شَمَمتُ روحَ وِدادٍ وشِمتُ برقَ وصال
سه شنبه, ۲۵ آذر ۱۳۹۹، ۰۵:۰۶ ب.ظ
شَمَمتُ روحَ وِدادٍ وشِمتُ برقَ وصال
بیاکه بوی تو را میرم ای نسیم شمال
شَمَمتُ :بوئیدم،به مشامم خورد
رَوحَ : راحت ،شمیم خوش
وِداد : رفاقت ودوستی
شِمتُ :مشاهده کردم
برق وصال : نور وصلت،آذرخش
میرم : می میرم، بمیرم،کنایه ازخیلی دوست داشتن
نسیم شمال: بادصبا بادی که بابوی خوش معشوق، مشام جان عاشقان رامی نوازد.
معنی بیت:
شمیم جان بخش عشق ودوستی شنیدم ونور ودرخشش وصال مشاهده کردم(همانگونه که به هنگام رعد وبرق،درخشش آذرخش برای لحظه ای کوتاه به چشم آدمی می خورد) ای باد صبا بیا که تشنه ی بوی معشوق هستم وبرای استشمام آن حاضرم جان خویش نثارکنم.
بنظرچنین می رسد که حافظ پس ازمدّتی دوری ازدوست(احتمالاً شاه شجاع) پیام دلجویی ویاسخنان محبّت آمیزی شنیده ودریافت کرده است که اینچنین به وَجد آمده است.
خوش خبرباشی ای نسیم شمال
کی به ما می رسد زمان وصال
اَحادیاً بجمالِ الحبیبِ قِف وانزِل
که نیست صبرجمیلم زاشتیاق جمال
حادی :کسی که هنگام شتربانی حُدا می خواند، آوازه خوانی همراه باشترچرانی، ساربان
جِمال : جمع جَمَل به معنی شترها
جِمال الحبیب : شترهایی که متعلّق به کاروانِ معشوق هستند.
قِف: توقّف کن
اَنزِل : فرود آی، پیاده شو
صَبر جَمیل : صبربسیار ونیکو
جَمال درمصرع دوم : زیبایی، دیدار
معنی بیت: ای ترانه سرای کاروان معشوق،ای ساربان اندکی درنگ کن و فرود آی که من از اشتیاق دیدار جمال محبوب سخت بیقرارم. ( به من رخصت دیداربایاررابده تاآتش دل فرونشانم)
بیان شوق چه حاجت که سوزآتش دل
توان شناخت زسوزی که درسخن باشد
حکایت شب هجران فروگذاشته بِه
به شُکرآنکه برافکندپرده روزوصال
فرو گذاشته بِه :منصرف شدن، بهترآن است که بیان نشود.
معنی بیت: حال که امکان وصل میسّراست به شکرانه ی این نعمت، مصلحت آنست که ماجرای اندوهبار شبِ فراق رابیان نکنم وبیشتر درشوق وشعفِ دیدارغرق شوم.
در تیره شبِ هجر توجانم به لب آمد
وقت است که همچون مهِ تابان به درآیی
بیاکه پرده ی گلریزهفت خانه ی چشم
کشیدهایم به "تحریرکارگاهِ خیال"
درخوانش مصرع دوم دقّت شود که "تحریرکارگاه" باهم ویکجاخوانده شود اگر تحریر باکسره خواندشود معنای درستی بدست نخواهد آمد چنانکه بعضی ازشارحان محترم به این نکته توجّه نکرده ومعنای نادرست برداشت کرده اند. امّااگر یکجا خوانده شود معنی "کارگاهِ تحریر خیال" حاصل می شود مانندِ "نوشین لب" که به معنای لبِ نوشین یا "نوین صنعت" به معنای صنعتِ نوین می باشد.
"پرده" دراینجا کنایه ازپلکِ چشم است.
گلریز: گوشه ای دردستگاه موسیقی، گل ریزنده، گل افشان
پرده ی گلریز: پرده ای که گلهای سرخ رنگ داشته ورنگین بوده باشد. دراینجا شاعرقطره های سرخ وخونین اشک رابه گلهای سرخ تشبیه کرده که پلک را رنگین وگل افشان نموده است.
"هفت خانه ی چشم" اشاره به هفت طبقه ی تودرتوی کاسه ی چشم است ( ملتحمه، قرنیه ، عنبیّه، عنکبوتیّه، شبکیه، مشیمیّه، صُلبیّه)
شاعر"چشم" رابه عمارت وساختمانی هفت طبقه تشبیه کرده است. اگرکارگاهِ خیال(ذهن) رانیز یک ساختمان درنظربگیریم این ساختمان نیز دردل همان ساختمان هفت طبقه قراردارد وراه ورودبه هردو دراینجا روزن چشم است.
پرده کشیدن : کنایه ازپلک چشم بربستن است. دراینجابااین هدف پرده کشیده شده و پلک چشم بسته می شود که کسی جزمعشوق در کارگاه خیال راه نیابد باکشیده شدن پرده، کارگاه خیال ازکارمی افتد.
تحریر : نوشتن ، نقش زدن، تهذیب وپیراستن
تحریرکارگاهِ خیال: به معنی کارگاهِ تحریرخیال، خیال پردازی به کارگاهی شبیهِ کارگاهِ پارچه بافی تشبیه شده است بااین تفاوت که مواداولیّه ی کارگاه خیال،نظربازی ودیدن هست که ازطریق روزن چشم وارد کارگاه می شود و طی فرایندی به تصویر(محصول نهایی)تبدیل می گردد.
"پرده" درمصراع اوّل باکارگاه درمصراع دوم پیوندمعنایی وظاهری دارد ازاین حیث که پرده نیزدرکارگاه تولید وبافته می شود(البته درقدیم)
معنی بیت: ای محبوب، بیاکه پرده ی هفت خانه ی چشم را(پلک رنگین شده ازاشک خونین را) برسردر ِ کارگاهِ تحریر خیال کشیده ایم وراه رابرورودِ غیرتوبسته ایم تافقط تصویر تونمایان باشد.
نقش ِ خیال تو تا وقت صبحدم
برکارگاه دیده ی بی خواب می زدم
چویاربرسرصلح است وعذر میطلبد
توان گذشت زجور رقیب درهمه حال
رقیب: مراقب ونگاهبان یار، اگرحدسمان درمورد شان نزول غزل درست بوده باشد رقیب دراینجا همان اطرافیان شاه شجاع است که باکینه توزی وسیاه نمایی، رابطه ی عاطفی حافظ وشاه شجاع راتخریب کرده اند.
وقتی که یارمشتاق صلح ودوستی باماست وازبابت نامهربانیهایی که برما روا داشته پوزش می خواهد فراموش کردن بد رفتاریها وگذشت کردنِ نامهربانی های مراقب سهل وآسان است.
حالِ مادرفرقت جانان وابرام رقیب
جمله می داندخدای حال گردان غم مخور
به جزخیال دهان تونیست دردلِ تنگ
که کس مباد چومن درپی خیال محال
معنی بیت: به غیرازفکروخیال دهان زیبای تو دردلِ تنگ وبیقرارمن هیچ دغدغه ی دیگری نیست.خدایا ایکاش که هیچکس مثل من درپیِ خیالی نباشد که تحقّق آن وبه واقعیّت مبدّل شدن آن غیرممکن است. یعنی دهان تواینقدر کوچک است که بدست آوردن آن محال است.
هیچ است آن دهان ونبینم ازاو نشان
موی است آن میان وندانم که آن چه موست
قتیلِ عشق تو شد حافظ غریب ولی
بخاک ماگذری کن که خون مات حلال
قتیل : کشته شده، مقتول
خونِ مات حلال : خون ما حلالت باد
احتمالاً حافظ این غزل را درزمان تبعید دریزد سروده وازهمین رو خودرا غریبی نامیده که دوراز وطن(شیراز) کشته شده است ازمحبوب(شاه شجاع) می خواهد که به مزارش سری بزند.
معنی بیت: ای محبوب، حافظ غریب که کشته ی عشق شد خونش حلال توباد امّاحداقل به مزاراوگذری کن.
ناوک چشم تودرهرگوشه ای
همچومن افتاده دارد صد قتیل
- ۹۹/۰۹/۲۵
- ۲۴۶ نمایش