تاسرِ زلف تودردست نسیم افتادست
جمعه, ۲۸ آذر ۱۳۹۹، ۰۲:۰۳ ب.ظ
تاسرِ زلف تودردست نسیم افتادست
دل سودازده از غصّه دو نیم افتادست
سرزلف دردست نسیم بودن: کنایه ازشوخ وهرجایی وشهرآشوب بودن بودن، جلوه گری ودرکانون ِ توجّهِ دیگران قرار گرفتن، دردسترس دیگران بودن
سودازده: عاشقی که به مرزشیدایی وجنون رسیده باشد.
دونیم افتادست: دوقسمت ودوپاره شده است. امّا چرا دونیم؟
باتوجّه به اینکه زلف را ازوسط جدا کرده وازدوطرف صورت، بافته یا آزاد به روی شانه ریخته می شود، دل عاشق نیز درتبعیّت ازاین حالتِ زلفِ معشوق، زیرفشارغم وغصّه دونیم شده است.
معنی بیت: تازمانی که سرزلفِ توپوشیده نیست(آلتِ دست نسیم شده ودرکانون توجّه دیگران قرارداری) وتازمانی که هرکسی می تواند ازلذتِ جلوه ی زلف توبهرمند شود. دل شیدای من از سنگینیِ غم وغصّه ی رشک، پاره پاره هست .
عاشق همیشه بَد گمان است و معشوق راتنها برای دل خود می خواهد. عاشق هرگز نمی تواند تحمّل کند که دیگران (حتّا نسیم)،جلوه گری ِمعشوق را به تماشا بشینند وبه سرزلف اودسترسی پیدا کنند.
خودرابکُش ای بلبل ازاین رشک که گل را
بابادِ صبا وقتِ سحرجلوه گری بود.
چشم ِجادویِ توخودعین سوادِسِحر است
لیکن این هست که این نسخه سُقیم افتادست
چشم جادو: جادوی چشم، چشمی که ساحر و افسونگراست
عین: اصل وذات، ضمن آنکه به معنای چشم نیزهست. ومعنای (چشم) راصرفاً به منظور هم خویشاوند بودنِ ظاهر وباطن ِواژه ها درنظرگرفته است. تمام واژه های این بیت باهمدیگرارتباط ظاهری وباطنی دارند وخواهیم دید که چگونه شاعربه مددِ نبوغ بی بدیل خویش، بامهارت وباریک بینی آنها رابه یکدیگرپیوند زده است.
"سواد" : توانایی خواندن و نوشتن،
مجموعه ی آگاهیها از سِحروجادو ، سیاهی ،نوشته ای برروی کاغذ که سیاهه گفته می شود.
سُقیم: خطا،بیمار، دروغ،نادرست
"سوادِ سِحر" همان دانش علوم غریبه هست که معمولاً دراختیار جادوگران ورمّال بوده است. آنها برای هردرد و مشکلی یک نسخه می نوشتند. نسخه هایی که اصل بودند وتوسط رمّال های واقعی نوشته می شدند تاثیرگذاربودند. لیکن بعضی اوقات اشکالی درکاردرمان پدید می آمد. به این صورت که فرضاً بیمار جهتِ درمان دردِ سر مراجعه کرده، معالجه گر یا همان دعانویس به اشتباه دعای دیگری می نوشته وبیمارنتیجه نمی گرفته است. به این نسخه ها سُقیم به معنای نارکارآمد ونادرست گفته می شد.
بعضی نیز باشیّادی خودراجادوگرجازده ودست به کلاهبرداری می زدند. روشن است که آنها دانش سِحر وجادو نداشتند ونسخه های آنان بی تاثیربودند ازهمین روی، به این نسخه ها نیز سُقیم می گفتند.چون تقّلبی و غیراصل بودند.
دراین بیت یک پارادکس زیبای حافظانه وجوددارد وآن اینکه:
جادو وجاذبه ی چشمانِ معشوق شاعراصلِ اصل است. هیچ شکی دراصل بودن مَهارت ومعلوماتِ ساحری ِ چشمان ِ اونیست. ولی این نسخه ی سِحر نادرست است!
چرا نادرست است؟ چون چشمان معشوق خمار آلوده وبیماراست.
معنی بیت :
جاذبه وجادوی چشمان تو،ذات و اصل ِ سِحروجادوست، درافسونگریِ سیاهه ی چشمان توهیچ شکی نیست.(مردمک چشم تو نه شبیهِ بلکه عین ِ نسخه ی سحر وجادوست که بامُرکّب برروی کاغذ نوشته باشند)
درمصرع دوّم:
لیکن این هست (ولی یک امّایی وجوددارد) وآن امّا این هست که این نسخه( چشمان تو) سُقیم (به معنی بیماروخمار) است.
درعین حالی که نسخه ی اثرگذاری هست لیکن
با وجودِ اصل بودن جادوی چشمان تو، یک نکته ومشکلی وجودارد. این نسخه برای دردِ اشتیاق ِما را رمان نمی کند! بلکه دردمارابیشترفزونی می بخشد ومبتلاتر ومشتاق ترمی سازد.
ماراکه دردِ عشق وبَلای خمارکُشت
یاوصل دوست یا میِ ساقی دَوا کند.
در خَم زلف تو آن خال سیه دانی چیست
نقطه ی دوده که درحلقه ی جیم افتادست
نقطه ی دوده: نقطه ی سیاه که بامُرکّب باقلم خوشنویسی نوشته می شود.
حلقه ی جیم: دایره حرف (ج) درخطّاطی
حافظِ خوش ذوق، خالِ رُخسار معشوق را به عنوان نقطه ای دیده که دردرونِ خمیدگی ِ سرزلف یارافتاده است. زلفِ یارکه به رنگِ سیاه است وبر روی بناگوش ِ سپیدِاونقش بسته، خوشنویسی را درذهن شاعر تداعی کرده است. قوس ِ سرزلف، شبیه ِ قوس ِ "ج" ، نقطه(خال) را درمیان ِ خویش گرفته است.
معنی بیت: آن خال سیاهِ توبقدری خلّاقانه درصورت تونشسته وسرزلفِ تو آنقدرزیبا خمیده شده که بنظرچنبن میآید که حرفِ "جیم" رابرصفحه ی سپید رخسارتوبامرکب سیاه خطاطّی کرده اند.
حافظ با (خال) مضمونهای زیبایی دارد
مَدارنقطه ی بینش زخال توست مرا
که قدرگوهریکدانه گوهری داند.
زلفِ مُشکین تو در گلشن فردوس ِعِذار
چیست؟ طاووس که در باغ نَعیم افتادست
دراین بیت حافظ درموردِ زیبایی ِ دلکشِ زلفِ یار سئوالی کرده وخود پاسخ می دهد.
عذار: صورت ورخسار
زلف مُشکین: زلفی که مُشک آلود باشد.هم سیاه هم معطّر
گلشن فردوس: باغ بهشت
عِذرا: رخسار، صورت.
نَعیم: فراوانی مال ونعمت
باغ نعیم: باغ پر از نعمت و کنایه ازرخسار یار که در مصرع اوّل به بهشت تشبیه شده است.
درمنطق الطّیر عطّار حکایتی هست که درموردِ نحوه ی ورودِ ابلیس درجلدِ مار وطاووس به بهشت وفریفتن ِ آدم وحوّاست.
اصل قصّه به روایاتِ مختلف بیان شده است چکیده ی مطلب فارغ ازصحّت وسُقم آن،این است که ظاهراً شیطان که بعدازنافرمانی، حق ورود به بهشت رااز دست داده بوده، باحیله ونیرنگ،تبدیل به ماری شده وباپیچیدن به پاهای طاووس واردِ بهشت شده وآدم وحوّا رابرای خوردنِ میوه ی ممنوعه ترغیب وتشویق می کند..... (حال بماند وبگذریم ازاینکه: شیطان که می توانسته درجلدِ حیوانات فرورود، چرا مستقیماً درجلدِ طاووس نرفته است، ضمناً مگر دروازه ی ورود به بهشت مامور نداشته و بازرسی بدنی انجام نمی گرفته که شیطان به این سادگی وباپیچیدن خود به پاهای طاووس وارد آنجا شده است؟!! این قصّه بیشتربه داستانهای کودکان آن هم زیرسه سال می ماند.!)
دستآویزقراردادن ِ این قبیل قصّه ها،صرفاً به منظور خَلق مضامین شاعرانه – عاشقانه هست وربطی به این موضوع ندارد که شاعر آن داستان راقبول داشته یانه؟
یقیناً حافظ درسرودن این بیت وتشبیهِ زلفِ یار به طاووس، گوشه ی چشمی به این افسانه ها داشته است. اوباتوانمندی وخلّاقیّتِ منحصربفرد، با پیوند زدن ِ معناهای( زلف وویژگی ِ فریبندگی ِ آن، طاووس وبهشت، ونهان ساختن ِ ماهرانه ی مار ِ زلف درپاهای طاووس) ذهن مخاطبین خودرابه این حکایت معطوف نموده است.
درمضمون نابی که حافظ آفریده است، طاووس ِ زلف یار دربهشتِ رخسارش، باعشوه گری می خرامد ودل عاشقانش را می فریبد! امروزه نیز به کسی که توانایی ِ فریبندگی داشته باشد می گویند مُهره ی ماردارد. پس زلفِ یار که فریبنده است مُهره ی مار دارد. ماری که خودرابه پاهای طاووس پیچیده است. وحافظ خوش ذوق همه ی اینها رادرچندواژه به زیبایی واوج بلاغت بیان کرده است.
معنی بیت: ای یار آیا می دانستی که زلفِ تو همچون طاووسیی خرامان درباغ ِ بهشتِ رخسارت مشغول فریفتن ِ عاشقان ودلداگان است؟
دل مارا که زمار ِ سرزلفِ توبه خَست
ازلبِ خود به شفاخانه ی تریاک انداز
دل من در هوس ِ روی تو ای مونسِ جان
خاک راهیست که در دستِ نسیم افتادست
معنی بیت:
ای اَنیس ومونس ِجان من، دراشتیاق وآرزوی تو، دل من همچون خاکِ راهیست که سرگردان وسرگشته در دستِ باداست.
برخاک راهِ یارنهادیم روی خویش
برروی مارواست اگرآشنا رود.
همچو گرد این تنِ خاکی نتواند برخاست
ازسرکوی توزان روکه عظیم افتادست
عظیم افتادست: یعنی خیلی محکم چسیبده به خاکِ کوی تو، مثل ِ گردی نیست که آسانی کنده شود.
معنی بیت: ای یار، گرچه که گردِ راهی بیش نیستم وناتوان وحقیرم، امّا آنقدر ازروی اشتیاق وارادت به خاکِ کوی توچسبیده ام که به آسانی کنده نمی شوم. من گردی نیستم که به نسیم ملایمی جابجا می گردد.
مقیم برسر راهت نشسته ام چون گرد
بدان هوس که بدین رهگذار بازآیی
سایه ی قدِّ توبرقالبم ای عیسی دَم
عکس روحیست که بر عَظم ِ رَمیم افتادست
قالبم: جسمم، بدنم
عیسی دَم: کسی که نفس اَش روح بخش است. اشاره به معجزه ی عیسی (داستان زنده کردن مردگان) دارد.
عکس: تصویر، سایه
عظم:استخوان
رمیم: پوسیده
معنی بیت: ای محبوب من که نفس ِ روح بخشی چون عیسی داری، سایه ی قامتِ والای تو، برکالبدِ مُرده و استخوانهای پوسیده ی من، همانندِ حلول ِ روح، زندگانیِ دوباره می بخشد.
دربعضی جاها لبِ معشوقِ حافظ، حتّا ازعیسی نیزدر روان بخشی ماهرتراست.!
ازروان بخشی عیسی نزنم دَم هرگز
زانکه در روح فزایی چولبت ماهرنیست.
آن که جزکعبه مقامش نَبُدازیادِ لبت
بردرمیکده دیدم که مقیم افتادست
نبد: نبود
از"یادِ لبت" مربوط به مصرع دوّم می شود.
معنی بیت:
کسی که زهد وتقواپیشه کرده ودرکعبه اقامت نموده بود تا جزعبادت وبندگی، به چیزدیگری مشغول نباشد، با چشمان خویش دیدم که به هوای لبِ سرخ وشیرین تو،کعبه وزهد وتقوا رارها کرد و مقیم وساکن میکده شد!
درنگرش وجهان بینی ِ حافظ، عشق و زهد درتقابل یکدیگرند وهمیشه این عشق است که پیروزمیدان می شود. چراکه عاشق، خدارا نه ازروی ترس وطمع بلکه چون سزاوارپرستش می داند می پرستد وعشق می ورزد. لیکن زاهد یاازروی ترس ازدوزخ یا به طمع ِ بهشت ست که به پرهیزگاری و وَرع می پردازد. ازهمین روست که وسوسه ی لذّت جویی وعیش وعشرت ،لحظه ای اورا رها نمی سازد وبا مشاهده ی یک جلوه ی از عشق،دچارتردید و دودلی شده واززهد وتقوا رویگردان می شود. نمونه ی بارزاین ادّعا شیخ صنعان است که هفتاد سال عبادت و تقوا را درقمارعشقِ دختری ترسا باخت،خرقه رارهن میخانه کرده وبرای همیشه مقیم میکده شد.
زاهدِ پشیمان راذوق باده خواهدکُشت
عاقلا مکن کاری کآورد پشیمانی
حافظ گمشده را با غمت ای یارعزیز
اتّحادیست که در عهدِ قدیم افتادست
عهد قدیم: روز ازل و الَست، روزی که سرنوشتِ آدمی رقم زده شد.
ای یارعزیزی که حافظ راگم کرده وازدست داده ای بدان که غم فراق تو را من از روزاَزل به دل دارم. غم تو بامن به دنیا آمده وبا من نیز به خاک خواهدرفت. حافظ همیشه عاشق تو بوده وتاقیامت برهمین عشق پای پایدارخواهدبود.
چشمم آن دَم که زشوق تونهد سربه لَحَد
تادَم صبح ِ قیامت نگران خواهدبود.
- ۹۹/۰۹/۲۸
- ۱۸۶ نمایش