ای که دایم به خویش مغروری
يكشنبه, ۳۰ آذر ۱۳۹۹، ۰۶:۵۷ ب.ظ
ای که دایم به خویش مغروری
گر تو راعشق نیست معذوری
مخاطب این غزل، مدّعیان ومنکران عشق شامل صوفیان وعابدان متظاهری هستند که خود پنهانی شراب می خورند لیکن است عشق رابشدت نفی می کنند. درآن روزگاران،متشرّعین ومتعصّبین متکّبرانه خراباتیان ورندان باده نوش را به اتهام شرابخواری وعشقبازی ،موردنکوهش وسرزنش قرارداده وجایگاه عقل را والاترازعشق می دانستند.
معنی بیت: ای که مدام به رفتارها وکردار خویش (پرهیزگاریها وتزکیه ی نفس ظاهری خویش) مغرور هستی ومی نازی بدان که تازمانی که عشق راقبول نکنی ودرطریق عشق گام نگذاری همچنان دردام غرور وتکبّرگرفتارخواهی ماند.
باتوجّه به اینکه توازعشق گریزانی،عذرتو پذیرفتنی هست که اینچنین مغرور وخودپسندباشی! اگرعشق راقبول داشتی بی شک اینچنین مغرور ومتکبرنبودی
تنها عشق است که آدمی راازبندِ غرور ومنیّت وکِبروناز رهایی می بخشد.
به عزم مرحله ی عشق پیش نه قدمی
که سودهاکنی اَراین سفرتوانی کرد
گِرد دیوانگان عشق مگرد
که به عقل عقیله مشهوری
"عَقیله": ارجمندوگرامی، زن بزرگوار، مخدّره، زانو بندشتر، پای بند و مانع وگره درکار
عقل عقیله: عقلی که گرچه ارجمند وگرامیست لیکن ازآنجاکه ذات عقل، محافظه کارانه ومصلحت اندیشانه هست پای آدمی را می بندد ومانع ازدل به دریا زدن وکسب تجربیات تازه وکشف ناشناخته ها می گردد.
معنی بیت: (ای منکرعشق، تازمانی که عشق را نپذیرفتی) دور وبردیوانگان ِ عشق ظاهر مشو که توازجنس عاشقان نیستی توبه عقلی شهرت پیداکرده ای که همچون زنجیری بردست وپای توبسته شده است. عقل ِ ارجمندِ توبسان زانوبند شتر به پای توبند وزنجیر زده است تونمی توانی با عاشقان همراهی کنی تودربندِ عقل اسیرهستی درحالی که عاشقان دربند وزنجیرگیسو گرفتارند. بندِعقل قادرنیست عاشقان رامهار کند امّا زنجیر گیسو خودِ عقل رانیزبه بندمی کشد.
عقل اگرداندکه دل دربندزلفش چون خوشست
عاشقان دیوانه گردندازپی زنجیرما
مستی عشق نیست درسرتو
رو که تو مست آب انگوری
معنی بیت:
.....درادامه ی سخن، گرچه ادّعای مستی می کنی امّامستی توحاصل باده ی انگوریست درحالی که عاشقان، مست شراب عشق هستند توهیچ سنخیّتی باعاشقان نداری برو وگِرددیوانگان عاشق مگرد.
دراین بیت گرچه حافظ به منکرعشق طعنه می زند که برو تومست باده ی انگورهستی لیکن این دلیل براین نیست که خود حافظ ازباده ی انگوری بیزاربوده باشد حافظ دراینجا صرفاً بدان روی که مخاطبِ سخن منکرعشق است اورا سرزنش می کند ومی فرماید که تومست شراب هستی ازلذّت مستی عشق بی خبری. بنابراین سرزنش وتوبیخ مخاطب دراینجا فقط به سببِ بی خبری اوازمستی عشق است نه صرفاًمست شراب بودن. چراکه درنظرگاه حافظ مستی مراتب گوناگون دارد. درجایی باده نوشیِ بی روی وریا اززهدفروشی بهتراست درجایی دیگربرای زدودن ِ غم واندوه لازم است همانگونه که دربیت پایانی شاهدآن خواهیمبود.
اولویّت مستی ازنظرحافظ مستی عشق است اگرکسی ازمستی عشق بیخبرافتاده باشد و تنها با شراب انگوری به مستی بپردازد چگونه می تواند ازچگونگی عشق سخن بگوید بنابراین درچنین موقعیتی این مستی مذموم است و چیزی جزخوشگذرانی وخوشباشی نیست.
مخمورجام عشقم ساقی بده شرابی
پرکن قدح که مجلس بی می نداردآبی
روی زَرداست وآه دردآلود
عاشقان را دَوای رنجوری
رنجوری: بیماری،ضعف وناتوانی
معنی بیت: (قوانین دنیای عشق باقوانین و معیارهای دنیا متفاوت است دردنیای عشق ضعف وناتوانی خوشترازتندرستی وگدایی رشک سلطانیست) زردی رخسار و آه دردآلود ودردانگیز خود برای بیماری عشق داروی باارزش محسوب می شود. درد وغم وآه و ناله ازرموز عشق است درعشق ،بی دردی بد ترین درد وعلاجش آتش است.
به دردعشق بساز وخموش کن حافظ
رموزعشق مکن فاش پیش اهل عقول
بگذرازنام وننگ خودحافظ
ساغر میطلب که مخموری
اى حافظ توخماری وشراب لازم هستی ازملاحظه ی نام وننگ خویش مکن وساغرشراب بخواه. ازخراب شدن موقعیّت خویش بیمناک مباش تو نیازمند شرابى هستی تا کسالتِ خمارى تورا برطرف سازد.
ازنام چه پرسی که مراننگ زنام است
وازننگ چه گویی که مرانام زننگ است.
- ۹۹/۰۹/۳۰
- ۳۹۱ نمایش