طـایـر دولت اگـر بـازگذاری بکند
دوشنبه, ۲۴ آذر ۱۳۹۹، ۰۶:۱۹ ب.ظ
طـایـر دولت اگـر بـازگذاری بکند
یار باز آید و با وصل قـراری بکند
طایر : پرنده
طایردولت : پرنده ی شانس و اقبال خوشبختی ، همایِ سعادت درقدیم پرنده ی"باز" را رها می کردند، بردوش هر کسی می نشست اوپادشاه می شد. حافظ دراین بیت دوبار ازواژه ی "باز" استفاده کرده، هر دو به معنای ِ (دوباره) هست، لیکن "طایردولت" خودیادآور ِ همان (بازشاهی) نیزهست.......
گذارکردن : عبور کردن
قرارکردن : عهد کردن ، پیمان بستن
اشتیاق به دیدار درعاشق حس وحالی ایجاد می کند که همیشه امیدوارباشد.امید به اینکه رُخدادها ووقایع بگونه ای پیش روند که اورا یک قدم به سرمنزل مقصود نزدیکتر نمایند.
معنی بیت : اگراوضاع وفق مُراد پیش رودو خوش اقبالی دوباره به من رو کند (اگرآن همای سعادت برشانه ی من بنشیند) یاردوباره باز خواهد گشت وبامن پیمان ِ وصال خواهدبست.
اگرآن طایرقدسی زدرم بازآید
عمربگذشته به پیرانه سرم بازآید.
دیده رادستگهِ درّوگهر گر چه نماند
بخورد خـونی و تدبـیر نثاری بکند
دستگه :مخفّفِ دستگاه به معنی قدرت ، توانایی
درّ و گهراستعاره از اشک است
خون خوردن : غصّه واندوه خوردن
تدبیر: چاره جویی
نثارکردن : افشاندن ، کنایه از اشک ریختن
معنی بیت : اگرچه برای چشمهایم تواناییِ اشک ریختن نمانده است(ازبس که گریه کرده ام) اما برای استقبال ازیار(درصورتی که طایردولت یاری کندو...) بلاخره چاره ای می جوید و با خوردن ِخونِ دل هم شده، سرشکِ شوقی آماده می سازد تا درلحظه ی دیدار تقدیم کند.
بیاکه لَعل وگُهر در نثار ِ مقدم ِ تو
زگنج خانه ی دل می کشم به روزن چشم
دوش گفتم بکندلَعل ِلبش چارهی من
هـاتفِ غـیـب نـدا داد کـه آری بکند
لعل لب : لب ِ معشوق هم ازسرخی، هم ازعزیز وارزشمندبودن به لعل وگُهر تشبیه شده است.
هاتف :ندایی که از درون می آید،سروش ، فرشتهی الهام کننده ی حقایق
حافظِ عاشق دراینجا دل به امیدواری خوش کرده وندایی که ازدرونش می آید اوراامیوارترمی سازد.
معنی بیت : دیشب با خودحرف می زدم ومی گفتم که آیا لبِ لعلگونش، دردِ اشتیاق ِمرا علاج خواهدکرد ؟! آیا طایر دولت بردوش من خواهد نشست؟ همان دم ندایی ازدرونم آمد که آری اینچنین خواهدشد. شادی وکامیابی نصیبت خواهدشد.
دربرداشتی دیگر:
البته دسترسی به لعل یار به این سادگی ها هم نیست. "آری بکند" بگونه ای درجمله نشسته که نوعی طنز و استهزاء رانیزبه ذهن متبادرمی سازد.! یعنی اینکه: فرشته ی غیب درپاسخ ِ به سئوال من که آیالعل یار دردِ مرا درمان خواهد کرد یانه، به تمسخرگفت که آری بکند! به همین خیال باش تاصبح دولتت بدمد!یعنی این کار میسّرنخواهدشد.
مجال من همین باشد که پنهان عشق او وَرزم
کناروبوس وآغوشش چه گویم چون نخواهدشد.
کس نیارد براودَم زند از قصهی ما
مگرش بـادصبا گـوشگذاری بکنـد
نیارَد : جرأت نکند، نمی تواند
گوش گذاری بکند : به گوشش برساند، معنی بیت : هیچکس این توان وجرأت را نداردکه ازماجرای ِ ما نزد معشوق سخنی براند، مگراینکه بادِ صبا شرح حالی از ما را به گوش او برساند.
ماجرای عشق حافظ چیست که کسی جرأت نمی کند به معشوق بازگو کند؟
بنظرچنین می رسد که عشق واشتیاق ِ حافظ به معشوق باسایرعاشقان تفاوت های بنیادین دارد. اصلاً کسی اگرهم توان ِ بیان داشته باشد،نخواهد توانست شدّتِ اشتیاق ومیزان ِ ارادتِ اورا برساند! اوباکدام واژه وکدام عبارات خواهد توانست،سوز وگداز شبانه روزی این شیدای ِبی همتا را انعکاس دهد؟ حدیثِ عشق او درگفتار نیاید وکسی برنیارَدَ که اقدام به چنین کاربزرگی کند. برای بیان ِ حالاتِ این عاشق دلخون، یکی باید باشد همانندِ خودِ حافظ ، وبدان زبان که خودِ اومی داند ومی تواند شرح ماجرا کند که این نیز اَمر محالیست!
پریشانی،غم واندوهِ حافظ آنقدرزیاداست که خودِ اونیز دربیان ِ کامل ِ آن عاجزاست:
باسر ِزلف تومجموع پریشانی ما
کومجالی که سراسرهمه تقریرکنم
دادهام بازنظر را بـه تـذروی پـرواز
بازخواندمگرش نقش وشکاری بکند
باز : پرنده ای شکاری، همان پرنده ای که درمطلع غزل اشاره شد. ازآغاز سرایش ِ این غزل گویی که "باز" درفراخنای دشت ِ دلِ حافظ، به پرواز درآمده بوده، تااینکه سرانجام شاعرِ نکته پردازما، آن را به دام انداخته ودراین بیت بکار گرفته است.
بازِنظر : نظربه پرنده ی بازتشبیه شده است.
تَذَرو : قرقاول ، خروس خوش رنگِ صحرایی ، استعاره از محبوب و معشوق جلوه گر
بازخواندن : فراخوانی و جلبِ توجّه کردن
دامنه ی معانیِ "نقش" گسترده است وتقریباً همه ی معانی را حافظ مدِّ نظر دارد تاازهرزاویه ای معناها درهم تنیده شده وغنی گردند.: شکل کسی یا چیزی را کشیدن . طرح،صورت ، شکل ، مسئولیتی که هنرپیشه یا بازیگر در صحنه ی نمایش به عهده دارد. نام یکی از انواع تصنیف ها در گذشته، ترانه وووو
معنی بیت : پرندهی شکاریِ نظرم را به سمت وسویِ معشوق به پرواز در آوردهام، شاید جلوه گری معشوق توجّه ِ اورا به خودجلب کند بسوی اورفته واوراشکارکند.
یا: معشوق طرح ونقشه ی مرا ازاینکه می خواهم بازِ نظر مرا به دام اندازد بازخواند(متوجّه شود) ومعشوق، بازِ نظرِ مرا شکارکند.
شاعرنظربازما،شیدا و دلباخته شده وتوجّهش به جلوه گری معشوق جلب شده وحال قصد دارد به هرحیلتی که شده نظرِ معشوق راجلب کند تاعشقبازی کلید بخورد.
چوگانِ حُکم درکَف وگویی نمی زنی
"باز" ظفربه دست وشکاری نمی کنی
شهر خالیست زعشّاق،بـُوَد کزطرفی
مردی ازخویش برون آیدوکاری بکند
( بـُوَد :آیا باشد ،شدنی و ممکن هست؟
مـرد : پهلوان ، سالک حقیقی
از خود برون آمدن یعنی ازتعلّقاتِ دنیوی، مال ومنال ومقاماتِ مادّی دل کندن وبه میدان آمدن برای انجام کاری که ممکن است جان خویش را نیز ایثارنماید.
معنی بیت : شهرازعشّاق خالی شده، کسی اینجا به فکرعشق نیست، اینجا بی روح وکسالت بارشده است. آیا امکان دارد مردی واردِ میدان شده وباعشقبازی چون مجنون، دل باختن چون فرهاد،دست به کاری بزرگ بزند وبه شهرشور وشوق وامید ببخشد؟ آیا میسّرخواهدشد؟
شاعر درآرزوی این است که بازارعشق پُررونق وگرم باشد، خون عشق دررگهای شهرجاری شود وشور واشتیاق ِ عاشقانه ازدرودیوارشهرببارد.
شهرِ یاران بود وخاکِ مهربانی این دیار
مهربانی کِی سرآمدشهریاران راچه شد؟
کوکریمی که زبَـزم طَربش غمزدهای
جُرعهای دَرکشد و دفع خماری بکند
کریم : بخشنده ، بزرگوار
جرعه ای درکشد: مقداری بنوشد
معنی بیت :
کجاست آن مردِ بزرگ وبخشنده ای که بانی ِ خیری بشود،بساط وبزمی فراهم سازد، هزینه ی شراب ومطرب بپردازد تاعاشق اندوهگینی در بزم شادی او مقداری هرچند اندک شراب بنوشد وکسالت وخُماری را از خود دور سازد؟
آن کیست کزروی کرم باماوفاداری کند؟
برجای بدکاری چومن یکدَم نکوکاری کند
اوّل به بانگِ نای ونی آرد به دل پیغام وی
وانگه به یک پیمانه می بامن وفاداری کند.
یا وفـا یا خبر وصل تویا مرگ رقیب
بُوَد آیا که فلک زین دوسه کاری بکند
رقیب ازمراقبت برآمده وبه معنای نگاهبان و دَربان معشوق است. امروزه رقیب به معنای حریف بکارگرفته می شود. رقیب به سببِ اینکه درخلوت سرای معشوق رفت وآمد داشته وهمیشه با او درارتباط است وازطرفی مانع دسترسی ِ عشّاق به معشوق است، همیشه موردِ نفرتِ عاشق واقع می گردد.
معنی بیت :
شاعررندانه سه آرزوی کوچک! دارد که درصورتِ برآورده شدن ِ هرکدام یک نتیجه رقم می خورد. او انتظاردارد روزگار یا فلک، لطفی درحقّ ِ او کرده وحداقل یکی ازآنها را برآورده سازد.
آیا این امکان دارد که چرخ فلک،یاری کند و یکی از این سه آرزوی مرا برآورده نماید؟ ۱-یا تو با من وفادار و مهربان گردی ۲- یابشارت ِوصال تو به من برسد ۳- یا اینکه دَربان ونگاهبان ِ تو بمیرد تا من بتوانم آزادنه به دیدارتوبیایم.
روا مَدارخدایا که درحریم وصال
رقیب مَحرم وحرمان نصیبِ من باشد.
حافظا گر نـروی از دَرِ او هم روزی
گذری بر سرت از گوشه کناری بکند
معنی بیت : ای حافظ اگردرعاشقی کم نیاوری، اگر از آستانِ دوست روی نگردانی، وثابت قدم بمانی، بالاخره روزی فراخواهدرسید و از گوشه و کناری به تو توجّه خواهدشد. قطع امید مکن وهمچنان خستگی ناپذیر ومُصمّم وپولادین گام بردار تا به سرمنزل مقصود برسی.
حافظ طمع مبرزعنایت که عاقبت
آتش زندبه خرمنِ غم، دودِ آهِ تو
- ۹۹/۰۹/۲۴
- ۱۷۹ نمایش