بیا وکشتیِ ما درشطِ شراب انداز
خروش وولوله درجان شیخ وشاب انداز
"کشتی ما": بسیاری ازشارحان براین عقیده اند که باتوجّه به اینکه درقدیم جام شراب رابعضاً بشکل وشبیهِ کشتی درست می کرده اند منظور حافظ از"کشتی"همان جام شراب است!یعنی ای ساقی بیاوجام یاپیاله ی مارا ازرودخانه شراب پرکن تابرجان شیخ وشاب ولوله بیفتد. لیکن بنظر نگارنده ی این مطلب، جام شراب با رودخانه ی شراب سنخیّت وتناسب شاعرانه ندارد وبرای پرکردن جام شراب، رودخانه لازم نیست ضمن آنکه بااین برداشت، لطف مصرع دوم نیزازبین می رود زیراروشن است که شیخ بامشاهده ی شراب خوردن معمولی دیگران واکنش خاصی نشان نمی دهد بلکه صرفأواحتمالٱ به تذکر ونصیحت اکتفامی کند . خروش وولوله درشرایطی برجان شیخ می افتد که کاری غیرمعمول و شگفت آور صورت بگیرد نه برای پرکردن جام شراب!
حافظ دراینجاازشدّتِ عطش واشتیاق، ازساقی می خواهد که کاری غیرمعمول وبی سابقه انجام دهد دیگر شراب خوردن با پیمانه اشتیاق اورا فرونمی نشاند هوس غرقه شدن دررودخانه ی شراب کرده وازساقی درخواست می کند که کشتی ِ وجودِ شاعر رابه داخل رودخانه ی شراب بیاندازد نه پیمانه ی شاعر را. تابدینوسیله ضمن فرونشاندن عطش درونی،توانسته باشد برجان شیخ وشاب نیز خروش وخشم وولوله بیاندازد.
حافظ بارها به چشم خویش دیده که شیخ خودپسند وزاهد ِ خودبین، چگونه خوردن یک جام شراب توسط دیگران رابرنمی تابند و فریادِ وامصیبتا سرمی دهند وگمان می کنند که شریعت باشراب خوردنِ کسی به خطر خواهدافتاد و چنین وچنان خواهد شد اینبارحافظِ رند وزیرک به وسوسه می افتد تا شیخ خودپسند رابیشتر برآشوبد ونعره ها وناله هایش بلند وبلندتر گردد وازاین وَلوَله ستون بدنش به لرزه درآید. بنابراین حضرت حافظ، هوشمندانه ازساقی می خواهد ترتیبی اتّخاذ کند که نه پیمانه ی شاعر بلکه تمام ِ وجودِ شاعر رابه رودخانه ای ازشراب بیاندازد. ضمن آنکه حافظ نیک می داند که جوانان نیزبامشاهده ی این وضعیتِ غیرمعمول، به وجدآمده وبانگِ هلهله و شادمانی سر خواهند داد.
البته درجای دیگر حافظ جام شراب رابه کشتی تشبیه نموده : ( کشتی باده بیاور که مرابی رخ دوست / گشت هرگوشه ی چشم ازغم دل دریایی) لیکن قرارنیست که درتمام غزلهایی که کشتی بکارگرفته شده به عنوان جام شراب درنظرگرفته شود بنابراین دراین بیت موردبحث، این وجودِ شاعراست که به کشتی تشبیه شده نه جام شراب.
شط : نهر ورودخانه ی بزرگ
وَلوَله: هیاهو، بانگ و فریاد، اضطراب واسترس
شیخ : پیر وسالخورده، عالم دینی
شاب: بُرنا ، مردجوان
معنی بیت: ای ساقی بیامرحمتی کن و وجود تشنه ی مارا به درون رودخانه ی خروشان شراب بیانداز (نوشیدن شراب باجام وپیاله عطش مارا فرونمی نشاند) بیا کاری بهترازگذشته درحق ما انجام بده تابدینوسیله هم ما به نوایی برسیم هم آه وناله و حسرت ازنهادِ شیخ وزاهد برآید وجوانان ازسرشور واشتیاق وشعف مسرور وشادمان گردند.
ساقی بیارآبی ازچشمه ی خرابات
تاخرقه ها بشوئیم ازعُجبِ خانقاهی
مرا به کشتیِ باده درافکن ای ساقی
که گفتهاند نکویی کن و در آب انداز
کشتی باده: دراینجا "باده" به کشتی تشبیه شده است.
معنی بیت: ای ساقی بدان مثل که گفته اند: تونیکی می کن ودردجله انداز تونیزبیا نیکی کن ومرابه درون کشتی شراب بیانداز.
حافظ ازدست مده دولت این کشتی نوح (جام شراب)
ورنه طوفان حوادث ببرد بنیادت
زکوی میکده برگشتهام زراه خطا
مرا دگر زکرم با رهِ صواب انداز
دراینجا حافظ راه درست ورستگاری راهمان طریق میکده می شمارد( رندی،رهایی ازبند تعلّقات دینی ودنیی،عشق ورزی ، انسانیت) وبه ساقی می گوید که من ازروی غفلت وبی توجهی به راه خطا رفته وازمسیردرست خارج شده ام کمکم کن تادوباره به راه درست بازگردم.
معنی بیت: ای ساقی لطف وبزرگواری کن مرابه کوی میکده رهنمایی کن تادوباره به جاده ی نجات ورستگاری برگردم من لغزش پیداکرده ام ونیازبه دستگیری تودارم نمی توانم ازاین طریق دورافتاده باشم.
حافظ جناب پیرمغان جای دولت است
من ترک خاکبوسی این درنمی کنم
بیار زان می گلرنگِ مُشک بو جامی
شرار رشک و حسد دردل گلاب انداز
مشک بو: معطّر وخوش بو
شرار: زبانه،لهیب
معنی بیت: ازآن باده ی رنگین معطّر وخوش بو جامی بیاور ولهیب آتشِ حسادات را دردل گلاب فروزان کن (گلاب بداند که با همه ی عطروبویی که دارد نمی تواند باعطروبوی باده برابری کند)
چولاله درقدحم ریزساقیا مِی ومُشک
که نقش خال نگارم نمی رود زضمیر
اگرچه مست وخرابم تو نیز لطفی کن
نظربراین دل سرگشته ی خراب انداز
"مست وخراب" دراینجا حاصل باده نوشی نیست بلکه کنایه ازویرانی ،شکست خوردگی وسرگشتگیست که دراثرلغزش ورویگردان شدن از راهِ میکده دست داده است.
معنی بیت: ای ساقی اگرچه من به واسطه ی لغزش پیداکردن ازطریق نجات(میکده) ویران شده ام تونیزمرحمتی کن باچشم عنایت براین خراب افتاده ی سرگشته، نگاه کن وجامی ازباده ی گلرنگ مشکبو بیاور.
فغان که درطلبِ گنج نامه ی مقصود
شدم خرابِ جهانی زغم تمام ونشد
به نیمشب اگرت آفتاب میباید
زروی دختر گلچهر ِرَز نقاب انداز
بعضی "آفتابِ مِی" نیز می خوانند که بنظر می رسد با این خوانش، معنای بدست آمده لطفِ حافظانه ای ندارد وبعیداست که طبع مشکل پسند حافظ به این معنا رضایت داده باشد.
رَز درخت انگور، تاک
دختر رَز: بنت العنب، شرابِ حاصل ازانگور
آفتاب می باید: توراآفتاب لازم است
نقاب انداز: پوشش را کناربزن
معنی بیت: اگر درنیمه های شب ، می خواهی آفتاب طلوع کند وازروشنایی آن بهره مندگردی این خواسته ی بظاهرغیرممکن، شدنیست کافیست ازروی شراب پوشش ونقاب رابرداری و ببینی که چقدرهمانندِ آفتاب درخشنده وروشنایی بخش است. درژرفای ِ معنای روشنایی بخشیِ شراب، علاوه برصاف وزلال بودن، یک نوع آگاهسازی ونورمعرفت نیزبه چشم می خورد.
جمال دختر رَز نورچشم ماست مگر
که درنقابِ زُجاجیّ وپرده ی عنبیست
مَهل که روزوفاتم به خاک بسپارند
مرا به میکده بر درخُم شراب انداز
مَهِل: مگذار
میخانه ومیکده» درفرهنگِ حافظانه، معناهای متفاوت ومتضادی دارد. یکی به معنی میخانه ی مجازی که درآنجاشراب وباده انگوری عرضه میگردد ودومی میکده ی حقیقی یامیکده ی عشقست که شرابهای متنوع ومختلفی دارداما مایه ی اصلیِ همه ی آنها باده ی اَزَلیست.
باده ی ازلی همان باده ی هستیست که به اراده خداوند به عمل آمده، ازهمیشه تاهمیشه بوده وخواهدبود وبه رایگان دردسترس همگان قراردارد. حیوانات، درختان، رودخانه هاوتمام ستاره هاوسیاره ها ازاین باده مسرور و درحال رقص وآوازهستند. فقط انسان است که ازاین موهبت غافل مانده وبرای تامین سرمستی خود متوسل به باده های دست ساز خودشده است.
میکده ی عشق برخلاف میکده هایی که به دست انسان ساخته شده ساختمان وبنای مشخصی نداردو درتمام کائنات گسترده وبرقرار هست.
گواراترین وگیراترین شراب این میکده، شراب عشق است. البته عشق نه به معنای امروزی که کاملاتحریف شده ومفهوم اصلی خودراازدست داده است. اغلب رابطه های به اصطلاح عاشقانه که درمیان مردم رواج دارند خالی ازعشق بوده وبه پشتوانه ی نیازهای جنسی ویاگریزازتنهایی وپناه آوردن به دیگریست. درچنین عشق های کذایی هریک ازطرفین سعی درتصاحب ومالکیت یکدیگر دارند وآزادی همدیگرراتباه ساخته وطرف مقابل رازندانی خویش می کنندوسپس انتظاربیهوده دارندکه عشق بین آنهاتداوم داشته باشدغافل ازاینکه عشق بین زندانی وزندانبان امریست محال ومضحک، وخیلی زود تبدیل به انزجارمی گردد.
درعشق حقیقی که نه ازبلوغ جنسی بلکه ازبلوغ روحی، آگاهی وغنای درونی نشٱت می گیرد تصاحب کردن وتملیک وجودندارد وبجای آن بخشیدن ورهاکردن ومحبت بی قیدوشرط است که تداوم رابطه رامیسر وجاودانه می سازد.
دراین چنین عشقی، درجریان ملاقاتهای عاشق ومعشوق شرابی گیراو گوارا به عمل می آید بدین معناکه وقتی یک عاشق صادق درمحضرمعشوق حضورپیدامی کند زمان متوقف شده و بین آنهااتفاق غریبی رخ می دهد، به هر دوی آنها ازغیب چیزی اعطامیگرددوهردو رابه غایتِ خوشی وسرورمی رساند.
دراین میکده ی باده ی ناب وخوشگواردیگریست که درجریان وارستگی ورهاییِ بی باکانه، ازبندهای تعلقات دینی ودنیوی حاصل می شود ورند وسالک راه راد مسیرجستجوی حقیقت، سرخوش وسرمست می سازد .
هرکسی که یکبار یک جرعه ازاین باده ی ناب وازاین شراب گوارا بچشد تاآخرعمر درحالتی سرورانگیز وسرمستی بسر خواهدبرد وهرگز میلی به بیداری وهشیاری پیدانخواهدنمود چراکه این مستی، خودنوعی هشیاری ناب واین نوع خوشی، حالتی از دانایی وآگاهی درسطحی فراتراز حدمعمول است.
به هیچ دورنخواهندیافت هشیارش
چنین که حافظ مامست باده ی ازل است
اما به رغم این تفاوتهای بنیادی، هردومیکده ی «حقیقی ومجازی» وجه مشترکات زیادی دارند:
هردو درمقابل مسجدوکنشت وصومعه قراردارند. چرا که این مکانها دراغلب دوران(البته نه بصورت مطلق) به ویژه دردوران زندگانی حضرت حافظ، محلی برای نمایش، ریاکاری وتظاهرو تزویر بودند چنانکه امروزه نیزهستندو مابه عینه شاهداین اتفاق هستیم.
محصولات هردومیکده «شراب وباده» هست. درهردومیکده ساقیان زیباروی خوش مشرب، مشغول خدمت رسانی بوده وازمشتریان پذیرایی می نمایند. با جامهای شراب وپیاله های باده، غم ازدل آنهازدوده وچهره هایشان راازشادمانی ارغوانی می کنند.
درهردو میکده پیری باتجربه وروشن ضمیر حضور دارد ومیگساران راهدایت وراهنمایی می کند. منیّت وتکبرو خودخواهی به محض ورود به هردومیکده ناپدید ومستی وراستی برجسته ونمایان می گرددوالی آخر...
به واسطه ی همین اشتراکات، حافظ فرزانه ازروی رندی وشیرینکاری، دراغلب غزلها این دومیکده رادرهم ادغام نموده تاذهن مخاطبین خودرا به کاویدن درلایه های تودرتوی معناهاترغیب وتحریک نموده وبه چالش کشیده باشد. دراثراین شیرینکاریهاست که شعروسبک بیان وقلم حافظ، ازسایرشاعران متفاوت ومتمایز شده است.
حافظ به عمد چنین شرایطی راایجادنموده تا هیچ یک ازمخاطبین وخوانندگان غزلهای او، ازاین درگاه دست خالی وناامید برنگردندو عارف وعامی بااندکی کاوش در لایه های سطحی وزیرینی معنا، به فراخور درک وفهم خویش، توانسته باشند از گوهرهای گفتارو مرجانهای ارزشمندِ معانی بهره مندگردند
معنی بیت: به هوش باش مگذار مراپس ازمرگ دردل خاک دفن کنند وصیت می کنم پس ازمرگ مرا به میکده برده ودرداخل خُمره ی شراب بیاندازید.
روزی که چرخ ازگِل ماکوزه هاکند
زنهارکاسه ی سرما پُرشراب کن
زجورچرخ چوحافظ بجان رسید دلت
به سوی دیومِحَن ناوکِ شهاب انداز
مِحن: رنج ها، غم وغصّه ومحنت
دیو محن: مجموعه ی محنت واندوه به دیو تشبیه شده است .
ناوَک: تیر
شهاب: درخشش پاره ای از آتش درآسمان، شراره ی آتش که همچون تیرهای آتشین آسمانی روان می شوند.
"ناوکِ شهاب" دراینجا کنایه از شراره های شراب است. یعنی باپیاله های شراب که همانندتیرهای آتشین هستند به مقابله با دیو محنت واندوه برو
معنی بیت: ای حافظ وقتی که ازنامهربانی ِ روزگار جانت برلب رسید به سوی دیو محنت وغم واندوه تیرهای آتشین روانه کن(شراب بنوش) وناامید ی به دل راه مده.
چون نقش غم زدورببینی شراب خواه
تشخیص کرده ایم ومداوا مقرّراست