به سرّ جام جم آنگه نظر توانی کرد
يكشنبه, ۳۰ آذر ۱۳۹۹، ۱۲:۱۲ ق.ظ
به سرّ جام جم آنگه نظر توانی کرد
که خاک میکده کُحلِ بَصر توانی کرد
جامِ جم: جام وآئینه ای افسانه ای که اسرار روزگار رابرملا می کرد ونادیدنی ها وپیشآمدهای آینده رانشان می داد.در اینجا استعاره ازدلِ روشنِ عارفِ آگاه ووارسته است. وقتی که عارفی به معرفت ودانایی واشراق نایل گردد دلش همچون جام جم، وهمانندِآیینه ،حقایق واسرار راانعکاس می دهد وصاحبِ معرفت وکرامات می گردد.
آیینه ای که اسکندر وجمشید قصدداشتندبا زور و قدرت ولشکرکشی به دست آرند،لیکن موّفق نشدند،چراکه "جامِ جم" متاعی نیست که بازر وزور به دست آیدبلکه بلعکس با ازدست دادن ورها شدن از زر وزور وعلایقِ دنیویست که به دست می آید.
«میکده» درفرهنگِ حافظانه، معناهای متفاوت ومتضادی دارد. یکی به معنی میخانه ی مجازی که درآنجاشراب وباده انگوری عرضه میگردد ودومی میکده ی حقیقی یامیکده ی عشقست که شرابهای متنوع ومختلفی دارداما مایه ی اصلیِ همه ی آنها باده ی اَزَلیست.
باده ی ازلی همان باده ی هستیست که به اراده خداوند به عمل آمده، ازهمیشه تاهمیشه بوده وخواهدبود وبه رایگان دردسترس همگان قراردارد. حیوانات، درختان، رودخانه هاوتمام ستاره هاوسیاره ها ازاین باده مسرور و درحال رقص وآوازهستند. فقط انسان است که ازاین موهبت غافل مانده وبرای تامین سرمستی خود متوسل به باده های دست ساز خودشده است.
میکده ی عشق برخلاف میکده هایی که به دست انسان ساخته شده ساختمان وبنای مشخصی نداردو درتمام کائنات گسترده وبرقرار هست.
گواراترین و
گیراترین شراب این میکده، شراب عشق است. البته عشق نه به معنای امروزی که کاملاتحریف شده ومفهوم اصلی خودراازدست داده است. اغلب رابطه های به اصطلاح عاشقانه که درمیان مردم رواج دارند خالی ازعشق بوده وبه پشتوانه ی نیازهای جنسی ویاگریزازتنهایی وپناه آوردن به دیگریست. درچنین عشق های کذایی هریک ازطرفین سعی درتصاحب ومالکیت یکدیگر دارند وآزادی همدیگرراتباه ساخته وطرف مقابل رازندانی خویش می کنندوسپس انتظاربیهوده دارندکه عشق بین آنهاتداوم داشته باشدغافل ازاینکه عشق بین زندانی وزندانبان امریست محال ومضحک، وخیلی زود تبدیل به انزجارمی گردد.
درعشق حقیقی که نه ازبلوغ جنسی بلکه ازبلوغ روحی، آگاهی وغنای درونی نشٱت می گیرد تصاحب کردن وتملیک وجودندارد وبجای آن بخشیدن ورهاکردن ومحبت بی قیدوشرط است که تداوم رابطه رامیسر وجاودانه می سازد.
دراین چنین عشقی، درجریان ملاقاتهای عاشق ومعشوق شرابی گیراو گوارا به عمل می آید بدین معناکه وقتی یک عاشق صادق درمحضرمعشوق حضورپیدامی کند زمان متوقف شده و بین آنهااتفاق غریبی رخ می دهد، به هر دوی آنها ازغیب چیزی اعطا میگردد وهردو رابه غایتِ خوشی وسرورمی رساند.
دراین میکده ی باده ی ناب وخوشگواردیگریست که درجریان وارستگی ورهاییِ بی باکانه، ازبندهای تعلقات دینی ودنیوی حاصل می شود ورند وسالک راه راد مسیرجستجوی حقیقت، سرخوش وسرمست می سازد .
هرکسی که یکبار یک جرعه ازاین باده ی ناب وازاین شراب گوارا بچشد تاآخرعمر درحالتی سرورانگیز وسرمستی بسر خواهدبرد وهرگز میلی به بیداری وهشیاری پیدانخواهدنمود چراکه این مستی، خودنوعی هشیاری ناب واین نوع خوشی، حالتی از دانایی وآگاهی درسطحی فراتراز حدمعمول است.
به هیچ دورنخواهندیافت هشیارش
چنین که حافظ مامست باده ی ازل است
اما به رغم این تفاوتهای بنیادی، هردومیکده ی «حقیقی ومجازی» وجه مشترکات زیادی دارند:
هردو درمقابل مسجدوکنشت وصومعه قراردارند. چرا که این مکانها دراغلب دوران(البته نه بصورت مطلق) به ویژه دردوران زندگانی حضرت حافظ، محلی برای نمایش، ریاکاری وتظاهرو تزویر بودند چنانکه امروزه نیزهستندو مابه عینه شاهداین اتفاق هستیم.
محصولات هردومیکده «شراب وباده» هست. درهردومیکده ساقیان زیباروی خوش مشرب، مشغول خدمت رسانی بوده وازمشتریان پذیرایی می نمایند. با جامهای شراب وپیاله های باده، غم ازدل آنهازدوده وچهره هایشان راازشادمانی ارغوانی می کنند.
درهردو میکده پیری باتجربه وروشن ضمیر حضور دارد ومیگساران راهدایت وراهنمایی می کند. منیّت وتکبرو خودخواهی به محض ورود به هردومیکده ناپدید ومستی وراستی برجسته ونمایان می گرددوالی آخر...
به واسطه ی همین اشتراکات، حافظ فرزانه ازروی رندی وشیرینکاری، دراغلب غزلها این دومیکده رادرهم ادغام نموده تاذهن مخاطبین خودرا به کاویدن درلایه های تودرتوی معناهاترغیب وتحریک نموده وبه چالش کشیده باشد. دراثراین شیرینکاریهاست که شعروسبک بیان وقلم حافظ، ازسایرشاعران متفاوت ومتمایز
شده است. حافظ به عمد چنین شرایطی راایجادنموده تا هیچ یک ازمخاطبین وخوانندگان غزلهای او، ازاین درگاه دست خالی وناامید برنگردندو عارف وعامی بااندکی کاوش در لایه های سطحی وزیرینی معنا، به فراخور درک وفهم خویش، توانسته باشند از گوهرهای گفتارو مرجانهای ارزشمندِ معانی بهره مندگردند. بگذریم...
.
نظرتوانی کرد: به چشم خود ببینی
کُحل: سرمه
بَصر: چشم
معنی بیت:
زمانی می توانی به اسرارِ روزگار دسترسی پیداکنی ودلت همانند جام جم افسانه ای، حقایق رابه روشنی بازتاب دهد که خاکِ آستانِ میکده یِ معرفت راچونان سرمه وتوتیا بردیده کشی وسربرخاک نهی تا خاکِ میکده باعث بینایی و بصیرتِ تو شود. میکده ای که درآنجا ازخویشتنِ خویش بیخود می شوی وفقط به محبوب می پردازی.
بایدسالک راه میکده ی معرفت باشی وسالهازحمت بکشی خون دل بخوری پرهیزگاری وریاضت وپاکدامنی پیشه کنی تابه این مقام معنوی نایل گردی.
برای بدست آوردن جام جم وبازشدن چشمان باطنی، باید شایستگی وتوانمندی لازم راداشته وبی وقفه درپاکسازی درون ازآلایش وآلودگیها سعی وتلاش کنی وگرنه بدون داشتن صلاحیت لازم، چنانچه جام جم افسانه ای را نیز بدست آوری هیچ روزنه ای ازحقیقت واسرار به روی توگشوده نخواهدشد.
چومستعدنظرنیستی وصال مجوی
که جام جم نکندسودوقت بی بصری
مباش بی می و مطرب که زیرِ طاقِ سپهر
بدین ترانه غم از دل به در توانی کرد
طاق سپهر: آسمان
معنی بیت: لحظه ای را بی می و مطرب سپری مکن همواره سرخوش وشادمان باش که غم واندوه دراین دنیا جز با این دو متاعِ ارزشمند: ( می و مطرب ) زدوده نخواهد شد ."می ومطرب" استعاره از راستی، وارستگی ازتعلّقاتِ دنیوی وشادیخواریست. درنظرگاه حافظ یک انسان شاد وشنگول بهترازیک انسان عبوس وتندخو می تواند طریق بندگی به جای آورده وبرای دیگران مفیدواثرگذار باشد.
حدیث ازمطرب ومی گو ی ورازِ دَهرکمترجو
که کس نگشودونگشایدبه حکمت این معمّارا
گُلِ مرادِ تو آنگه نقاب بگشاید
که خدمتش چو نسیم سحر توانی کرد
در راهِ طلبِ یار ووصالِ دوست،می بایست سراز پا نشناخت ولحظه ای آرام ننشست. آرزوها وخواست هایِ توآنگاه جامه یِ عمل خواهند پوشید که دراین راه ثابت قدم باشی وبادّقت وظرافت ولطافت، ازآرزوهایت مواظبت کنی، چنانکه نسیمِ سحرگاهی با اشتیاقِ فراوان به خدمتگزاریِ گلها وغنچه هااشتغال داردوآنهارابرای شکوفندگی آماده می سازد.
معنی بیت:
همانندِنسیم سحرگاهان بایدسحرخیزباشی ودر مسیرِ آرزوهایت گام برداری (به راز و نیاز بامعشوق بپردازی-اشک بردیدگان جاری کنی ودست ازطلب برنداری) تا گلِ مراد وخواسته هایت، نقاب ازچهره برداشته وشکوفاگردند وتو کامروان ورستگار گردی.
بدان وآگاه باش که بدون فکرواندیشه وهمت واراده، شکوفایی گل مراد میسرنخواهدشد.
نیل مرادبرحسبِ فکروهمت است
ازشاه نذر خیر و زتوفیق یاوری
گدائیِ در میخانه طُرفه اکسیریست
گر این عمل بکنی خاک زر توانی کرد
طُرفه: شگفت انگیز
اکسیر: جوهر وکیمیایی که گدازنده،آمیزنده و تکمیل کننده باشد
گدایی: نیازمندی
معنی بیت:
گدایی کردن از میخانه (اظهارِ نیاز و خواستن از درگاهِ معبود) کیمیایِ شگفت انگیزیست که با آن خاک را می توانی تبدیل به طلا کنی .گرچه به ظاهر "گدایی کردن" نشانه یِ فقیری وبی سروسامانیست لیکن درکشورِ عشق معنا و مفهومی دیگردارد وگدایی عاشق ازمعشوق، پایه واساس عشقبازی بوده ومایه ی رشکِ سلطانیست. نیازازسوی عاشق ونازازجانب معشوق است که شعله های عشق رافروزان کرده وداستانهای شگفت انگیزعاشقانه رارقم زده است.
گرچه بی سامان نماید کارِ ماسهلش مبین
کاندر این کشور گدایی رشکِ سلطانی بود
به عزم مرحله ی عشق پیش نه قدمی
که سودها کنی اَر این سفر توانی کرد
معنی بیت:
به منظورِ طی کردنِ مراحل و منازلِ سلوک و رسیدن به سرمنزلِ مقصود عزم خودراجزم کن، تصمیم بگیر وباهمتی والاگام بردار که اگر چنین سفرخیال انگیزی را در پیش گیری سودهایِ فراوانی نصیب تو خواهد شد.
نقطه ی عشق نمودم به توهان سهومکن
ور نه چون بنگری ازدایره بیرون باشی
تو کز سرای طبیعت نمی روی بیرون
کجا به کوی طریقت گذر توانی کرد
طریقت: روش خاص اهل صفا وسلوک. امّا درنظرگاه حافظ همان طریق عشق ورندیست.
حافظ برای رسیدن به سرمنزل مقصود هرگزمقلّدکسی نبوده وسعی کرده برای هرچیزی معنای حافظانه ای ارایه دهد. به همین سبب طریقت حافظ با طریقت تصوّف متفاوت است. حافظ مفهوم ومعنای طریقت راغنی سازی کرده و مسلکی خاص بنانهاد است.
معنی بیت: تو که نمی توانی از دنیایِ خاکی و شهوات وغرایزِ حیوانی خویش دل بکَنی وخودرا آزادکنی، چگونه خواهی توانست به کوی عشق و حقیقت برسی؟ برای رسیدن به سرمنزلِ حقیقت، باید به هیچ چیز (دینی ودنیوی) تعلّقِ خاطر نداشته باشی. بایدهرآنچه که شکستنیست بشکنی ویکسره برهرهرچه هست چارتکبیرزنی تابتوانی برطریق پرنشیب وفرازطریقت گام بگذاری.
روندگان طریقت ره بلاسپرند
رفیق عشق چه غم داردازنشیب وفراز
جمال یار ندارد نقاب و پرده ولی
غبار رَه بنشان تا نظر توانی کرد
معنی بیت:
جمالِ معشوق حجاب و پرده ای نداردوپوشیده نیست، غبارِراه را از مقابل دیدگان خود پاکن تا چهره یِ زیبای اورا آشکارا ببینی. غبارِ راه همین تعلّقات ِ مادّی ومعنوی (وابستگی به مال ومنال ومقام وجاه وفرقه و.....) است که درمقابلِ چشمانِ آدمی قرارمی گیرد وشخص نمی تواندتجلّیِ حقیقت رابه روشنی مشاهده کند.
بدین دودیده یِ حیرانِ من هزارافسوس
که بادوآینه رویش عیان نمی بینم.
بیا که چاره ی ذوقِ حضور و نظمِ امور
به فیض بخشیِ اهل نظر توانی کرد
معنی بیت:
وامّانومیدنیز مباش بیاکه به مددِ عنایات و توّجهاتِ اهلِ نظر، همان رندان فرزنه ای که به سرمنزل رسیده وازتعلقّاتِ دنیی ودینی وارسته اند،می توانی امورِ مربوط به سلوک را تنظیم نمایی و تو نیز از لذّتِ حضورِ معشوق بهره مند شوی .آنها بی هیچ منّتی تو راکمک خواهندکردتا ازنزدیکترین مسیر به سرمنزلِ سعادت برسی وبیاسایی...
بگذربه کوی میکده تازُمره یِ حضور
اوقاتِ خود زبهرِ توصرفِ دعاکنند
یکی ازاین وارستگان همین حضرت حافظ است که بی مزد ومنت،صادقانه مخاطبینِ خویش راراهنمایی می کندتابه سعادت ورستگاری نایل گردند.
ولی تو تا لبِ معشوق و جامِ می خواهی
طمع مدار که کارِ دگر توانی کرد
معنی بیت:
امّا تازمانی که تو تعلّقِ خاطر به مسایلِ دنیوی، لذت جویی، فرقه گرایی وتعصّب داری وگرفتارِ هوا وهوس هستی وطمع در لب معشوق ومیِ انگوری بستی ،گمان نکن که خواهی توانست به آسانی به سرمنزلِ مقصودبرسی. عشقِ مجازی خوب است ،امّا خوب تر این باشد که عشقِ مجازی کم کم مبّدل به عشقِ حقیقی گردد وهمانندِپلی آدمی رابه آن سویِ دیگرهدایت کند،به همآنجاکه حضرتِ استادشهریاروبسیاری دیگرازعارفان باعبورازعشق مجازی به عشق آسمانی هدایت شدند.
ملاحظه می شودکه :
"می و میکده" در غزلیّاتِ حافظ معانیِ چندگانه ومتضاد دارند. در بیتِ اوّل ودوّمِ این غزل "میکده ومی" دارایِ معانیِ عرفانی می باشند. چنانکه گفته شد خاکِ میکده توتیا یِ چشمِ حقیقت بین است و می و مطرب عاملی برایِ زدودنِ غم واندوه از دل معرفی شده اند. امّا در بیتِ نهم معنایِ "معشوقِ ومی" دنیوی هستند واشاره به معنیِ مجازی دارند.
یکی ازویژگیهایِ خاصِّ غزلیّاتِ حافظ ،اعطایِ رایگانِ بلیطِ رفت وبرگشت ازعالمِ خاکی(عشقِ مجازی)به عالمِ آسمانی(عشقِ حقیقی) به مخاطبین خود وجویندگان حقیقت است. بدین معنی که خواننده یِ شعر، همیشه درحالِ سیروسفر درحدِّ فاصلِ این دوعالم است واز زیباییهایِ راه لذّت می برد.
فرداکه پیشگاهِ حقیقت شود پدید
شرمنده رهروی که عمل برمجازکرد
دلا زنورِ هدایت گر آگهی یابی
چوشمع خنده زنان ترک سر توانی کرد
ای دل اگر از روشناییِ هدایت و تأثیرِ راهنمایی هاوعنایاتِ وارستگان برخوردار شوی، همانندِ شمع در راهِ رسیدن به دوست خنده زنان می توانی بی هیچ شک وتردیدی دل به آتش بسپاری وسر ببازی.
"هدایت یافتن وهدایت شدن" به راهِ حقیقت وعشق،درنظرگاهِ حافظ بسیارمهّم است وبدونِ این مجوّز کسی قادربه درکِ حقیقت نخواهد بود.
زاهد اَر راه به رندی نبرد معذور است
عشق کاریست که موقوفِ هدایت باشد.
گر این نصیحت شاهانه بشنوی حافظ
به شاهراه حقیقت گذر توانی کرد
معنی بیت:
ای حافظ ؛ اگر این نصیحتِ ارزشمند را به کار به بندی خواهی توانست واردِ شاهراهِ حقیقت شده ؛ ازآن عبور کنی و به کویِ حق راه یابی ورستگارشوی.
روشن است که منظورازنصیحتِ شاهانه ، مفاهیم ونکاتِ همین غزل است.
کویِ حق نیزآنجاست که:
خُم هاهمه درجوش وخروشندبه مستی
وان می که درآنجاست حقیقت نه مجازاست.
- ۹۹/۰۹/۳۰
- ۵۳۴ نمایش