باغبان گرپنج روزی صحبت گل بایدش
يكشنبه, ۳۰ آذر ۱۳۹۹، ۰۳:۵۹ ب.ظ
باغبان گرپنج روزی صحبت گل بایدش
بر جفای خار هجران صبر بلبل بایدش
درادبیات عاشقانه "گل" نمادِ معشوق و"بلبل" نماد عاشق است.
صحبت گل: همنشینی ومصاحبت کردن باگل
صحبت گل بایدش: درپی هم نشینی باگل است
جفا: ظلم وستم،نامهربانی وآزار
خارهجران: هجران به خارتشبیه شده است
صبربلبل: صبری به میزان تحمّل بلبل. امّاخوب که بنگری بلبل صبرخوبی ندارد وبیشتربه بیقراری وبیتابی شهرت دارد وحتّا درعین وصل نیزبیقراری می کند. حافظ باانتخاب وبکارگیری هوشمندانه ی "صبربلبل" به باغبان یادمی آورمی شود که باید صبرکنی ولی بیتابانه، باید لحظه لحظه ی توتاشکوفایی گل دربیقراری بگذرد بایدناله هاسرکنی وباتمام وجوددرانتظارجلوه گری گل بسربری، بایدخوروخواب توگل باشد.
بایدش: باید اورا، دراینجا بیشترمعنی "گل لازم است" دارد.
معنی بیت: باغبان چنین می اندیشد که نیازدارد چندروزی ازمصاحبت باگل لذت ببرد اگرمشتاق است که هفته ای باگل همنشین گردد باید هزینه ی آن را پیشاپیش پرداخت کند بارها نیش و آزار خارببیندوصبری به اندازه ی بُردباری ِبلبل داشته باشد تا گل مُراد بروید و بشکفد وبه تجلّی درآید(البته اگربخت واقبال نیزیاری کند)
بلبل عاشق توعمرخواه وصبوری
باغ شود سبز وشاخ گل به درآید
ای دل اندر بند زلفش از پریشانی منال
مرغ زیرک چون به دام افتدتحمّل بایدش
"مرغ زیرک" : دل به مرغ زیرک ودانا(رند) تشبیه شده است.
معنی بیت: خطاب به دل خویش می فرماید:
ای دلِ شیدا، حال که دربند زلف معشوق گرفتارشده ای ازبیقراری وپریشانحالی ناله مکن تومرغ زیرک ورندی هستی،مرغ دانا هنگامی که به دام می افتد به جای بیتابی شکیبایی پیشه می کند.
نکته ی لطیفی که در این بیت به چشم می خورد اینکه می بینیم خودِ حافظ بیشترازدلِ عاشق پیشه اش اشتیاق دارد که دلش درحلقه های گیسوی دلبرگرفتاربماند حافظ نیک می داند که این به ظاهرگرفتاری، درحقیقت نجات و رستگاری ابدی را درپی خواهدداشت ازهمین رو ازدلش می خواهد بُردباری کند وقدراین موهبت عظیم رابداند.
حافظ بد است حال پریشان تو ولی
بربوی زلف یارپریشانیت نکوست
رندِعالم سوزرابامصلحت بینی چه کار
کارملک است آن که تدبیر وتأمّل بایدش
«رند» درنظرگاه حافظ کسی است که درمسیررشدوآگاهی گام گذاشته وبارهایی ازقیدوبندهای دینی ودنیوی؛ درخلوص معصومیت وپاکی باطن خویش ذوب شده وبه بی نیازی رسیده است. رندان دراین مکتب به رغم داشتن ظاهرگناه آلوده، پاکباطن ونیک کردار ونیک گفتارانند.
زمانی که آدمی، معصومیت ازلی راکه دردرون همگان؛ ازازل تاابد بوده کشف کرده وآن رابه روزسانی کندپرهیزگاری وپارسایی خودبخود دررفتاروکرداراونمایان میگردد نیازی به چیزی تحمیل کردن و وادارساختن خود به تمرینات سخت زاهدی نیست. آن خلوص که به او دست میدهد فضلیت پرورشی ودستکاری شده نیست. بی شک چنین فرزانه ای بدون ترس وواهمه همواره درمنزل آرامش وسکون ساکن خواهدبود.
زاهدان وقدیسان برعکس این موضوع، پیوسته باانجام رفتارهای سخت وآزارنده؛ سعی وتلاش می نمایندکه برای خود چهره ای پرهیزگاروباتقوا نقاشی کنند آنهاباتمام قدرت، ازترس ازدست دادن این مقام ساختگی؛ به شیوه های گوناگون حتی حقه بازی وتزویر متوسل می شوند تاازاین چهره ی نقاشی شده بشدت محافظت کنند. آنهانیک میدانند که اگر برای یک لحظه هم غفلت کنند، تمام تقوا وفضلیتهای پرورشی را از دست خواهند. آنها در سکون وخلوص ومعصومیت باطنی منزل ندارند، چهره ی قدیسانه ی آنها طبیعی نیست، چیزی مصنوعی و قراردادیست که بر خودشان تحمیل کردهاند.
پاکدامنی ومعصومیت ازلی، هرگزنیازی به دستکاری و محافظت ندارد وموقوف هدایت غیبیست همانگونه که نفس کشیدن ما؛ گردش خون دردرون ما؛ تپیدن قلب ما وبسیاری ازفعالیتهای درونی ما؛ هیچ نیازی به تلاش ودستکاری بیرونی ندارند.
مصلحت بینی: محافظه کاری، تصمیم برمبنای سنجش سود وزیان خویش گرفتن، تصمیم براساس حساب وکتاب،عقل گرایی
کارِ مُلک : کاری که به مملکت داری انوردنیوی مربوط باشد .
تدبیر : چاره جویی،
تأمّل : تفکّردقیق وعمیق
معنی بیت: انجام اموراتِ دُنیوی وکارهای مربوط به ملک ومادیات، همه ی اینها کارهاییست که می بایست باحساب وکتاب وبکارگیری فکروچاره اندیشی ومصلحت بینی صورت پذیرد لیکن در عاشقی اینگونه نیست عاشق ورندخراباتی که از بندهای همه ی تعلّقات رسته وازهردوعالم گذشته تا به دوست برسد هرگزهمانندِ دنیاداران به سود وزیان وخطرات راه نمی اندیشد تصویر دوست وشوق وصال، فضای ذهن ودل وجان اوراپرکرده اند جایی برای عقل گرایی ومصلت اندیشی نمانده است.
چون مصلحت اندیشی دوراززدرویشی
هم سینه پرازآتش هم دیده پرآب اولی
تکیه برتقوی ودانش درطریقت کافریست
راهرو گر صد هنر دارد توکّل بایدش
طریقت: یکی ازمنازل سه گانه ی سلوک (شریعت،طریقت،حقیقت) طریق عشق ورندی
امّا همچنانکه حافظ واژه ی "رند" وخیلی ازواژه های دیگرراغنی سازی کرده وژرفای معنا بخشیده است "طریقت" نیزدرنظرگاه حافظ غیرازآن طریقتیست که صوفیان ویاعارفان وسالکان بدان طریق پای بندهستند. حافظِ ساختارشکن وقتی تصمیم به پی ریزی بنای مسلکِ رندی گرفت ازهمان ابتدای کار همه ی باورها ی قدیمی را که ازگذشتگان به اوتحمیل شده بود شجاعانه درهم فروشکست ومیکده ی رندی راازنو وباعقاید جدیدِ حافظانه بنا نهاد. بنایی که هیچ نوع وابستگی به هیچیک ازمسلکهای صوفیگری وعرفان ندارد وازهمان ابتدای کارمستقلاً به عنوان مسلک ورندیهای حافظانه ظهورنموده است. به همین سبب نگرش وجهان بینی اودرچارچوب شریعت وطریقت نمی گنجداندیشه های فراقومی وفرامذهبیِ او هبچ برچسبی به ویژه فرقه گرائی رابرنمی تابد.
کافری: کفرورزیدن وبرخلاف آئین دین عمل کردن. دراینجا به معنی سرکشی وبرخلاف آئین عشق ورندی عمل کردن
توکّل : واگذاری امورات به خداوند وداشتن ایمان واعتمادقلبی به اراده ی الهی مبنی براینکه او بهترینها را برایمان رقم خواهدزد.
معنی بیت: درطریق عشق ورندی، تقوا ودانش هیچ جایگاهی ندارد ونمی تواندرستگاری راتضمین کند اگرکسی به پرهیزگاری ومیزان علم ودانش خویش بسنده کرده ودل خوش کند درحقیقت اونسبت به این طریق کفرورزی نموده است. کسی که درطریق عشق ورندی گام نهاده باشد باید ابتداگردن تقوا راشکسته وبه خرقه ی پرهیزگاری آتش بزند وازخوددورکند. هرچقدرهم دانا وپرهیزگاروپاکدامن و..... باشد باید هنراصلی که همانا "توکّل کردن به خدا" هست رادرسرلوحه ی امورات خویش قراردهد.
چون حُسن عاقبت نه به رندیّ وزاهدیست
آن بِه که کارخود به عنایت رها کنند
باچنین زلف ورُخش بادانظربازی حرام
هر که روی یاسمین وجَعدسنبل بایدش
نظربازی: پرداختن به شکارزیبایی ها وشناورشدن درافسون وجاذبه ی زیبائی ها شامل طبیعت حیوانات انسانها وهمه ی زیبائیهای عالم امکان
نظربازی درنظرگاه حافظ، امری لازم واجتناب ناپذیراست. نظربازی حافظانه بانظربازی دیگران تفاوتهای بنیادین دارد همانگونه که "رند"ِ حافظ بارند دیگران اززمین تاآسمان تفاوت دارد. حافظ ازنظریّه پردازان ومدافعان جدّی بحث نظربازیست ودراغلب غزلیّاتش بدان اشاره کرده است. امّا دراین بیت،نظربازی برای کسی که ازنعمت دلبرزیباروی بهره مندمی باشدحرام است.
روی یاسمین: رخساری به رنگ وبوولطافت گل یاسمین
"جعد سنبل" زلف مجعّد، کنایه ازحلقه حلقه بودن زلف
معنی بیت: هرکسی که یاری یاسمین رخسار ودلبری بازلف شکن درشکن دارد حیف نیست که باداشتن اینچنین صورت زیبا وزلفِ افسونگری که دراختیاردارد دوباره به دنبال جُستن زیبایی های دیگر نظربازی کند؟ چنین کسی بایدقدراین نعمت رادانسته وقانع باشد نظربازی براوحرام وزشت وناپسنداست.
اغلب شاعران بنام همانند مولوی،سعدی ودیگران نظربازی کرده وبعضاً به آن اذعان داشته اند لیکن بسیاری به منظورپیشگیری ازبدنام شدن،به آن اشاره ای نکرده ودرحقیقت پنهانی به نظربازی پرداخته اند. حافظ که باکی ازبدنامی ندارد ومخالف سرسخت ریا وتظاهرهست بی هیچ پرده ای اقراربه نظربازی کرده وآن رابه عنوان هنرقلمدادمی کند برای اینکه نیک می داتد که نظربازی او بادیگران تفاوتهای اساسی دارد.
صوفیان جمله حریف اند ونظرباز
زین میان حافظ دلسوخته بدنام افتاد
نازها زان نرگس مستانهاش باید کشید
این دل شوریده تا آن جَعد وکاکُل بایدش
نرگس استعاره ازچشم مست یار
شوریده : شیدا وپریشان
جَعد: زلف مجعّد،پیچش زلف
کاکل: موی میان سر که آن رابه اشکال مختلف می بندندتا زلف زیباتربنظربرسد به موهایی که برپیشانی ریزندودلبری کنندنیزگفته می شود .طُرّه
معنی بیت: این دل شیدا وشوریده ی من، تازمانی که تجلّی زیبائیهای پیچش گیسوی یار وافسون کاکل اورامی بیندهمچنان بااشتیاق درکار نازکشیدن ازچشمان مستِ اوخواهدبود تا سرانجام شایدچراغ سبزی دریافت کند و به حریم وصال قدمی نزدیکترگردد. به عبارت دیگر این جلوه گری معشوق هست که دلهای عاشقان راتحریک کرده وآنهارابه دام فرامی خواند. دامی که آن روی سکّه اش نجات ورستگاریست.
برتوگرجلوه کندشاهد ما ای زاهد
ازخدا جزمِی ومعشوق تمنّا نکنی
ساقیا درگردش ساغر تعلّل تا به چند
دورچون باعاشقان افتدتسلسل بایدش
تعلّل: درنگ، بهانه آوردن
دور: دورهمی، گِردهم نشستن،حلقه
تَسَلسُل : پشت سرهم وپی درپی
معنی بیت: ای ساقی درچرخش جام شراب تاخیر وتوقّف ایجادمکن هنگامی که درمحفلی این چنین، عاشقان دورهم نشسته اند شرایط اقتضا می کند که جام شراب را دمادم وبی وقفه به گردش درآوری وعاشقان راسیراب کنی.
ساقیا می ده دمادم زانکه درسیر طریق
هرکه عاشق وش نیامد درنفاق افتاده بود
کیست حافظ تا ننوشد باده بی آواز رود
عاشق مسکین چرا چندین تجمّل بایدش
بعضی ازحافظ خوانان که معنای قابل فهمی ازاین بیت دریافت نکرده وقانع نشده اند "تحمّل" راجایگزین تجمّل کرده اند غافل ازاینکه لطف کلام ونکته ی حافظانه درهمان"تجمّل" نهفته وبااین جایگزینی بکلّی ازبین می رود.
تجمّل : تشریفات ورعایتِ آراستگی ظاهرامور البته بامیل به زیاده خواهی
دراینجا آوازرود، موسیقی، رقص وهرچیزی که محفل شرابخواری رابیارآید جزوتجمّلات به حساب آمده است.
باید این نکته رادرنظرداشت که حافظ این بیت پایانی را درمقام اعتراض به این سخن سروده که گویی کسی به حافظ گفته باشد: "حافظ شراب را بی موسیقی رود نمی نوشد حتمن باید درکنار جویبارانی نشسته وبا آوازدلنشین رود وهمراه موسیقی شراب بنوشد"
حال حافظ درمقام اعتراض می فرماید:
مگرحافظ رانمی شناسید؟مگر حافظ چه شخصیّتی دارد که بدون موسیقی جویباران شراب ننوشد؟ حافظ عاشقی تهیدست وبی چیز است واصلاً چراباید به تشریفات وتجملّات بپردازد؟ فعلن همینکه کاسه شرابی باشدکفایت می کند.
درست است که حافظ همیشه همه چیزرادرحدّ ایده آل وعالی می خواهد امّا اوعاشقیست که فقط به معشوق می اندیشدنه تجملّات وتشریفات ظاهری.
درمصطبه ی عشق تنعّم نتوان کرد
چون بالش زَرنیست بسازیم به خشتی