حافظانه

شرح غزلیات حافظ

حافظانه

شرح غزلیات حافظ

برداشتهای شخصی من از غــزلهای پیامبر عشق و ادب حضــرت حافـظ

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
بایگانی
آخرین نظرات

ای شاهد قدسی که کشد بندِ نقابت ؟

دوشنبه, ۱ دی ۱۳۹۹، ۰۳:۵۳ ب.ظ



ای شاهد قدسی که کشد بندِ نقابت ؟
و ای مرغ بهشتی که دهد دانه و آبت

بعضی ازشارحان این غزل را خطاب به تورانشاه، بعضی دیگر به شاه شجاع ،بعضی دیگرخطاب به دل دانسته اند.ب عضی ازبافندگانِ محترم آسمان و ریسمان نیز مثل همیشه آن راعارفانه پنداشته اند! بنظرنگارنده باتوجّه به الفاظ وواژه هایی که بکار رفته،غزل خطاب به یک معشوق زمینی (جنس مخالف) سروده شده است لیکن مطابق معمول درلابلای سخنان عاشقانه، لطایف حَکمی ونقطه نظرات عرفانی نیزگنجانیده شده تاهمه ی مخاطبان وخوانندگان غزل به فراخور حس وحال خویش برداشت معنی کرده ومحظوظ گردند!.
نمی دانم چرا این بعضی ها، اصراردارند همه ی غزلیّاتِ حافظ رایکپارچه عارفانه ببینند! این بعضی های خاص، گمان می کنند که محبوبیّت ِحافظ ،مشروط به عارف بودن اوهست؟! واگراز غزلیّاتِ او برداشتِ غیرعارفانه شود چنین وچنان می شود! شایدهم نگران ِ محبوبیّتِ حافظ نیستند ونگران منافع خودشان هستند! نگران اینکه اگربرداشت های غیرعارفانه شود، نمی توانند دیگرخودشان رابه حافظ چسبانده وازسفره ی شهرت وآوازه ی بی پایان اواِرتزاق کنند وژِست عارفانه بگیرند!
باید بپذیریم که حافظ نیزمثلِ اغلبِ آدمیان، عاشق  می شده، گناه مرتکب می شده شراب می نوشیده و.... امّا به همگان عشق بی قیدوشرط می ورزید، پاک می اندیشیده،پاک زندگی می کرده وهرگزبرای قرارگرفتن درکانون توجّه دیگران، ازسفره ی آوازه وشهرت کسی ارتزاق نمی نموده است. محبوبیت حافظ بیشتر درگرو همین فضایل اخلاقیست نه عارف بودن یانبودن او.
شاهد: دلبر، دلسِتان
قدسی: پاک ومقدّس،بی آلایش
نقاب: مَعجر ومقنعه ،پارچه ای که دختران وزنان به عنوان حجاب برسر وصورت می انداختند تا ازدیدِ نامحرمان دراَمان باشند. هنوزهم دربسیاری از شهرهای مرزی ازاینگونه حجاب استفاده می کنند‌.
که کشد بندِ نقابت: چه کسی بند نقابت رامی گشاید؟
مرغ بهشتی: استعاره ازشاهد ومحبوب، پیداست که معشوق حافظ همانندِ پَریان بهشتی زیبابوده که باعنوان مرغ بهشتی موردِ خطاب قرارداده است.
معنی بیت: ای محبوبِ دلبندم کجایی؟ ودرپیش چه کسی هستی؟ چه کسی این سعادت راپیدا کرده وازبودن با تومستفیض شده است؟ چه کسی اینقدربه تونزدیک شده واین اجازه راداردکه بندِ نقاب تورابازکند؟
ای محبوب من ، ای مثالِ مرغانِ بهشتی زیبا و سبکبال، چه کسی افتخار خدمتگزاری به تورا پیداکرده وبه توآب وغذا می دهد؟ کیست آن خوش اقبال ِسعادتمند که در خدمتِ توست؟

یارب آن شاه وشِ ماه رخ ِ زُهره جبین

دُرّیکتای که وگوهریک دانه ی کیست؟



خوابم بشد از دیده در این فکر جگرسوز
کاغوش که شد منزل آسایش و خوابت

خوابم بشد: خوابم ازدیده برفت. دچاربی خوابی شده ام ودیگرنمی توانم بخوابم.
معنی بیت: ازاین فکر واندیشه ی آزارنده و جگر سوز که اینک درآغوش چه کسی آرام گرفته ای، دیگرخواب به چشمانم نمی آید. مُدام دراین تشویش ونگرانی هستم که چه کسی تورا نوازش می کند؟ چه کسی تورا درآغوش گرفته وباتوهمخواب شده است؟ ازاین غصّه نمی توانم بخوابم!
باتوجّه به عبارات والفاظی که بکاررفته، روشن است که مخاطبِ حافظ  نه خدا ،نه شاه شجاع ونه تورانشاه، بلکه معشوقه ای  زیبا روی همچون فرشتگانِ بهشتی بوده که حال بنابه دلایلی ازیکدیگر دورمانده اند.
شاید بتوان پذیرفت که این عباراتِ عاشقانه خطاب به تورانشاه یاشاه شجاع سروده شده، زیرا زبان وبیان حافظ زبانی خاص وسرشار از مضامین عاشقانه هست ودرغزلیّاتِ دیگرنیزکه بصراحت نام شاه شجاع یا وزیری برده شده، مضامین عاشقانه نظایراین ابیات فراوان بکار رفته است . امّا اینکه تصوّرکنیم مخاطبِ این عبارات ِعاشقانه، خدابوده وحافظ درحال گفتگو با معشوق ازلی هست، بسیارجاهلانه ونابخردانه بوده ومعنایی جز کج فهمی و خودفریبی نخواهد داشت‌.
حالیا خانه برانداز دل ودین من است
تا درآغوش که می خُسبد ودرخانه ی کیست؟



درویش نمی‌پرسی وترسم که نباشد
اندیشه ی آمرزش و پروایِ ثوابت

مراد ازدرویش، خودِ شاعراست که ظاهراً موردِ بی توجّهی ِ معشوق قرارگرفته است.
پَروا:بیم وترس ، میل ورغبت
ثواب:  ثواب با ث در اصل یعنی اجر و پاداش و مُزدِعمل، که آن را برای احسان و نیکی هم به کار می‌برند. نقطه‌ی مقابلش می‌شود عِقاب به معنای جزای بدی.
معنی بیت: ازحال منِ درویش جویا نمی شوی، مگرتونمی دانی که اگر از درویشی مثل ِ من دلجویی کنی، کارثوابی کرده ای و باعثِ آمرزشِ گناهان تومی شود.؟ نسبت به من بی تفاوت شده ای می ترسم که آنقدرسنگین دل وبی رحم شده باشی که میل به ثواب کردن نیزدروجود تواز بین رفته و به آمرزش وپاداش اُخروی هم بی توجّه شده باشی!
به سامانم نمی پرسی  نمی دانم چه سرداری 
به درمانم نمی کوشی نمی دانی مگردردم؟



 راهِ  دلِ عشّاق  زد آن  چشم خُماری
پیداست ازاین شیوه که مست است شرابت

راهِ دل عشّاق زد: دل عاشقان را ربود وشیداو شیفته ی خودکرد. به یغمابردن دل ِ عاشقان 
چشم خُماری: چشم خُمارین،شراب زده، امّا بااین ترکیبی که حافظ به مددِ نبوغ خویش بکارگرفته، معنای دیگری نیزتولیدشده است. 
"چشم خماری":  چشمی که حالتِ خوش مستی دارد بی آنکه باده ای خورده باشد.
شرابت:شراب تو،دراینجا کنایه ازچشم معشوق است. ازآنجاکه چشمان خماری ِ معشوق، درنظر عاشق گیرایی ِ خاصّی دارد وسببِ مستی عاشق می شود، به جای چشم "شراب" آورده است. 
درادبیّات عاشقانه چشمان معشوق شهلا، مست،بیمار،خمار،فتنه انگیز وچشمان عاشق:بی خواب، اشگبار،خونین وغم پرست است.
معنی بیت: چشمهای خمارین ِ تودلهای عاشقان را به گونه ای به یغمامی برد که گویی چشمان تو مست شرابِ انگوری هستند. (درحالی که حقیقت غیرازاین است وچشمهای توبی باده و شراب مستند.)
من ازچشم توای ساقی خراب افتاده ام لیکن
بلایی کزحبیب آید هزارش مرحبا گفتیم



تیری که زدی بردلم ازغمزه خطارفت
تا باز چه اندیشه کند رایِ صوابت

غمزه: اشاره با چشم و ابرو، برهم‌ زدن مژگان از روی نازوکرشمه
خطارفت: کارسازنیافتاد ومن هنوززنده ام
رای: نظر وتصمیم
صواب: راست ودرست
تیری که با کمان ابروان وتیرمژگان درازت با هدفِ کشتن من زدی، کارسازنیافتاد وبه خطارفت ومن هنوز زنده ام! اندیشه وتصمیم اَت برای کشتن من درست بود تاببینیم دوباره درسر  چه خواهی داشت وچه اندیشه ی درستی خواهی گرفت!
معشوق هراندیشه ای که درسرداشته باشد وهر تصمیمی که بگیرد همان درست است. ازطرفی مُنتهای آرزوی عاشق این است که به تیرعشوه و غمزه ی معشوق  بمیرد وجانش رانثاراوکند. ازهمین رومی فرماید اندیشه وفکرتو درست بوده است. 
خونم بریز وازغم عشقم خلاص کن
منّت پذیرغمزه ی خنجرگذارَمت



هر ناله و فریاد که کردم نشنیدی
پیداست نگاراکه بلند است جنابت

جنابت: بارگاه ومَحضرتو،آستان تو
ناله ها وشِکوِ هایی که درفراقت کردم هیچکدام به گوش تونرسید! چنین که پیداست دوراز دسترسی درگاه تو بسیار بالاتراست که ناله وافغان های عاشقانت رانمی شنوی!
جنابِ عشق بلنداست همتی حافظ
که عاشقان رهِ ی همّتان به خودندهند



دوراست سرِآب ازاین بادیه هشدار
تا غولِ  بیابان  نفریبد به سرابت

سر ِآب: سر ِ چشمه، منظورهمان سرمنزل محبوب است
بادیه:صحرا وبیابان، منظورهمان بیابان عاشقیست.
غول بیابان: بیابانی که  عظیم باشد و وتوهّم زا، ضمن آنکه غول اشاره ی لطیفی نیز به داستانهایی دارد که معمولاً درآن هیولایی ظاهر شده و قصدِ فریبِ کسانی را می کند که ساده دل وخوش باورند.
سراب:  بخشی اززمین که دراثرتابش نورخورشید، از دور  همانندِ آب به نظرمی رسد و سبب گمراهی و انحراف آنها می شود.
معنی بیت: دراین بیابانی که ماهستیم چشمه ی آب بسیار دوراست. مواظب باش که این بیابان ِ عظیم و پرخطر،سراب های زیادی دارد. باید بسیارقوی،آگاه ومقاوم باشی تابتوانی سراب ها راتشخیص داده ومنحرف نگردی تا اینکه به سرچشمه دست پیداکنی.
سرآب با سراب درظاهرآهنگ مشابهی دارند وتقریباً ازلحاظ نوشتاری هم شبیه هم هستند امّا درمعنا درست نقطه مقابل یکدیگر ودرتضاد اَند. حافظ به مددِ نبوغ بی نظیرخویش آنها رادریک عبارتِ پرمایه درکنارهم قرارداده ومضمونی شاعرانه ونغز خلق کرده است.
ازاین بیت می توان برداشتِ عارفانه نیزنمود:
ای عاشق، سرمنزل محبوب بسیار دورازدسترس است. بیابان عاشقی خطرناک است وازهرسو صدها خطر (وسوسه های دل،حُبّ ِ جاه ومقام، خودخواهی،بُخل وکینه و....)در کمین است. هشدار که به اسرار ورمزو رازِ راه آگاه باشی، مبادا سراب ها گمراهت کند ودرنهایت به منزلِ مقصود رهنمون نگردی. 
ازهرطرف که رفتم جزوحشتم نیفزود 
زینهارازاین بیابان وین راهِ بی نهایت



تادرره پیری به چه آیین روی ای دل
باری به غلط صرف شد ایّام ِ شبابت

شبابت: جوانی اَت
خطاب به دل خود است.
معنی بیت: ای دل، جوانی که به بیهودگی وبی حاصلی تَلف شد،تاببینیم که دوران پیری راچگونه خواهی گذراند؟
 آیاعبرت گرفته وراهِ درست (عشق) راانتخاب خواهی کرد یاترس را؟ 
همه ی ما درانتخاب  دوراه بیشتر، پیش روی مانیست. عشق وترس . یا ازروی عشق ومحبّت کاری راانجام می دهیم ، یا ازروی ترس!
ترس ازاینکه مبادا چیزی را ازدست بدهم، ترس از اینکه مبادا چنین وچنان شود، ترس ازاینکه مبادا اطرافیان فکربد کنند، ترس ازاینکه مبادا....
امّا درطریق ِعشق ترس ازدست دادن جان ومال معنی ندارد، ترس بدنامی  وننگ نیست.درعشق اصلاً ترسی وجود ندارد،هرچه هست شوق است واشتیاق. شوق رانه زبان می تواندبیان کند نه قلم.
زبانِ ناطقه دروصفِ شوق نالان است
چه جای کِلکِ بُریده زبانِ بیهُده گوست 



ای قصردل افروز که منزلگه اُنسی
یا رب مَکناد آفتِ اّیام خرابت

شاید این بیت وبیتِ پیش رو برای کسانی که معتقدند مخاطبِ غزل شاه شجاع یاتورانشاه است قانع کننده ودلگرم  کننده است!
منزلگه اُنس: محفل دوستانه ای که دویاچندنفر همدل وهمراه وهمرای، درآنجا خلوت کرده وبه گفتگو، معاشره و ویا معاشقه می پردازند. روشن است که برای هرکدام ازآنها این چنین مکانی، درحُکم کاخ وقصرخواهدبود.
مَکناد: نکند
آفت ایّام: بلایا ،گزندِ روزگار،چشم زخم
معنی بیت: ای قصری که محلّ اُنس واُلفتِ من ومحبوب بودی، ای کاخی که خاطراتِ معاشقه ی زیادی درتو دارم، الهی که آبادبمانی و از آفات وبلایا وگزندِ روزگار دراَمان باشی .
خالی مَباد کاخِ جلالش زسروران
وز ساقیان سرو قد ِ گلعذارهم



حافظ نه غلامیست که ازخواجه گریزد
صلحی کن و بازآ که خرابم ز عِتابت

خواجه: ثروتمند، سرور، ولی نعمت، ، عنوانی برای وزیران  و بزرگان. 
عِتاب: ملامت ،سرزنش وخشم
حافظ ازآن بنده هایی نیست که به یک خشم ونامهربانی،خواجه ی خودرارهاکرده واز  سرور و ولی نعمتِ خود روی گرداند وفرارکند. دوباره به نزدِ  من ازروی  لطف ومهربانی  باز آی که از خشم وعصبانیّتِ توبسیارآزرده خاطرم.
زانجاکه رسم وعادتِ عاشق کشیِّ توست
بادشمنان قدح کش وباماعِتاب کن !

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۹/۱۰/۰۱
رضا ساقی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی