http:google-site-verification: google44dbf53098ef50a8.html google-site-verification: google44dbf53098ef50a8.html google-site-verification: google44dbf53098ef50a8.html

حافظانه

شرح غزلیات حافظ

حافظانه

شرح غزلیات حافظ

برداشتهای شخصی من از غــزلهای پیامبر عشق و ادب حضــرت حافـظ

دنبال کنندگان ۳ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
بایگانی
آخرین نظرات
  • ۴ مرداد ۰۴، ۲۳:۵۵ - نیک
    درود

یوسف گم گشته بازآیدبه کنعان غم مخور

شنبه, ۲۲ آذر ۱۳۹۹، ۰۲:۴۴ ب.ظ



یوسف گم گشته بازآیدبه کنعان غم مخور 

کلبه‌ی احزان شودروزی گلستان غم مخور 


 غزل موردبحث غزلی ناب وبسیاردلنشین وروان، پُراز مضامین بِکرحافظانه و سرشار ازامید وانرژیست، سخنان حکیمانه ایست که همچون نوشدارویی جانبخش  برای مداوای واماندگی؛ ایستایی وجهش به سمتِ پویایی وبالندگی، بیت بیت این غزل بی نظیر،انگیزه های امیدآفرین تولید کرده وآدمی رابه حرکت وتکاپو وا می دارد.

 این غزل گر چه دارای خیالپردازیهای شاعرانه و عباراتِ لطیف وظریفِ بسیاریست و از شاهکارهای ادبی به حساب می آید  امّا بنظر چنین می رسد که جنبه ی روانشناختی،  درمانی و دارویی بودن آن برجسته تر وبیشترازجنبه ی شاعرانگیِ آنست. تک تک ابیاتِ این غزل، درمداوای بیماریهای روحی روانی، ناامیدی، افسردگی وغمگینی اثراتِ باورنکردنی و معجزه آسایی دارند......
داستان"یوسف" اوّلین باردرتورات مطرح شده و چهارده آیه رابخوداختصاص داده است.
 براساس ِ"سفرپیدایش درتورات" یوسف یازدهمین  پسر یعقوب و نخستین پسر او از راحیل بود و در زمانی که یعقوب به لابان خدمت می‌کرد، زاده شد.
یوسف مورد لطف وتوجه ویژه ی پدربود وکاری‌های زشت پسران بلهه وزلفه را به پدرش گزارش می داد که درنهایت سبب بیزاری  برادرانش از او شد. زیبارویی و خوشنامی یوسف در نزدیعقوب بیشتر از دیگر برادرانش بود، و به همین سبب  یعقوب جامه قبای رنگارنگی برای یوسف ساخت. برادران وی برای چوپانی گلّه رفتند و یعقوب نیز یوسف را به دنبال آن‌ها فرستاد تا از تندرستی وسلامتی گلّه و برادرانش برای یعقوب خبر بیاورد. برادرانش با بدست آوردن فرصتی مناسب،  نیرنگی چیده و او را در چاه انداختند وسرانجام  یوسف باخلاص شدن ازچاه، به بردگی ِ مصریان گرفتارشد وادامه ی داستان......... 
کنعان : سرزمینی میان لبنان و سوریه و صحرای سینا و دریای مدیترانه که امروز فلسطین نام دارد و به خاطر سکونت "کنعان" پسر چهارم نوح و زادگان او در این منطقه آن را "کنعان" نامیدند. 
کلبه ی احزان: همان خانه ایست که یعقوب درفراق یوسف دردرونِ آن، سالها  گریست واندوه خورد.
معنی بیت: غم واندوه مخور به روندزندگانی ازژرفای فلبت اعتمادکن اطمینان داشته باش که سرانجام روزی یوسف(گمشده ات)  به کنعان (نزدتو)  بازخواهد گشت وکلبه ی احزان(خانه ی غم زده ی تو) تبدیل به گلستانی بانشاط وشورانگیزخواهدشد. 
«یوسف،کنعان وکلبه ی احزان» دراینجا یک نَماد هستند وهرسه واژه می تواند استعاره ازحال وروزهرکسی بوده باشدکه چیزی گرانبها وارزشمندگم کرده ودرپی آن به غم واندوه مبتلا شده است. چراکه هریک از آدمیان بلااستثنا درمقطعی اززندگانیِ خودگمشده ای دارند ، یوسفی وزلیخایی دارند ودر فراق اومی گریندبعضی خاموش ودر درون خویش، وبعضی بافغان وزاری، حضرت حافظ به همه دلداری می دهد که سرانجام گمشده ویوسف شان راپیدا خواهند کرد وکلبه ی احزانشان ازشادمانی به گلشنی باصفا مبدّل خواهدشد.
حافظ مکن اندیشه که آن یوسف مه رو
بازآید وازکلبه ی احزان به در آیی 


وای دل غمدیده حالت بـه شود دل بدمکن 

وین سرشوریده بازآیدبه سامان غم مخور 


ای دل ماتم زده وغمگین، حالِ توبزودی روبه بهبودی می نهد اندیشه وگمانِ بدمکن، این سر ِ پُر ازشورواشتیاق، این سر ِ  پُرآشوب وناآرام، سرانجام آرامش وآسایش راتجربه خواهدنمود وسروسامان خواهد گرفت بیش ازاین غصّه واندوه مخور وخودرامیازار.هیچ چیزثبات ندارد همه چیز درحال تغییروتحول است آنگونه نماند واینگونه نیزپایدارنیست وبه زودی تغییرمی کند تاحالا هیچ شبی نبوده که سحری درپی نداشته باشد. 
رسیده مژده که ایّام غم نخواهدماند 
چنان نماند وچنین نیزهم نخواهدماند


گر بهار عمر بـاشـد  باز بر تـخت چـمن 

چترگل درسرکشی ای مرغ خوشخوان غم مخور 


اگرعمری باقی مانده باشد دوباره بهار خواهد آمد وهمه جا را سرسبزی وصفا ونشاط فرا خواهدگرفت پس ای مرغ خوشخوان (بلبل) اندوهگین مباش که دوباره فرصتی دست خواهد داد وتودر بارگاهِ باغ وکنارتختِ چمن، درزیرسایه  سار چترگل  به غزلخوانی و عشقبازی خواهی پرداخت.
این بیت راشاید حافظ خطاب به دل خویش سروده وبا "مرغ خوشخوان" نامیدن ِ دل خویش، به خودش امیدواری می دهد که بزودی زمستانِ ناامیدی وتنهایی به پایان خواهدرسید ونسیم دل انگیز بهاردوباره ازراه فراخواهدرسید واوضاع را دگرگون خواهدنمود. واژه های "تخت" و"چتر" یادآورشکوه وجلالِ سلطانیست. شاید بیانگرحال وروزخودِشاعراست که عمری انیس ومونس ِ پادشاهان بوده وحال ازبدِ حادثه ازبارگاهِ آنان جداافتاده وامیدواراست که دوباره ورق روزگار برگردد واودرمجالس شاهانه با انیس ومونسان خود، به غزلخوانی وعیش وعشرت عاطفی بپردازد.
این تطاول که کشیدازغم هجران بلبل
تاسراپرده ی گل نعره زنان خواهدشد


دورگردون گردو روزی بـرمرادمـا نگشت 

دائمـاً یکسان نباشدحال دوران غم مخور 

همه چیز وهمه ی حالات آدمی وفصلها وشرایط پیرامونی پیوسته دستخوش تغییرمی گردند بعدازتاریکی شب روشنای صبح پدیدارمی شود طلوع وغروب خورشید همین نکته راهرروزبه ما تذکرمی دهد اما توجهی بدان نمی کنیم ووقتی زیربار غم واندوه له می شویم گمان می کنیم که این وضعیت ازبین نخواهدرفت اماهرگزاینگونه نبوده است.
معنی بیت:
اگرچه چرخش روزگار به وفقِ مرادمانشد وخیلی زود ورق برگشت وما ناکام ماندیم امّا غم مخور که چنین نیز نخواهدماند وهیچگاه چرخش روزگار دایم به یک صورت نبوده واوضاع بزودی تغییر خواهدکرد. اصلاً به همین سبب است که به روزگارچرخ فلک می گویند چراکه دایماً درچرخش است وساکنانش را به بالا وپایین می چرخاند.
توعمرخواه وصبوری که چرخ شعبده باز
هزار بازی از این طُرفه تربر انگیزد


هان مشو نومیدچون واقف نئی برسرّ غیب 

بـاشد اندرپرده بـازی‌های پنهـان غم مخـور 


ناامیدمشو ای دل،چراکه ازاسرارغیب وآینده هیچ کس خبردارنیست ودرپشتِ پرده ی تقدیر بازیهای زیادی وجوددارد وتوچه می دانی که برای تو درروزهای آینده چه وقایعی رُخ خواهد نمود؟ امیدوارباش روزهای خوب ازراه فراخواهندرسید وغبارغم واندوه ازدل وجانت زدوده خواهدشد. 

می ده که گرچه گشتم نامه سیاه عالم
نومید کی توان بود ازلطف لایزالی



ای دل اَر سـیـل فنـا بنیاد هـستـی بـر کـَنـَد 

چون تورا نوح ست کشتیبان ز طوفان غم مخور 


ای دل چنانچه موج حوادث وسیل نابودی، بنیاد وریشه ی هستی ِ تورابرکَنَد غم واندوه مخور که همچنان توزنده خواهی ماندبه شرطی که تودرکشتی ِ نوح نشسته باشی ونوح کشتیبان توباشد.
نوح"دراینجا هم اشاره به داستان نوح دارد وهم استعاره ایست برای مرشد ، پیروراهنمای روشن ضمیر. 
می فرماید:
 اگرراهنمای دل آگاه و پاک باطن پیداکنی ودرسایه ی رهبری اوحرکت کنی فنا ونابودی نمی تواند تورابه کام خویش بکشد،چنانکه طوفانهای عظیم وموجهای سنگین دریاها نتوانستند کشتی نوح رادرهم شکنند.
حافظ ازدست مده دولتِ این کشتی نوح
ورنه طوفان حوادث ببردبنیادت


دربیابان گر بشوق کعبه خواهی زد قدم 

سرزنش‌ها گرکندخـارمُـغیلان غـم مخور 


معنی بیت: دربیابانِ طلب وتمنّا اگرازسرشوق واشتیاق به سوی سرمنزل مقصود قدم می زنی، می بایست آستانه ی تحمّل وبُردباریت نیز بسیاربالا بوده باشد ازسرزنش وملامتِ منتقدین وناهمواریهای راه (گزش خارهای مُغیلان وخَلیدن خارهای آزارنده) دلسرد وناامید مباش وغم وغصّه به دل راه مده، تلخی ِسختیها ومصائبِ راه را به شیرینیِ رسیدن به سرمنزل مقصود تحمّل کن ورنجشی ازگزش ملامتگران به دل مگیرکه رهروان حقیقت درچنین شرایطی باخود این ورد رازمزمه می کنند:
وفاکنیم وملامت کشیم وخوش باشیم
که درطریقتِ ماکافریست رنجیدن


گرچه منزل بس خطرناکست‌ ومقصدبس بعید 

هیچ راهی نیست کآن رانیست پایان غم مخور 


اگرچه که راه بسیاردور وصعب العبوراست وخطراتِ زیادی درکمینگاه است امّا دل قوی دار واندوه مخور که هیچ راهی نیست که به پایان منتهی نگردد سرانجام همه ی راهها به سرانجام خواهدرسید وتودرمنزلگاهِ مقصود فرود خواهی آمد.
راهِ عشق اَرچه کمینگاهِ کماندارانست
هرکه دانسته رود صرفه زاعداببرد



حـال ما در فُـرقـتِ جـانـان و ابرام رقـیب 

جملـه می‌داندخدای حال‌گـردان غم مخور 


ابرام: پافشاری وبه ستوه آوردن
«رقیب» درزمان قدیم بیشتربه مراقب ونگهبان گفته می شد امّا دردوره ی ما به دونفرکه برسرموضوعی رقابت کنند رقیب می گویند. دراینجا باهردومعنی درست است.
خداوندِحال گردان که قدرتِ تغییرهرگونه وضعیّتی را درهرلحظه ای دارد ازحال وروزما وسوزوگدازی که درفراق یار می کشیم وهمچنین ازحال ما که ازدست رقیب به ستوه آمده ایم  کاملاً باخبراست. بنابراین ای دل غم مخورکه خداوندِ تغییردهنده ی احوالات  ،هرگاه صلاح بداند این وضعیّت راتغییر خواهدداد.
روامَدارخدایاکه درحریم وصال
رقیب محرم وحِرمان نصیب من باشد


حـافظادر کُنج فقر و خلوت شب‌های تار 

تابُوَد وردت دعا و درس قرآن غـم مـخـور 



معنی بیت : ای حافظ  در گوشه ی نداری و نیازمندی، تازمانی که درخلوت وسکوتِ شبهای تاریک، وردِ زبانت دعا وشکرگزاری و خواندنِ قرآن است غم مخوروهمچنان به بهبودی اوضاع امیدوارباش که سرانجام رستگاری ازآن توخواهد بود. 

درمورد این بیت بحث انگیز، برداشتهای متفاوتی ازسوی صاحبنظران شده است. باید درنظرداشت که حضرت حافظ این آئینه ی انسان و شاعرتضادها،به رغم اینکه پرورش یافته ی مکتب قرآن بوده، به سبب داشتن نگرش منحصربفرد، درعصر خود و درهمه ی اعصار ودوران، همواره ازسوی علاقمندان ومنتقدان، همزمان هم متهم به کفرورزی وتکفیرشده هم ازاوبه عنوان لسان الغیب وتفسیرکننده ی قرآن یادشده است!

آنهایی که کفرورزی حافظ وشورش اوبرعلیه دین وشریعت راپذیرفته اند درتوجیه این بیت موردبحث وبیتهایی ازاین دست، براین باورند که حافظ پس ازاینکه ازسوی متشرّعین متعصّب، تکفیر وتهدیدبه قتل وتبعید شد این بیت وچندبیت دیگری ازاین دست : زحافظان جهان کس چوبنده جمع نکرد لطایف حَکمی بانکات قرآنی را نوشته وبه آخربعضی از غزل ها اضافه نموده تاخودراازاتهامات ارتدادو کفرگویی تبرئه کرده وازمجازات شدن به دست متشرّعین درامان بوده باشدوظاهرا موفق نیزشده بود. چنین گویند که درنهایت حکم قتل اوبه سبب همین بیتها تقلیل یافت ومجازات اوبایک درجه تخفیف ، به تبعید (شهریزد) تبدیل گردید. به شکر تهمت تکفیر کزمیان برخاست بکوش کزگل ومُل دادعیش بستانی لیکن گویا حافظ دست بردار نبوده و دوباره درهمان شهریزد ، پای اصرار برعقایدخویش محکمتر ازقبل فشرده ومی فرماید: گرازاین منزل ویران(یزد) بسوی خانه روم نذرکردم که هم ازراه به میخانه روم.

امابرخی از صاحب نظران بااستنادبه این دوسه بیت که واژه ی قرآن بکارگرفته شده معتقدند شعر حافظ، همه الهامات، حدیث قدسی، لطایف حِکمی و نکات قرآنی هست وخروج ازشریعت اوصحت ندارد. بعضی دیگرنیز از این بیتهای موردبحث چنین برداشت می کنند که حافظ پس ازبیداری معنوی، چنانکه برای اغلب روشن ضمیران رخ می دهد عقاید وباورهای دینی خود را(نه صرفا بدان سبب که باطل بوده اند، بلکه به منظور ایحاد فضای جدید برای پذیرش نظریه های جدید)به کناری نهاده تا راحت تر توانسته باشد دراقلیم ناشناختگی وآزاداندیشی به پیش رود.

من همان دم که وضو ساختم ازچشمه ی عشق چارتکبیرزدم یکسره برهرچه که هست بنابراین می توان با نظرداشتن این فرضیه ها چنین نتیجه گرفت که زندگانی پربار آنحضرت ، دو دوره ی متفاوت بوده است. دردوره ی اول حافظ ، مدتی درمکتب قرآن به جستجوی حقیقت پرداخته وپس از تحقیق وتفحص، آگاهانه طریق عشقبازی رابرعبادت زاهدانه ترجیح داده وطریق رندی درپیش گرفته است. من همان دم که وضوساختم ازچشمه ی عشق چارتکبیر زدم یکسره برهرچه که هست ناگفته نماند که حافظ شاعرتضادهاست شعرهای او آیینه ی حقیقت انسان،عشق وجریان تغییراتیست که درعرصه ی اندیشه ورزی رخ می دهد. شعرهای اوچند وجهی ودارای معانی متضادو متفاوتیست وصرفا نمی توان بااستنادبه یک یاچند بیت ازکل دیوان، بصورت قطعی نتیجه گیری وداوری کرد.

حافظ درجستجوی عشق، بارها وبارها دچارتحولات فکری شده واندیشه های خودراسروسامان می بخشیدودراین عرصه رشدونمو می کرد.

نه تنها حافظ بلکه تمام اندیشه ورزان وجویندگان حقیقت، اگر انعطاف نداشته وفضایی باز برای پذیرش نظریات متضادوجدیددرنظرنگرفته باشند بی هیچ تردیدی گرفتار ایستایی وتوقف شده ومحکوم به شکست خواهندشدهمانگونه اگر یک مار نتوانسته باشدمرحله ی پوست اندازی رابه درستی پشت سرگذاشته باشدمحکوم به نابودیست. درره عشق نشدکس به یقین محرم راز هرکسی برحَسَب فکر گمانی دارد.


  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۹۹/۰۹/۲۲
  • ۲۵۸ نمایش
  • رضا ساقی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی