صوفی بیاکه خرقه ی سالوس بَرکشیم
دوشنبه, ۲۴ آذر ۱۳۹۹، ۰۶:۲۶ ب.ظ
صوفی بیاکه خرقه ی سالوس بَرکشیم
وین نقش زَرق راخط بُطلان به سرکشیم
خرقه : لباس مخصوصی که معمولاً ازجنس پشمین بوده و صوفیان می پوشیدند ،دَلق ، نمادِ ریا وتظاهر که حافظ بشدّت ازآن بیزاربود. خرقه ورنگ آن درنظرگاه صوفیان نشانه ی مراتب ایمان است درحالی که درنظرگاه حافظ نشانه ی ایمان عشقبازی، وفاداری وصداقت وبی ریائیست.
سالوس : ریا، فریب و نیرنگ
برکشیدن : بَرکنَیم، از تن به درآوریم
نقش : علامت ونشان
زَرق : زر وزیور، دورویی،رنگ کبودی که مخصوص خرقه بود.
خط بُطلان به سرکشیم : بر سر آن خط باطل بکشیم.
معنی بیت: ای صوفی بیا خرقه ی ریاکاری ونماد خودنمایی را ازتن بیرون کنیم وخط ابطال رابر این علامت دورویی بزنیم وآن راباطل کنیم.
خیزتاخرقه ی صوفی به خرابات بریم
شَطح وطامات به بازارخرافات بریم
نذروفتوح صومعه دروجهِ مِینهیم
دَلق ِ ریا به آب خرابات برکشیم
نذر : آنچه کسی برخود واجب گرداند مثل آنکه بگوید اگر از مرض خود شفا یابم مبلغی یاچیزی در راه خدا میدهم .
فتوح : پول یا مالی که به عنوان نذر به پیر خانقاه میدادندتا درامور خانقاه وصوفیان خرج گردد.
صومعه : دراصل نام عبادتگاه مسیحیان بوده، در اینجا مُراد خانقاه (محل عبادت صوفیان) است
وَجه : مبلغ، کنایه از پول نقدینه
در وَجه می نهیم : برای دریافت شراب درنظر بگیریم.
دُلق ریا : خرقه ی ریاکاری ودورویی
"آب خرابات" کنایه ازشراب است.
به آب خرابات بَرکشیم : با آب خرابات بشوییم، درشراب فرو بریم
معنی بیت: (ای صوفی بیا ازریاکاری توبه کرده و خرقه را ازتن بدرآوریم) هرنذر ومال وپولی که بدستمان می رسد برای خریدن شراب اختصاص دهیم وخرقه ی ریاکاری خودرا با شراب وباده بشوئیم تا ازرنگ خودخواهی ها وآلودگیها پاک گردد.
ساقی بیارآبی از چشمه ی خرابات
تاخرقهها بشوییم ازعُجب خانقاهی
فردا اگرنه روضه ی رضوان به مادهند
غِلمان ز روضه حورزجنّت به درکشیم
روضه ی رضوان : باغ بهشت .
غِلمان : غلام ها، خدمتکاران مرد بهشتی ، مخلوقی در بهشت به صورت پسران زیباروی که در خدمت اهل بهشت خواهند بود!
حور : زن بهشتی
جنّت : بهشت .
به دَرکشیم : به بیرون انتقال دهیم، بیرون آوریم
معنی بیت: (حافظ صوفی رابه سُخره گرفته وبه طنز می فرماید:ای صوفی تردید به دل راه مده نگران روزرستاخیز مباش) اگردرروز قیامت بهشت نصیب مانگردد با یک یورش، غِلمان وحوریان بهشتی را بیرون می کشیم وبدست می آوریم!
بهشت اگر چه نه جای گناهکاران است
بیار باده که مستظهرم به همّت او
بیرون جَهیم سرخوش وازبزم صوفیان
غارت کنیم باده و شاهد به بَر کشیم
سرخوش : سر مست
بزم صوفیان : محفل عیش صوفیان
"شاهد" معمولاً به پسران زیباروی گفته می شد که نظربازان باآنها به عشقبازی می پرداختند.
به برکشیم : در آغوش گیریم
معنی بیت: (ای صوفی ساده دل مباش وبه توصیه های من عمل کن. صوفیان که اینچنین تظاهربه زهد وپارسایی می کنند درخلوت بزم باده نوشی دارند وبه شاهدبازی مشغول هستند) بیا سرمست وسرخوش، به محفل صوفیان حمله ورشویم بساط عیش آنهارابرهم زنیم باده هایشان راغارت کنیم وشاهدِدلبند ونازنین آنهارا درآغوش کشیم.
صوفیان جمله حریفند ونظرباز ولی
زین میان حافظ دلسوخته بدنام افتاد
عشرت کنیم ورنه به حسرت کِشندمان
روزی که رخت جان به جهانی دگرکشیم
به حسرت کِشندمان : با حسرت و تاسّف مارا کشان کشان می برند، به حسرت کشیده می شویم .
رخت کشیدن : بارسفربستن وآماده ی مرگ شدن
معنی بیت: ای صوفی بیابه عیش و عشرت مشغول باشیم وگرنه خیلی زود دیرمی شود فرصت ازدستمان می رود وروزمرگ فرامی رسد وماراکشان کشان به آن دنیا می برند درحالی که هیچ عیشی نکرده ایم!
ای دل اَر عشرت امروز به فردا فکنی
مایه ی نقدِ بقا را که ضمان خواهد شد؟
سرّخدا که در تُتُق ِغیب منزویست
مستانهاش نقاب زرخسار برکشیم
دربعضی نسخه ها "سرّقضا" آمده هردو به معنای راززندگانی واسرار سرنوشت است.
تُتُق: خیمه، سراپرده، یا چادر بزرگ
منزوی :مستور و پوشیده
معنی بیت: ای صوفی وقتی که سرخوش و مست شدیم ازاسرار پنهانیِ سرنوشت که پشت پرده ی غیب ازدیدمخلوقات مخفی هست آگاه می شویم ومستانه حجاب ازاسرار برمی داریم وآن راافشا می کنیم.
گفتی ز سرّ عهد اَزل یک سخن بگو
آن گه بگویمت که دو پیمانه درکشم
کو جلوهای ز ابروی اوتا چوماه نو
گویِ سپهر در خم چوگان زَر کشیم
جلوه : ظاهرشدن وبه چشم دیده شدن
گوی سپهر : سپهر به توپ چوگان (گوی)تشبیه شده است.
خَم چوگان: انحنای سرچوب چوگان که توپ درآنجا جای می گیرد.
چوگان : وسیله ی بازی چوگان، چوب سر کج وعصا مانندی که با آن به گوی(توپ چوگان) ضربه می زنند وبه گردش درمی آورند.
حافظ وقتی عشوه ای ازابروی دوست رامی بیند چنان به وَجد وشعف می آید که گویی جهان وسپهرگردنده همچون توپ چوگان دردستان اوست ومی تواند با چوگانِ ابروان یار دنیارا به بازی بگیرد آنچنان که ماه نو،گویی که آسمان را مثل توپی دردردرون انحنای خود دارد. ماه نو به چوب چوگان وسپهربه توپ آن تشبیه شده است. ابروان یار همچون ماه نو باریک وسرکج است وبه چوب سرکج چوگان تشبیه شده است.
معنی بیت: ازابروی دوست جلوه ای نمی بینم که همچون ماه نو، من هم سپهرگردون را مانندِ توپ چوگان درخم ِ ابروان اوقرارداده وبه گردش درآورم وجهان رابه بازی گیرم.
خسروا گوی فلک درخم چوگان تو باد
ساحت کون و مکان عرصه ی میدان تو باد
حافظ نه حدّماست چنین لافها زدن
پای ازگلیم خویش چرا بیشتر کشیم
لاف : ادّعایی بیش ازتوانایی کردن،گزاف
گویی که صوفی ازترس روزقیامت، نتوانسته به خود بقبولاند وبه توصیه های حافظ عمل کند بنابر این درمقام اعتراض به حافظ می گوید:
معنی بیت:
ای حافظ این لاف وگزافها درحدّ من وتونیستند چراپاراازگلیم خویش فراترمی گذاری؟!
امّاحقیقت این است که حافظ سرّسرنوشت وراز زندگانی را درعیش وعشرت،عشقبازی، شادمانی وشادیخواری ومحبّت می داند وبس. اوعلّتی جزعشق برفلسفه ی زندگی نمی بیند وتلاش دارد همیشه پارافراترازگلیم بکشد اوهیچ ترس واِبایی ازشورش وعصیان ندارد وهمه چیزرابه باد طنز و تمسخرمی گیرد تا شایدمخاطبین اَش را توانسته باشد به این نکته رهنمون سازد که زندگی آنقدرارزش واهمیّت ندارد که دراِزای حفظ کردن آن،ناگزیرشویم اشگی راازچشمی روان ساخته،دلی راشکسته ویاامید کسی راازبین ببریم. زندگی بیش ازیک شوخی ومزاح نیست زیادجدّی نگیریم.
خوشتر ز عیش و صحبت و باغ و بهار چیست
ساقی کجاست گو سبب انتظار چیست؟
هروقت خوش که دست دهد مغتنم شمار
کس را وقوف نیست که انجام کار چیست؟
پیوندِ عمر بسته به موییست هوش دار
غمخوار خویش باش غم روزگار چیست؟
معنا ی آب زندگی و روضه ی ارم
جز طرف جویبار و می خوشگوار چیست
مستور ومست هر دو چو از یک قبیلهاند
ما دل به عشوه ی که دهیم اختیار چیست؟
راز درون پرده چه داند فلک خموش؟
ای مدّعی نزاع تو با پرده دار چیست؟
سهو وخطای بنده گرش اعتبار نیست
معنای عفو و رحمت آمرزگار چیست؟
زاهد شراب کوثر و حافظ پیاله خواست
تا در میانه خواسته ی کردگار چیست؟
- ۹۹/۰۹/۲۴
- ۳۱۷ نمایش