دارای جهان نصرت دین خسروکامل
پنجشنبه, ۲۷ آذر ۱۳۹۹، ۰۲:۵۳ ب.ظ
دارای جهان نصرت دین خسروکامل
یحیی بن مظفّر مَلکِ عالِم عادل
نصرةالدین یحیی از نواده های امیرمبارزالدین محمدبن امیر شرف الدین از آل مظفراست. شاه یحیی فرزند بزرگتر ومحبوب امیرمبارزالدین بود. توجّه ویژه ی پدر به او موجب نفرت پسران مبارزالدین از شاه یحیی گردید لذا پس از آنکه شاه شجاع به قدرت رسید یحیی را دستگیر و در قلعه ی «قهندز» شیراز زندانی ساخت. اوپس ازاتفاقاتی درنهایت به یزد رفت وحاکم آنجاشد وشروع به مخالفت با شاه شجاع کرد تااینکه شاه شجاع با خواجه قوام الدین و لشکری فراوان از شیراز به قصد یزد حرکت نمود خود در ابرقو ماند و خواجه قوام الدین را به محاصره ی یزد فرستاد چون کار بر شاه یحیی تنگ شد نامه ی معذرت خواهی نوشت و شاه شجاع او را بخشید. ولی شاه یحیی مجدداً برای برانداختن شاه شجاع به اتفاق شاه محمود (برادر شاه شجاع ) و سلطان اویس (سلطان آذربایجان ) رو به شیراز نهاد و عاقبت در سال 789 امیر تیمور فرمانداری شیراز را به شاه یحیی واگذاشت.....
"دارای جهان " ایهام دارد: ۱- پادشاه دارا(داریوش سوم) یعنی توداریوش زمانه هستی ۲- دارنده ی جهان
نصرت دین : یار ویاوردین
معنی بیت: یحیی فرزندمظفر حاکم مقتدر، دانا و دادگستر، دارنده ی جهان(داریوش زمانه)، یاور دین، پادشاهی فاضل و کامل است.......
نصرت الدین شاه یحیی آنکه خصم ملک را
ازدم شمشیرچون آتش درآب انداختی
ای درگهِ اسلام پناهِ تو گشاده
بر روی زمین روزنه ی جان و در دل
درگهِ اسلام پناه :هم به معنی درگاهی که خودش در پناه اسلام است هم درگاهی که ازاسلام حمایت می کند.
روزنه : پنجره،دریچه
معنی بیت: ای پادشاهی که حاکمیّت تودرپناه اسلام واسلام تحت حمایت توست بارگاه توزمین راملکوتی کرده است. درگاه توپنجره به روی جان و دریچه ای به روی دل درزمین خاکی گشاده است.
گرنکردی نصرتِ دین شاه یحیی ازکرم
کارمُلک ودین زنظم اتفاق افتاده بود
تعظیم توبرجان و خرد واجب و لازم
اِنعام تو بر کون و مکان فایض و شامل
انعام: نعمت دادن، بخشش
فایض: فیض دهنده
معنی بیت: ستایش واحترام تو بر عقل وجان واجب است لطف وعنایتِ فراشمول تو تمام اجزای هستی را دربرمی گیرد همه چیز وهمه کس ازبخشش وسخاوت توفیض می برند.
چنانکه ملاحظه می شود حافظ گرچه مطلع غزل را بنابه مصلحت وشرایطی که درآن روزگاران داشته خطاب به شاه یحیی سروده لیکن در بیتهای بعدی روی سخن را رندانه بطرف خداوند گرفته ودرحقیقت به مدح معبودحقیقی پرداخته است نه خداوندگار زمین شاه یحیی.
داورداراشکوه؛ ای آنکه تاج آفتاب
ازسرتعظیم برخاک جناب انداختی
روزاَزل ازکِلکِ تویک قطره سیاهی
برروی مَه افتادکه شد حلّ مسائل
اَزل: آغازآفرینش
کِلک : قلم
حافظِ رند دراین بیت که بحث های زیادی نیزبرانگیخته، کاملاً پیداست که خداوند متعال را مخاطب سخن خویش قرار داده نه شاه یحیی را. اگرچه درنگاه اوّل از معنای ظاهری چنین بنظر می رسد که روی سخن شاه یحیی، ومنظور ازقطره ی سیاهی نیز خال معروف آل مظفراست که اغلب پادشاهان این سلسله درصورت خویش داشتند.
برای درک معنا ومنظور اصلی خواجه درپشت پرده ی الفاظ این بیت، باید به خاطرداشت که درزمان ظهوراسلام باتوجّه به دانش کمی که مردم وستاره شناسان در مورد پیدایش ماه وخورشید وآسمان دراختیار داشتندنظریه های متفاوت، متضاد ونادرستی ازسوی کارشناسان آن روزگاران مطرح می گردیده وشبهات زیادی برمی انگیخته است بطوریکه روایات و احادیث فراوانی نیز منتسب به پیامبر اسلام وبزرگان دینی دراین مورد نقل شده وبجامانده است. جناب"هاشم جاوید" که تحقیقات ارزنده ای درخصوص بعضی ازابیات دشوارفهم حضرت حافظ بعمل آورده درکتاب "حافظ جاوید" پس ازارایه ی توضیحات مفصّل می فرماید:
(درپیرامون تفسیر آیه ۱۲ سوره بنی اسرائیل ،درتاریخ محمدبن جریرطبری می خوانیم:
"عبداللّه ابن عباس"(راوی بسیاری ازاحادیث) گفت: ازپیامبرشنیدم که فرمود: خداوند وقتی همه مخلوق راآفریددوخورشید ازنور عرش بیافرید آن راکه می دانست خورشید خواهدماند یکی به بزرگی دنیا وآن راکه می دانست تاریک می کند وماه می شود کوچکترآفرید... اگردو خورشید را چنانکه درازل خلقت فرمود به همان صورت وامی گذاشت شب از روزشناخته نمی شد مزدبگیر نمی دانست که تا کی کارکند روزه دارنمی دانست تاکی روزه بگیرد و.... لذا خدای دلسوز ومهربان،عنایت فرمود جبرئیل رابفرستاد که بال خویش راسه باربرروی ماه کشید(که آن وقت خورشیدبود) تانورآن محوشود وروشنی نمانَد. واین معنی گفتارخداونداست که فرمود: شب وروز رادونشان کردیم ونشانه ی شب راسیاه ونشانه ی روز راروشن کردیم..... واین نشانه ی سیاهی که مانند خط ها برماه می بینید همان نشان محواست که جبرئیل انجام داد!)
حالا بگذریم ازاینکه این آقای "ابن عباس" چقدر دربیان شنیده وبازگویی دیده های خود ازبزرگان دینی صداقت به خرج داده یانه وچه میزان امانت داری کرده یانه، به هرحال باورهای مردم آن روزگاران این بوده وحافظ نیزناگزیر بوده براساس باورهای آن زمانه، دست به مضمون سازی بزند وصرفاً مضمون پردازی شاعری مثل حافظِ رندِ روشنفکر، پیرامون یک داستان وافسانه، دلیلی برقبول داشتن وباور آن افسانه نیست وچه بساممکن است شاعربااحترام به عقایدمردم موضوعی رادستمایه ی خویش قرارداده ومضمونی خلق کند که خودشخصاًهیچ اعتقادی بدان نداشته باشد.
بنابراین "کِلک" دراینجا همان قلم آفرینش(اراده ی خداوند) و"قطره" همان لکّه ی سیاهیست که ازاثرپرجبرئیل برروی ماه افتاده است تابه اصطلاح ازروشنایی ونور آن بکاهد. درحالی که بسیاری ازشارحان محترم بدون توجّه به این موضوع، ازاین بیت برداشتی کاملاً نادرست ونامفهوم کرده وبراین باورند که حافظ خطاب به شاه یحیی می فرماید:
"در روز ازل از نوک قلم تو یک قطره مرکب سیاه بر چهره ی چون ماه تو تراوش کرد که علامت راهگشای دشواری های شناسایی عشق تو شد"!
اوّل اینکه:آخرشاه یحیی که درروزازل وجودنداشته تااز قلمش قطره ی مرکبی به صورتش بچکد! دوم اینکه به فرض محال که وجودداشته، چگونه می شود که یک قطره مرکّب تبدیل به خال شود! وچگونه می شود که خال صورت باعث حلّ مسایل گردد؟! این مسایل چه چیزهایی هستند که باخال حل وفصل می شوند؟!
ازاینهاگذشته، خال صورتِ شاه که ساخته ی دست خود اونبوده تا حافظ بگوید: ازقلم تویک قطره به صورتت چکیده وآن تبدیل به خال شده است!
اشتباه این شارحان عزیز ازآنجاناشی می شود که تصوّرکرده اند بیت خطاب به شاه یحیی هست ازهمین رو شتابزده پس ازدیدن "کِلک" مرکّب رامتصوّرشده وآن راکنایه از"خال" گرفته اند! در حالی که دراینجاسخن از روز اَزل و کِلکِ آفرینش است که به اراده ی خداوند درحال رقم زدن خلقت هستی می باشد تا به قول "ابن عباس" اشکالی که درآفرینشِ (دوخورشید بانورمشابه) به وجودآمده مرتفع گردد و شب وروز ووقتِ کار واستراحت ازیکدیگر متمایزشوند. واین قطره ی سیاهی اشاره به همان لکّه ی روی ماه (اثرپرجبرئیل) است خوشبختانه آن هم بعدهاباتوسعه ی دانش نجوم مشخص شده که پستی ها وبلندیهای درون ماه بوده که به چشم زمینیان بصورت لکّه های سیاه دیده می شود!
معنی بیت: خداوندا به لطف عنایت تودرآغازین روز خلقت، ازقلم صُنع تو یک قطره برروی ماه چکید وسبب شد که همه ی مسایل ومشکلاتِ مخلوقات شامل( جدانبودنِ روزازشب، نامعلوم بودن زمان عبادت، کار واستراحت و....)مرتفع گردید.
کِلکِ توبارگه الله برمُلک ودین گشاده
صدچشمه آب حیوان ازقطره ی سیاهی
خورشید چو آن خالِ سیه دید به دل گفت
ای کاج که من بود می آن هندوی مقبل
کاج: کاش
هندوی مَقبل : سیاهِ خوشبخت
درمعنای سطحی وظاهری بنظرمی رسد که خطاب به شاه یحیی می فرماید:
خورشید هنگامی که خال رُخ تورادید ازروی حسادت آرزوکردکه: ای کاش من این توفیق راداشتم وبه جای این سیاهِ خوشبخت برگوشه ای ازرخسارتومی نشستم.
امّامعنا ومنظوراصلی شاعر با معنای بیت قبلی پیوند دارد. دراین برداشت، "هندوی مقبل" کنایه ازآن خورشید دوّمیست که با سایش ِ پرجبرئیل، ازنور آن کاسته شده ودراینجا با عنوان"خال سیاه" یادشده است.
معنی بیت: خورشید باآن همه نور وروشنایی هنگامی که مشاهده کرد آن آن "خال سیاه" موردتوجّهِ ویژه ی خداوند قرارگرفته ،منشاء خیرو برکت برای مردم وسببِ حلّ مسایل آنها شده، ازروی رشک وحسادت می گوید ای کاش به جای این غلام سیاه خوشبخت من بودم.
خال مشکین که برآن عارض گندم گون است
سِرّ آن دانه که شد رهزن آدم با اوست
شاهافلک ازبزم تودررقص وسماع است
دستِ طَرب از دامنِ این زمزمه مگسل
بزم: مجلس عیش وعشرت
فَلَک : سپهر گردون.
بزم : مجلس عیش و نوش.
رقص و سماع : پایکوبی و سرود خوانی.
طرب : شعف وشادی
زمزمه : آواز نرم وآهسته
مگسل : رها مکن
معنی بیت: ای پادشاه ، درسایه ی محفل عیش و عشرت تو چرخ فلک نیزبه شوروشوق آمده ومشغول رقص وپایکوبیست توبمان وبگذار مجلس عیش تو همچنان برقرار ومستدام باشد تا همه ی کائنات غرق درشور وشادمانی باشند.
من جرعه نوش بزم توبودم هزارسال
کی ترک آبخوردکند طبع خوگرم
می نوش وجهان بخش که اززلفِ کمندت
شدگردنِ بدخواه، گرفتارِ سَلاسِل
جهان بخش : جهان به بخش، به بخشش های بزرگ دست بزن
سَلاسل : جمع سلسله، زنجیرها، ضمن آنکهنام قلعه ایست در شوشتر که سلطان زین العابدین که فریب وعده ی امداد شاه منصور حکمران آن نواحی را خورده بود دستگیر گردید و بدستور شاه منصور در آن قلعه محبوس گردید.
معنی بیت: ای پادشاه، به باده نوشی وعشرت بپرداز ودست به بخشش های بزرگ بزن که به لطفِ زنجیر زلفت تو(به برکت خوی نیک تو) بدخواهان به بند وزنجیر کشیده شده اند.
باده نوش ازجام عالم بین که ازاورنگ جم
شاهد مقصودرا ازرخ نقاب انداختی
دور فلکی یک سره بر مَنهج عدل است
خوش باش که ظالم نبرد راه به منزل
دور فلکی : گردش فلک، گردش چرخ گردون.
مَنهَج : راه روشن و راه راست
معنی بیت: چرخ فلک برمدار عدالت می چرخد (گردش چرخ فلک درمسیر روشن وراست قرار دارد) ای دل خوش باش که بارکج ِ ظالم هرگزبه سرمنزل نمی رسد.
گوی خوبی بردی ازخوبان خُلّخ شادباش
جام کیخسروطلب کافراسیاب انذاختی
حافظ قلم شاه جهان مَقسِم رزق است
از بهر معیشت مکن اندیشه ی باطل
"شاه جهان" درنگاه سطحی همان شاه یحیاست لیکن حافظ دراینجا نیز رندی کرده وبه مددِ نبوغ خویش طوری بکارگرفته که درحقیقت منظور همان خداوندِ رزّاق است.
مَقسِم : تقسیم کننده
معیشت: معاش، رزق وروزی
معنی بیت: ای حافظ اندیشه ی باطل به دل راه مده واز بندگان خدا چشمداشتی نداشته باش که تقسیم کننده ی رزق وروزی شاه جهان وخداوندِ رزّاق است.
چنانکه ملاحظه گردید حافظِ رند به ظاهردراین غزل شاه یحیی را موردمدح وستایش قرارداده لیکن درپس زمینه ی غزل، پند واندرزهای سعادت بخشی به او ودیگرمخاطبین غزل داده وتوصیه کرده که هرگز ظالم راه جایی نخواهدبرد وهمان قلم آفرینش که به منظور رفاه وآسایش مردم برروی ماه نقطه ی سیاهی گذاشت همان قلم است که تقسیم کننده ی رزق وروزی درجهان است نه قلم شاه یحیی. بنابراین به همگان سفارش می کند که نگران رزق وروزی نباشند وهیچ چشمداشتی به دست دیگران نداشته باشند که اندیشه ایست باطل وناحق.
بر درشاهم گدایی نکته ای درکارکرد
گفت برهرخوان که بنشستم خدارزّاق بود
- ۹۹/۰۹/۲۷
- ۲۴۱ نمایش