سینه مالامالِ درد است ای دریغا مَرهمی
سه شنبه, ۲۵ آذر ۱۳۹۹، ۰۵:۳۷ ب.ظ



سینه مالامالِ درد است ای دریغا مَرهمی
دل ز تنهایی به جان آمد خدا را همدمی
بااستناد به دیگر بیتهای پیش رو، این غزل درآشفته ترین زمان ازلحاظ سیاسی واجتماعی سروده شده وموضوعیت سخن پیرامون هرج ومرج ونابسامانیهای زمانه هست لیکن ازآنجاکه شاعر دارای روحی حساس ودلی عاشق پیشه دارد سخن را بگونه ای ازتنهایی واندوه بی همدمی آغاز کرده تا اندک اندک به شرح وبیان مصیبتهای اجتماعی برسد.
مالامال:پُر ولبریز
مرهم: دوا ودارو
معنی بیت : سینه لبریزازدرد واندوه است افسوس ودریغ که هیچ دارویی برای تسکین این همه درد وجودندارد جانِ دل ازغم واندوه تنهایی برلب رسیده محض رضای خدا کاش همدمی، دلآرامی نصیبم می شد.
وقتی آدمی سرشارازعشق ومعرفت بوده باشد شعله های اشتیاقِ به اشتراک گذاری عشق با دیگران نیز دروجوداوزبانه می کشد وبه دنبال همدمی ازاهل وفا ومعرفت میگرددتا عشق ومحبتِ سرشار خودرا بااوسهیم شود تاهردو بهره مند وکامباب گردند. حافظ همواره درچنین حالات بوده وازعشقی به زیارت عشقی دیگرمی رفت تا تمام لحظات زندگانی خودرا عاشقانه سپری کند. اوهرگزدوست نداشت که اوقات خودرابدون حضوردوست بگذراند.
اوقات خوش آن بودکه بادوست بسرشد
باقی همه بی حاصلی وبی خبری بود.
چشم ِآسایش که دارد از سپهر تیزرو
ساقیا جامی به من ده تابیاسایم دمی
چشم آسایش داشتن : توقّع وامید آرامش داشتن
سپهر تیزرو: گردونِ تیز گردنده، چرخ فلک که بی وقفه درحال چرخش است.
معنی بیت : ازاین چرخ فلک که بی وقفه وبی ملاحظه درحال چرخش ودرگذراست هیچ کس توقّع آرامش وآسایش خاطرندارد ساقیا انتظاری ازاین گردون ِ گردنده نیست جام شراب بیاورتا با نوشیدن شراب به آرامش خاطربرسم ودمی بیاسایم. هیچ قائده ای وجودنداردتابه درد همگان بخورد هرکس باید برای نجات خویش راه حلی شخصی پیداکند. حافظ راه حل آن را درشادمانه زیستن،عیش وعشرت، بی آزاری وصداقت پیداکرده است.
شراب تلخ می خواهم که مردافکن بود زورش
که تایکدم بیاسایم زدنیا وشر وشورش
زیرکی راگفتم این احوال بین خندیدو گفت
صَعب روزی بوالعجب کاری پریشان عالمی
احوال: گردش ِ بی وقفه ی روزگار وچرخش بی ملاحظه ی چرخ فلک
صَعب روزی: سخت روزی
بوالعجب کاری: شگفت انگیزکاری
پریشان عالمی: زمانه ی آشفته و بی سروسامانی
همانگونه که بسیاری ازحافظ پژوهان نیزبراین باورهستند احتمالاً این غزل دردوره ای از آشفته حالی ازنظر اجتماعی ودرزمان هرج و مرج سیاسی سروده شده است. دوره ای که پس از شاه شجاع آتش جنگهای داخلی شعله وربوده وسینه ی حافظ مالامال ازدرد واندوه شده بود.
معنی بیت :
ازصاحبدل ِهوشمندی خواستم تاتوضیح وتعریفی ازاین اوضاع واحوالِ زندگانی آدمی ارایه کند لبخندی زد ودرپاسخ گفت: زندگانی،تحمّل چندروزی سخت وطاقت فرسا، کاری شگفت انگیز است ودنیای ناپایدار، عالمی آشفته وبی سروسامان است.
اگرمیخواهی درزندگی شکست راتجربه نکنی بایدهدف نداشته باشی تاشکست هم ازبین برود. زندگی درحقیقت هیچ مقصدوهدفی ندارد باید ازمسیرلذت برد چاره دیگری نیست باید ازسفرلذت بردچراکه اصلا مقصدی وجودندارد.
زندگی یک سفرمحض ومطلق است سفری که به هیچ منتهی می شود به جایی که درهیچ کجا وجود ندارد. تمام نگرانیهاودلشوره ها مربوط به مقصد وهدف است اگربپذیریم که زندگی هیچ هدفی ندارد آسوده خاطرترشده ودلتنگیهایمان محو خواهدشد.
زندگی رابایدعاشقانه سپری کرد اگرزندگانی بربستر خیال انگیزعشق جاری شده باشد خواهی توانست جاودانگی وسعادتمندی رادرلحظه لحظه ها تجربه کنی،دل عاشق بسان رودخانه ای ازشعرهای جهان، زیبائیها ولطافتهای خیال انگیزی بی مانندی دارد ومی تواند پیرامون خویش رانیز لطف وصفایی دیگرببخشد.
چون این گِره گشایم واین رازچون نمایم؟!
دردیست سخت دردی، کاریست صَعب کاری
سوختم در چاه ِصبر از بَهر آن شمع ِ چِگِل
شاه تُرکان فارغ است از حال ما کو رستمی
چاه صبر: صبر به چاه تشبیه شده است.
چِگِل: زیباروی ، منسوب به شهر چگل(ازشهرهای ترکستان قدیم) که زیبارویانش معروف بودند.
شاهِ تُرکان: افراسیاب،حافظ دراین بیت، داستان زندانی شدن بیژن به دستور افراسیاب درچاه وآزاد شدن اوبه دست رستم را،دستمایه ی خویش قرارداده واوضاع واحوال زمانه را با رویدادهای داستان شبیه سازی کرده است. باتوجّه به اینکه شاه شجاع وشاهزادگان آل مظفّر ازطرف مادر (شاهدخت قراختایی) منتسب به ترکان هستند این قیاس بسیارمتناسب،زیبا وحافظانه هست.
بنابراین احتمالاً "شمع چگل" کنایه ازشاه شجاع است که فوت کرده و"شاه تُرکان" زین العابدین محمد فرزندشاه شجاع است که باموافقت امیر تیمور به تخت پادشاهی تکیه زده لیکن اقتدار وقدرت پدر راندارد واز سامان بخشیدن به اوضاع سیاسی اجتماعی عاجزمانده است.
معنی بیت : درچاه صبر ازدوری آن دلدارزیباروی (همچون بیژن در زندان افراسیاب) سوختم شاه تُرکان )پادشاه وقت شیراز- زین العابدین) از حال وروزغم انگیزمابی خبراست ای کاش پهلوانی پیدا می شدوهمچون رستم که بیژن رااززندان آزاد ساخت مارانیزازچاه صبر خلاصی می بخشید.
شاه ترکان چو پسندید و به چاهم انداخت
دستگیر اَر نشود لطف تَهمتن چه کنم؟
درطریق عشقبازی اَمن وآسایش بلاست
ریش بادآن دل که بادردِتو خواهدمرهمی
ریش باد: مجروح باد
معنی بیت : درمسلک ومرام عشقبازی، ازهر سو مشکلات وخطراست و امنیّت وآرامش خاطر، آفت وبلای عاشقیست عاشق نباید درپی آرامش و راحتی باشد خونین وزخمی باد آن دلی که باوجود دردِ عاشقی، هوس رفاه وامنیّت خاطردرسرداشته باشد. عاشقی مسئولیت سنگینی هست وهرکسی نمی تواند ازعهده ی آن برآید. بخاطرهمین هست که تعداد عاشقان واقعی درهرجامعه ای ازتعداد انگشتان بیشترنیست!
عشقبازی کار بازی نیست ای دل سر بباز
زان که گوی عشق نتوان زد به چوگان هوس
اهل کام و ناز رادرکوی رندی راه نیست
رهروی باید جهان سوزی نه خامی بیغمی
"کوی رندی" کنایه ازطریق عشقبازی، مسلک ومرام حافظانه که بررهایی ازبند تعلقّات دُنیی ودینی استواراست.
اهل کام و ناز: آنها که نازپرورده اند ودرپی کامجویی ورفاه وآسایش هستند.
رهرو: عاشق و سالک
جهانسوز: دریادلی که مصلحت اندیشی نکند و ازهیچ ضرر وزیانی باکی به دل نداشته باشد.
خام: بی تجربه ونادان
معنی بیت : نازپرورده ها ،کامجویان وبی درد ها نمی توانند درطریق عشق و رندی گام بردارند ووارد این حوزه گردند.برای ورود به این مرام ومسلک، عاشقی دریادل ودلیر لازم است عاشقی که پخته وباتجربه باشد نه نادان وبی درد وبی مسئولیت.
خامان ِ ره نرفته چه دانند ذوق عشق
دریادلی بجوی دلیری سرآمدی
آدمی درعالم خاکی نمیآیدبه دست
عالمی دیگرببایدساخت و ازنو آدمی
آدمی: کنایه ازانسانیّت، محبّت وعشق
عالم خاکی: دنیای خاکی وکنایه ازعالم مادّیات ونقطه مقابل عشق، دنیا به خودی خود نه خوب است نه زشت، نه جهنم است نه بهشت، دنیا دایما درحال تغییراست وتبدیل به آنچه که ما می بینیم ومی خواهیم می شود. دنیا بینش ماست می تواند تبدیل به یک جشن وضیافتی عظیم وباشکوه باشد لیکن لازمست که آدمی خودش را دوباره بازآفرینی کند وازنو زاده شود. با این آدمیان که روح وروانشان توسط سیستم های سیاسی دستکاری شده اند امکان ندارد که دنیا محل خوبی برای خوشبختی بوده باشد.
معنی بیت : دردنیایی که برپایه ی مادّیات، کامجویی وبی دردی بناشده باشد انسانیّت،عشق ومحبّت به سهولت یافت نمی شود برای بدست آوردن این ارزشهای والا باید دنیای دیگری به شیوه ی رندی ورهایی ازبندهمه ی تعلّقات بنانهاد وآدمیان دیگری با جهان بینی ِحافظانه پرورش داد.
ایدئولوژیهاوسیستمهای حاکمیتی،بابرنامه ریزیهای دقیق وفریبنده ،مردم رابرای مردن بخاطرپرچم که جزیک تکه پارچه بی ارزش نیست آماده می سازند برای مردن بخاطر مرزهایی که سیاستمداران حقّه باز کشیده اند تشویق می کنند به روشهای سیستماتیک وتبلیغات سنگین،مردم رابخاطرزندگی بهتر پس ازمرگ، به ترک دنیا فرامی خوانند می گویند بخاطر تعصب به نژاد وزبان ودین ومذهب ومعابد وکلیسا ومساجد بمیریدتارستگارشوید تنهاتعدادمعدودی ازروشن ضمیرانی مثل زرتشت ها،بوداها، وحافظ هاهستندکه توصیه می کنند در این دنیای بی مرزی که هدیه ی خداوندبه مردم هست زندگی کنید وهرلحظه راجشن بگیرید برقصید آوازبخوانید وعشقبازی کنید. زندگی درحقیقت هیچ مقصدوهدفی ندارد باید ازمسیرلذت برد چاره دیگری نیست باید ازسفرلذت بردچراکه اصلا مقصدی وجودندارد.
نیست در بازار عالم خوشدلی ور زان که هست
شیوه ی رندیّ و خوش باشیّ عیّاران خوش است
خیز تاخاطر بدان تُرک سمرقندی دهیم
کزنسیمش بوی جوی مولیان آید همی
"تُرکِ سمرقندی" به دلایل نبود تاریخی روشن ومستند ازآن دوران، هرکدام ازحافظ پژوهان نظرات متفاوتی درمورد "تُرکِ سمرقندی" دارند وبیشتر آن رااستعاره ازمعشوق دانسته اند. اما بنظر نگارنده ی این مطلب، دراین غزل موضوعیت سخن درباره ی اوضاع اسفبار وآشفتگی سیاسی اجتماعیست و"تُرکِ سمرقندی" دراینجا احتمالا کنایه ازتیمورلنگ است که خود تُرک تبار واهل سمرقندبود در خانوادهای از قبایل بَرلاس، یک قبیله تُرک یا تُرکی-مغولی، در ماوراءالنهر و در شهر «کش» — از توابع سمرقند در تُرکستان (آسیای مرکزی و ازبکستان فعلی) — در ۷۳۶ ه. ق / ۱۳۳۵ م. متولد گردید و خیلی زود در سوارکاری و تیراندازی مهارت یافت.....
او در اوایل فتوحات خود برخلاف متجاوزین خونخواران، به هر کجا می رسید عرفا و دانشمندان را محترم می شمرد وانمود میکرد، که مردی فاضل و باهوش هست. شاه شجاع دراواخرعمربامشورت وموافقت او، فرزندخود زین العابدین رابه عنوان جانشین خویش معرفی نمود. حال که پس ازمرگ شاه شجاع اوضاع داخلی کاملاً به هم ریخته و آشفتگی سیاسی واجتماعی همه جا را فراگرفته، حافظ ازسرناچاری درآرزوی پادشاهی مقتدر و توانمند است تا باحضوراوفرصت طلبان وتشنگان قدرت که همه جا درگیرجنگ وخونریزی کرده اند برسرجای خود بنشینند ودوباره آرامش وامنیّت حاکم گردد.
کسی چه می داند شاید آن روز که حافظ در آرزوی ظهورتیمور این بیت رامی سرود ازتیمور جز خبرهای خوب، مثل محترم داشتن دانشمندان وعارفان نشنیده بوده وآوازه ی خونریزیها و ستمگریهای اوهنوز عالمگیرنشده بود که اینچنین اورابه ظهورفرامی خواند. وشاید اوضاع چنان برآشفته شده وهرج ومرج همه جاراچنان فراگرفته بوده که آرام کردن اوضاع جزباقدرت تیمور میسّرنمی گشت وحافظ ازروی ناچاری وبا علم برسفّاکی وسنگدلیِ تیمور، خاطربدان مقتدربی رحم می سپارد تابساط تشنگان قدرت، کاسه لیسان وجاه طلبان زمانه را به دست او برچیند.
ازنسیمش: ازخبرهایی که ازفتوحات اوبگوش می رسد.
مَوْلیان: نام رودخانه ای در بخارا. جوی مولیان جویی است در نزدیکی قلعه ی بخارا که در آنجا سامانیان باغ بزرگی داشته اند.
"بوی جوی مولیان" کنایه ازآرامش ونشاط و سرسبزیست.
معنی بیت : ای دل برخیز تا دل برآن مقتدر سمرقندی خوش کنیم وبراو امیدببندیم از خبرهایی که درمورد او وازفتوحات او بگوش می رسد بوی خوش رودخانه ی مولیان وبوی آرامش ونشاط وشادمانی به مشام می آید.
بنظرمی رسد پس ازآنکه حافظ ازعمق جنایات و خونریزیهای تیموردرخوارزم باخبرشد ازاینکه روزی خاطربدان تُرک سمرقندی می سپرده پشیمان شده بوده که درغزل "سحرباد می گفتم" می فرماید:
به خوبان دل مده حافظ ببین آن بی وفایی ها
که باخوارزمیان کردند ترکان سمرقندی!!
گریه حافظ چه سنجدپیش استغنای عشق
کاندر این دریا نماید هفت دریا شبنمی
چه سنجد؟ : چگونه می تواندارزیابی شود؟ هیچ مقدار وارزشی درقیاس بااقیانوس عشق ندارد.
استغنا: بی نیازی
نماید: به نظرمی رسد
"هفت دریا" کنایه ازتمام دریاهای جهان
معنی بیت :گریه ی حافظ گرچه به سان دریاست امّا دربرابر بی نیازی عشق هیچ مقدار وارزشی ندارد برای اینکه دراین دریای عظیم و بی کرانه (عشق) تمام دریاهای جهان به سان یک شبنم است.
بعضی گویند چگونه می شود که دریک دریا، هفت دریا به سان شبنم به نظربرسد؟ درپاسخ باید گفت آری دردنیای معمول،این امرازمحالات است و امکان پذیرنیست لیکن وقتی بحث عشق درمیان باشد شدنیست. دردنیای عشق معیارها وضوابط ها فرومی ریزند همه چیزدر دنیای عشق برعکس تصوّرات ما ویاخارج از تصوّرات ماست. عشق دریایی عمیق وبی کرانه هست ازیکسو درآنجا جزآنکه جان بسپارندچاره نیست وازسوی دیگر آشنایان عشق دراین دریای حیرت انگیز غرقه می گردند وبه آلوب آلوده نمی شوند!
آشنایان رهِ عشق دراین بحرعمیق
غرقه گشتندونگشتند به آب آلوده
- ۹۹/۰۹/۲۵
- ۱۳۸۱ نمایش


