حافظانه

شرح غزلیات حافظ

حافظانه

شرح غزلیات حافظ

برداشتهای شخصی من از غــزلهای پیامبر عشق و ادب حضــرت حافـظ

دنبال کنندگان ۳ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
بایگانی
آخرین نظرات

به کوی میکده یا رب سحر چه مشغله بود

يكشنبه, ۳۰ آذر ۱۳۹۹، ۱۲:۰۶ ق.ظ





به کوی میکده یا رب سحر چه مشغله بود


که جوش شاهدوساقی وشمع ومشعله بود


  «میکده» درفرهنگِ حافظانه، معناهای متفاوت ومتضادی دارد. یکی به معنی میخانه ی مجازی که درآنجاشراب وباده انگوری عرضه میگردد ودومی  میکده ی حقیقی یامیکده ی عشقست که شرابهای متنوع ومختلفی دارداما مایه ی اصلیِ همه ی آنها باده ی اَزَلیست.
باده ی ازلی همان باده ی هستیست که به اراده خداوند به عمل آمده، ازهمیشه تاهمیشه بوده وخواهدبود وبه رایگان دردسترس همگان قراردارد.  حیوانات، درختان، رودخانه هاوتمام ستاره هاوسیاره ها ازاین باده مسرور و درحال رقص وآوازهستند. فقط انسان است که ازاین موهبت غافل مانده وبرای تامین سرمستی خود متوسل به باده های دست ساز خودشده است. 
میکده ی عشق برخلاف میکده هایی که به دست انسان ساخته شده ساختمان وبنای مشخصی نداردو درتمام کائنات گسترده وبرقرار هست. 
 گواراترین و گیراترین شراب این میکده، شراب عشق است.  البته عشق نه به معنای امروزی که کاملاتحریف شده ومفهوم اصلی خودراازدست داده است.  اغلب رابطه های به اصطلاح عا‌شقانه که درمیان مردم رواج دارند خالی ازعشق بوده وبه پشتوانه ی نیازهای جنسی ویاگریزازتنهایی وپناه آوردن به دیگریست. درچنین عشق های کذایی هریک ازطرفین سعی درتصاحب ومالکیت یکدیگر دارند وآزادی همدیگرراتباه ساخته وطرف مقابل رازندانی خویش می کنندوسپس انتظاربیهوده دارندکه عشق بین آنهاتداوم داشته باشدغافل ازاینکه عشق بین زندانی وزندانبان امریست محال ومضحک، وخیلی زود تبدیل به انزجارمی گردد. 
 
 درعشق حقیقی که نه ازبلوغ جنسی بلکه ازبلوغ روحی، آگاهی وغنای درونی نشٱت می گیرد تصاحب کردن وتملیک وجودندارد وبجای آن بخشیدن ورهاکردن ومحبت بی قیدوشرط است که تداوم رابطه رامیسر وجاودانه می سازد. 
دراین چنین عشقی، درجریان ملاقاتهای عاشق ومعشوق شرابی گیراو گوارا به عمل می آید بدین معناکه وقتی یک عاشق صادق درمحضرمعشوق حضورپیدامی کند زمان متوقف شده و بین آنهااتفاق غریبی رخ می دهد، به هر دوی آنها ازغیب چیزی اعطامیگرددوهردو رابه غایتِ خوشی وسرورمی رساند.
دراین میکده ی  باده ی ناب وخوشگواردیگریست که درجریان وارستگی ورهاییِ بی باکانه، ازبندهای تعلقات دینی ودنیوی حاصل می شود ورند وسالک راه راد مسیرجستجوی حقیقت، سرخوش وسرمست می سازد . 
 هرکسی که یکبار یک جرعه ازاین باده ی ناب وازاین شراب گوارا بچشد تاآخرعمر درحالتی سرورانگیز وسرمستی بسر خواهدبرد وهرگز میلی به بیداری وهشیاری پیدانخواهدنمود چراکه این مستی، خودنوعی هشیاری ناب واین نوع خوشی، حالتی از دانایی وآگاهی درسطحی فراتراز حدمعمول است. 
به هیچ دورنخواهندیافت هشیارش
چنین که حافظ مامست باده ی ازل است

اما به رغم این تفاوتهای بنیادی، هردومیکده ی  «حقیقی ومجازی» وجه مشترکات زیادی دارند:
 هردو درمقابل مسجدوکنشت وصومعه قراردارند. چرا که این مکانها دراغلب دوران(البته نه بصورت مطلق) به  ویژه دردوران زندگانی حضرت حافظ، محلی برای نمایش، ریاکاری وتظاهرو تزویر بودند چنانکه امروزه نیزهستندو مابه عینه شاهداین اتفاق هستیم. 
محصولات هردومیکده  «شراب وباده» هست. درهردومیکده ساقیان زیباروی خوش مشرب، مشغول خدمت رسانی بوده وازمشتریان پذیرایی می نمایند. با جامهای شراب وپیاله های باده، غم ازدل آنهازدوده وچهره هایشان راازشادمانی ارغوانی می کنند.
 درهردو میکده پیری باتجربه وروشن ضمیر حضور دارد ومیگساران راهدایت وراهنمایی می کند. منیّت وتکبرو خودخواهی به محض ورود به هردومیکده ناپدید ومستی وراستی برجسته ونمایان می گرددوالی آخر... 

 به واسطه ی همین اشتراکات، حافظ فرزانه ازروی رندی وشیرینکاری، دراغلب غزلها این دومیکده رادرهم ادغام نموده تاذهن مخاطبین خودرا به کاویدن درلایه های تودرتوی معناهاترغیب وتحریک نموده وبه چالش کشیده باشد. دراثراین شیرینکاریهاست که شعروسبک بیان وقلم حافظ، ازسایرشاعران متفاوت ومتمایز شده است.
 حافظ به عمد چنین شرایطی راایجادنموده تا هیچ یک ازمخاطبین وخوانندگان غزلهای او، ازاین درگاه دست خالی وناامید برنگردندو عارف وعامی بااندکی کاوش در لایه های سطحی وزیرینی معنا،  به فراخور درک وفهم خویش، توانسته باشند  از گوهرهای گفتارو مرجانهای ارزشمندِ معانی بهره مندگردند. بگذریم.... 

دراین غزل ناب وزیبا ودلنشین، حضرت حافظ بی تردید درآرزو واشتیاق برپایی جشنی باشکوه درتالارکائنات با حضور ستارگان ساقی وشاهدان زیبا وتابش و تشعشع ماه پرفروغ معشوق  بوده که اینگونه باشوروشعف دست بکارشده وباقلم جادویی خویش، جلوه ای ازسحرگاهان کارگاه هستی رابطرز خیال انگیزی به تصویرکشیده است. تصویری رویایی، روشن ورنگین ازضیافت وعیش ونوش عاشقانه درکوی میکده ی عشق که قصر فردوس برین را دراذهان آدمی تداعی می نماید. 

مشغله : کار و بار - سرگرمی ، در اینجا به معنی سرو صدا ، غوغا و ولوله است . 
جوش : هنگامه - ازدحام   
شاهد : زیبا رو، محبوب ودوست داشتنی 
مشعله : مشعل ، چراغدان - شمعدان
معنی بیت:
خداوندا.. . شگفتا.. نمی‌دانم در کویِ میکده ، سحرگاهان چه هنگامه ای خیال پرور باحضورگرم شاهدان وساقیان برپا بود؟ چه غوغایی شورانگیز به راه افتاده بود،  همه جابا  شمع و مشعل چراغانی وتزئین شده و همه دریک ضیافت باشکوه رویایی مشغول میهمانی وعیش وعشرت بودند. 

صف نشینان نیکخواه و پیشکاران باادب
دوستداران صاحب اسراروحریفان دوستکام
هرکه این عشرت نخواهد خوشدلی بروی تباه
هرکه این مجلس نجوید زندگی بروی حرام


حدیث عشق که ازحرف وصوت مستغنیست

به ناله ی دف و نی در خروش و ولوله بود

حدیث : قصه، داستان و روایت   

مستغنی : بی نیاز   

معنی بیت:
اگرچه برای شرح وبیان موضوعِ عشق هیچ نیاز ی به گفتگو ، بحث وسر و صدا و آواز نیست لیکن دراین مجلس(اشاره به مطلع غزل) بانگ ونوایِ نی ودف وسازهایی که درخروش وغلغله بودند بگونه ای رسا، سوزناک واثربخش بگوش جان می نشستندکه گویی درحال بازگویی داستانهای عشقی بودند. الحق که هرکدام راه بجایی داشتند. 

مطربِ عشق عجب سازونوایی دارد

نقشِ هرنغمه که زدراه به جایی دارد


مباحثی که در آن مجلسِ جنون می‌رفت


ورایِ مدرسه و قال و قیلِ مسئله بـود


مباحث : جمع مبحث ، جستارها ، گفتگو ها وموضوعات  

مجلسِ جنون : محفلِ دیوانگان ،مجلسی که حاضران در عینِ آگاهی، از خود بی‌خبر بوده باشند ، استعاره از جمعِ مستان وعاشقان  دراین بیت نیز همانندِ اغلبِ موارد، عقل و عشق در تقابلِ یکدیگر قرارداده شده ، در مدرسه بحث از مصلحت اندیشی ودانشِ تعقّل است و در مجلسِ جنون بحث از عشق و دلدادگی ومستیست ، 

معنی بیت:

شدت شوروهیجان دردل وجان میهمانان تاحدجنون موج می زد گویی که همه مجنون شده باشند مباحثی عاشقانه بین آنان مطرح می شد که درهیچ مکتب ومدرسه ای مطرح نمی شود. موضوعِ سخن همه ازعشق بود و دلدادگی ودلباختگی. 

طاق ورواق مدرسه وقیل وقال علم

درراه جام وساقی مه رو نهاده ایم. 


دل از کرشمه‌ی ساقی بشْکر بود ولی


ز نا مساعدی بختـش اندکی گِله بود

معنی بیت:

 گرچه دلم از  نازوادایِ معشوق که با حرکاتِ لطیفِ اعضایِ بدن و اشاره‌ی چشم و ابرو عنایت وتوّجه می نمودرضایت داشت و خوشحال و شکر گزار بود ، ولیکن از نا همراهی و نا موافقیِ بخت و اقبالش کمی گله‌مند بود. عاشقی مثل حافظ  اشتهایِ سیری ناپذیری دارد وهرچه ناز وکرشمه ازمعشوق دریافت نماید باز هم تشنه یِ توّجه وعنایتِ بیشتر وبیشتروبیشتراست وهرگزسیرنمی شود. او معشوق رانه درمجلس ضیافت بلکه درخلوت فقط وفقط برای خودش می خواهد. 

ازچارچیزمگذر گرعاقلی وزیرک

امن وشراب بی غش معشوق وجای خالی


قیاس کردم و آن چشمِ جادوانه‌ی مست


هزار ساحر چون سامریش در گله بـود


"گَله" یعنی:رمه, گروه, دسته, رمه یِ‌گاو وگوسفند

"گِلَه : شِکوِه ،شکایت، همچنین درزبانِ ترکی به مردمکِ چشم وسیاهیِ آن"گیله" می گویند.

باتوّجه به معنیِ گله دراینجا می توان دو تعبیر برداشت نمود: 

1 –به معنیِ رمه- جمع -گروه

آن چشمِ جادوگرِ خمارآلود را سنجیده ومقایسه کردم ، دیدم که هزار جادوگر مثلِ "جادوگرِسامری"که باسِحر وجادو مردم را گمراه نمود در چشمانش بصورتِ گلّه ای جمع شده بودند. یعنی چشمانش در سِحرانگیزی ازهزار ساحرِسامری برتر است.


گویند یک نفر ساحردر غیابِ چهل روزه یِ موسی به کوه طور رفته بود و گوساله ای زرّین ساخته ودر درونِ آن لوله هایی کارگذاشته بود که با نسیم ملایم، صدای گاو تولیدمی کرد..... اوچنان بامهارت وتردستی این حیله راطرّاحی کرده بودکه برخی ازمردم ازموسی رویگردان شده وبه او گرویدند! 

بانگِ گاوی چه صدا بازدهدعشوه مخر

سامری کیست که دست ازیدِ بیضا ببرد

2- به معنیِ سیاهیِ چشم

 آن چشمِ همیشه مست ومخمور رادیدم ودست به مقایسه زدم، ودریافتم که از نظر افسونگری و سِحرآلودبودن، با هزار جادوگرِ همچون "جادوگرِسامری" برابری می‌کند گویی که دردایره یِ سیاهیِ چشمانش، هزار جادوگرِ سامری جمع شده بودند.

کرشمه ای کن وبازارِساحری بشکن

به غمزه رونق وناموسِ سامری بشکن


بگفتم اَش به لبم بوسه‌ای حوالت کن


بخنده گفت کی‌ات بامن این معامله بود؟


گفت وشنودِ حافظ بامعشوقِ خویش همانندِ سایرِ دیدگاهها وجهان بینیِ حافظ، منحصربفرد وزیبا وخیال انگیزاست:

به معشوق گفتم بوسه‌ای به لب من ببخشای ، با لبخند گفت ؛ من کی با تو چنین داد و ستدی داشته‌ام ؟!! 

"معامله" از باب مفاعله و نشان دهنده‌یِ مشارکت دو طرفه است( به معنی " دادن و گرفتن" )شاعررندانه وحافظانه به معشوق تلقین می نماید که تونیزهمانند من مشتاقِ بوسه‌ هستیِ  ، معشوق نیز زیرکانه پاسخ می‌دهد که: کی تو به من بوسه داده‌ای که من به تو بوسه بدهم ؟!!!

سه بوسه کزدولبت کرده ای وظیفه ی من

اگر ادانکنی قرض دار من باشی


ز اخترم نظری سعد در ره است که دوش


میان ماه و رخ یار من مقابله بـود


اختر : ستاره ، بخت و اقبال   

نظر : از اصطلاحات نجوم است به معنی یکی از پنج حالت سیّارات : 1- مقارنه   2- تسدیس   3- تربیع    4 – تثلیث   5- مقابله  

سعد : مبارک وخوشبختی، در مقابل نحس وبدبختی   

مقابله : ایهام دارد ؛ 1- برابری  2- از اصطلاحات نجوم است ، وقتی دو سیّاره در مقابل یکدیگر قرار بگیرند به صورتی که در هر طرفشان برجی از بروج دوازه‌گانه باشد ، غالباً ماه و حورشید چنین حالتی پیدا می‌کنند. در قدیم معتقد بودند که همه‌ی اتّفاقات، تحتِ تأثیر ستارگان و سیّارات  روی می‌دهند و شومی و مبارکی را ستارگان تعیین می‌کنند  ، مثلاً هرگاه دوستاره‌یِ سعد حالت "مقارنه" پیدا کنند و در کنار هم قرار بگیرند "قرانِ سعدین" است و نشانه‌ی  خوشبختی است .

"در ره است" : یعنی پیش خواهد آمد ؛ پیش بینی می‌کنم که ستاره‌ی بخت واقبالم در حالتِ سعد وخوشبختی قرار خواهد گرفت، زیرا که دیشب دیدم "ماهِ آسمان" با "ماهِ رخ یار من" در حالت "مقابله" قرار گرفته‌اند.

برای مصرعِ دوّم چند تعبیر می‌شود کرد :

الف – ماه با رخ یار من رقابت دارد و ادّعایِ برابریِ با رخِ یارم دارد.  

 ب – رخِ یارِ من همچون خورشید است ، گفتیم که معمولاً خورشید با ماه در حالت "مقابله" قرار می‌گیرند.

البته روشن است که حافظ هرگزبه خرافات پایبند نبوده واین عبارات راصرفاً بمنظورِ بیانِ مکنوناتِ قلبی وابرازِ احساساتِ عاشقانه بکار گرفته است.ضمنِ آنکه شاعربا بیانِ این مضامین واشاره به اعتقاداتِ مردم، موضوعاتِ بکرِعاشقانه می پروراند، در بسیاری اوقات نیز باایهام وزبانی طنزآلود،بی اساس بودنِ خرافات راباچالش مواجه می سازد:

بگیرطرهّ یِ مه چهره ای وقصّه مخوان

که سعد ونحس زتأثیرِ زهره وزحل است



دهانِ یار که درمان دردِ حـافـظ داشت


فغان که وقتِ مروّت چه تنگ حوصله بود


دارو و درمانِ بیماریِ حافظ در لب ودهانِ یار بـود ، افسوس که هنگامی که باید این دارو را به من می‌داد،ازبداقبالیِ من چقدر بی‌حوصله بود یا خساست به خرج داد و آن دارو را به من نداد ویابسیارکم داد.ضمنِ آنکه تنگ حوصلگیِ  دهانِ یار مفهومِ کوچکیِ دهانِ اورانیز به ذهن متبادرمی سازد.

تشبیهِ دهانت نتوان کرد به غنچه

هرگزنبودغنچه بدین تنگ دهانی

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۹۹/۰۹/۳۰
  • ۱۸۰ نمایش
  • رضا ساقی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی