ای نورچشم من سخنی هست گوش کن
يكشنبه, ۳۰ آذر ۱۳۹۹، ۰۴:۰۷ ب.ظ
ای نورچشم من سخنی هست گوش کن
چون ساغرت پراست بنوشان ونوش کن
"چون ساغرت پراست"کنایه ازداشتن دارایی و ثروت ،سلامت جسمی ودرنازونعمت بودن است. لیکن مطابق روال همیشگی، حافظ دراینجا نیز که سخن پیرامون خیررساندن به خود ودیگران است منظور خودرابا ادبیّات موردعلاقه ی خویش که همان ادبیّات شیرین،بی ریا و صادقانه ی میکده ایست بیان می کند والحق که چه زیبا و لطیف ازعهده ی اینکاربرمی آید.
معنی بیت: ای عزیز سخنی باتو دارم این سخن بشنو وبکارگیر که رستگاری وسعادت دراین است: تازمانی که صاحب دولت وثروت هستی هم خودت استفاده کن هم نیازمندان ومستمندان راتحت حمایت خویش قراربده ودرراه خیر ونیکی قدم بردار.
بدین رواق زبرجد نوشتهاند به زَر
که جز نکویی اهل کرم نخواهد ماند
در راه عشق وسوسه ی اهرمن بسیست
پیش آی و گوش دل به پیام سروش کن
اهرمن: شیطان، وسوسه های نفس آدمی برای پرداختن به شرّ وبدی
سروش: ندای آسمانی، ندایی که ازدرون آدمی برمی خیزد وبه خیر ونیکی تشویق می کند
معنی بیت: اگرطریق عشق برگزیدی بدان وآگاه باش که نفس ِشیطان صفت تورابه وسوسه های زیادی خواهدانداخت تاتوراگمراه سازد بنابراین آمادگی داشته باش وبرای خنثی کردن وسوسه ها، به ندای درونی خویش گوش جان بسپارکه تورابه عشق ومحبّت وخیر راهنمایی می کند.
ازفضای جان ودل آدمی گرچه دوندای متضاد (گاه ندای رحمانی وگاه ندای شیطانی)بگوش می رسد لیکن شرایط بگونه ایست که همزمان هردو نمی توانند به تبلیغ خیروشرّبپردازندچراکه دراین فضا یک تریبون بیشترتعبیه نشده وفقط یکی ازاین نداها می تواندپشت تریبون قرارگرفته وبه تشویق ما به خیر یاشربپردازد. خوشبختانه اختیار این تریبون البته تاحدودی دردست خودانسان هست وهرکس می تواند بنابه اراده ی خویش تریبون را به یکی ازاین دوسپرده وخود نیزبه پای موعظه ی آن بنشیند وبدان عمل کند یابی توجّهی نشان دهد.
هستندبسیاری که به نفس ِوسوسه گراصلاً فرصت جولان دادن نمی دهند ورفتاروکردارخود رابا ضوابط ومعیارهای ندای رحمانی تطبیق وتنظیم می کنند. حافظ به ما توصیه می کند که باید بااراده وایمان، ندای اهریمنی را سرکوب وخاموش کرد تا ندای سعادت بخش ِ سروش فرصت جولان پیداکند.
ز فکر تفرقه بازآی تا شوی مجموع
به حکم آن که چو شد اهرمن سروش آمد
برگ نوا تَبه شد و ساز طَرب نماند
ای چنگ ناله برکش وای دَف خروش کن
برگ: ساز و نوا؛ سامان؛ اسباب؛ توشه،میل ورغبت؛ دوستداری؛
توان و طاقت، نغمه و آهنگ.
نوا: آواز، آهنگ، دستگاه، سرود، لحن، موسیقی، نغمه
ثروت، دارایی، مال، هستی
آذوقه، برگ، توشه، معیشت
تبه: تباه، ازبین رفتن
طرب: شادمانی
ساز: آلت موسیقی، اسباب
چنگ: آلت موسیقی
دف: آلت موسیقی
خروش: بانگ وفریاد، "خروش مُغان" نیزخود آهنگی ازموسیقیست. چنانکه ملاحظه می شود حافظ به مدد نبوغ خارق العاده ی خویش ،باکنار هم قرار دادن واژه هاو مصطلحات موسیقیایی، یک مضمون آهنگین، ناب ونغز آفریده است. ضمن آنکه تمام معانی واژها نیزمدّنظر بوده وتنها به یک وجهِ معنی لغات بسنده نکرده است.
معنی بیت:آوای خوش زندگی ازضرب آهنگ خویش خارج شده(اسباب معیشت ازبین رفته بیخ طرب خشک شده وتباهی رخ نموده است) سازی که نوای شادمانی داشت شکسته ومیل ورغبتی برای عشرت نمانده است. ای چنگ برسوگِ این مصیبت ناله ای برآر یا(ای چنگ بانگ برآرومارابه عیش وعشرت دعوت کن) ای دف به آهنگ مغانی خروش کن تا مگر احساساتمان برانگیزد شایدتوانسته باشیم دوباره برخیزیم وبراین تباهی غلبه کنیم.
خشک شد بیخ طَرب راه خرابات کجاست
تادرآن آب وهوا رشدونمایی بکنیم
تسبیح و خرقه لذّت مستی نبخشدت
همّت در این عمل طلب از می فروش کن
"تسبیح" معنای زیادی دارد وهمه ی معانی دراینجا مدِّ نظرنمی باشد دراینجا مجازاً بمعنی یکصد دانه که دریک رشته کشیده شده باشد وسیله ای برای شمارش ذکر وصلوات.
خرقه: لباس مخصوص صوفیگری
"تسبیح وخرقه" دراینجا نشان دهنده ی این است که روی سخن دراین بیت بازاهد وصوفیست.
همّت: عزم، اراده،خواهش
"میفروش" دراینجا به هیچ عنوان نمی تواند فروشنده ی شراب انگوری بوده باشد بدان دلیل که سخن دراین بیت پیرامونِ خشک وبی روح بودنِ روش ِ عبادت شیخ وزاهدهست وحافظ می خواهد اوراازخواب گران بیدار کرده وراهکاری به اونشان دهد که بتواند عبادت باطراوت داشته باشد. باشراب انگوری نوشیدن که نمی توان عبادت کرد!
حافظ که به شیخ وزاهد خُرده گرفته وبه طعنه می فرماید: با این روشِ بندگی وعبادتِ خشک نمی توانی درخود حس وحال ناب برانگیزانی، قطعاً می باید راهکاری مناسب تروبهترپیشنهاد کند که زاهدبتواند عبادتِ با طراوتی داشته باشد بی شک راهکار حافظ، طریق عشق است و"میفروش" نیزکنایه از رهبر وراهنمائیست که به ترویج عشق مشغول است و باده عشق می فروشد نه باده ی انگوری!
شاید برای کسی که غمگین وافسرده حال است بتوان نوشیدن شراب راپیشنهاد داد تا غبارغم واندوه ازدل بزداید امّا دراینجا که صحبت درباره ی طریقِ بندگیست ابداً مستی نمی تواند مستی شراب انگوری بوده باشد.
معنی بیت: ای صوفی وای شیخ، تسبیح وخرقه وعبادت خشک، نمی تواند تورااز خود بیخود کرده وبه شعف وشادی و مستی برساند باید برای رسیدن به این حس وحال ناب، طریق عشق برگزینی،دست به دامن میفروش عشق شوی و باده ی عشق بنوشی تاازلذّت نابِ مستی محظوظ وکامیاب گردی.
زان باده که درمیکده ی عشق فروشند
مارادوسه ساغربده وگورمضان باش
شراب انگوری رانمی توان درماه رمضان نوشید امّا باده اگرباده ی عشق باشد درهمه حال می توان نوش جان کرد هم درماه رمضان هم ماه محرّم هم درحین عبادت وبندگی.
پیران سخن ز تجربه گویند گفتمت
هان ای پسرکه پیر شوی پندگوش کن
معنی بیت: به هوش باش ای پسر که سخنان پیران وکهنسالان ازروی تجربیّاتیست که با آزمون وخطا درگذرزمان کسب کرده اندوهیچ شکی درصحّت آنها نیست سخنان بزرگان را آویزه ی گوش کن تا به سلامتی ایّام جوانی راپشت سرنهاده وباعاقبت به خیری به پیری برسی.
چنگِ خمیده قامت می خواندت به عشرت
بشنوکه پندپیران هیچ اَت زیان ندارد
برهوشمند سلسله ننهاد دست عشق
خواهی که زلف یار کشی ترک هوش کن
"هوشمند" دراینجا آن عاقلیست که محافظه کار است وباعقل مصلحت اندیش ضرروزیان خودرا محاسبه وبا آن به پیش می رود. درطریق عشق، عقل محاسبه گر ومصلحت اندیش جایی ندارد بامحاسبه ی سود وزیان نمی توان عشقبازی کرد باید دل به دریا زد ودودست ازجان شُست تابه سرمنزل مقصودرسید.
سلسله: زنجیر، دردنیای عشق سلسله وزنجیر وسیله ای برای به بندکشیده شدن نیست بلکه هرکس به زنجیرعشق بسته شودبه آزادی ورهایی نایل می گردد.
"زلف یار کشیدن" کنایه ازوصال ودسترسی به یار وعشقبازی باگیسوان معشوق است.
معنی بیت:
آب عشق باآب عقلِ محافظه کاربه یک جوی نمی رود عشق زنجیررهایی بخش را به هرکسی هدیه نمی دهد اگرمی خواهی زنجیرزلف یاربرگردنت باشد بایدخرد وهوش به دریاریزی ودلدادگی تاحدّ دیوانگی کنی تاشایستگی ِ به زیر سلسله ی عشق رفتن راپیداکنی.
عقل اگرداندکه دل دربندزلفش چون خوشست
عاقلان دیوانه گردند ازپی زنجیر ما
بادوستان مضایقه درعمرومال نیست
صدجان فدای یارنصیحت نیوش کن
مضایقه: دریغ کردن
نصیحت نیوش: کسی که پند پیران را آویزه ی گوش جان می کند
معنی بیت: دردنیای عشق، کسی جان ومال خویش راازیاران و همدمان دریغ نمی کند وقتی طریق عشق راانتخاب کردی در صورت لزوم صدجان نیز داشتی نثارکسی کن که به پندهای بزرگان گوش فرامی دهد وآنهارا بکارمی گیرد.
نصیحت گوش کن جانا که ازجان دوستتر دارند
جوانان سعادتمند پند پیر دانا را
ساقی که جامت از مِی صافی تُهی مباد
چشم عنایتی به من دُردنوش کن
مِی صافی: مِی زلال وناب
دُرد نوش: کسی که ازتهیدستی نمی توانست شراب زلال تهیّه کرده وبنوشد ناچار ازشرابهای آلوده مصرف می کرد.
معنی بیت: ای ساقی ازخدا می خواهم که هیچ وقت جام وپیمانه ی تو ازباده خالی نگردد لطف کن توجّهی نیزبه من بکن به من که به دُرد هم قانع هستم عنایتی بفرما وجام شرابی به من بده
به دُرد وصاف توراحُکم نیست خوش درکش
که هرچه ساقی ماکرد عین الطافست
سرمست درقبای زَرافشان چوبگذری
یک بوسه نذرحافظ پشمینه پوش کن
سرمست: مست و مغرور
زَرافشان: زربافت، پارچه ای که در آن تارهای طلا بافته شده باشد
"پشمینه پوش": کسی که ازتهیدستی لباس پشمین و ضخیم که ارزانتربود می پوشید، لباس درویشان ،نقطه مقابل قبای زرافشان احتمالاً مخاطب غزل پادشاهی جوان وجویای نام است که به تازگی به تخت نشسته وهنوزسردوگرم روزگارنچشیده است. حافظ اصولاً میلی به نصیحت واندرزدیگران نداشته وهرگاه که قصد نموده فضایل اخلاقی رابه دیگران گوشزد کند معمولاًخودراخطاب قرارداده وبه خود تذکّرمی دهد. دراینجا نیزهمین اتّفاق افتاده وحافظ با زبانی شیرین درحال تلنگرزدن به پادشاهیست که نیازبه راهنمایی دارد حافظ روانشناس وفیلسوفی زبردست است ومی داند که باپادشاه چگونه سخن گوید تا بیشترین تاثیرراداشته باشد.
معنی بیت: ای محبوب، آن هنگام که سرخوش ومغرور بالباس زرافشان به تن می گذری به شکرانه ی این نعمت که توانگر وسالم هستی یک بوسه برای حافظ تهیدست ودرویش نذرکن.
نیل مُراد برحَسَب فکروهمّت است
ازشاه نذر ِخیر و ز توفیق یاوری
- ۹۹/۰۹/۳۰
- ۲۲۰ نمایش