حافظانه

شرح غزلیات حافظ

حافظانه

شرح غزلیات حافظ

برداشتهای شخصی من از غــزلهای پیامبر عشق و ادب حضــرت حافـظ

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
بایگانی
آخرین نظرات

اگر آن تُرک شیرازی به دست آرد دل ما را

سه شنبه, ۲ دی ۱۳۹۹، ۱۲:۳۵ ق.ظ
http://s8.picofile.com/file/8310592868/1509479042127image.JPG


اگر آن تُرک شیرازی به دست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را

تُرکان شیرازی احتمالاً جاذبه های زیادی برای حافظِ عاشق پیشه داشته که حاضربوده 

سمرقند وبخارا را فدای خال ِ دلربای آنها کند! 

منظور ازترکِ شیرازی ممکن است دخترزیبا روی شیرازی یا شاه شجاع  بوده باشدکه ازجانب مادر ترک تباربود.
این احتمال وجود دارد  که غزل زمانی سروده شده که بین حافظ وشاه شجاع شکرِآب شده بوده ، به همین سبب نیز حافظ ازعبارت:  اگربدست آرد دل مارا استفاده کرده است . یعنی اگرشاه شجاع ازمن دلجویی کند....
درهرصورت درموردِ این بیتِ زیبا ومعروف، سخنان زیادی ازسوی منتقدین وموافقین گفته شده وهرکدام دلایلی برای اثباتِ گفته های خود مطرح کرده اند. تاآنجا که موضوع به طنزنیزکشیده شده وداستانهایی نیزمثل داستان تیمورلنگ وحافظ پیرامون آن شکل گرفته که براساس آن روزی تیمورلنگ باحافظ ملاقات کرده ومی بیندکه حافظ وضعیّت مالی خوبی ندارد. ازروی طعنه به اومی گوید تو که اینقدرفقیروتهی دست هستی چرا وچگونه شهرهای سمرقند وبخارا رادرقبال یک خال بی ارزش بخشیده ای؟ حافظ هم باطنزپاسخ می دهد: من قبلاً اینقدر فقیر نبودم ازهمین دست ودلبازیهاست که به این روزافتاده ام.!
درحاشیه ی این بیت زیباحتّا شعرهای زیادی نیزسروده شده است. برای مثال:
صائب تبریزی: 
اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم سرودست و تن و پا را
هر آنکس چیز میبخشد،زجان خویش می بخشد
نه چون حافظ که می بخشد سمرقند و بخارا را
روانشاد استادشهریار:
 اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم تمام روح و اجزا را 
هر آنکس چیز می بخشد بسان مرد می بخشد
نه چون صائب که میبخشد سرودست وتن وپا را
سر و دست و تن و پا را به خاک گور می بخشند
نه بر آن ترک شیرازی که برده جمله دلها را
وقطعات زیادی که بیان آنها موجب اطاله ی کلام خواهدشد.
امّا آنچه که مهّم است ساختار زیبا،سادگی وشیرینی این   شعر زیباست که جلبِ توجّه کرده و دیگران را واداشته تادرحاشیه ی آن دست به قلم شده وآن رابه نقد بکشند. یکی ازویژگیهای اشعار حافظ به چالش کشیدن ِ موضوعات ِ اجتماعی وفردی، باورها واعتقادات عام وخاص است. شعروقتی خوب ودرجه یک است که قابل بحث وجَدل ،تبادل نظر،نقد وتعریف ومقایسه باشد وبتواند پیرامون همه ی مسایل، اخلاقی،اجتماعی،سیاسی ودینی و.... چالش ایجادنماید. تنها بابه چالش انداختن این مسایل وباورهاست که نظریّات وباورهای نو وتازه تولید می شود. واین ویژگی یکی دیگرازآن دهها ویژگی ِ منحصربفردیست که جاودانگی اشعار حافظ رارقم زده اند.
درست است که سندمالکیّتِ سمرقند وبخارا به نام حافظ نبوده، تااینچنین بتوانددست ودلبازی کند.اصلاً بحثِ بخشیدن این دوشهرمطرح نیست. موضوع این است که درآن روزگاران، زیباروریانِ سمرقند وبخارا شهرت قابل توجّهی پیداکرده وبرسرزبانهابه ویژه شاعران بودند. حافظ نیزقبلاً بااشعاری ازاین دست:
 به شعرحافظ شیراز می رقصند ومی نازند
سیه چشمان کشمیری وترکان سمرقندی
ویاخیزتاخاطر بدان ترک سمرقندی دهیم
کزنسیمش بوی جوی مولیان آید همی
درمورد ترکان سمرقندی شعرسروده بود لیکن
احتمالاً حافظ  دراعتراض به منتقدین ودرپاسخ به این سئوال که چراترکان شیرازی درشعر او حضور ندارند این شعرراسروده تاجای آنها خالی نمانده باشد.ضمن آنکه رندانه تقصیرراازجانبِ خودِآنهادانسته ومی فرماید:این ترکان شیرازی هستند که نسبت به ما نامهربان وبی توجّه هستند.

معنی بیت: اگرآن محبوبِ دلربای ترک ِ شیرازی، ازمن دلجویی کند وباپیامی، نگاهی، نوازشی، دل مرا به دست آورد، من درقبال این لطف، حاضرم ازخوبرویانِ سمرقند وبخارا دست بردارم.
ازهمین رو دربیتهای بعدی نیزبه تعریف وتمجید ازشیرازودلبران شهرآشوبش پرداخته است.



بده ساقی می باقی که درجنّت نخواهی یافت
کنار آبِ رُکن آباد و گلگشت ِمصّلا را
جنّت: بهشت
رکن آباد: منطقه ومحلّه ای درشیراز
گلگشت: گلزار وباغ
مصّلا: محلّه ای درشیراز
معنی بیت: ساقیا شراب بیاور تادر رکن آباد وگلشن مصّلا به عیش ونوش بپردازیم ووقت راغنیمت بشماریم که دربهشت نیز چنین مناطق باصفایی پیدانخواهدشد.
البته اینکه دربهشت نیز چنین مناطقی وجود ندارد اغراق وغلّو هست که معمولاًدرتعریف وتمجید ازچیزی یاکسی، شاعران این آرایه رابکارمی گیرند وبه نوعی زیبایی شعر محسوب می گردد. نمونه ی دیگراغراق:
شعرحافظ درزمان آدم اندرباغ خُلد
دفترنسرین وگل رازینتِ اوراق بود.



فغان کاین لولیانِ شوخ ِشیرین کار شهرآشوب
چنان بردند صبر از دل که ترکان خوان یغما را

لولیان: لولی به دلبر جسور ویغماگردل ودین گفته می شود.
"خوان یغما " نام یکی از جشنهای مجلّل و باشکوه تورانیانِ ماوراء الّنهر بوده  که آداب و رسوم آن را از جشن سگه(سده) گرفته بودند.  در این جشن سفره های وسیعی می گسترانیدند، انواع و اقسام خوراکهای لذیذ و نوشیدنیهای خوشگوار در آن می نهادند. سپس از عموم طبقات دعوت می کردند که در این ضیافت عمومی حاضر شوند و ضمن انجام سایر مراسم معموله، بخورند و بیاشامند. اگر به این سفره و ضیافتِ عام ، نام "خوان یغما" داده شده است  از این جهت بوده که شرکت کنندگان در جشن مجاز بودند ضمن خوردن ونوشیدن هر چه می خواهند با خود ببرند. حضرت حافظ بااشاره به همین سابقه ی تاریخی، تاراج صبر وقرارآدمی توسطِ لولیان شهرآشوب را به غارتگری این سفره ها نسبت ومی فرماید:
معنی بیت:
فریاد که این دلبران جسور وشهرآشوب، صبرو طاقتِ مارا ازسفره ی دل آنچنان که ترکان، سفره ی (خوان یغما)میهمانی وجشن وسرور راغارت می کردندبه تاراج بردند.
یارب این بچه ی ترکان چه دلیرند به خون
که به تیره مژه هرلحظه شکاری گیرند



ز عشق ِناتمام ما جمالِ یار مُستغنیست
به آب ورنگ وخال وخط چه حاجت روی زیبا را

عشق ناتمام: عشقی که تمامی ندارد. عشق ما گرچه تمامی ندارد وبسیارقابل توجّه نیزهست، لیکن  معشوق ازاین عشق ما هرچقدرهم خالص وتمام ناشدنی باشدبی نیازاست.
مستغنی: بی نیاز
معنی بیت:
دراینجانیزاحتمالاً منظورازیار همان "ترکِ شیرازی یاشاه شجاع" می باشد که بنظرحافظ ذاتاًروی زیبایی داشته وبه آرایش وآب ورنگ زیبا نشده بود وبه تعریف وتمجیددیگران(عشق دیگران) نیز نیازی نداشته است.
البته برداشت معنوی نیز می توان ازاین بیت نمود. دربرداشت معنوی:
جمال یار همان جمالِ معشوق اَزلیست که ازعشق مخلوقاتِ خویش بی نیازاست وباعشق ورزیدن ویانورزیدن به او، بازارعشق اوگرم وسرد نمی شود. جمالِ زیبای اوبه آب ورنگ و آرایشِ مصنوعی تزئین نشده وبه تعریف وتمجیدِ وثناگویی ومدح مخلوقات نیز نیازی ندارد.
اگرچه عشق توازغیرمستغیست
من آن نیم که ازین عشقبازی آیم باز



من ازآن حُسن روزافزون که یوسف داشت دانستم
که عشق از پرده ی عصمت برون آرد زلیخا را

این بیت اشاره به داستان یوسف وزلیخا دارد ودو معنی متضاد دردل خود دارد. چرا که هم واژه ی "عشق" وهم عبارتِ : "ازپرده ی عصمت برون آرد" ایهام دارند ودومعنای متضاد رامی توان ازآنها برداشت نمود.
معنی اول: من اززیبائیهای خیره کننده ی یوسف که هرلحظه درحال فزونی بود به این نکته پی بردم که عشق(عشق دراینجا به معنی دوست داشتن به منظور کامجویی) زلیخا راوسوسه کرده وپرده ی عصمت وپاکدامنی اش را خواهد درید.(عقل وهوش ازسر اوربوده ورسوا وبی آبرویش خواهدکرد) 
معنی دوم: من اززیبایی های روزافزون وفزاینده ی یوسف یقین داشتم که عشق و هوس وشهوتِ زلیخا، دیری نخواهدپائید و سرانجام به عشق حقیقی تبدیل خواهدشد واو را که باهواوهوس کارخودرا آغاز کرده،متحوّل خواهدنمودو از میان پرده ی عصمت وپاکدامنی سرافراز بیرون خواهدآورد.
تفاوتِ بارز عشق حقیقی با عشق مجازی این است که درعشق حقیقی هم حُسن معشوق وهم شدّت عشق عاشق درحال فزونیست امّادرعشق مجازی که خاستگاه آن شهوت وهوس است اینگونه نیست وبعدازمدتّی بافروکش کردن ِ حُسن ظاهری وجسمانی معشوق ، آتش ِ عشق ِ عاشق نیزبه خاموشی می گراید.
عشقبازی کاربازی نیست ای دل سربباز
زانکه گوی عشق نتوان زد به چوگانِ هوس



اگر دشنام فرمایی و گر نفرین دعا گویم
جواب ِ تلخ می‌زیبد لبِ لَعلِ شکرخا را

درعشق حقیقی،ازدوست هرچه به سمتِ عاشق برآیدنیکوست حال معشوق اگردشنام یانفرین کند، عاشق ازروی علاقه واشتیاق ، معشوق را دعا خواهدکرد.
معنی بیت: اگرمرا دشنام دهی یانفرین کنی، من ازتودلگیر نخواهم بود وظیفه ی من برای تو آرزوی دعا وسلامتیست. حتّا دشنام ونفرین نیز ازلب های نوشین تو زیباست. لبهای توآنقدر شیرین هستند که جواب های تندو تلخ نیزبه نظرمن زیبا می آیند.
حاشاکه من ازجور وجفای توبنالم
بیدادلطیفان همه لطف است وکرامت



نصیحت گوش کن جانا که ازجان دوست‌تر دارند
جوانان ِ سعادتمند پند پیر دانا را

ای جان ،پندواندرز پیردانا رابپذیر ودرعمل آر که جوانان رستگار، نصیحت های پیردانشمند را ازجان بیشتر دوست دارند‌.
نخست موعظه ی پیرصحبت این حرف است
که ازمصاحب ناجنس احترازکنید.



حدیث ازمطرب و می گو و راز دَهر کمتر جو
که کس نگشودونگشایدبحکمت این معمّا را
حدیث: روایت: گفتار،سخن
دهر: روزگار
حکمت :دانش ودانایی
ازمطرب وشراب صحبت کن  معمّای ازکجاآمده ایم وبه کجامی رویم را رهاکن وخودرا میآزار، هیچکس تاحالا به وسیله ی علم ودانش، پاسخ این سئوال راکشف نکرده ونخواهد توانست معمّای هستی ورازروزگار راکشف کند.
به راستی که ازآغازحیات تاکنون هیچ فلسفه ودانشی نتوانسته وبنظرمی رسد تاپایان حیات نیزنخواهدتوانست که ازکجا آمده وبه کجامی رویم.!
آنکه پُرنقش زداین دایره ی مینایی
کس ندانست که درگردش پرگار چه کرد!



غزل گفتی ودُرسُفتی بیا وخوش بخوان حافظ
که بر نظم تو افشاند فلک عِقدِ ثُریّا را
دُر:مروارید
سُفتن: سوراخ کردن وبه هم پیوندزدن مروارید
عِقد: معانی زیادی دارد دراینجا گردبند، گلوبند
ثریّا: پروین  که مجموع چند ستاره است شبیه گردن‌بند. 
معنی بیت: ای حافظ با این غزل گفتنت گویی که مرواریدهای گرانبها را بایکدیگر پیوندزدی وگردنبندی زیبا وارزشمند خلق کردی، آن رابه آواز خوش بخوان که چرخ فلک، گردنبندکائنات یعنی خوشه ی پروین رانثارتوکند.
غزل سرایی ناهید صرفه ای نبرد
درآن مقام که حافظ برآورد آواز


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۹/۱۰/۰۲
رضا ساقی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی