حافظانه

شرح غزلیات حافظ

حافظانه

شرح غزلیات حافظ

برداشتهای شخصی من از غــزلهای پیامبر عشق و ادب حضــرت حافـظ

دنبال کنندگان ۳ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
بایگانی
آخرین نظرات

بروبه کار خودای واعظ این چه فریادست؟

يكشنبه, ۳۰ آذر ۱۳۹۹، ۰۳:۰۲ ب.ظ



بروبه کار خودای واعظ این چه فریادست؟

مرا فتاده دل از ره تو را چه افتادست؟

واعظ: کسی که وَعظ وسخنرانی می کند زیبا حرف می زندلیکن زیبازندگی نمی کند همان کسیست که به آنچه که به دیگران توصیه می کند خود عمل نمی کند. واعظ در دیوان حافظ، در راس ِ هِرم ِ ریاکاری وحقه بازی نشسته  وبه نکوهش و نصیحتِ دیگران مشغول است، در حالی که خود وقتی به خلوت می رسد آن کار دیگر می کند.!
دردیدگاهِ حافظ ، شیخ و زاهد ، مدّعی وعابد ،واعظ وصوفی همه دریک صف قرارداشته وهمواره ازآنها بیزاری جُسته است.
اینکه کسی برفرازمنبروبالاتر ازدیگران نشسته ویکسویه به وعظ ونصیحت وسخن گفتن می پردازد وبه دیگران اجازه ی اظهارنظر نمی دهد، درتربیت وهدایتِ مردم تاثیر چندانی نداشته ومردود شمرده شده است.
بهترین واثرگذارترین تربیت ازدیدگاهِ روانشناختی، عمل کردن است. یعنی خود نصیحت کننده باید به آنچه که می گوید باورداشته وعمل کند تادیگران نیز آثار وتَبعاتِ آن رادیده وبامیل ورَغبت، صفات وکردار اوررا انتخاب  وبدان پایبندباشند. 
واعظانِ بی عمل بسیارشیوا وروان وخوب حرف می زنند وبهتراز هرکسی می دانند که به همان میزان که خوب حرف می زنند فریبکار و حُقّه بازند، آنها به سخنان خویش اعتقادی ندارند!. بیزاری ناتمام حافظ ازآنها، درهمین نکته ی لطیف نهفته است.
معنی بیت:
اى واعظ چرا اینچنین داد وبیداد به راه انداخته ای ؟ من اگرمی نالم من عاشق ودل ازکف داده ام، توراچه شده؟ سببِ این داد وفریادی که ازتو بلند شده چیست؟ پىِ کار خود برو وبیش ازاین فریادمکن!
حافظ هرگاه به شیخ وواعظ و....می رسد هرچه می تواند چاشنی ِ طعنه و طنز را فزونی می بخشد تا بیشتر تحقیر شوند! چرا ؟ به امیداینکه شایدتوانسته باشد باتحقیر وتمسخرآنها، ازاعتمادِ مردم کاسته و  شیوه های حُقّه بازی وفریبکاری ِ آنها را برملا کند. حافظ شاعری بامسئولیت بود ودربیان حقایق تردیدی به دل راه نمی داد. برعکس بسیاری شاعران دیگر که نه تنها ازبیان دردها ومشکلات جامعه ی خود داری می کردند، بلکه برای واعظان بی عمل ،سوتِ بلبلی نیز می زدند وآنها رابیشتربه فریبکاری تشویق می کردند!. صد افسوس که درهمه ی دوره ها وزمانه ها وضعیّتِ شعر وشاعری  این چنین بوده و تعدادِ شاعران نترس و بامسئولیتی مثل حافظ، به عددِ انگشتان دست نیز نمی رسند!
 دراین بیت، هم سئوالی ویرانگر ازواعظ می پرسد، هم تحقیر می کند(پی کارخودبرو) وهم با طنزی ظریف اورا موردِ تمسخرقرارمی دهد. (ازمن که دل افتاده، ازتوچه افتاده است؟! بارندی وتشبیهِ پنهانی، فریادِ واعظ را به فریادِ کسی تشبیه می کند که آن چیزش ....افتاده باشد!.) 
حافظ آراسته کن بَزم وبگوواعظ را
که ببین مجلسم وتَرکِ سرمنبرگیر 


میان او که خدا آفریده است از هیچ

دقیقه‌ایست که هیچ آفریده نگشادست


میان او: کمر او ، کمرمعشوق 
"آفریده" درمصرع اوّل فعل است یعنی خدا خلق کرده است.
 ازهیچ: کنایه ازاینکه کمرخیلی باریک است. از شدت میزان باریکی، کمردیده نمی شود! اغراق درشرح وبیانِ چیزی، درشعر معمول است وباعثِ شیرینی تاثیروزینتِ کلام می شود.
"آفریده" درمصرع دوّم یعنی کسی
دقیقه: نکته ی باریک وظریف، لطیفه
معنی بیت: 
کمر معشوق ِ من آنقدرباریک است که خداوند گویی ازهیچ آفریده است! به کمر ِ باریکِ معشوق من، دستِ کسی نرسیده است.  
به لطفِ بیان ِ رندانه ای که حافظ دارد، در ژرفای معنای کلام، این نکته ها نیز وجود دارد وبه ذهن مخاطب متبادر می گردد: (کسی تاکنون نتوانسته بندِ کمراوراگشوده و به اودست درازی کند.) 
درباریکی وجاذبه ی کمراولطیفه ای سربسته و نکته ی سِّرآلود نهفته است.
حافظ ازوجود یک رازدرکمریارحرف می زند امّا اینکه آن رازچه چیزیست چیزی نمی گوید! زیرا چنانکه خود فرموده، تاکنون ازعهده ی هیچکس برنیامده تا آن رابگشاید، گویی خودش نیز نتوانسته است.!
 لیکن حافظِ رند نیک می داند که سِرّکمر که بازشود به گشایش ِ سِرّ دیگری منتهی می شود! سِرّی که گفتن آن سزاوارنیست ودورازادب است.... بنابراین حافظِ محجوب! مخاطبین شعر را در همینجامتوقّف می کند تا حُرمت وعفّتِ کلام آلوده نگردد و جویندگان، خود به فراخورذوق خویش، لایه های عمیق تر معنارا کنکاش کرده و بدان طنزلطیف دسترسی پیداکنند وازکشف آن محظوظ گردند
امید درکمرزرکش اَت چگونه ببندم؟
دقیقه ایست نگارادرآن میان که تودانی!


به کام تا نرساند مرا لبش چون نای

نصیحت همه عالم به گوش من بادست

به کام رسیدن: به وصال معشوق رسیدن وهم آغوشی با او، درمعانی عرفانی به خدارسیدن وفنا شدن وباقی ماندن درذاتِ خداوندی.
نای: نی
امّا بکام رسانیدن نی چگونه کامیست که حافظ ِ خوش ذائقه هوس کرده است؟
برای درکِ کامل حالِ حافظ، باید به فنون نواختنِ نی آشنا باشیم.
نی آلتی موسیقیست و پیش ازآنکه در درون آن  نفس دمیده شود،چوب خشکی بیش نیست! لیکن آنگاه که نوازنده ای ماهر، دهانه ی نی را به دهان گرفته ودرمیان دولبِ خویش جای داد ودر آن دمیدن آغازید، همان چوب خشکِ به ظاهربی مقدار وبی جان، به یکباره روح و جان می گیرد، به ناله درمی آیدوازسوز ناله ی خویش، دل ِعالمی راخون می کند!. 
نی رانمی توان باهردمیدنی، نواخت وبه ناله وا داشت. شاید آموختنِ نواختن ِنی ازهمه ی آلات موسیقی سخت ترباشد. باید نفست گرم و سوزنده باشد،باید دردمندباشی ونفس ازسینه ای زخمی وخونین عبورکند تا کارسازافتد.
نوازنده ی نی که روزها وماهها  تمرین ِ دمیدن می کند، پس ازکسب مهارت، نفس را ازاَعماقِ درون ِ خویش ونه ازگلوی خود! درنی می دمد تا صدایی دلنواز ازآن دربیاید. حالتِ نواختن وارتباطِ فیزیکی ِنی ونوازنده،نیزتداعی کننده ی بوسه گرفتن عاشق ومعشوق هست.
 حافظِ نکته سنج وباریک بین،دلش می خواهد همانندِ نی، ابتدا درآغوش گرم معشوق،دهان اندردرمیان دولبِ شیرین وسرخ یار بگذارد سپس یار چنان ازصمیم قلب دراونفس گرم وروحبخش بدَمد که حافظِ مشکل پسندِ همیشه عاشق به مُراد رسیده و کامیاب گردد! او نه  به هرشوخ ِ بی سر و پایی نقدِ دل می سپارد ونه به هرنوع وصلتی راضی می شود، چنانکه نی به هرنوع دمیدنی پاسخ نمی دهد وبه نالش درنمی آید!
معنی بیت: 
تازمانی که معشوق ِ من ،همانندِ   نوازنده یِ ماهر ِ نی، بااشتیاق واز اَعماق ِ درون مراننوازد وبه مُرادِ دل نرساند، نصیحت وملامتِ همه ی عالم به گوش من بادِهواست(بیهوده وبی تاثیراست.) 
حافظ ، خلّاق ِ بی نظیرپارادکس درعرصه ی شعر است. درمصرع دوّم  با تغییردادن زاویه ی نگاهِ خود به نی، پاردکس زیبایی آفریده است.  دراینجا برعکس  نگاهِ مصرع اوّل، فقط پیچش ِ  باد دردرون ِ نی رامدّ نظرقرارداده و نصیحت ِمردم را به آن تشبیه نموده است، همانندِ بادی که ازسرنی وارد وازسردیگرخارج می گردد، نصیحت نیزازاین گوش وارد وازآن گوش خارج می گردد. اوباهنرمندی این دوراباهم پیوند زده است.
همچو چنگ اَرنه کناری ندهی کام دلم
 ازلبِ خویش چونی یک نفسی بنوازم


گدای ِکوی تو از هشت خلد مستغنیست

اسیر عشق تو از هر دو عالم آزادست


هشت خُلد: هشت بهشت
معنی بیت: گدای کوی تو به ظاهر تهیدست ومِسکین است. او ازدولتِ عشق تو ازهشت بهشت بی نیازاست وهیچ طمعی به بهشت وطبقات ومراتبِ وسوسه انگیزآن ندارد. همین که درحوالی منزل تو،ازهمان هوایی که تو نفس می کشی اوهم نفس بکشدراضیست. کسی که اسیر عشق توشد ازهربندِ تعلّقاتِ هردو جهان آزاد وفارغ است‌.
باغ بهشت وسایه ی طوبا وقصرحور
باخاکِ کوی دوست برابر نمی کنم


اگر چه مستی ِعشقم خراب کرد ولی

اساس ِ هستی من زان خراب آبادست


خراب کرد: نابودکرد،ازخود بیخودنمود.
مستی ِ عشقم خراب کرد: مستی ِ  حاصله از نوشیدن ِشرابِ عشق، مرا ازخود بیخود وهمه چیز را(شامل ننگ ونام،هوا وهوس،شهرت واعتبار، خودخواهی ومنیّت و......رانابود کرد.
خراب آباد: اوّل خراب می کند بعدآباد می سازد یا به ظاهر خرابیست ودرباطن آبادی.
حافظ دراین بیت نیز پارادوکس زیبایی از(خراب وآباد) خلق کرده است. خرابه ای که آبادیست!
معنی بیت: بااینکه مستِ شرابِ عشق شدم وخرابکاری به بارآمد وهمه چیز را ازدست دادم (به ظاهر وازدیدگاهِ ظاهربینان، بدنام شدم،بی اعتبارشدم، لااُبالی شدم و....) امّا من کسی نیستم که پاپَس بگذارم وازعشق رویگردان شوم. چرا که عشق درسرشت من نوشته شده ودرسرنوشت من است. بُن مایه ی وجودِ من ازعشق است.  همانگونه که عشق آسان می نمود اوّل ولی افتاد مشکلها، اوّل خراب می کند بعد آبادمی سازد، ابتداخرابت می کند تا صاحبِ گنجی بی پایانت کند گنجی که زوال ناپذیراست.  
بیابیا که زمانی زمی خراب شویم
مگررسیم به گنجی دراین خراب آباد


دلا مَنال ز بیداد و جور یار که یار

تورانصیب همین کردواین ازآن دادست


بیداد وجور یار: نامهربانی وبی توجّهی ِمعشوق نسبت به عاشق، درحقیقت همان بیداد وجوروجفاهست.
تورانصیب همین کرد: قسمت تواین شد
این ازآن دادست: دومعنادارد: ۱- این اشاره به بیداد دارد. بیدادرابه این سبب به تو داده که قسمت تواین بوده است. ۲- "داد" به معنای عدالت، این که قسمت توبیدادوجوراست ازآن گونه عدالتِ خاص دردنیای عشق است!
دردنیای عشق همه چیز متفاوت است. دردریای عمیق وطوفانی غرقه می گردند وبه آب آلوده نمی شوند. جان می سپارند وزنده وجاویدمی مانند. درخرابه وخرابات به  آبادی می رسند. دراین دنیاست که شوکت شاهی به پشیزی نمی خرند ودرویش وشاه برابر هم می نشینند وگدایان برهشت بهشت نازمی کند وبرستاره هاحکمرانی. 
وهمه ی اینها خیالپردازی ،رویا وادّعا نیست بلکه عین حقیقت است. حافظ خودنمونه ی بارزاین ادّعاست. درویشی تهیدست است که با پادشهان نشست وبرخاست دارد. به باغ بهشت وقصرحور طمعی ندارد، ازواعظ وزاهد وحتّا آتش دوزخ ترسی به دل راه نمی دهد ودرپی آنست که اگر بتواند کُلاً آتش دوزخ راخاموش سازد،بهشت را باخاک یکسان کند تاکسی به طمع بهشت وترس ازجهنّم بندگی نکنند. فقط عشق بماند وعشقبازی بامعشوق اَزلی........
معنی بیت: 
ای دل عاشق،ازنامهربانی وخشم یار اندوهگین مباش وناله مکن، ( اوهرچه کند عین لطف است وعنایت،بپذیر که دردنیای عشق،همه چیزبرعکس است برای آنکه به آبادی برسی باید که خراب شوی) قسمتِ تواین بوده که فعلاً جوروجفای یارتحمّل کنی ودَم برنیاوری. این عین عدالت است چراکه دردنیای عشق همه چیزمتفاوت وبرعکس ِ آن چیزیست که توفکرمی کنی.
دَوام عیش وتنعّم نه شیوه ی عشق است
اگرمعاشر ِمایی بنوش نیش غمی


برو فسانه مخوان و فسون مَدم حافظ

کز این فسانه وافسون مرابسی یادست


فسانه مخوان: افسانه مگو
فسون مَدم: دعاها  و وِردهای جادوگری خواندن وفوت کردن ودمیدن
حافظ پس ازآنکه چند بیت درمورد عشق و معشوق وتوصیفِ دنیای عاشقی سخن می گوید، دربیتِ پایانی، ازطرف معشوق ِ بیدادگر وسنگین دل! (البته درکارگاه خیال) پاسخی نامهربانانه می شنود تابیشترخراب گردد! وخراب گردد که بیشترآبادشود! 
معنی بیت:
اى حافظ،برو واینقدر افسانه و افسون براى من مخوان(چرب زبانی وچاپلوسی ممنوع)  تونمی توانی  مرا با این شیرین زبانی وقصّه و وِرد خوانی به فریبی وباخودهمراه سازی، من از این افسانه‌ها و نیرنگ‌ها بسیار به‌ یاد دارم.
معشوق ِ حافظ مثل خودِ او رند وزیرک است وهمیشه پاسخهای رندانه می دهد.
به لابه گفتمش ای ماه رخ چه باشد اگر
به یک شَکرزتو دلخسته ای بیاساید
به خنده گفت که حافظ خدای رامپسند
که بوسه ی تورُخ ماه را بیالاید !

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۹۹/۰۹/۳۰
  • ۲۸۷ نمایش
  • رضا ساقی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی