ای آفتاب آینه دار جمال تو
سه شنبه, ۲ دی ۱۳۹۹، ۱۲:۰۰ ق.ظ
ای آفتاب آینه دار جمال تو
مُشک سیاه مِجمره گردانِ خال تو
باتوجّه به لحن عاشقانه ی کلام ولطفِ سخنی که درهمه ی ابیات این غزل جاریست بی شک مخاطب غزل کسی جزشاه شجاع نمی تواند باشد. همان شهسوار خوش سیمایی که بیشترین غزلهای عاشقانه ی حافظ رابه خود اختصاص داده ومرغک دل بیقرار و عاشق پیشه ی حافظ رادر چین وشکن زلف عنبرین خویش گرفتارساخته است.
آینه دار: "آینه داری" درقدیم شغل دون پایه ای بوده وآرایشگران وسلمانی ها نیزآینه داربودند. امروزه نیز آرایشگران درآخرکار، آینه ای دردست گرفته وپشتِ سر مشتریان رابه آنها نشان می دهند تاهنر خودرا به آنها بنمایانند. همچنین در جلوی عروس نیزآینه نگه می دارند تا جمال او در آن منعکس نمایند.
دراینجا آفتاب با آن همه عظمت وشوکت، به عنوان آیینه دار درخدمت معشوق حافظ است وبه اوخدمتگری می کند.
مُشک یاهمان نافه ی آهو، ماده ای سیاه و بسیار معطّر که در درون کیسه ای بنام نافه در زیر شکم نوعی آهو ی نر قراردارد وبسیارقیمتی وبا ارزش است.
مِجمر: ظرف کوچک مخصوص که درآن موادمعطّر مانند عود و کندر و اسپند ریخته ومی سوزانند تابوی خوش آن فضاراعطرآگین کند. دراینجا مُشک سیاه که خودمعطّر وارزشمنداست به معشوق خدمتگری می کند وبرای خال سیاه او اسپند وعودمی سوزاندومجمره می گرداند.
معنی بیت: ای آنکه آفتاب به عنوان خدمتگری مشتاق، آیینه ای مقابل روی توگرفته وجهانی رابه نوررخسارتوروشن می کند مُشک سیاه نیزبا آن همه ارج وقیمتی که دارد بااشتیاق ،کمرخدمتگری تورابه کمربسته ومجمره گردان خال زیبای توست.
جلوه گاهِ رخ اودیده ی من تنها نیست
ماه وخورشید همین آینه می گردانند
صحن سرای دیده بشستم ولی چه سود
کاین گوشه نیست درخور خیلِ خیال تو
صحن: میان خانه، وسط حیاط، ساحت
خیل: لشکر، سپاه.
درخور:سزاوار
خیل خیال: خیال به سپاهی تشبیه شده است.
معنی بیت: فضای میان خانه ی چشم رابااشک شستشو دادم ولی چه فایده که چشم من سزاوارسپاه عظیم خیال تونیست.
سه دلیل درسزاوارنبودن چشم عاشق برای لشکرخیال معشوق دراین مضمون زیبا جاسازی شده است. اوّل آنکه خیال معشوق دارای مقامی اشرافی واعیانیست وچشم عاشق خانه ای محقّر. دوّم اینکه خیال معشوق لشکری بی شماراست وچشم عاشق گوشه ای کوچک وحقیربیش نیست. سوّم اینکه چشم عاشق دایماً اشکباراست وتصاویرمعشوق درسیلاب اشک شستشوشده و محومی گردد.
امّا حافظ عاشقی نیست که به این بهانه ها ازخواسته ی خود دست بردارد وپا پس بکشد اوبه هرترفندی دست می زند تا صحن سرای چشمش پذیرای آن شهسوارنازنین باشد.
به پیش خیل خیالش کشیدم ابلق چشم
بدان امید که آن شهسوار بازآید.
دراوج نازونعمتی ای پادشاه حسن
یا رب مباد تا به قیامت زوال تو
معنی بیت: ای محبوب خدای راسپاس که برقلّه ی قدرت وشوکت تکیه زده ای وازمنتهای نعمت وناز برخوردارهستی ازخدا می خواهم که تاروز قیامت تاج وتخت توبرقرارماند وهرگزفرونریزد.
بگرفت کارحُسنت جون عشق من جمالی
خوش باش زانکه نبود این هردو رازوالی
مطبوع ترزنقش توصورت نبست باز
طُغرانویس ابروی مُشکین مثال تو
مطبوع تر: دلپذیرتر
نقش: تصویر،شمایل
صورت نبست باز: دوباره رقم نزد، دوباره نقشی نکشید.
طُغری : امضا،خطوط وعلامتی که بربالای احکام سلاطین وپادشاهان می کشیدند
طُغرانویس: خطاط یانقّاشی که مسئولیت امضای نامه ها وکشیدن نشان پادشاهی بربالای نامه ها رابرعهده داشت. معمولاً این نشانها وعلامتها بصورت منحنی بوده وبه همین رو حافظِ خوش ذوق، ابروی معشوق راکه پادشاه هست وصاحب طغرا می باشد با طغرا مرتبط نموده است . به عبارتی دراینجا چهره ی پادشاه به صفحه ای تشبیه شده که درآن حکم خداوندی انشاشده وکمان ابروی اونیزهمان نشان وامضای پادشاهِ هردو جهان خداوندمتعال است که به وسیله ی طغرانویسِ بارگاه خداوندی رقم زده شده است.
مُشکین: مشک آلود.
مشکین مثال: مشکین مانند، مثل مشک سیاه.
معنی بیت: ابروان مُشکین تو همان امضا و نشان پادشاه هردوعالم خدای بی همتاست که توسط طغرانویس ِ بارگاه خلقت، برپیشانی صفحه ی زیبای رخسارتورقم خورده وازآن پس ، دیگرصورتی به این دلکشی باچنین نشان ِزیبایی خَلق نشده است.
هلالی شدتنم زین غم که باطُغرای ابرویش
که باشد مَه که بنماید زطاق آسمان ابرو
درچین زلفش ای دل مسکین چگونهای
کآشفته گفت باد صبا شرح حال تو
معنی بیت: ای دل تنها وبی کس، درمیان چین وشکن گیسوان معشوق حال وروز تو چگونه هست که بادصبا شرح حال تورا بسیارپریشان توصیف می کرد؟
زچین زلف کمندت کسی نیافت خلاص
ازآن کمانچه ی ابرو وتیرچشم نجاح
برخاست بوی گل زدرآشتی درآی
ای نوبهار ما رخ فرخنده فال تو
فرخنده فال: خجسته پی،خوش یُمن
معنی بیت: ای محبوب، حال که نوبهار فرارسیده وبوی دل انگیز گلها همه جا پیچیده، تونیزاز درآشتی وارد شو ومارا موردلطف وعنایت خویش قرارده توکه رخسارخجسته پی اَت نوبهارماست.
ای روی ماه منظرتونوبهارحُسن
خال وخط تومرکزحُسن ومدارحُسن
تا آسمان ز حلقه به گوشان ما شود
کوعشوهای زابروی همچون هلال تو
حلقه بگوش: درقدیم مالکان وصاحبان برده ها حلقه ای درگوش آنهابه علامت مالکیّت می بستند اشاره به همین مطلب است. کنایه ازخوشحالی زیاد واینکه آسمان دراختیارما قرار گیرد غلام حلقه بگوش ما می شود.
عشوه: اشاره ی دلبرانه با چشم وابرو
قوس وکمان ابروی یار به هلال ماه درآسمان تشبیه شده است. عاشق بادیدن اشاره ای ازاین ابرو احساس می کند آسمان مال اوست.
معنی بیت: اشاره ای ازابروی باریک و هلالی تو کو تابامشاهده ی آن احساس خوشبختی وسعادت کنم احساس کنم که آسمان غلام مطیع من است آسمان مال من است.
رحم آر بردل من کزمِهرروی خوبت
شدشخص ناتوانم باریک چون هلالی
تا پیش بخت بازروم تهنیت کنان
کو مژدهای زمَقدم عید وصال تو
"بخت" : کامیابی
تهنیت کنان: تبریک گویان، شادی کنان
مَقدم: پیش درآمده،پیش فرستاده، دراینجا نشانه واثر
معنی بیت: کومژده ای ازاثراتِ عید وصال تو تابادریافتِ آن ، شادی کنان به پیشگاه بخت بروم؟ کاش پیشاپیش نشانه ای دریافت می کردم واطمینان می یافتم که به وصال توخواهم رسید آنگاه باشادی وشعف ،کامیابی راجشن می پرگرفتم.
مرا امید وصال توزنده می دارد
وگرنه هردَمم ازهجرتوست بیم هلاک
این نقطه ی سیاه که آمد مدار نور
عکسیست درحدیقه ی بینش زخال تو
این نقطه ی سیاه: این مردمکِ چشم،اشاره ی شاعربه مردمک چشم خویش
مَدار: مرکز، دورزدن، گردش ومسیریک جریان
حدیقه:گلزار،بوستان، باغ.
حدیقه ی بینش: بینش وبینایی به باغ وبوستان تشبیه شده است.
معنی بیت: مردمک چشم من درحقیقت ،عکسی ازخالِ سیاه توست که درمرکزباغ بینایی من جا خوش کرده است. بنابراین خال سیاه توست که معجزه می کند ومرکزنورشده وبینش تولیدمی کند نه مردمک چشم من.
همیشه رخسارتومقابل چشمان من است رخسار توچشمان مرامبدّل به گلزاری نموده ودرمرکز این گلزار،عکس خال سیاه توقرارگرفته است.
مدارنقطه ی بینش زخال توست مرا
که قدرگوهریکدانه جوهری داند
درپیش شاه عرض ِکدامین جفا کنم
شرح نیازمندیِ خود یا ملال تو ؟
ملال: به ستوه آمدن، رنج واندوه،دل آزردگی
"ملال تو" هم می تواند به معنی رنج واندوهی که برمن ازتورسیده بوده باشد هم به معنی اینکه تو ازدست من دل آزرده شده ای.
معنی بیت: درمحضرپادشاه(شاه شجاع) کدام یک از جورجفاهای بی شماری که درحق من شده سخن بگویم ودادخواهی کنم؟ از نیازمندیهای شخصی،عاطفی وگرفتاریهای فردی؟ یا ازدلتنگی ها ودل آزردگیهایی که ازجانب تونصیب من می شود؟ (یا درمورد اینکه توازمن دل آزرده هستی سخن بگویم)
بیاکه باتوبگویم غم ملالت دل
که بی توندارم مجال گفت وشنید
حافظ دراین کمند سرسرکشان بسیست
سودای کج مپز که نباشد مجال تو
"کمند" کنایه ازگرفتارشدن درعشق ودلدادگیست.
دراین کمند: دراین میدان،دراین ماجرا
سرکشان: گردن کشان، طغیانگران،کنایه از عاشقانی که اطمینان دارند با اتّکا به سرسختی وسماجت بیشتر خواهندتوانست به وصال دست یابند.
سودا: فکروخیال
سودای کج: فکروخیال نادرست، بلندپروازی
مجال: فرصت
معنی بیت: ای حافظ دراین کمندعشقی که توگرفتارشده ای سرچه بسیارگردنکشانی که برباد نرفته است! توکه کمترین آنها هستی چگونه توقّع داری که جان سالم بدرببری ومجال وصال پیداکنی؟ بلندپروازی مکن که این خواست تو غیرممکن است.
سرکش مشو که چون شمع ازغیرتت بسوزد
دلبرکه درکف اوموم است سنگ خارا
- ۹۹/۱۰/۰۲
- ۳۶۴ نمایش