حافظانه

شرح غزلیات حافظ

حافظانه

شرح غزلیات حافظ

وقت را غنیمت دان آن قَدر که بتوانی

شنبه, ۲۲ آذر ۱۳۹۹، ۰۳:۱۶ ب.ظ




وقت را غنیمت دان آن قَدر که بتوانی
حاصل ازحیات ای جان این دم است تا دانی
حافظ درسراسر دیوان خویش برای "وقت" و "زمان" اهمیّت فوق العاده ای قایل شده ومخاطبین خویش را برای دانستن قدر وقت توصیه کرده است. حافظ با برجسته سازی "وقت" درغزلیّات خویش می خواهد مارابه این نکته ی حکمت آمیزرهنمون گردد که "وقت" ثروتِ ارزشمندیست که باز تولیدنمی شود "زمان" ماشینی است که دنده عقب ندارد. دانستن قدروقت درنظرگاه حافظ داشتن رفتارهای نیک و برانگیختن احساسات زیبا در درون است که با عشق ومحبّت تحقّق می پذیرد..... 

معنی بیت: تاآنجاکه درتوان داری برای وقت، حفظ وبهرمندی درست ازآن اهمیّت بده ،ای عزیزتمام محصول زندگانی همین "لحظه" ، "دَم" یا وقتیست که ما دراختیارداریم. به بیانی دیگر "گذشته" ازدست رفته، "آینده" دراختیارمانیست و تنها"حال" است که زندگانی ما دربسترآن جریان دارد.روی کردن به عشق وانسانیّت ومحبّت ورزی، وشادخواری وشادکردن دل اطرافیان، حافظانه ترین رفتاریست که به منظور دانستن قدروقت می توان انجام داد.
الا ای دولت طالع که قدروقت می دانی
گوارابادت این عشرت که داری روزگاری خوش


کام بخشی ِگردون عمر درعوض دارد
جَهدکن که ازدولت دادِعیش بستانی
کام بخشی ِگردون :  چرخ فلک وقتی  آرزوهارا برآورده می کند 
دولت:  ثروت، وقت وهرآنچه که دراختیارداریم. 
معنی بیت:  ای دل، دلخوش به برآورده شدن ِ آرزوهایت مباش! چرخ فلک درقبال گرفتن ِ ارزشمندترین ثروت تو(عمر) کام می بخشد وتواز این نکته غافل هستی! بنابراین تلاش کن که از ثروت خویش(عمرووقت خویش) بهترین استفاده راببری وحق عیش وشادمانی را به وَجه احسن اَدا کنی.  
به بیانی دیگر،اگر امروزآرزوی توبرآورده گردیده، بدان که به رایگان کام تورابرآورده نساخته اند! بلکه درقبال آن بخشی از عمرگرانمایه راازتو گرفته اند تونیز سعی کن به اندازه ی ارزش واقعی عمری که ازدست داده ای کام جویی کنی.
دست رنج توهمان بِه که شودصرف به کام
دانی آخرکه به ناکام چه خواهدبودن


باغبان چومن زین جا بگذرم حرامت باد
گربه جای من سروی غیر دوست بنشانی
ازکنایه ها وطعنه هایی که دراین غزل بکاررفته چنین استنباط می گردد که این غزل درزمان روزهای آغازین به تخت نشستن امیرمبارزالدّین سروده شده است. هم اوکه شیخ ابواسحاق، هم پیاله  وهمرازحافظ را ازتخت پادشاهی سرنگون وسپس جان اورانیز گرفت. شیخ ابواسحاق که خود فردی بسیارخوشگذران وعیّاش بود نسبت به حافظ ارادتی خاص داشت وبین آن دو رابطه ی احساسی وعاطفی عمیقی برقرار بود. 
همچنین حافظ علاوه بردوستی باشیخ ابواسحق، دردستگاه دولت او نیزدارای منصب و مقامی درخوربود. طبیعیست که پس ازسرنگونی اودیگر جایی برای حافظ دردستگاه دولتی نمانده است. این بیت احتمالاً در بیان همین منظورمی باشد.
"باغبان" دراینجا استعاره ازچرخ گردون یاهمان روزگاراست.
بگذرم زین جا: ازاین دستگاه دولت خارج شون
"به جای من": جایگزین من
"سروی غیر دوست" استعاره ازشخصی غیراز دوستان وهمفکران ما
معنی بیت: ای باغبان (ای چرخ گردون) اگرروزی من ازاین باغ (دستگاه دولت) خارج شدم  حرامت بادا چنانچه شخص ناکارآمد وبی کفایتی، جایگزین من کنی. انتظاردارم حال که من ازاینجا می روم حداقل به جایگاه من، یکنفرازدوستان وهمفکران خودم  تکیه بزند.
به روزواقعه تابوت مازسروکنید
که می رویم به داغ بلند بالایی


زاهدپشیمان را ذوق ِباده خواهد کُشت
عاقلا مکن کاری کآورد پشیمانی
"زاهدِ پشیمان" احتمالاً کنایه ی پنهانی به امیر مبارزالدّین است. چرا که وی پیش ازبه قدرت رسیدن، شرابخواری قهّاربوده لیکن پس ازبه تخت نشستن، به منظورجلب نظرفقها و برخورداری ازحمایت متشرّعین ِ بانفوذ زمانه،  ژست زاهدی به خودگرفته ودرجلدِ پرهیزگاری فرو رفت وبارندان باده نوش ومیخواران نیز بدرفتاریهای زیادی کردبه همین سبب لقب محتسب رابه اودادند.
ذوق: میل به چشیدن و مزه کردن چیزی، خوشی ونشاط
معنی بیت: زاهد ازاینکه  زهد پیشه کرده  ونمی تواندباده نوشی کند سخت نادم وپشیمان است ذوق ووسوسه ی  نوشیدن ِ شراب که لحظه ای اورارهانمی سازد سرانجام اورااز بین خواهدبرد آخر ای عاقل چرادست به کاری می زنی(پرهیزاز نوشیدن ِ شراب) که عاقبتش پشیمانیست؟
زاهد باپرداختن به زهدو پرهیزگاری، خودرا در شرایط سختی قرارداده است ازیکسو ذوق باده نوشی ومیل درونی به خوشی ونشاط اورا رها نمی کند وازسوی دیگر خرقه ی زهد برتن دارد واگردراین لباس اقدام به شرابخواری کند این لکّه را نخواهدتوانست ازخودپاک کند.
نه به هفت آب که رنگش به صدآتش نرود
آنچه باخرقه ی زاهد مِی انگوری کرد


مُحتسب نمی‌داند این قَدَر که صوفی را
جنس خانگی باشد همچو لَعل رُمّانی
محتسب : مأمور رسیدگی به تخلّفات شرعی مثل شراب نوشیدن،معمولاًدرغزلیّات حافظ "محتسب" کنایه ازامیرمبارزالدّین است.
صوفی را: برای صوفی
جنس خانگی : شرابی که در خانه تهیّه شود.
لعل رُمّانی : نوعی یاقوت مرغوب،آنچه در شکل ورنگ شبیه دانه ی انارباشد.
معنی بیت: محتسب (امیرمبارزالدّین) که اینگونه تاخت وتازمی کند ودل خوش به بستن میخانه ها کرده است غافل است  نمی داند که صوفیان از طریقی دیگرنیازخودرا برطرف خواهندکرد  شراب خانگی برای صوفیان به مانند یاقوت سرخرنگ ارزشمنداست وآن را درخانه های خویش تهیّه خواهند نمود.
دراین بیت حافظ رندانه یک طعنه ی پنهانی نیزبه صوفیان زده است صوفیانی که بظاهرخرقه ی زهد برتن کرده لیکن درخلوت خویش اقدام به شرابخواری می کنند.
صوفیان جمله حریفند ونظرباز ولی
زین میان حافظ ِ دلسوخته بدنام افتاد


بادعای شبخیزان ای شکردهان مستیز
درپناه یک اسم است خاتم سلیمانی
"شکردهان" کنایه ای به امیرمبارزالدّین است گویند اوبد دهن وفحّاش نیزبوده است.
خاتم : انگشتری
سلیمانی:  حضرت سلیمان 
معنی بیت: ای شکردهان! با عارفان شب زنده دارمبارزه مکن وازدعای آنها بترس که انگشتری حضرت سلیمان فقط به برکت داشتن یک دعا (اسم اعظم) آن همه قدرت اعجاب انگیزداشت.
خاتم جم رابشارت ده به حُست خاتمت
کاسم اعظم کرد ازاوکوتاه دست اهرمت


پند عاشقان بشنو و از در طَرب بازآ
کاین همه نمی‌ارزد شغل عالم فانی
اگرچه غزل درزمان حاکمیّت امیرمبارزالدّین سروده شده  لیکن بنظرمی رسدمخاطب غزل خودِ امیرنیست بلکه احتمالاً وزیر فاضل وبا کفایت،خواجه قوام الدین صاحب عیاراست که با حافظ نیزرابطه ی صمیمانه ودوستانه ای داشت. 
معنی بیت: (ای خواجه که دررکاب ستمگری چون امیرمبارزالدّین خدمتگزاری می کنی) پند و اندرز عاشقان وعارفان را بپذیر تونیزازدرعیش وعشرت درآی وبه جاه ومقام دنیوی دلخوش مکن پرداختن به مشاغل دنیوی که ناپایدار هستند این همه ارزش ندارد.
دونصیحت کنمت بشنو وصدگنج ببر
ازدرعیش درآی وبه ره عیب مپوی


یوسف عزیزم رفت ای برادران رَحمی
کزغمش عجب بینم حال پیر کنعانی
"یوسف عزیز" احتمالاً استعاره از"شاه شیخ ابواسحاق" است. حافظ دراینجا بادستآویز قرار دادن داستان یوسف، مضمونی خَلق کرده تا عواطف درونی خویش را درمورد همدم وهم پیاله ی صمیمی خویش دراین بستر ابرازنماید.
معنی بیت: ای برادران، یوسف عزیزم(شیخ اسحاق) ازدست رفت به حال غم انگیزمن رحم کنید که درغیاب او حالی شبیه حال اندوهبار یعقوب پدریوسف رادارم.
حافظ مکن اندیشه که آن یوسفِ مه رو
بازآید وازکلبه ی احزان بدرآیی


پیش زاهدازرندی دم مزن که نتوان گفت
با طبیب نامحرم حال درد پنهانی
"رندی" دراینجا عشقورزی، رهایی ازتعلّقات دُنیی ودنیوی وآزادگی ووارستگیست و"زاهد" کنایه از متظاهرانیست که دردوره ی حاکمیّت امیر مبارزالدّین نقاب شریعت به چهره ی خویش زده وعرصه رابه رندان آزاده تنگ کرده بودند.
معنی بیت: بدان مثل که باطبیب نامحرم نمی توان ازدرد خویش سخن گفت پیش زاهدِ متشرّع ِ متعصّب، ازرندی ،اسرار عشقبازی  وآزادگی حرفی نزنید  اوقادربه درکِ اندیشه های رندانه  وفهم رموزعشقبازی نیست.
زاهداَرراه به رندی نبردمعذور است
عشق کاریست که موقوف هدایت باشد


می‌رویّ ومژگانت خون خَلق می‌ریزد
تیزمی‌روی جانا ترسمت فرومانی
معنی بیت: به غمزه وعتاب راه می روی وهمینطور تیر مژگانت خون مردم را می ریزد  ای جان من، خیلی تند وتیزمی روی بیم آن  دارم که نتوانی به همین سیاق تاپایان راه بروی،بی تردیدازادامه ی راه  بازخواهی ماند!
دراین بیت عبارات باادبیّات عاشقانه مطرح شده لیکن باتوجّه به سختی وتندی کلام بنظرمی رسد حافظ ازهمکاری خواجه قوام با امیرمبارزالدّین  دلگیر وناخشنوداست لذا ازهمین روست که در این ابیات یکی به نعل ویکی به میخ می زند تا به دوست خود خواجه قوام بفهماندکه بااین شیوه ای که درپیش گرفته ودرراستای اهداف امیرمبارزالدّین سعی و تلاش می کنی(بارندان باده نوش سختگیری می کنی) زیاددوام  نخواهی آورد.
عجب ازلطف توای گل که نشستی باخار
ظاهراً مصلحت وقت درآن می بینی


دل ز ناوک چشمت گوش داشتم لیکن
ابروی کماندارت می‌برد به پیشانی
ناوک:پیکان وتیر کوچک که باکمان انداخته شود، ناوک چشم همان تیر مژگان است.
گوش داشتن: مراقب ومواظب بودن
"پیشانی"ایهام دارد:۱- جبین وجلوی سر ۲-  جسارت وگستاخی معنای دوّم دراینجا مدّنظر است معنای اوّل به منظورهم جنس شدن واژه هاست. حافظ درخَلق مضامین بِکربا واژه های هم خویشاوند وهم جنس بی نظیراست. دراین بیت واژه های: دل،ناوک(مژگان)چشم،گوش، ابرو، کماندار(انحنای ابرو) وپیشانی همه خویشاوندان یکدیگرند.
معنی بیت: (ا‌ی خواجه قوام) درقبال تیرمژگانت سعی می کنم ازدل مراقبت کنم(وخود راحتی الامکان ازتودورنگاه دارم) لیکن ابروی تیراندازتو بیش ازحد دلیری می کند وباجسارت وبی باکی دلم راشکار می کند.
حافظ درشرایط سختی قرارگرفته است. ازسویی ازهمکاری خواجه قوام با امیرمبارز ملول ودلگیر است ازسوی دیگرحق دوستی با خواجه اورا وادارمی سازد که ارتباط خودرا ازدوست فاضل خود قطع نکند.
دراین بیت چنانکه شاهدهستیم حافظ سعی می کند مراقب دل خویش باشد تا به دام دلبریهای خواجه قوام نیافتد لیکن اعتراف می کند که ابروی کماندارخواجه با جسارت وسماجت دل اورابه یغمامی برد.
جان درازیّ توبادا که یقین می دانم
درکمان ناوک مژگان توبی چیزی نیست


جمع کن به احسانی حافظ پریشان را
ای شکنج گیسویت مجمع پریشانی
 حافظِ پریشان: حافظی که به واسطه ی ازدست رفتن شیخ اسحق پریشان خاطراست.
جمع کن: خاطرپریشان ماراجمع کن، آرامش وقرار ببخش
مجمع پریشانی:۱-  جایی که دلهای پریشان در آنجا تجمّع کرده است.۲- سرچشمه ی بی قراری وپریشانی آنجاست. 
معنی بیت: درادامه ی سخن.....‌‌. ای خواجه که چین وشکن گیسوان توخاطرهرآدمی راپریشان وشیدا وبیقرارمی سازد باابرازلطف کرم خویش، خاطرپریشان وبیقرار حافظ راقرارو آرامش ببخش. 
باسرزلف تومجموع پریشانی خویش
کومجالی که سراسرهمه تقریرکنم


گر تو فارغی از ما ای نگار سنگین دل
حال خود بخواهم گفت پیش آصف ثانی
گرتوفارغی ازما: اگرتونسبت به ما بی اعتنا وبی خیال هستی
آصف: وزیرباکفایت حضرت سلیمان
ثانی: دومی، دیگری
آصف ثانی: "آصف" لقبی است  که حافظ  برای وزیران باکفایت مانند تورانشاه وخواجه قوام بکارمی برد. دراین غزل که مخاطب سخن خواجه قوام است حافظ دربیت پایانی خطاب به اومی فرماید: اگرتوعنایتی به عرایض من نکنی من پیش آصفِ ثانی( وزیرباکفایت دیگری خواهم رفت)
معنی بیت: ای خواجه قوام که با سرسنگین شده ای اگربه حال دل پریشان من توجّهی نکنی و همچنان نسبت به حال من بی اعتنایی کنی من درددل خودراباوزیرباکفایت دیگری درمیان خواهم نهاد.
حافظاگرندهدداددلت آصف عهد
کام‌ دشواربه دست آوری از خودکامی

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۹/۰۹/۲۲
رضا ساقی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی