حافظانه

شرح غزلیات حافظ

حافظانه

شرح غزلیات حافظ

با مدّعی مگویید اسرار عشق و مستی

يكشنبه, ۳۰ آذر ۱۳۹۹، ۰۳:۵۳ ب.ظ
 



با مدّعی مگویید اسرار عشق و مستی
تا بی‌خبر بمیرد در درد خودپرستی

مدّعی: کسی که درمورد چیزی یامطلبی ادّعایی دارد. مدعّی درفرهنگ حافظانه غالباً  کسیست که به آنچه ندارد ادّعامی کند.

مدّعی،زاهد،صوفی وواعظ دریک صف واز شخصیّتهای منفور ومنفی درفرهنگ حافظانه هستند. روشن است که هیچیک ازاین شخصیّتها ذاتاً منفی ومنفورنیستند امّا زمانی که متظاهر،حقه باز ودروغگو می شوند منفورمی گردند. این قشرمنفور ، دیگران ودگراندیشان راباطل وخودرابرحق می پندارند وسعی می کنند ادّعای خودرابازور شمشیربه دیگران تحمیل کنند. وقنی که زاهد وعابدومدعی ،ریاکاری پیشه گرفته وبه فریب مردم مشغول می شوند و پس ازدین فروشی وجلوه فروشی درفرازمنبر،مردم رامی فریبندسپس در خلوت  به آن کاردیگرمی پردازند حافظ ِ روشندل وروش ضمیر برنمی تابد و به مقابله باآنها برمی خیزد ودست به آگاهسازی مردم میزند.

معنی بیت: بامدّعی که عشق راانکارمی کند ودگراندیشان را باطل می شماردصحبت نکنید واز اسرارعشقبازی وعیش وعشرت بااوسخن مگوئید اورابادرد خودپرستی وخودبینی ِخویش رها کنید تا با این درد ازبین برود.
حافظ جهان بینی جالبی دارد برخلافِ مدّعی که ادّعای خودرا بایکسویه نگری وزورشمشیربه دیگران تحمیل می کند حافظ حتّا بادشمنان خویش نیزمدارا پیشه کرده واگرکسی حاضربه پذیرش اعتقادات وباورهای او نگردد اورابه حال خویش رها می کند.
ای مدعی بروکه مراباتوکارنیست
احباب حاضرند به اعداجه حاجت است


عاشق شو اَر نه روزی کار جهان سرآید
ناخوانده نقش مقصود از کارگاه هستی
معنی بیت: اگرسعادت ورستگاری آرزوی توست عاشق شو وبه هرکه برسرراهت قرارگرفت بی قید وشرط عشق به ورزومحبّت کن عمرآدمی ناپایدار است وخیلی زود روزی فرامی رسد که بناچار بایداین دنیاراترک کنی اگرعشق ورزی پیشه نکنی درحالی باید دنیا راترک کنی که کارنامه ی قابل قبولی نداری  هیچ معرفتی کسب نکرده واز فلسفه ی زندگانی غافل وبی خبرمانده ای.
ای دل مباش یکدم خالی زعشق ومستی
وانگه برو که رَستی ازنیستی وهستی


دوش آن صنم چه خوش گفت درمجلس مُغانم
با کافران چه کارت گربت نمی‌پرستی
مُغان : مغان در اصل قبیله ای از قوم ماد بودند که مقام روحانیت منحصراً به آنان تعلق داشت . آنگاه که آیین زرتشت بر نواحی غرب و جنوب ایران یعنی ماد و پارس مستولی شد مغان پیشوایان دیانت جدید شدند. در کتاب اوستا نام طبقه ٔ روحانی را به همان عنوان قدیمی که داشته اند یعنی آترون می بینیم اما در عهد اشکانیان و ساسانیان معمولاً این طایفه رامغان می خوانده اند.
" مغان" نیز همانندِ بعضی ازواژه ها مانند "خرابات ورند وپیرمی فروش و...." ازواژه های کلیدی دردیوان حافظ است. ستونهای اعتقادات سرحلقه ی رندان جهان خواجه ی شیراز برعرصه ی "خراباتِ مغان" برافراشته شده وبنای  میکده یِ او راچنان استوار نگاهداشته که قرنهاست ازگزند وآفاتِ دورانها دراَمان مانده است.  حتّاپتک های کینه ونفرت تندروهای  متعصّبین وجاهلان آن دوره تا به امروز نیز نتوانسته کوچکترین خللی براستحکام این بناواردکرده وآن رافروریزد. علاوه براین روزبروز نیزاین میکده ی عشق پررونق تر شده وانسانهای فرهیخته ورندان  آزادمنش بیشتری راگِرد خود جمع وجذب کرده است. درمجلس مُغان حافظ یا همان میکده ی عشق، از میهمانان باباده ی خوشگوارعشق ومحبت به رایگان پذیرایی می گردد وسازوکار  شادمانی و کامروایی، مهربانانه و بی هیچ منّت وکِبروناز دراختیار آنان قرار می گیرد. افکاروعقایدخواجه معمولاًدراین مجلس مغان است که درقالبِ جملات نابِ انسانساز وآگاهی بخش، طرح وبعضاً اززبان "پیرمُغان" بیان می گردد. 
درمجلس مغانِ ِحافظ، هیچ اجباری برای ورودیا خروج کسی نیست
هرکه خواهد گوبیا وهرکه خواهد گوبرو
کِبرونازوحاجب ودربان بدین درگاه نیست.
"مجلس مغان یا همان خرابات مغان"برای حافظ مکانی بی ریا و مقدّس است. حافظ دراین مکان مقدّس است که به باورها وعقایدِ خویش سروسامان می بخشد.
علاقمندیِ حافظ به "خراباتِ مغان، دیرمغان، پیرمغان" وبکاربردن مکرّر آنها به صحّت این شائبه قوّت بخشیده که شاید حافظ به مذهب زرتشت گرویده بوده است!
 بنظرمی رسد چنین باوری صحّت نداشته باشد. ازآن رو که اندیشه های ناب حافظ فراشمول، فراقومی وفرامذهبیست تاحدّی که خودیک مَسلک مستقل ومنحصربفردمحسوب می شود. مَسلکی که منتقدان وموافقان جدّی وسرسخت خودرادارد.
 بی تردید این برداشت نادرستِ گرایش حافظ به زرتشت، ازآنجا به وجودآمده که معتقدان به این گمان، مشاهده کرده اند که حافظ هرگاه ازواژه ها واصطلاحات کلیدیِ "خراباتِ مغان، دیرمغان، وپیرمغان" رابکارمی گیرد آنقدر ادب واحترام  وارادت را چاشنی کلام خویش می کند وعلاقه ی قلبی خویش به زرتشت رابروزمی دهد که گویی یکی ازپیروان پروپاقرص اوبوده است!
درحالی که این نشانه ها تنها بیانگر علاقه و احترام وناشی ازوسعت بینش حافظ وارادت به باورهای نیاکان خویش بوده وبیش ازاین نیست.  تنهابااستنباط ازچندبیت  شعر، نمی توان به مذهب وعقیده یِ شاعری که  به ایهام گویی و درپرده سخن گفتن شهرت دارد بصورت قطعی پی برد. دراین مورد تنها می توان به این سخن اکتفاکرد که ارادت اوبه زرتشت واندیشه های نابش انکارناپذیروبی پایان است واین علاقه واحترام قلبی بی چیزی نیست وگویی که مَشعل آتش ارادت به زرتشت همیشه درخراباتِ جانِ شاعر مشتعل بوده وهرگزخاموش نشده است.
ازآن به دِیر ِمغانم عزیز می دارند
کآتشی که نمیردهمیشه دردلِ ماست
یا:
به باغ تازه کن آئین ِ دین زرتشتی
کنون که لاله برافروخت آتش نمرود
 منظورشاعراز"مجلس مُغان" دراین غزل، می تواندکنایه ازمیکده های شیرازنیزبوده باشد که دربعضی دوره ها توسطّ زردتشتیان اداره می شده است. 
 پس از ورود اسلام به ایـران ، مسلـمـانان اجـازه‌ی ساختـن شراب و فـروش ومصرف آن را نـداشـتـنـد ولی زردشتیان ، یهودیـان و مسیحیان شـراب تولید می‌کـردنـد و مسلمانانی که می‌خواستند شراب بنوشند ، پنهانی از آنـهـا شراب می‌خریدند و یـا همانجـا در خـانه ها و دیرها مصرف می‌کردند و یـا به خرابه‌ای می‌رفتند و دور ازچشم مردم ومامورین شراب می‌نوشیدند.
صنم: دلبر، بت،معشوق،شاهد
معنی بیت: دیشب درمیکده آن شاهدِ زیباروی چه دلنشین وزیبا گفت: ای فضول ِمتعصّب تواگر خداپرست هستی وبُت نمی پرستی با کافران چه کارداری؟
من اگرنیکم وگربد توبرو خودراباش
توپس پرده چه دانی که که خوبست وکه زشت؟
 

سلطان من خدارازلفت شکست مارا
تاکی کندسیاهی چندین درازدستی
معنی بیت: ای محبوب من،محض رضای خدا زلفت راپریشان مکن که جلوه ی زلفت بنیادمارا برباد می دهد آخرتاکی این زلف سیاهت اینگونه به تعدّی وتجاوز به حقوق دیگران ادامه دهد ودلهای مارابه یغماوغارت ببرد؟
زلف بربادمده تاندهی بربادم
نازبنیادمکن تانکنی بنیادم
 

درگوشه ی سلامت مَستورچون توان بود
تا نرگس تو با ما گوید رموز مستی
درگوشه ی سلامت: کنج پرهیزگاری
مستور: پوشیده ، محفوظ
"نرگس" کنایه ازچشم
معنی بیت: درکنج پرهیزگاری چگونه می توان محفوظ ودرامان باقی ماند؟ درحالی که چشمان مست تو مارا به وسوسه ی شرابخواری می اندازد وازراز ورمزمستی ومیگساری باماسخن می گوید.
ازچشم خودبپرس که ماراکه می کُشد
جانا گناه طالع وجُرم ستاره نیست


آن روزدیده بودم این فتنه‌ها که برخاست
کز سرکشی زمانی با ما نمی‌نشستی
بعضی براین باورند که مخاطب این غزل شاه شجاع محبوب دل حافظ می باشد ودراین بیت حافظ به شاه شجاع گوشه وکنایه می زند که: نباید مرا ازخویش می راندی من آن روزکه مورد غضب توقرارگرفتم وازدرگاهِ تورانده شدم نیک می دانستم که کینه توزان وبدخواهان درغیاب من فتنه های زیادی طرح ریزی خواهندکرد.
معنی بیت: ای حبیب ، آن روزکه ماراسزاوار مصاحبت خویش ندانستی وازخودراندی من همان روزپیش بینی کرده بودم که طغیان وکِبر وغرور توفتنه ها خواهد برانگیخت وگرفتاریهای زیادی درست خواهدکرد.
یاراگرننشست باما نیست جای اعتراض
پادشاهی کامران بود ازگدایی عارداشت
 


عشقت به دست طوفان خواهد سپرد حافظ
چون برق از این کَشاکش پنداشتی که جَستی
معنی بیت: ای حافظ این عشقی که دردرون تواینچنین شعله وَرشده است تورابه دست طوفانِ ویرانگرخواهدسپرد مپندارکه به  راحتی ازاین گرداب خطرناک خواهی گریخت.
چه آسان می نموداوّل به بوی سود این دریا
غلط کردم که این طوفان به صد گوهرنمی ارزد


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۹/۰۹/۳۰
رضا ساقی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی