واعظان کاین جلوه در محراب و منبـر می کنـنـد
واعظان کین جلوه درمحراب ومنبرمیکنند
چون به خلوت میروند آن کار دیگر میکنند
دردیوان حضرت حافظ واعظان ریاکار،زاهدان خودپسند وتمام کسانی که نه ازروی دلسوزی بلکه به سبب حفظِ منافعِ شخصیِ خویش ،دیگران را امرونهی می کنند، چهره هایی منفور ومنفی دارند وباشدیدترین لحن مورد نکوهش وسرزنش قرار گرفته اند.
ازآنجاکه افشاگری و آگاهی بخشی درخصوص کردارِ ناپسنداین قوم ریاکار و متظاهر ، وبازکردن مشت این حقّه بازان؛ کاری خداپسندانه، شایسته و به حق بوده و مسئولانه ودلسوزانه طرح شده است بدان مثل که: "هرچه ازدل برآید بردل نشیند" چنان بردل هر خواننده و شنونده ای زیبامی نشیند که خود این ابیات وعبارات تبدیل به مثل وحکایت شده ودرخاطره هاجاوید وابدی باقی می مانند.....
معنی بیت:
واعظانی که این چنین درفرودِ محراب وآنچنان برفرازِمنبر با رفتارهای نمایشی وباریاکارانه، به مردم امر و نهی می کنند ودرلباس زهدوپرهیزگاری؛ به اصطلاح به آنها پندواندرز می دهند خودشان به گفتار خودشان پایبند نیستند ودرخلوت خویش وفضای خصوصی چه کارهای ناپسندی که انجام نمی دهند! آنها باوقاحت تمام سخنانی زیبامطرح می کنند اماخودشان زیبازندگی نمی کنند ودرخلوتگاه خویش آن کارهای ناشایست وزشت انجام می دهند.....
: اشاره به کارهایی است که آنقدر زشت و بد است که نمی توان آنها رابیان کرد.دراین جمله ی حافظانه ورندانه نکات لطیف وظریف زیادی نهفته است.
"آن کاردیگر" بگونه ای دراین مطلب کارگذاشته شده که به خوبی پرده از راز حقه بازی واعظان برانداخته ومشت آنها را بازمی کند.
شاعر برحسب رسالتی که ازسوی خداوند به او اعطاشده ،بی هیچ واهمه ای از "واعظانِ حاکم وحاکمانِ واعظ" دست به روشنگری می زندوشجاعانه و مسئولانه حقایق مهمی رابرملا می کند.
ریاکاری واعظان خودکامه وسودجو، حقیقت تلخیست که درطول وعرضِ همیشه ی تاریخ، درهمه ی جوامع وتمام دورانها وجودداشته وهمچنان بلای جان مردم به ویژه عامیان وساده دلان وخوش باوران درتمام جهان می باشد. دردوره ی ما نیزبه وفور مشاهده می شود که واعظان دروغگو مردم رابه تقواوپرهیزگاری دعوت میکنند درحالیکه دست ودهانشان به خون خلق و زمین خواری و اختلاس وسواستفاده ازاعتمادمردم؛ آلوده هست.
مرغ زیرک به درِخانقه اکنون نپرد
که نهادست به هرمجلس وعظی دامی
پند واندرزِ یک سویه، بدین شکل که یک نفر بربالای میز ومنبر قرارگیرد وساعتها وعظ وسخنرانی کند هرگز مفید واقع نشده وجزاتلاف وقت سودی نخواهد داشت،چراکه دراین نوع سخن گفتن، امکان نقد واعتراض وبحث وجَدل وجودندارد ورابطه ی سخنور باشنونده، رابطه ی یکطرفه ودستوریست .
اندرز ونصیحتِ موثر فقط وفقط با عمل کردنست که بهترین نتیجه رارقم می زندچراکه دوصدگفته چون نیم کردارنیست. چنانچه نصیحت گو خودش دارای محاسن وفضایل اخلاقی باشد مردم نیز اورا بعنوان الگو قرارداده وسعی خواهند نمود که آنها نیز مثل اوباشند.
دورشو ازبرم ای واعظ وبیهوده مگوی
من نه آنم که دگر گوش به تزویرکنم
مشکلی دارم زدانشمندمجلس باز پـرس
تـوبه فرمایان چراخودتوبه کمتر میکنند
مشکلی دارم ،سئوالی دارم ، ازدانشمندو فقیه مجلس(که ادعای دانایی دارد) بپرسید که به چه دلیل آنهایی که (واعظان) دیگران را به توبه واستغفاراز گناه تشویق می کنند خودشان توبه نمی کنند؟
آیا مردم را به نیکوکاری دعوت می کنید و خودتان را فراموش می کنید؟ یکی دیگر از دههاراز ماندگاری وجاودانگی حافظ، پرداختنِ رندانه وهوشمندانه به مضمون هاومسایل ودغدغه های اجتماعیست که جهان شمول و فراگیربوده ودرتمام دورانها وتمام جوامع انسانی مشهود وملموس می باشد.چه بسیار آمران به معروف وناهیان ازمنکرات که خود فاسق وفاسد بوده وبا کمال وقاحت دیگران را دعوت به خوبی هامی کنند.
ازدست زاهدکردیم توبه
وزفعل عابد استغفرالله
گـوئـیــا بــاور نــمـی دارند روز داوری
کاین همه قلب و دغل درکارداورمی کنند
چنین به نظر می رسد که این واعظان بی عمل اصلاً روزجزا وقیامت راباور ندارندکه اینگونه نیرنگ وتقلّب کرده و دستورات خداوند رادگرگون می نمایند.
جزقلب تیره نشدهیچ حاصل وهنوز
باطل دراین خیال که اکسیرمی کنند
یارب این نودولتان رابرخرخودشان
نشان
کاین همه نـاز از غلام ترک واستر میکنند
خداوندا این تازه به دوران ودولت رسیده ها را بر جایگاه قبلی و اصلیشان برگردان؛ اینان که تازه به جاه ومقام رسیده اند به داشتن نوکر و قاطر فخر فروشی می کنندوتکبّرمی ورزند.
به خرمن دوجهان سرفرونمی آرند
دماغ وکِبرگدایان وخوشه چینان بین
ای گـدای خانقه برجَـه که در دیر مـغـان
میدهنـد آبی که دل ها رامعطّر میکنند
منظورازگدایِ خانقه همان صوفیست که دربیشتر اشعارِحافظ، به سبب متظاهر بودن وریاکاری وداشتن عقاید سست وبی اساس، چهره ا ی منفی وفریب خورده دارد. دراین غزل نیز که سخن ازریاکاریِ واعظان است، شاعرازرویِ رندی ، طعنه ای نیزبه صوفی زده وباقراردادن واعظ وصوفی دریک صف ،اورا هم تراز با واعظِ متظاهرمعرفی کرده تا بدین وسیله اونیز درکنار واعظان ازشلّاق نکوهشِ طنز آلود حافظانه بی نصیب نماند.
ای صوفیِ گداصفت وتهیدست وفریب خورده برخیز وخانقاه راترک کن وبه دیرمغان بروکه دردیرمغان آبی: (شراب آگاهی بخش ومعرفت) می بخشند ودلهارا ازمعرفت وشناخت معطر وباصفا می سازند. درخانقه کسانی ساکن هستند که قادر نبوده اند پاک پنداری؛ پاکباطنی وپاکدامنی را درزندگی روزمرّه واردکرده وزندگی زیبایی داشته باشند به همین جهت به خانقه پناه آورده اند غافل ازاینکه برای پاک باطنی؛ به معبد ومکان خاص ولباس خاصی نیازنیست پاکدلی وپاکیزگی یک تجربه ی فردیست ودرمسجد وکلیسا وخانقه ومغان حاصل نمی شود. درخرابه های شهرنیز می توان باظاهری گنه آلوده؛ باطنی روشن وپاک داشت. دراینجا اگرصوفی به مغان رفتن تشویق می شود ازآن روست که درمغان برخلاف معابد دیگر؛ عیش ونوش وعشقبازی بامغبچه ها امکانپذیرهست ونیازی به نقاب زدن ونقش بازی کردن ندارد.
دیرمغان دراشعارخواجه برخلاف خانقاه معابد ،محل پاک وباصفایی هست که توسط مغبچه ها : درمذهب زرتشت به ساقیان جوان وخوش قدوبالا که به مریدان ومشتریان، شرابِ معرفت می دهند می گویند.
درخانقه نگنجداسرارعشقبازی
جام می مغانه هم بامغان توان زد
بنده ی پیر خراباتم که درویشان او
گنج را از بی نیازی خاک بر سر می کنند
حالا که پای سخن به دیرمغان کشیده شده، شاعر وظیفه ی خود می داندکه ازبزرگواریِ؛ درایت وروشن ضمیری پیرخرابات نیز سخن گفته واورابه بزرگی ومناعتِ طبع یادکند.
پیرخرابات احتمالاً «زرتشت» یا تصویرِخیالی ِ شاعر ازمرشدو راهنمائیست که مریدانش ازروی بی نیازی ومناعت طبع خاک بر روی گنجِ زر ومال ومنال دنیا می نهند واعتنایی به آن نمی کنند.
نیکی پیرمغان بین که چومابدمستان
هرچه کردیم به چشم کرمش زیبابود
حسن بی پایان اوچندانکه عاشق میکشد
زُمرهی دیگربه عشق ازغیب سربرمیکنند
جلوه ی ِ زیبایی و تجلیِ حسن ِ بی حد و حصر معشوق، اگرچه بسیاری از عاشقان راقرار ازکف گرفته وبه عبارتی آنهارا ازپای درآورده ومی کُشدلیکن همیشه چنین نبوده و گروه های دیگری از عاشقان این شانس واقبال راپیداکرده و به منزل وصال رسیده ودرکنار یارآرمیده اند.آنهااز نیستی وعدم به عالم ظهور واردشده وازجاودانگی سر در می آورند.
من که ره بردم به گنج حسن بی پایان دوست
صدگدای همچوخودرابعدازاین قارون کنم
بردرمیخانهی عشق ای مَلَک تسبیح گوی
کاندرآنجا طینت آدم مخمر می کنند
خطاب به فرشتگان وملائک وبه عبارتی یادآوری سجده یِ فرشتگان هنگام آفرینش انسان وبرجسته سازی اهمیت وگوشزدنمودن ارزش والای آدمیست:
ای ملک بر درگاه میخانه ی عشق (که ازالطافِ ویژه ی الهی به بنی آدم است)ذکربگووستایش خداوندرابجای آر که در میکده ی عشق، خاک رابا باده ی معرفت سرشته و خمیر کرده وجسم وتن آدمی راخلق می کنند، وبه همین دلیل که محبت و معرفت را در وجود او قرار دادند به سجده درآ وبه حمدوثنای خداوندبپرداز. مقام آدمی ازاین حیث که روح خداوند برجسم اوجاری وروانست بسیارعزیز بوده واشرف مخلوقات می باشد.
برآستانه ی میخانه هرکه یافت رهی
دری دگرزدن اندیشه ی تبه دانست
خانه خالی کن دلا تا منزل سلطان شود
کاین هوسناکان دل وجان جای لشکرمی
کنند
این بیت خطاب به عموم است وشامل واعظ وصوفی وعاشق نیزمی باشد.خانه خالی کن یعنی:
هرعلایقی که به امورات دنیا داری ازدل وجانت پاک کن تادلت منزلگه معشوق باشد.تازمانی دل وجان ازغیر پاکسازی نشود امکان حضور دوست میسرنخواهد شد.
کسانی که هوسِ دیدارسلطان(معشوق) دارند لیکن از دل وجان، علاقمندی به لشکر(خواهشهای نفسانی وامورات دنیوی وآنچه که غیرازسلطان باشد ) را نزدوده وپالایش نکرده اند راه بجایی نخواهند برد.
درجای دیگر می فرماید:
حافظا در دل تنگت چو فرود آید یار
خانه ازغیرنپرداخته ای یعنی چه؟
بنابراین چنانچه مایل هستی سلطان عشق درمنزل دلت فرود آید می باید خانه تکانی کنی،راه راجاروکنی وآب بزنی ،گردو غبار اززوایای دل وجان به زدایی تا خانه شایسته وسزاوار ورود سلطان باشد.
صبحدم ازعرش می آمدخروشی عقل
گفت
قدسیان گوئی که شعرحافظ ازبرمیکنند
هنگام صبح از آسمان نوای دل انگیزی به گوش می آمد عقل وخردپس ازشنیدن این همهمه ی روح نواز چنین اظهارنمود:
گویا فرشتگان آسمان شعر حافظ را حفظ وزمزمه می کنند.
پس ازملازمت عیش ونوش مه رویان
زکارها که کنی شعرحافظ ازبرکن