ای هُدهُدِ صبا به سبا میفرستمت
يكشنبه, ۳۰ آذر ۱۳۹۹، ۰۴:۰۵ ب.ظ
ای هُدهُدِ صبا به سبا میفرستمت
بنگر که ازکجا به کجامیفرستمت
حافظ این غزل رابانظرداشتِ داستانِ "سلیمان وبلقیس" خَلق کرده است. برای درک بهتر مضامین وعباراتِ ابیات حتماًباید پیشاپیش از این داستان پیش زمینه ی ذهنی داشت. درشرح واژه ها وعبارات به گوشه هایی ازاین داستان اشاره خواهدشد.
هُدهُد: پرندهای خاکیرنگ، کوچکتر از کبوتر با خالهای زرد، سیاه، و سفید که روی سرش دستهای پَر به شکل تاج یا شانه دارد؛ شانهبهسر؛ مرغ سلیمان؛ پوپک؛ شانهسرک؛ کوکله. در خوشخبری به او مثل میزنند.
حضرت سلیمان بالشکریان خویش راهی سفرمکه بود. ناگهان دید "هدهد" مرغ موردعلاقه اش در میان پرندگان نیست. جستجوکردند وهدهد پیدا شد. هدهد به حضورسلیمان آمد وعلت غیبت اش را چنین توضیح داد:" پروازکنان به شهرسبا رسیدم دیدم ملکه ی آن شهرزنی زیباروی بود مردمانش به جای خداوندیکتا خورشید می پرستیدند...."
سلیمان تا این بشنید دستوردادنامه ای به بلقیس نوشتند وآنهارابه پرستش خداوند دعوت کرد..... سلیمان هدهد راماموررساندن نامه به بلقیس شد وباقی ماجرا......
حافظ خوش فکر که درشیراز بسرمی برد بانظرداشت این نکته که ولایت فارس سرزمین سلیمان بوده، بهترآن دیده که خودرابه جای سلیمان نشاند وسلیمان وارنامه ای به معشوق خویش که در خارج ازشیراز بوده نامه بنویسد. حال هدهد که دراختیارحافظ نبوده، اواین مقام قاصدی را به بادصبا بخشیده ونام اورا نیزهدهدگذاشته وبه ماموریت فرستاده است.
هُدهُدِ صبا: نسیم صبا(پیک عاشقان) به هُدهد تشبیه شده است.
سَبا: نام شهر بلقیس بنت هدهاد در بلاد یمن . نام شهری است که بلقیس ملکه وپادشاه آن شهر بود.
محبوب وممدوح ِ حافظ هرکه بوده درحقیقت درشهر"سبا" نبوده، بلکه به سفری خارج ازشیراز رفته بوده که حافظ خوش ذوق به سببِ دوری مسافت، ازآنجا بااسم مستعار"سبا" یادکرده تا بابسترسازی درمتن داستان بلقیس وسلیمان، توانسته باشد عواطف واحساساتِ درونی ِ خویش رادراین فضاابرازنماید.
معنی بیت: ای بادصبحگاهی، ای نسیم شمال که پیغامبرعاشق و معشوق هستی، توراسلیمان وار به سرزمینِ سبا (قرارگاه محبوب) می فرستم. ببین تورا ازکجا (شیرازکه درفراق محبوب درغم و اندوه فرو رفته) به کجا(سبا که به یُمن ِ حضور معشوق غرق درسرور ونشاط است) راهی می کنم.
صبابه خوش خبری هدهدسلیمان است
که مژده طرب ازگلشن سباآورد
حیف است طایری چوتودرخاکدان غم
زین جا به آشیان وفا میفرستمت
طایر: پرنده، بادصبا به پرنده هدهد تشبیه شده است.
خاکدان غم: کنایه ازشیرازاست که به سببِ نبودِ محبوب غم افزا وملال انگیز شده است.
خطاب به بادصبا.
معنی بیت: ای نسیم سحرگاهی، حیف است پرنده ای چون تو درشیراز ِغمزده ومحزون باشی ومعشوق درشهرسبا، ازهمین رو تورا ازاین دیارکه نتوانست یار را درخودنگاهدارد(خاکدان غم) به آن دیار که یاررادر خودجای داده( آشیان وفا) می فرستم.
غم دنیای دنی چندخوری باده بخور
حیف باشددل داناکه مشوّش باشد
در راهِ عشق مرحله ی قُرب وبُعدنیست
میبینمت عیان و دعا میفرستمت
قُرب : نزدیکی
بُعد:دوری
عیان:واضح و آشکار.
خطاب به معشوق است.
وقتی عشق برجان ودل عاشق به شدّتِ غایت و نهایت جاری گردد، دوریِ تن به واسطه ی نزدیکی ِ جان احساس نمی شود و ارتباط روحی چنان برقرارمی شود که عاشق جزمعشوق چیزی نمی بیند. ابوسعید ابوالخیر رباعی زیبایی دراین زمینه دارد:
گر در یمنی چو با منی پیش منی
گر پیش منی چو بی منی در یمنی
من با تو چنانم ای نگار یمنی
خود در غلطم که من توام یا تو منی
معنی بیت: دوری ونزدیکی درطریق عشق معنایی ندارد. ای محبوب دراین مدّت لحظه ای غایب ازنظرنبوده ای تورا واضح وآشکارمی بینم وبرای سلامتی وسرافرازی تو دعامی کنم.
اگرنه دایره ی عشق راه بربستی
چونقطه حافظ سرگشته درمیان بودی
هر صبح و شام قافلهای از دعای خیر
درصحبتِ شمال و صبا میفرستمت
دراین داستان می خوانیم که:" باد صبا و نیسم شمال پیکِ حضرت سلیمان بودند و سرعت آنها طوری بود که هر روز به اندازه یک ماه و هر شام به اندازه یک ماه طی طریق میکردند...
حافظ این موضوع رادستمایه ی خویش قرارداده ومضمونی حافظانه خَلق کرده است.
معنی بیت: هرصبح وشام به رسم عاشقی، با نسیم سحرگاهی وشامگاهی دردِدل می کنم ودر میان صحبت ، کاروانی ازدعابرای سلامتی و بهروزی تومی فرستم.
ازهرکرانه تیردعاکرده ام روان
باشدکزان میانه یکی کارگرشود
تالشکرغمت نکند مُلک دل خراب
جان عزیز خود به نوا میفرستمت
درادامه ی داستان، سلیمان بلقیس را تهدید می کند که اگرخدای یگانه راپرستش نکنند لشکری اعزام می کند ومُلکِ سبا راخراب وویران می نماید.
حافظ نیز با آوردن واژه های "لشکر وخراب" ضمن جهت دادن اذهان مخاطبین به سمتِ داستان، مضمونی نو می آفریند.
نوا: اسبابِ معیشت ،گروگان هدیهای که به نزد شاه میفرستادند، رونق، نیکویی حال
معنی بیت: ای محبوب، نگران آنم که لشکرغم ،دل نازنین تورا بیازارد به همین منظور جان خود را که عزیزترین سرمایه ام هست به عنوان هدیه می فرستم باشد که جان من اسبابِ معیشتِ لشکرغم گردد، آنها رابه خودمشغول سازد تا تواز گزندِ لشکرغم دراَمان وآسوده خاطر باشی.
اگرغم لشکرانگیزدکه خون عاشقان ریزد
من وساقی به سازیم وبنیادش براندازیم
ای غایب ازنظرکه شدی همنشین دل
میگویمت دعا و ثنا میفرستمت
دراین داستان می خوانیم که بلقیس پس ازاین تهدید، به دیدارسلیمان می شتابد تا اورا ازعملی ساختن تهدید خود منصرف نماید. بلقیس که بی مانند درزیبایی بود مورد توجّه سلیمان قرارمی گیرد وجایی برای خود دردرل سلیمان بازمی کند. روشن است که سلیمان پس ازاین ملاقات،شیفته ی صورت وسیرت زیبای بلقیس شده وبیشتراوقات به او می اندیشیده است. به عبارتی غایب ازنظرولی همنشین دل سلیمان می گردد.
درحقیقت این بیت زبانحال مشترکِ حافظ وسلیمان است. سلیمان درفراق بلقیس وحافظ درفراق محبوب خویش این بیت زیبا را زمزمه می کنند.
ثنا: درود، تحسین، آفرین.
معنی بیت: ای معشوق گرچه ظاهراً ازنظرغایبی لیکن همدم وهمنشین دل من هستی ومن برای سلامتی وسعادتِ تودعا وزیبایی توراتحسین می کنم.
ای غایب ازنظربه خدامی سپارمت
جانم بسوختی وبه دل دوست دارمت
درروی خود تَفرُّج صُنع خدای کن
کآیینه ی خدای نما میفرستمت
تَفرُّج: سیر و سیاحت.
صُنع خدای: ساخته ی خدای، آفریده ی خدا.
آئینه ی خدای نما: آیینه ایی که جلوه های جمال الهی را آشکارمی سازد.
معنی بیت: (حال که بیادت آوردم که چقدر زیبا هستی ومراشیفته ودلداده ی خویش نموده ای) ودرصورت زیبای خویش آثار هنرمندی خداوند را تماشاکن که چگونه وباچه ظرافتی سیمای تورا ساخته وپرداخته کرده است. ای معشوق ، من نظرتورا به زیبایی ِ صورت وسیمایت معطوف نمودم، بدان که این همان آئینه ایست که جلوه ای از جمال الهی راانعکاس می دهد.
دیده ی ما چوبه امیدتودریاست چرا
به تفرج نکنی برلب دریا گذری؟
تا مطربان ز شوقِ مَن اَت آگهی دهند
قول وغزل به سازونوا میفرستمت
درقدیم یکی ازتفریحات سالم بزرگان وپادشاهان، غزلخوانی دردستگاههای مختلف بوده که مطربان باصدای دلنوازمی خواندند. حافظ که خود استاد بی بدیل غزلسرایی بوده وبه دستگاههای مختلف موسیقی آشنایی داشته وخودنیزگهگاه آوازمی خوانده،نیک می دانسته که به محض رسیدن این غزل،به دست محبوب که به احتمال زیاد شاه شیخ ابواسحق، یارصمیمی ومونس وهمدم جانی ِ حافظ می باشد مطربان ونوازندگان آن رابا صدای خوش ودلنواز در دستگاهی متناسب خواهند خواند. اشاره به این مطلب است.
قول و غزل: تصانیف سابق از چهار قسمت تشکیل میشده اسا: ۱- قول به معنی شعر عربی ۲- غزل به معنی شعر فارسی، ۳- ساز یا آهنگ ۴- نوا یا نغمه که اشاره به دستگاهای موسیقیست.
معنی بیت: بدین منظورکه آوازه خوانان ونوازندگان،بزمی برای شماترتیب دهند تا فراغ خاطری دست دهد غزلی ساخته و پرداخته کرده وتقدیم حضور می نمایم.
بلبل ازفیض گل آموخت سخن ورنه نبود
این همه قول وغزل تعبیه درمنقارش
ساقی بیاکه هاتفِ غیبم بمژده گفت
با درد صبر کن که دوا میفرستمت
هاتفِ غیب: سروش وندادهندی غیبی، فرشتهیی که از عالم غیب خبرمی دهد.
معنی بیت: ساقی بیا جام شرابی برایم ده که سروش عالم غیب، بشارت برمن داد که شکیبایی پیشه کن بزودی به دیدارمحبوب نایل شده وبهبود پیداخواهی کرد.
صبرکن حافظ به سختی روزوشب
عاقبت روزی بیابی کام را
حافظ سرودِ مجلس ِ ما ذکر خیر توست
بشتاب هان که اسب و قبا میفرستمت
درادامه ی داستان می خوانیم: که بلقیس برای بدست آوردن دل سلیمان ومنصرف نمودن اوازحمله به شهرسبا،کاروانی ازهدایای گرانبها شامل اسب های نیک نژاد وقباهای شاهانه وغیره به پیشگاهِ سلیمان ارسال می نماید. حال که حافظ داستانِ غزل خویش را موازی بااین داستان آغازکرده، باهنرمندی وبه مددِ نبوغ خویش با واژه ها وعبارات همین داستان نیز به پایان می برد. واین بار اززبانِ محبوب خویش که درنقش بلقیس فرورفته به خود که جایگاهِ سلیمانی گرفته است می فرماید:
معنی بیت:
ای حافظ دربزم ما همانگونه که پیش بینی کرده ای، مطربان غزل تورابه آوازمی خوانند و ذکرخیر تو برزبانهای ماجاریست جای تودراین بزم خالیست، آماده باش که برای تو اسب وقبا می فرستم تاهرچه زودتر خودت رابه اینجا برسانی ودر بزم ماشرکت کنی که مشتاق زیارت توهستیم.
خورشیدخاوری کندازرشک جامه چاک
گرماه مهرپرورمن درقبارود
- ۹۹/۰۹/۳۰
- ۱۹۹۴ نمایش