذرانی بود که در واپسین روزهای حکومت خود بر شیراز و زمانی که شهر در محاصره ی امیر مبارز الدین بود نیز توجّه به این امر نمی‌کرد و مشغول عیش ونوش بود تا این که امیر مبارزالدین به شهر وارد شد....  

  • رضا ساقی



یارم چوقدح به دست گیرد 
 
بازار   بتان   شکست   گیرد 

معشوقه ی من آن هنگام که جام شراب دردست می گیرد جلوه گری اوبه اوج می رسد وجاذبه وزیبائیش آنقدرزیاد می گردد که جاذبه ی سایر معشوقه ها بی اثرشده ودیگر به چشم نمی آیند  بازارجلوه گری زیبارویان شکسته شده و ازرونق می افتند وفقط معشوق من است که دراوج می ماند ودرکانون توجّهات قرارمی گیرد.                                    
هر سروقد که بر مَه وخورحُسن می فروخت
چون تو درآمدی، پی کاری دگر گرفت


هرکس که بدیدچشم اوگفت

کومُحتسبی که مَست گیرد


مُحتسب:حسابگر،مامورامربه معروف ونهی ازمنکر
هرکس که چشم ِ مست اورا دید گفت: کجاست مامور امربه معروف ونهی ازمنکر تا این  مست  رادستگیر کند؟
مروچوبختِ من ای چشم مست یاربخواب
که درپی است ز هر سویت آه ِ بیداری


دربَحرفتاده ام چوماهی

تایارمرابه شَست گیرد


بَحر: دریا، دراینجا استعاره ازغم ِ فراقست است.
مانند ماهی در دریای غم ِفراق ِ یار غوطه وَرشده ام در این امیدبسرمی برم که شایدیارمرا صید کند وازاین تنهایی نجات دهد.
بسی نماندکه کشتیِّ عمرغرقه شود
زموج شوق تو دربحربی کران فراق


درپاش فتاده ام به زاری

آیابُوَدآنکه دست گیرد


 با گریه وزاری به پاهایش افتاده ام شاید دلش به رحم آید ولطفی کند و دستِ مرابگیرد.
فقیروخسته به درگاهت آمدم رحمی
که جزولای تواَم نیست هیچ دستاویز


خرّم دلِ آنکه همچوحافظ

جامی زمِی اَلَست گیرد


ای خوش آن دل که همانندِ حافظ ،توفیقِ نوشیدنِ جامی  ازمِی اَزل پیداکرده ومست شده باشد.

اشاره به روزاوّل خلقت است. روزی که گویند خداوند خودرا به آدمیان معرّفی کرد وازآنان عهدوپیمان گرفت که جزاورا نپرستند وشرک نوَرزند.

امّا ممکن است که برای هرکس روزاَلَستِ وعهدِ الست ویژه ای بوده باشد. هرکس معشوقی دارد وروزی که بااو آشنا شده وبااوعهد وپیمان عاشقی بسته است همان روز برای اوعهدالست می باشد. 
عهدِاَلَستِ من همه باعشق شاه بود
وزشاهراهِ عمربدین عهد بگذارم.

  • رضا ساقی


یاری اندر کس نمی بینیم یاران را چه شد؟ 

دوستی کی آخرآمد دوستداران راچه شد؟
 

غم واندوه وافسوس دربیت بیتِ این غزل موج می زند وحکایت ازوضعیّتِ اَسفبار اجتماعی سیاسی ِ آن روزگاران  دارد.
غزل آنقدرتازگی داردکه پس ازقرنها گویی که برای همین روزگار پر درد ورنج ما سروده شده است!
به احتمال قوی حافظ این غزل رادرزمان پس ازبه تخت نشستن امیرمبارزالدّین که متعصّبی متحجّر، ظالم و سخت گیربوده سروده است. 
بنظرمی رسد حافظ ازاوضاع واحوال اجتماعی- سیاسی بشدّت ناراحت ونگران بوده وبرای بیداری مردم وشوراندن آنها برعلیهِ حکومتِ ظالمانه سروده و ازآنهاانتظاردارد برای تغییردادن اوضاع متّحد شده و به پاخیزند.....
  • رضا ساقی



یاد باد آن که ز ما وقت سفر یاد نکرد

به وداعی دل غمدیده ی ما شاد نکرد


چنین گویند که شاه شجاع ِ خوش سیما رفیق صمیمی ومونس جان حافظ؛ سفری ناگهانی وپیش بینی نشده به اصفهان داشته و حضرت حافظ که ازاین سفرسخت متاثّر ودلتنگ شده بوده ،این غزل ناب ونغزرا سروده است. این غزل نیزمانندهمه ی غزلهای آن نادره گفتار سرشاراز احساسات وعواطف درونیست که درقالب غزل انعکاس یافته است.
  • رضا ساقی





یا مَبْسَماً یُحاکی دُرجَاً مِن  اللَالی

یارب چه درخورآمدگِردش خط هلالی


یا:ای
مَبْسَماً: جای تبسم، کنایه از دهان خندان.
یُحاکی: حکایت میکند،نشان می دهد
دُرج: صندوقچه ی جواهر،  دندانها به مرواریدی تشبیه شده که درصنوقچه ی دهان جای گرفته اند. مِن: از
لَآلی : مرواریدها، کنایه از دندانها.
درخور: شایسته
گِرْدَش: گِرداگرد و اطراف آن
خطّ هلالی : موهای لطیفی که پشت لب سبزمی شوند. خط نیم دایره
معنی بیت: ای دهان خندانی که  صندوقچه ی مروارید را نمایان می سازد خداوندا موهای لطیفی که گِرداگرد آن دهان روئیده چقدر درخور ومناسب است.
برآن نقّاش قدرت آفرین باد باد
که گرد مَه کشد خطّ هلالی
  • رضا ساقی



یک دو جامم دی سحرگه اتفاق افتاده بود

وز لب ساقی شرابم در مذاق افتاده بود


لازم به توضیح است که غزلهایی مانند:  «دوش دیدم که ملائک درمیخانه زدند» ویا سحربه کوی میکده یارب چه مشغله بود وتعدادی ازغزلهای دیگر،ازجمله همین غزل موردبحث ؛ که شاعر درحال  شرح ِ بظاهر ماجرائیست که دوش یا سحرگاهان  رخ داده است درحقیقت بصورت عملی و عینی رخ نداده اند و شاعر این وقایع را درحالت خلسه ومکاشفه مشاهده نموده است. 

مکاشفه معناهای متفاوتی دارد دراینجا منظور همان حالت خلسه ورویاهای شاعرانه هست که درعالم خیال شاعر روی می دهد وشاعر آن رابه زبان شعر برملا وبازتعریف می نماید.    

  • رضا ساقی



یوسف گم گشته بازآیدبه کنعان غم مخور 

کلبه‌ی احزان شودروزی گلستان غم مخور 


 غزل موردبحث غزلی ناب وبسیاردلنشین وروان، پُراز مضامین بِکرحافظانه و سرشار ازامید وانرژیست، سخنان حکیمانه ایست که همچون نوشدارویی جانبخش  برای مداوای واماندگی؛ ایستایی وجهش به سمتِ پویایی وبالندگی، بیت بیت این غزل بی نظیر،انگیزه های امیدآفرین تولید کرده وآدمی رابه حرکت وتکاپو وا می دارد.

  • رضا ساقی