حافظانه

شرح غزلیات حافظ

حافظانه

شرح غزلیات حافظ

یوسف گم گشته بازآیدبه کنعان غم مخور

شنبه, ۲۲ آذر ۱۳۹۹، ۰۲:۴۴ ب.ظ



یوسف گم گشته بازآیدبه کنعان غم مخور 
کلبه‌ی احزان شودروزی گلستان غم مخور 


 غزل موردبحث غزلی ناب وبسیاردلنشین وروان، پُراز مضامین بِکرحافظانه و سرشار ازامید وانرژیست، سخنان حکیمانه ایست که همچون نوشدارویی جانبخش  برای مداوای واماندگی و ایستایی وجهش به سمتِ پویایی وبالندگی، بیت بیت این غزل بی نظیر،انگیزه های امیدآفرین تولید کرده وآدمی رابه حرکت وتکاپو وا می دارد.
 این غزل گر چه دارای خیالپردازیهای شاعرانه و عباراتِ لطیف وظریفِ بسیاریست و از شاهکارهای ادبی به حساب می آید.  امّا بنظر چنین می رسد که جنبه ی روانشناختی،  درمانی و دارویی بودن آن برجسته تر وبیشترازجنبه ی شاعرانگیِ آنست. تک تک ابیاتِ این غزل، درمداوای بیماریهای روحی روانی، ناامیدی، افسردگی وغمگینی اثراتِ باورنکردنی و معجزه آسایی دارد......
داستان"یوسف" اوّلین باردرتورات مطرح شده و چهارده آیه رابخوداختصاص داده است.
 براساس ِ"سفرپیدایش درتورات" یوسف یازدهمین  پسر یعقوب و نخستین پسر او از راحیل بود و در زمانی که یعقوب به لابان خدمت می‌کرد، زاده شد.
یوسف مورد لطف وتوجه ویژه ی پدربود وکاری‌های زشت پسران بلهه وزلفه را به پدرش گزارش می داد که درنهایت سبب بیزاری  برادرانش از او شد. زیبارویی و خوشنامی یوسف در نزدیعقوب بیشتر از دیگر برادرانش بود، و به همین سبب  یعقوب جامه قبای رنگارنگی برای یوسف ساخت. برادران وی برای چوپانی گلّه رفتند و یعقوب نیز یوسف را به دنبال آن‌ها فرستاد تا از تندرستی وسلامتی گلّه و برادرانش برای یعقوب خبر بیاورد. برادرانش با بدست آوردن فرصتی مناسب،  نیرنگی چیده و او را در چاه انداختند وسرانجام  یوسف باخلاص شدن ازچاه، به بردگی ِ مصریان گرفتارشد وادامه ی داستان......... 
کنعان : سرزمینی میان لبنان و سوریه و صحرای سینا و دریای مدیترانه که امروز فلسطین نام دارد و به خاطر سکونت "کنعان" پسر چهارم نوح و زادگان او در این منطقه آن را "کنعان" نامیدند. 
کلبه ی احزان: همان خانه ایست که یعقوب درفراق یوسف دردرونِ آن، سالها  گریست واندوه خورد.
معنی بیت: غم واندوه مخور اطمینان داشته باش که سرانجام یوسف(گمشده ات)  به کنعان (نزدتو)  بازخواهد گشت وکلبه ی احزان(خانه ی غم زده ی تو) تبدیل به گلستانی بانشاط وشورانگیزخواهدشد. 
«یوسف،کنعان وکلبه ی احزان» دراینجا یک نَماد هستند وهرسه واژه می تواند استعاره ازحال وروزهرکسی بوده باشدکه چیزی گم کرده ودرپی آن به غم واندوه مبتلا شده است. چراکه هریک از آدمیان درمقطعی اززندگانیِ خودگمشده ای دارند ، یوسفی وزلیخایی دارند ودر فراق اومی گریندبعضی خاموش ودر درون خویش، وبعضی بافغان وزاری، حضرت حافظ به همه دلداری می دهد که سرانجام گمشده ویوسف شان راپیدا خواهند کرد وکلبه ی احزانشان ازشادمانی به گلشنی باصفا مبدّل خواهدشد.
حافظ مکن اندیشه که آن یوسف مه رو
بازآید وازکلبه ی احزان به در آیی 



وای دل غمدیده حالت بـه شود دل بدمکن 
ویـن سرشوریده باز آیدبه سـامان غم مخور 
ای دل ماتم زده وغمگین، حالِ توبزودی روبه بهبودی می نهد اندیشه وگمانِ بدمکن، این سر ِ پُر ازشورواشتیاق، این سر ِ  پُرآشوب وناآرام، سرانجام آرامش وآسایش راتجربه خواهدنمود وسروسامان خواهد گرفت بیش ازاین غصّه واندوه مخور وخودرامیازار.
رسیده مژده که ایّام غم نخواهدماند
چنان نماند وچنین نیزهم نخواهدماند



گربهارعمر بـاشـد باز بر تـخت چـمن 
چترگل درسرکشی ای مرغ خوشخوان غم مخور 

اگرعمری باقی مانده باشد دوباره بهار خواهد آمد وهمه جا را سرسبزی وصفا ونشاط فرا خواهدگرفت پس ای مرغ خوشخوان (بلبل) اندوهگین مباش که دوباره فرصتی دست خواهد داد وتودر بارگاهِ باغ وکنارتختِ چمن، درزیرسایه  سار چترگل  به غزلخوانی وعشقبازی خواهی پرداخت.
این بیت راشاید حافظ خطاب به دل خویش سروده وبا "مرغ خوشخوان" نامیدن ِ دل خویش، به خودش امیدواری می دهد که بزودی زمستانِ ناامیدی وتنهایی به پایان خواهدرسید ونسیم دل انگیز بهاردوباره ازراه فراخواهدرسید واوضاع را دگرگون خواهدنمود. واژه های "تخت" و"چتر" یادآورشکوه وجلالِ سلطانیست. شاید بیانگرحال وروزخودِشاعراست که عمری انیس ومونس ِ پادشاهان بوده وحال ازبدِ حادثه ازبارگاهِ آنان جداافتاده وامیدواراست که دوباره ورق روزگار برگردد واودرمجالس شاهانه با انیس ومونسان خود، به غزلخوانی وعیش وعشرت بپردازد.
این تطاول که کشیدازغم هجران بلبل
تاسراپرده ی گل نعره زنان خواهدشد





دورگردون گردو روزی بـرمرادمـا نگشت 
دائمـاً یکسان نباشدحال دوران غم مخور 

اگرچه چرخش روزگار به وفقِ مرادمانشد وخیلی زود ورق برگشت وما ناکام ماندیم امّا غم مخور که چنین نیز نخواهدماند وهیچگاه چرخش روزگار دایم به یک صورت نبوده واوضاع بزودی تغییر خواهدکرد. اصلاً به همین سبب است که به روزگارچرخ فلک می گویند چراکه دایماً درچرخش است وساکنانش را به بالا وپایین می چرخاند.
توعمرخواه وصبوری که چرخ شعبده باز
هزاربازی ازاین طُرفه تربرانگیزد



هان مشو نومیدچون واقف نه‌ای بر سرّ غیب 
بـاشد اندرپرده بـازی‌های پنهـان غم مخـور 
ناامیدمشو ای دل،چراکه ازاسرارغیب وآینده هیچ کس خبردارنیست ودرپشتِ پرده ی تقدیر بازیهای زیادی وجوددارد وتوچه می دانی که برای تو درروزهای آینده چه وقایعی رُخ خواهد داد؟ امیدوارباش روزهای خوب فراخواهدرسید وغبارغم واندوه ازدل وجانت زدوده خواهدشد. 
زسرً غیب کس آگه نیست قصه مخوان
کدام محرم دل ره دراین حرم دارد؟



ای دل اَر سـیـل فنـا بنیاد هـستـی بـر کـَنـَد 
چون ترانوح است کشتیبان زطوفان غم مخور 
ای دل چنانچه موج حوادث وسیل نابودی بنیاد وریشه ی هستی ِ تورابرکَنَد غم واندوه مخور که همچنان توزنده خواهی ماندبه شرطی که تودرکشتی ِ نوح نشسته باشی ونوح کشتیبان توباشد.
نوح"دراینجا هم اشاره به داستان نوح دارد واستعاره ایست برای مرشد ، پیروراهنمای روشن ضمیر. 
می فرماید: اگرراهنمای دل آگاه و پاک باطن پیداکنی ودرسایه ی رهبری اوحرکت کنی فنا ونابودی نمی تواند تورابه کام خویش بکشد،چنانکه طوفانهای عظیم وموجهای سنگین دریاها نتوانست کشتی نوح رادرهم شکند.
حافظ ازدست مده دولتِ این کشتی نوح
ورنه طوفان حوادث ببردبنیادت



دربـیـابـان گر بشوق کـعبـه خواهی زد قدم 
سـرزنش‌ها گرکندخـارمُـغـیلان غـم مـخور 
معنی بیت: دربیابانِ طلب وتمنّا اگرازسرشوق واشتیاق به سوی سرمنزل مقصود قدم می زنی، می بایست تحمّل وبُردباریت نیز بسیاربالا بوده باشد. ازسرزنش وملامتِ منتقدین وناهمواریهای راه (گزش خارهای مُغیلان وخَلیدن خارهای آزارنده) دلسرد وناامید مباش وغم وغصّه به دل راه مده، تلخی ِسختیها ومصائبِ راه رابه شیرینیِ رسیدن به سرمنزل، تحمّل کن ورنجشی ازگزش ملامتگران به دل مگیرکه:
وفاکنیم وملامت کشیم وخوش باشیم
که درطریقتِ ماکافریست رنجیدن



گرچه منزل بس خطرناکست‌ و مقصدبس بعید 
هیچ راهی نیست کآن رانیست پایان غم مخور 
اگرچه که راه بسیاردور وصعب العبوراست وخطراتِ زیادی درکمینگاه است امّا دل قوی دار واندوه مخور که هیچ راهی نیست که به پایان منتهی نگردد سرانجام همه ی راهها به سرانجام خواهدرسید وتودرمنزلگاهِ مقصودفرود خواهی آمد.
راهِ عشق اَرچه کمینگاهِ کماندارانست
هرکه دانسته رود صرفه زاعداببرد




حـال ما در فُـرقـتِ جـانـان و ابرام رقـیب 
جملـه می‌داندخدای حال‌گـردان غم مخور 
ابرام: پافشاری وبه ستوه آوردن
«رقیب» درزمان قدیم بیشتربه مراقب ونگهبان گفته می شد امّا دردوره ی ما به دونفرکه برسرموضوعی رقابت کنند رقیب می گویند. دراینجا باهردومعنی درست است.
خداوندِحال گردان که قدرتِ تغییرهرگونه وضعیّتی را درهرلحظه ای دارد ازحال وروزما وسوزوگدازی که درفراق یار می کشیم وهمچنین ازحال ما که ازدست رقیب به ستوه آمده ایم  کاملاً باخبراست. بنابراین ای دل غم مخورکه خداوندِ تغییردهنده ی حال ها ،هرگاه صلاح بداند این وضعیّت راتغییر خواهدداد.
روامَدارخدایاکه درحریم وصال
رقیب محرم وحِرمان نصیب من باشد





حـافظادر کُنج فـقـر و خلوت شب‌های تار 
تابُوَد وردت دعا و درس قرآن غـم مـخـور 

معنی بیت : ای حافظ  در گوشه ی نداری و نیازمندی، تازمانی که درخلوت وسکوتِ شبهای تاریک، وردِ زبانت دعا وشکرگزاری و خواندنِ قرآن است غم مخوروهمچنان به بهبودی اوضاع امیدوارباش که سرانجام رستگاری ازآن توخواهدبود. 

بی چراغ جام درخلوت نمی یارم نشست

زانکه کنج اهل دل بایدکه نورانی بود.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۹/۰۹/۲۲
رضا ساقی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی