یک دو جامم دی سحرگه اتفاق افتاده بود
یک دو جامم دی سحرگه اتفاق افتاده بود
وز لب ساقی شرابم در مذاق افتاده بود
لازم به توضیح است که غزلهایی مانند: «دوش دیدم که ملائک درمیخانه زدند» ویا سحربه کوی میکده یارب چه مشغله بود وتعدادی ازغزلهای دیگر،ازجمله همین غزل موردبحث ؛ که شاعر درحال شرح ِ بظاهر ماجرائیست که دوش یا سحرگاهان رخ داده است درحقیقت بصورت عملی و عینی رخ نداده اند و شاعر این وقایع را درحالت خلسه ومکاشفه مشاهده نموده است.
مکاشفه معناهای متفاوتی دارد دراینجا منظور همان حالت خلسه ورویاهای شاعرانه هست که درعالم خیال شاعر روی می دهد وشاعر آن رابه زبان شعر برملا وبازتعریف می نماید.
دراصل شاعری مثل حافظ؛ درخلق این دسته از غزلها به لطف طبع لطیف وبه مددنبوغ فوق العاده دربیان، رویاها وعواطف واحساسات درونی خودرا باهنرمندی به تصویرکشیده و درلوح غزل منعکس کرده است. حضرت حافظ بهترازهرکسی می داند که یکی ازرازهای ماندگاری شعر؛ ارایه ی تصویری روشن دراذهان مخاطبین هست ازهمین روی؛ وقتی شعراورامی خوانیم محتوای کلام بصورت تصویردرذهن مانقش می بندد وماراتحت تاثیر قرارمی دهد.
دی: دیروز
مذاق: ذایقه، بالذت خوردن وچشیدن طعم، مزه
معنی بیت:
روزگذشته هنگام سحرگاهان؛ چندپیاله شراب نوشیده بودم به لطف بوسه ی شیرینی که ازلب نوشین ساقی گرفته بودم چنان کامم شیرین شده بود که حتا تلخی شراب نیزازبین رفته وچقدر خوش طعم وگوارا به ذایقه ام می نشست ولذت مستی رافزونی می بخشید وه که من درقلّه ی لذت واوج مستی بودم.
من چه گویم که قدح نوش ولب ساقی بوس
بشنو ازمن که نگوید دگری بهترازای
از سر مستی دگر با شاهد عهد شباب
رجعتی میخواستم لیکن طلاق افتاده بود
شاهد: محبوب زیبا روی؛ معشوق وهمدم
عهد شباب: دوران جوانی
رجعت: مراجعه ورجوع کردن؛ بازگشتن به قرار قبلی
معنی بیت: آنقدرمست وازخودبیخودشده بودم (بشرح بیت پیشین) که ناخودآگاه به یاد محبوب دوست داشتنی ِ دوران جوانی افتادم (به حکم مستی وراستی) از سرِ مستی هوای اوراکردم خیلی دلم می خواست دوباره برگردم به نزد او ورجوع کنم به همان وضعیت عاشقی وشیدایی که دردوران جوانی داشتم لیکن افسوس که بین ما فاصله ی مکانی وزمانی؛ جدایی انداخته بود شوربختانه امکان بازگشت به آن دوران وآن شرایط برایم میسرنبود.
حافظ دراین بیت به نکته ی ظریف ولطیفی اشاره کرده که توضیح آن خالی ازلطف نیست. او دراین بیت یک اندوه وحسرتی نوستالژیک وقدیمی را به تصویرکشیده که برای عامه ی مردم قابل درک وفهم است. این تصویرخیال پرور به راحتی احساسات وعواطف پنهانی همگان رابرانگیخته ومتاثرمی سازد.
هرکسی که درطول زندگی میگساری کرده وتجربه ی بدمستی وسرمستی راداشته باشد بخوبی این نکته را درمی یابد که هرآدمی درآن حالتِِ ازخودبیخودی، یاد فرصتهای ناب وطلایی گذشته ی خود می افتدکه خیلی زودازدست رفته وجزحسرت وافسوس واندوه چیزی برجای نگذاشته اند.
اغلب این افراد به ویژه اگراندکی احساساتی وعاطفی نیز بوده باشند درآن حال بدمستی، به یادعشق جوانی یاهمان عشقی که به اولین عشق معروف است افتاده وبیقراری می نمایند بدان حد که بدون ملاحظه ی پیامدهاوعواقب کار، سخنانی ازروی «مستی وراستی» برزبان می رانند که درحالت عادی هرگزبنابه ملاحظاتی حاضرنمی شوند آنهارا بیان کنند( «مستی وراستی» نیز ازدل همین حقیقت برآمده است)
شاعر ضمن برانگیختن احساسات مخاطبین خود؛ ارزش والای فرصت ها رابرجسته نموده واهمیت قدر دانستن آنهارا درکانون توجه همگان قرارداده است تا بیاد داشته باشند که اگرقدر فرصتهاراندانندخیلی زود دیر خواهد شدوجزحسرت وپشیمانی چیزی باقی نخواهدماند زمان منتظرهیچکس نمی ماند وبی وقفه درحرکت است.
فرصت شمارصحبت کزاین دوراهه منزل
چون بگذریم دیگر نتوان به هم رسیدن
در مقامات طریقت هر کجا کردیم سیر
عافیت را با نظربازی فراق افتاده بود
مقامات: مراحل، منازل، درجات
طریقت: راه وروش؛ تصوف؛ شیوه ومذهب.
«طریقت» درنظرگاه حافظ باطریقتی که صوفیان ودرویشان مدنظر دارند تفاوتهای بنیادی دارد. حافظ گرچه مدتی همراه صوفیان به جستجوی حقیقت پرداخت لیکن خیلی زود راه خودرا جداکرده ومسلک ومذهب خاص خودرا بنا نهاد وبه جهان پیشکش نمود. اصول وقواعد این مسلک همان غزلهای نابیست که بیت بیت آن هرکدام «بیت الغزل معرفت وروشنگری» هستند ودردیوان او گردآوری شده وهمچون چراغی فروزان؛ تاریکی های راه رابرای جویندگان حقیقت روشن می سازد.
عافیت: راحتی وامن وآسایش
نظربازی»
نظردر لغت به معنای نگاه کردن با چشم ظاهری یا چشم دل وجان است برای درک زیبائیها و حقایق پیرامون خویش.
در نزد صاحبنظران این واژه به معنای تأمّل و بصیرت است و در نزد عموم به معنای دیدن و نگاه کردن ِ لذّت بردن است.
کسی که حُسن وخط دوست درنظردارد
محقق است او حاصل بَصَر دارد
نظربازان فرهیخته مثل حافظ،تجلّی جمالِ حق را در چهره ی خوبرویان می بینند.
نظربازی درمبحثِ عرفان بحثِ دامنه داریست وپرداختن به جنبه هایِ مختلفِ آن،دراین مقال نمیگنجد. نظربازی،ظرفیتِ بالایی دارد وبرای بازگوکردن کامل معنیِ آن ومقابله ومقایسه یِ نظرگاهِ عرفا وصاحبنظران دراین مورد، هفتادمن کاغذنیاز دارد.....
"نظربازی" درمبحثِ عشقی که حضرت حافظ پیام آورآن است،اوّلین گام ازعاشقیست. عاشق باید ابتدا زیباییهایی درپیرامونِ خویش مشاهده کند،باچشم ِ دل نظراندازد، درگردابِ حیرت فرورود، زمینِ بایر ِ وجودش شخم زده شود، زیرو روشود،تا دانه یِ مِهر وبذر عشق روئیدن آغازد.
"نظربازی" نوعی خیره ماندن درجلوه هایِ خیال انگیز ِدشت ودَمن ودریاست. نظربازی سرمست شدن ازشمیمِ عطر ِگیاهان وگلها، کشفِ اعجاز ِنهفته دررفتار پرندگان و انگشت به دهان فروماندن است. نظربازی به وَجد آمدن ازنسیمِ سحرگاهیِ بهاری،ر قصیدن و آوازخواندن در لبِ جویباران ومهمترازهمه،دل باختن به افسونِ زیباییهایِ هرچهره ای (فارغ ازسن وجنسیت) که تجلّیگاهِ تنهایک فروغ از سیمایِ محبوب حقیقی هست،می باشد.
اغلبِ شاعران عارف واهل ادب ومعرفت،دستی برآتش ِ نظربازی داشته وازاین دریچه به دنیایِ روح افزایِ عشق نگریسته وعواطف درونی رابرانگیخته اند.
بنابراین، نظرباختن از دیدگاهِ حکمای اندیشمند، حرکت از نقطه یِ عدم ِ آگاهی به سوی ِ بصیرت یافتن و آگاهی ِ درونی یافتن ازاسرارخلقت است.
سعدی که خود را به صفتِ «مُفتی ملّتِ اصحاب نظر» میخواند، می گوید:هر کسی را نتوان گفت که صاحبنظر است
عشقبازی دگر و نفسپرستی دگر است. و به همین دلیل است که نظربازی را دینِ خود برمیشمرد:
نظر کردن به خوبان دین سعدیست
مباد آن روز کو برگردد از دین...!
وعدول از این امر را مترادف با نابینایی و بیعقلی میشمارد:
هر آدمی که نظر با یکی ندارد و دل به صورتی ندهد، صورتی است لایعقل.
اوحدالدین کرمانی دلیل نظربازی خود را چنین مطرح می کند :
" زان می نگرم به چشم ِ سر در صورت
زیرا که ز معنی است اثر در صورت
این عالم ِصورت است و ما در صُوَریم
معنی نتوان دید مگر در صورت "
استادشهریار پادشاه مُلکِ عشق وادب، خطاب به معشوقِ زمینی می گوید:
رویِ توآئینه یِ جمالِ الهیست
درتوتماشایِ من گناه ندارد
بگذریم......
معنی بیت:
در راه طریقت درمسلک عشق وعاشقی ودرمسیرجستجوی حقیقت؛ به هر مرحله وجایگاهی که قدم گذاشتیم، به این نکته رسیدیم که نظربازی ودلباختن به زیبائیهای زیبارویان، هزینه های سنگینی دارد وخرمن آسایش ورفاه وامنیت رابه آتش می کشد. شرط اول قدم ِ نظربازی؛ گذشتن ازاعتبارونام وشهرت وآسایش است.
درطریق عشقبازی امن وآسایش بلاست
ریش باد آن دل که با درد توخواهد مرهمی
ساقیا جام دمادم ده که در سیر طریق
هر که عاشقوش نیامد در نفاق افتاده بود
سیر طریق: پیمودن راه
عاشق وش: عاشق پیشه؛ کسی که بی قید وشرط به هرآنچه که درجهان هستیست عشق می ورزد. دررابطه های به اصطلاح عاشقی که درمیان مردم جریان دارد طرفین سعی می کنند همدیگر رامحدودکرده ودرشرایطی قراردهند که عشقورزی آنهامنحصربه همدیگر باشد به اینصورت که زن ازشوهرمی خواهد به غیرازاو به کسی دیگرعشق نورزد! اما این درعشقهای حقیقی و درمیان عاشق پیشگان غیرممکن است. عاشق پیشه به تمام آدمیان وحیوانات وپیرامون خویش عاشقانه نگاه می کند وبی هیچ قیدوشرطی عشق وشفقت می ورزد. کسی که نتواند به همگان عشق وشفقت به ورزد نمی تواند به یک نفرخاص عشق به ورزد دراینصورت نفس واردعمل شده ومحدودیت ایجادخواهدشد وعشق به زودی فروکش خواهدنمود. درعشقهای حقیقی تصاحبگری وانحصاری رفتارکردن جایگاهی ندارد. برای همین عاشقان حقیقی درجهان بسیارکمتر هستند.
نفاق: دورویی، دورنگی؛ دودلی و تردید.
معنی بیت:
ای ساقی، توکارخودفرومگذار وپی درپی جامهای شراب رابه گردش درآر وعاشقان راسیراب کن که هرکسی درهرطریقی، ازعشق ورزی غافل افتاده وبه شیوه های دیگر درجستجوی رستگاریست دچارمشکل خواهد شد ودرشک ودودلی وتردید؛ راه ازچاه تشخیص نخواهد داد. تنها راه نجات بشریت راه عشق ویکرنگی وشفقت ومهرورزیست است وبس. ای ساقی به مبارکبادی این شیوه، جامهای شراب را پی درپی به گردش درآر.
نفاق وزرق نبخشد صفای دل حافظ
طریق ورندی وعشق اختیار خواهم کرد.
ای معبّر مژدهای فرما که دوشم آفتاب
در شکرخواب صبوحی هم وثاق افتاده بود
معبّر: تعبیرگر خواب؛ خوابگزار
وثاق : هم به کسره هم به ضمه درست است؛ خیمه خرگاه ؛ اتاق
شکر خواب صبوحی : خواب شیرین صبحگاهی که زمان آن ازنیمه های شب تاپیش ازطلوع آفتاب هست. شاعر درعالم رویا مشاهده می کند که با خورشید هم اتاق شده است درحالیکه هنوزآفتاب طلوع نکرده وروزآغازنشده است.
معنی بیت:
ای تعبیرکننده ی خواب؛ بشارتی دلگرم کننده وامیدبخش بده تعبیراین رویا چیست که درهنگام خواب شیرین صبحگاهی با خورشید همخانه شده بودم.
«خورشید» هم استعاره از جام شراب وهم استعاره ازچهره ی نورانی دوست ومعشوق هست.
همخانه شدن باخورشید ضمن آنکه سعادتمندی وبه معنای خوش اقبالیست دراینجا استعاره ازهمنشینی باشاه یحیی هست که درپایان غزل نیز ازاو یادشده است. حافظ علاوه بر شاه شجاع با شاه یحیی نیز رابطه ی دوستی صمیمانه وعاطفی داشته ودرچندین غزل ازاو یادکرده است.
مسیحای مجرّد را بَرازد
که باخورشیدافتد هم وثاقی
نقش می بستم که گیرم گوشهای زان چشم مست
طاقت و صبر از خم ابروش طاق افتاده بود
نقش می بستم: درپی تدبیروراه چاره ای بودم. نقشه می کشیدم
طاق افتاده بود: جداشده وازدست رفته بود.
معنی بیت: در این حلیه و تدبیرم بودم که راهی پیداکنم تا درگوشه ی چشمان ِمست نگار؛ برای خود جایی دست وپاکنم (درچشمش بنشینم ومراببیند) اما خم ابروان او اجازه ی راهیابی به چشمانش را نمی دادند و من بیشتر بیقرار وبیتاب ترمی شدم طاقت وصبرم تمام شده ومستأصل ودرمانده شده بودم.
گوشه ی چشم رضایی به منت بازنشد
اینچنین عزت صاحب نظران میداری؟
برداشت دوم:
ازجادووجاذبه ی خم ابروان او (که دل ودین به بادمی داد) طاقت وصبر ازکف داده بودم بابیقراری قصدم براین بودکه ازفتنه ونیرنگ چشمان مستش بگریزم و گوشه نشینی پیشه گیرم هیچ راهی نمی جستم ودرمانده شده بودم.
درگوشه ی سلامت مستور چون توان بود؟
تانرگس توگوید با ما رموز مستی!
گر نکردی نصرت دین شاه یحیی از کرم
کار ملک و دین ز نظم و اتساق افتاده بود
اتسّاق: نطم وترتیب
معنی بیت: الحق که اگر همت وکرم شاه یحیی؛ دین ومذهب راحمایت ویاوری نمی کرد ، امورکار مملکت و دینداری به هم می ریخت وهمه چیز دستخوش بی نظمی ونابسامانی قرارگرفته ونابود می شد.
دارای جهان نصرت دین خسرو کامل
یحیی بن مظفر ملک عالم وعادل
حافظ آن ساعت که این نظم پریشان مینوشت
طایر فکرش به دام اشتیاق افتاده بود
نظم: شعر
«نظم پریشان» ایهام دارد: 1_ شعری که انسجام ندارد ویکدست نیست. 2_ شعری که متن ومحتوای آن درمورد پریشان خاطری وشیدائیست. شاعر دراینجا هردومعنارا مدنظرداشته تامثل همیشه بیش ازیک معنا برداشت شود ودامنه ی معنا ژرف ترگردد.
طایر: پرنده
معنی بیت:
آن ساعتی که حافظ این شعر درهم وبی نظم وترتیب را میسرود، یا آن لحظه ای که حافظ این غزل درمورد پریشان خاطری وشیدایی رامی نوشت پرنده ی خیالش سخت هوایی شده ودر بنددلدادگی عاطفی گرفتاربود به همین سبب این غزل پریشان ودرهم ازآب درآمدچون شرح پریشانی دل راتوصیف میکرد غزل نیز تحت تاثیر خاطرپریشان شاعر اینگونه سروده شد.
حافظ بد است حال پریشان تو ولی
بربوی زلف یار پریشانیت نکوست.
- ۹۹/۰۹/۲۲
- ۳۴ نمایش