مردم ِدیده ی ماجزبه رُخت ناظرنیست
يكشنبه, ۲۳ آذر ۱۳۹۹، ۰۶:۱۹ ب.ظ
مردم ِدیده ی ماجزبه رُخت ناظرنیست
دل ِسرگشته ی ما غیر تو را ذاکر نیست
مردم دیده: مردمک چشم.
ناظر: نگاه کننده، نظر کننده،
"نظربازی" یک مبحث پیچیده درمیان عارفان است وموافقان ومخالفان جدُی دارد. اغلبِ عرفا بانظرکردن درزیباهای پیرامون خویش، به ویژه در چهره های دلبران (فارغ ازجنسیّت وسن وسال)به منبع مطلق زیبایی که همانا خداوند است رهنمون می گردند. بعضی ازسطحی نگرانِ کوته فکر،نظربازان رابه لااُبالیگری، فساداخلاقی وبی بند وباری متّهم می کنند وبراین باورند که نظربازان درپوشش عرفان، به دنبال لذّت جویی ِ شهوانی هستند.!........
ذاکر: یادکننده، ذکرگوینده.
سرگشته: حیران وسرگردان
معنی بیت: چشمان ما (عاشقان) جزبه زیباییهای صورت تو(معشوق)،به چیزی یا کسی دیگرنمی نگردند میل واشتیاقی برای دیدن چیزهای دیگرندارند دل شیدا وحیرت زده ی ما نیزجز ذکرنام ویادتو، زمزمه ای برزبان ندارد وسخنی جزاین نمی گوید.
ذکررخ وزلف تودلم را
وردیست که صبح وشام دارد
اشکم احرام ِ طوافِ حَرمَت میبندد
گرچه ازخون دل ریش دَمی طاهر نیست
احرام بستن: قصد وآهنگِ کاری کردن،چنانکه حاجیان بابستن احرام آماده ی طوافِ حرم خداوند می شوند.
طواف: گردِ چیزی گشتن ازروی میل واشتیاق
حرم: مکان وجایگاهِ مخصوصِ معشوق
امّا احرام بستن اشک چیست؟ وچگونه می خواهد طواف کند؟
"حرم " دراینجاهمان مردمکِ چشمان عاشق است که مکان وتکیه گاه معشوق است.اشک شاعرقصد دارد ازروی اشتیاق، گِردِ مردمکِ چشم وبه عبارتی جایگاهِ معشوق بچرخد.
طاهر: پاک وبی آلایش، امّاچرااشک شاعرپاک نیست؟
برای اینکه آلوده به خون دل است وخون نجس است واحرام بستن دچارمشکل می شود.
معنی بیت:(حاجیان قصد کعبه کرده ) لیکن اشکِ چشمان من قصدِ احرام بستن وگردیدن به گِردِ حرم تو(مردمکِ چشم) را دارد بااینکه مدام آلوده به خون دل است وشرایط احرام بستن ندارد ولیکن آنقدراشتیاق دارد که باهمین آلودگی نیز می خواهد احرام ببندد.
احرام چه بندیم چوآن قبله نه اینجاست
درسعی چه کوشیم که ازمَروه صفا رفت
بسته ی دام وقفس بادچومرغ وحشی
طایر سدره اگر در طلبت طایر نیست
طایر سدره: پرنده درخت سدرهالمنتهی، کنایه از جبرئیل.
طایر: طیران کننده، پرنده
معنی بیت: پرنده ی بهشتی وجبرئیل نیز اگر دراشتیاق تو وگِرد بام تو بال وپر نزند، همواره بسانِ مرغان وحشی گرفتاردام وقفس هست. برای هرکسی آزادی تنها درصورتی میسّر خواهدشد که به هوای تووگِردبام توپر وبالی بزند وگرنه هرکه بوده باشد اسیر ودربند خواهدبود.
جلوه گاه طایراقبال باشدهرکجا
سایه اندازد همای چترگردون سای تو
عاشق مُفلس اگر قلب دلش کرد نثار
مکنش عیب که بر نقد روان قادر نیست
قلب دل: دل تقلّبی، سکّه ی نادرست و بی ارزش
نقد روان: نقد رایج، سکّه درست که بین مردم رایج است وارزش دارد. ضمن آنکه نقد روان، معنای روح وروان ِ عاشق را نیز دربردارد. بدین معنی که : خُرده مگیر که چراعاشق تو دلش را داده لیکن هنوز زنده است ونتوانسته جانش را نثارکند،عذرش رابپذیر که ضعیف است وقادربه ایثارجان نیست اززنده بودنش شرمنده است.
معنی بیت: عاشقِ بی نوا ومِسکین اگر نتوانست بیشترازدلش، که درمقابل عشق عزیزتوچیزی بی بها وهمچون یک سکّه ی تقلّبیست نثارکند براو ایراد وخُرده مگیر زیرا تمام توانایی اوهمین بوده که تقدیم تونموده است.
دل دادمش به مژده وخجلت همی برم
زین نقدقلبِ خویش که کردم نثاردوست
عاقبت دست بدان سرو بلندش برسد
هرکه را درطلبت همّتِ اوقاصرنیست
قاصر: کوتاه
همّت: اراده، عزم
معنی بیت: هرکسی که درعشق توکوتاهی نکند وتورا با تمام وجود درخواست کند سرانجام دیریازود قامتِ والای تورا درآغوش خواهدکشید وبه وصال تو دسترسی پیدا خواهدکرد.
یارب اندرکنف سایه ی آن سروبلند
گرمن سوخته یک دم بنشینم چه شود
از روان بخشیِ عیسی نزنم دَم هرگز
زانکه درروح فزایی چولبت ماهرنیست
روانبخشی: زندگی و روح دوباره به مرده بخشیدن.
روحفزایی: روح و روانبخشیدن.
معنی بیت: ازحضرت عیسی که قدرتِ زنده کردنِ مردگان را داشت، ازاین پس یادنخواهم کرد چراکه لبانِ نوشین تو درروح بخشیدن به مردگان، مهارت بیشتری ازعیسی دارد!
انفاس ِعیسی ازلبِ لعلت لطیفه ای
آبِ خِضِرزنوش لبانت کنایتی
من که در آتش سودای تو آهی نزنم
کی توان گفت که برداغ ،دلم صابر نیست
سودا: معامله ،خیال،اندیشه
معنی بیت: منی که درآتش خیال تو می سوزم امّا حتّا یک آه ازسر سوزش نمی کشم، چگونه می توان گفت که طاقت ِ دردندارم؟ من صبورم وطاقتِ تحمّل جگرسوزترین دردها رادارم.
آن راکه بوی عنبر زلفِ توآرزوست
چون عودگوکه برسرسودا بسوز وساز
روز اوّل که سر زلف تو دیدم گفتم
که پریشانی این سلسله راآخرنیست
"سلسله" کنایه از زلف یار، دراینجا سلسله به معنای پشت سرهم بودن و پیوستگی هست نه زنجیر، زیرا سخن ازپی درپی بودنِ پریشانی زلف است که تمامی ندارد.
معنی بیت: اوّلین روزکه گیسوانِ پریشانِ تورا دیدم دانستم وباخودگفتم که این قصّه سر دراز خواهدداشت وپریشانی زلفِ تورا پایانی نخواهدبود.
جمع کن به احسانی حافظ پریشان را
ای شکنج گیسویت مجمع پریشانی
سر پیوندِ تو تنها نه دل حافظ راست
کیست آن کش سرپیوندتودرخاطرنیست
سرپیوند: خیال پیوستن، اشتیاق رسیدن به وصال.
معنی بیت: تنها دل شیدایِ حافظ نیست که خیال پیوستن به تو وهوای رسیدن به وصال تو رادرسرمی پروراند، بسیاری درآتش سودای تو می سوزند ومی سازند.
کیست آن کسی که چنین آرزویی را در سر نمیپروراند؟
بازگویم نه دراین واقعه حافظ تنهاست
غرقه گشتند دراین بادیه بسیاردگر
- ۹۹/۰۹/۲۳
- ۱۳۴ نمایش