یاد بادآن که نـهـانات نـظـری با مابـود
شنبه, ۲۲ آذر ۱۳۹۹، ۰۲:۵۶ ب.ظ
یاد بادآن که نـهـانات نـظـری با مابـود
رقـم مِـهـر تـو بـر چـهـرهی ماپیدا بـود
نهان اَت: درنهان تو، دراندرون تو
رقم: اثرونشان، میزان وعدد
یادش گرامی وبخیرباد آن روزهایی که درباطن ودرونِ تو لطفی نسبت به مادیده می شد، ضمن آنکه نشانه و میزان ِ این لطف ومحبّتِ نهانیِ تودررُخسار وصورتِ مانیز هویدا بود ودیده می شد........
دراینجاحافظ باواژه های" نهان وپیدا" که متضاد یکدیگرند به نکته ی ظریفی اشاره کرده وآن این است که لطف ومحبّتی اثربخش ولذّت آفرین است که ازدل برخاسته و بصورتِ تظاهر وریاکاری نبوده باشد. لطفی که سرچشمه ی آن ازاَعماق ودرون شخص محبّت کننده برخیزد. درچنین شرایطی چنانکه حافظ می فرماید اثراتِ لطف، درشخص ِ مقابل ودریافت کننده ی محبّت، ظاهرمی گردد واوراعمیقاً مسرور وشادمان می سازد. لطفی که آلوده به ریا وفریب باشد نه تنها چنین پیامدی نداشته بلکه چه بساممکن است تبعاتِ منفی نیزداشته باشد.
به هرروی،حافظ به این نظرولطفِ پنهانی و نهانِ معشوق نسبت به عاشق، ارزش واهمیّتِ ویژه ای قائل است وهمیشه به آن بالیده است. درجای دیگر درهمین مورد می فرماید:
گرچه می گفت که زارت بکُشم می دیدم
که نهانش نظری بامن دلسوخته بود
یادبادآنکه چو چشمت به عِتابم میکُشت
مـعـجـز عیـسـویات در لب شـکّرخابود
عِتاب: ملامت وسرزنش باخشم، امّاروشن است که خشم معشوق نیزقطعاً به هزارعشوه وغمزه مُزیّن است وجان عاشق رابرلب می رساند.
شکّرخا: خاینده ی شکر،شکرخوار وشکرریز
یادش بخیرباد ونیکی، آن روزی که چشمانت با خشم وغضب ملامتم می کرد ومن بادریافتِ غمزه ها وعشوه های توزیرورومی شدم! یادباد آن روزکه قهروخشم لطیفِ تو نابودمی ساخت درحالی که تودرلبانِ شکرپاش خویش معجزه ی عیسوی داشتی وباسخنی شیرین یابوسه ای روح افزا،مراجانی دوباره می بخشیدی......
دراینجانیزحافظِ خوش ذوق پارادکس زیبایی خَلق کرده است. چشمانِ معشوق ازیک سوبانگاهی غضب آلود جانِ عاشق رامی گیرد وازسوی دیگرلبان شکرخایش همچون عیسی که مردگان رازنده می کرد بابوسه ای جانبخش، عاشقِ جان باخته رادوباره زنده می کند.
باکه این نکته توان گفت که آن سنگین دل
کُشت مارا و دَم ِ عیسی ِمریم بااوست!
یاد بادآنکه صبوحی زده درمجلس اُنـس
جـزمـن و یـار نـبـودیم وخـدا بـا مابـود
صبوحی: شراب خوردن به هنگام صبح
معنی بیت: یادش بخیروخوشی بادآن روزیکه شرابِ صبحگاهی می نوشیدیم ومَحفل ِ اُنس واُلفتی روحانی داشتیم وجز من وتوهیچ نامحرمی حضورنداشت و خداوند یارویاور مابود. دراینجاحافظ به زیبایی اشاره ای نیز به کلام عیسی داشته که می فرماید: هرجادو یاسه نفربه اسم من یابه یادمن جمع شوند خدابا آنهاخواهدبود.
حافظ این همصحبتی ها وهمنشینی های عاشقانه وشادمانه را نیایش خالصانه می پندارد وبراین عقیده هست که خوش وخرم وعاشقانه زیستن برترین ووالاترین عبادت به درگاه خداوندیست.
به صفای دل رندان صبوحی زدگان
بس دربسته به مفتاح دعابگشایند.
یادباد آن که رُخات شمع طَرب میافروخت
ویـن دل سـوخـته پـروانهی بی پروا بود
طرب: شادمانی
یادبادآن روزی که چهره ی تو ، شمع شادی راشعله ورمی ساخت(بادیدن چهره ی توهمه ی مجلسیان شادومسرورمی شدند) ومحفل اُنس والفتمان رامنوّر می کرد اَندرآن میان، دلِ عاشق وشیدای من، همچون پروانه ای بااشتیاق سوزنده ، شعله ی شمع ِ رُخ تورا درآغوش می کشید وازسوختن درآتش شمع رخ تو هیچ هراسی نداشت.!
کفرزلفش رهِ دین می زد وآن سنگین دل
درپی اَش مَشعلی از چهره برافروخته بود.
یـادباد آنکه در آن بـَزمگـه خُـلق و ادب
آنکه او خندهی مستانه زدی صَهبا بود
خُلق : خوی نیک،خوش رفتاری وملاطفت
ادب : متانت و وقار
صَهبا: شرابِ انگوریِ سرخ رنگ، باده، ساغر
یادش بخیرآن روزی که درآن بزم ِ عاشقانه ومَحفلِ اُنس ، رفتارها وکردارهای من وتو به زیور ادب ومتانت وزینتِ نیکویی مُزیّن بود، ساغر (یاشراب) نیزاز سرمستی قهقه می زد. صدای قُل قُلِ ریزش ِ شراب به زیبایی به خنده ی مستانه تشبیه شده است. ضمن آنکه حافظ درمصرع اوّل این بیت بزمگه را باواژه های "خُلق وادب" آراسته کرده وباسکوت ومتانت به تصویر کشیده تاصدای قهقه ی شراب واضح تربگوش برسد قهقه ی مستانه اگرازکسی سربزندشاید نوعی بی ادبی محسوب گردد لیکن وقتی قهقه ازشراب باشد رویایی خیال انگیزوزیبا بنظرمی رسد.
به حُسن وخُلق ووفاکس به یارمانرسد
تورادراین سخن انکارکارمانرسد
یاد بادآن که چو یاقوتِ قدح خنده زدی
درمـیان من ولَعـل تـو حـکایـت هـا بود
یاقوتِ قدح: شراب سرخرنگِ داخل قدح (کاسه ی شراب)
خنده زدی: خنده می زد
یادش به خیر ونیکی باد آن گاه که شرابِ داخلِ ساغر ازسرشوق ومستی خنده می زد، لب برلبانِ لعلگونت می نهادم ومیان من وتو چه حکایت های احساسیِ وماجراهای عاشقانه وعاطفیِ رقم می خورد.
لعل توکه هست جان حافظ
دورازلبِ مردمانِ دون باد
یاد باد آنکـه نـگارم چـوکمر بربـسـتـی
در رکابـش مَـهِ نو پیک جهان پیما بـود
"کمربربستن" آماده شدن برای انجام کاری،دراینجا باتوجّه به "رکاب وپیک" درمصرع بعدی آهنگِ مبارزه داشتن است. مبارزه برای جهانگیری وخارج کردن ِ سایرماهرویان ازمیدان ِ جلوه گری،ضمن آنکه پیکِ ویژه ی این جنگجوی ماهرو، ماهِ جهان پیمای چرخ فلک است! روشن است که پیروزی چنین جنگجویی پیشاپیش مسلّم می باشد.
رکاب: حلقه ای فلزی در دو طرفِ زین که سوارکار هنگام سوار شدن پا را در آن قرار می دهد.
"دررکاب بودن":درخدمتِ کسی بودن
یادش بخیرآنگاه که معشوق من خودرا می آراست وبرای جهانگیری درعرصه ی جلوه گری کمر می بست تا ماهرویانِ مدّعی رابرسر جای خویش نشاند، پیکی که دررکابِ اوخدمتگری می کرد ماهِ نوجهان پیمای آسمان بود.
مسندبه باغ بَرکه به خدمت چوبندگان
استاده است سرو وکمربسته است نی
یـاد بـاد آن که خرابات نشین بـودم و مست
و آنچه درمسجدم امروز کم ست آنـجا بـود
یادش بخیروخوشی باد آن روزهایی که همراه بارندانِ باده نوش درمیخانه ساکن بودم وازمصاحبتِ ومعاشرت باآنان وخوردن شرابِ لعلگون لذّت می بردم. آنچه که امروز درمسجد بدانها دسترسی ندارم وناگزیرم به جای معاشرت بارندان پاک دل بازاهدان ریاکارنشست وبرخاست داشته باشم بعلاوه اینکه به شراب نیزدسترسی ندارم ومجلس بیهوده ی وَعظ از حوصله ی من بیرونست.
گرزمسجدبه خرابات شدم خُرده مگیر
مجلس وَعظ درازست وزمان خواهدشد
یاد باد آن که به اصلاح شما میشد راست
نظم هرگوهر ناسُفته که حـافظ رابود
اصلاح :تصحیح، برطرف کردن نواقص ودرست کردن
"گوهر ناسُفته" : گوهر صیقل نخورده و پرداخت نشده دراینجا استعاره ازمضمون های شعریست.
معنی بیت : یادباد ویادش به خیرونیکی باد آن روزگاری که اشعار پریشانِ حافظ با رأی و نظرشما درست و منظّم میشد.اشعارحافظ درست است که مثل جواهر والماس هستند لیکن به لطف وعنایت شمابودکه این گوهرهاتراشیده وپرداخت می گردید وشکل قابل قبولی پیدا می کردند وبصورتِ غزلیّاتِ ارزشمند درمی آمدند.
باتوجّه به بیت پایانی، احتمالاً مخاطبِ این غزل شاه شجاع یاشیخ ابواسحق بوده که خودبهره ای ازشاعری نیزداشتند.
حافظ البته دراینجاشکسته نفسی کرده وبه مخاطب می فرماید که شمابادانش والایی که درشعروادب دارید، ایرادات وضعف های شعرمرا برطرف کرده وبه شعرهای من نظم وترتیب می بخشیدید. اگرشما نبودید شعرهای من اینقدرمنظّم نمی شد ومقبول نظرمردم نمی گشت!
حافظ درغزلی دیگر، اینگونه شکسته نفسی کرده ومی فرماید:
حافظ این گوهرمنظوم که ازطبع انگیخت
ز اثر تربیتِ آصف ثانی دانست
درحالی که همه می دانیم وخودِ مخاطب این غزل نیز بهترازهمه می دانست که این شکسته نفسی ازروی ادب واحترام صورت گرفته وچیزی بیش ازتعارف نیست. شکی نیست که در سخنوری،شعر وشاعری، طنز وطعنه ،خَلق مضامین بکر ونکته پردازی هیچ کس نتوانسته ونخواهدتوانست به گَردِ راهِ خواجه ی عالم برسد،چه رسدبه اینکه بخواهد شعرهای اورانظم به بخشد.!
صبحدم ازعرش می آمد خروشی عقل گفت
قدسیان گویی که شعرحافظ اَزبرمی کنند.
- ۹۹/۰۹/۲۲
- ۵۹۰ نمایش
(((= خیلی قشنگ بود