حافظانه

شرح غزلیات حافظ

حافظانه

شرح غزلیات حافظ

برداشتهای شخصی من از غــزلهای پیامبر عشق و ادب حضــرت حافـظ

دنبال کنندگان ۳ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
بایگانی
آخرین نظرات

کنار آب وپای بیدو طبع شعر و یاری خوش

دوشنبه, ۲۴ آذر ۱۳۹۹، ۰۳:۳۱ ب.ظ



کنار آب وپای بیدو طبع شعر و یاری خوش
 
معاشردلبری شیرین وساقی گلعذاری خوش
 

طَبع : قریحه ، ذوق و استعداد شاعری    معاشر : هم‌صحبت ، همنشین
گلعِذار : زیبا روی، بعضی گلعُذارخوانند هردو درست است.
"بید" ازدرختانی است که در کنار جوی می‌روید، نوعی از آن را بید مجنون می‌خوانند و می‌گویند که در عزای مجنون شاخه هایش را از اطراف آویخته و به سوگ نشسته است........
این بیت توصیف یک بزم عاشقانه است. شاعر در کارگاهِ خیال، بزمی تصوّرکرده بااین وضعیت:
زیرسایه ی بیدی، برلب جویی نشسته باشی و نهال ِذوق ِ شاعری گل کرده باشد .همنشین و همدَمت زیبارُخی شیرین رفتار وشیرین گفتارباشد و گلچهره ای درمقام ساقی باده ریزدو....
دراین بیت حافظ به مددِ طبع روان ِ خویش، چنان واژه ها را باهمدیگرتلفیق وجفت وجورکرده که خودِ واژه ها زحمت و جورِ فعلِ جمله رانیزمی کشند وشنونده به آسانی درمی یابد که ماجرا ازچه قراراست.



الا  ای  دولتی طالع  که قـدر  وقت  می‌دانی
 
گوارابادت این عشرت که داری روزگاری خوش

"دولتی طالع "یعنی ای کسی که بختی بیدار داری وتوانگر وخوش اقبال هستی 
 معنی بیت :
باتوهستم ای کسی که خوش اقبالی وتوانگر هستی وارزش ِ وقت رادرک می کنی وازلحظه لحظه های زندگیت به خوبی بهره می بری. (ای کسی که طبع وذوق شعر وشاعری داری و بزم های عیش وعشرت بشرح بیتِ بالاترتیب می دهی) خوشا برسعادتی که داری، گوارای وجودت باشداین شادیخواری وشادی طلبی. خداقوّت که ساعات وایّام دلپذیری را رقم می زنی. 
حافظ چقدرازصمیم دل وجان گوارا باد می گوید برکسی که برای خودش شادخواری کرده یا درحال عیش وعشرت است. انسان به این حسّ وحال حافظ رشک وحسدمی برد که چگونه حافظ می تواند برای ناشناسی دیگرکه مشغول عیش است اینچنین صمیمانه آرزوی خوشی کند.!؟
 تفاوت آدمیان درهمین نکته ی ظریف است. چه بسیارآدمیانی که قادرنیستند خوشی دیگران را تحمّل کنند وچه تیره بختانی که ازشادمانی دیگران دچاریاس واندوه می شوند!
حافظِ پاک باطن همیشه از عیش وعشرت وشادکامی دیگران شادمانست ودرغالبِ غزلیّاتش همگان رادعوت به خوش باشی وشادمانی می کند.
به جهان تکیه مکن گرقدحی می داری
شادی زُهره جبینان خور ونازک بدنان


هرآنکس را که درخاطر زعشق دلبری باریست
 
سپندی گوبرآتش نِه که داری کاروباری خوش 

معنی بیت: 
هرکس که عاشق است وباعشق چه زمینی وچه آسمانی، سروکاردارد، دلش درگیرمهر ومحبّت و عاطفه هست،چه درهجران باشد چه دروصال، خوشا براحوالاتش که کاروباری خوش وخرّم دارد بگوئید سپندی دودکند تاازچشم زخم بدخواهان وحسودان درامان ماند.
حافظ پاک پندار نگرانست که مبادا عیش وعشرت عاشقان با کینه وحسدِ حاسدان خراب گردد، توصیه می کند که مواظبِ عشقتان باشید که دولتی بس ارزشمند نصیبتان شده است. 
صحبتِ عافیتت گرچه خوش افتاد ولی
جانبِ عشق عزیزاست فرومگذارش 


عروس  طبع  را زیور  ز فکر  بِکر می بندم 

بُوَدکزدستِ ایّامم بدست اُفتدنگاری خوش 


عروس طبع : قریحه وذوق شاعری به عروس تشبی شده است.
بکر : به معنی دست نخورده، تازه ، نو امّا حافظ "بکر" رابه سببِ عروس بکارگرفته است تا دوشیزگی ِ این عروس برجسته ترومشهودتربوده باشد.
معنی بیت : طبع شعریم راچونان عروسی زیبا، با اندیشه ها‌ی تَروتازه  و می آرایم تاجلبِ نظرکند به این امید که شاید، ازچرخش روزگار،اقبال به من روکند و دلبری زیبا پیدا کنم . 
عاشقی پیشه ی ِ حافظ است، اوزندگانی رادر عشق می بیند. اوسعی می کند همیشه کسی به عنوان دلبر ودلستان دردسترس باشد تا عواطف واحساساتش همیشه درغلیان باشد. برای افراد عاشق پیشه، زندگی بدون دلستان زندانی بیش نیست.آنها ازهیچ چیز جزعشق ورزی لذّت نمی برند. آنها با نگاه کردن دررُخسارمعشوق وحتّا بااندوهِ فراق، به حظّی فوق العاده می رسند، حظّی که ازهیچ چیزدیگرحاصل نمی شود. عاشق پیشگی بانظربازی دراصل یکی هستند. اینان به پیرامونِ خویش بانظربازی می نگرند وازهرچیز زیبا ودلستاننده به منبع لایزال زیبایی کشیده می شوند. نظربازی عارفانه با نظربازیی که درمیانِ مردم عوام شایع است تفاوت بنیادین دارد. درنظربازی عامیانه شاید انگیزه ی کار راقوّه ی شهوت وهوا وهوس تامین کند وشخص به ابتذال کشیده شود. لیکن درنظربازی عارفانه به هیچ عنوان شهوت نقشی دررابطه یِ نظرباز وشخص ِ دلستاننده،بازی نمی کند ولذّت وحظّی که حاصل می شودمعنوی و چیزی فراترازشهوت است. حافظ تمام عمرخودرا درعاشق پیشگی، نظربازی ورندانه اندیشیدن گذرانده وبارها تاکید کرده که این سابقه ی پیشین تاقیامت استمرار خواهد داشت ومِهر مَهرویان را ازسر بیرون نخواهدنمود.
مرامِهرسیه چشمان زسربیرون نخواهدشد
قضای آسمانست این ودیگرگون نخواهدشد


شب صحبتِ غنیمت دان ودادخوشدلی بستان  

که مهتابی دل افروزست وطرفِ لاله‌زاری خوش 

طـَرْفْ : جانب ، گوشه
"داد خوشدلی بستان" یعنی به تلافیِ دورانی که به بطالت وبیهودگی وغفلت سپری شد،به عیش وشادمانی بپرداز تاجبران شود.
"شب ِصحبت" برای رندِ نظرباز،آن هم بامعاشر دلبری شیرین،شبی به یادماندنی وخاطره ساز است. شبِ صحبت اگرچنانکه حافظ درمطلع ِ غزل به توصیفِ آن پرداخته، بدان شرح شکل گیرد حتّااگر درظلمات وتاریکی ِ مطلق نیزبوده باشد قطعاً شبی دل افروز ومهتابی خواهدبود. 
"دل افروز": روشن کننده‌ی دل ،شادی زا
معنی بیت : ازشبِ همنشینی با معشوق غافل مباش، باید درچنین شبی که دست می دهد از لحظه لحظه های آن سودجویی وکام بگیری،چه بسا اوقاتی که بی دوست بیهوده وبه غفلت می گذرد،پس به تلافی ِ آنها درچنین اوقاتِ گرانقدری که کم اتّفاق می افتد عمیقاً وازدرون خوشدلی کن. درچنین شبی اگرماهِ آسمان نیزنبود جای نگرانی نیست، به برکتِ حضور دوست، مَحفل مهتابی خواهدبود حتّااگردرچمنزارنباشی، بازبه یُمن معاشردلبری شیرین،گویی که درجانب لاله‌زاری خرّم و با طراوت بساط چیده ای.
گو شمع میارید در این جمع که امشب 
درمجلس ِماماهِ رخ ِ دوست تمام است  


می‌ئی در کاسه‌ی چشم‌ست ساقی رابـنـامْ ‌ایزد 

که مستی می‌کندباعقل ومیبخشدخماری خوش 


کاسه‌ی‌چشم : ایهام دارد : 1- حدقه‌ی چشم 2-چشم به پیاله ی مِی 
خمار : خواب آلودگی ، بی‌خبری
خوش : دلپذیر
 "به نامْ ایزد" به ضرورتِ وزن، "م" ساکن خوانده می‌شود. "به نام ایزد"درقدیم  به جای "ماشاء الله" که عربیست گفته می شد یعنی : "بَه بَه خداوند او را ازچشم بَد محفوظ دارد"   "مستی می‌کند با عقل": دو معنا دارد : 1- بدمستی و با عقل ستیزه می‌کند، به عقل بد و بی‌راه می‌گوید 2- عقل را مست و بی خبر می‌سازد.
معنی بیت :مرحبابه چشمان ِ ساقی،بلا  به دوربادا، دردرونِ آن کاسه(حدقه ی چشم) شرابی ناب است. شرابی که عقل رادیوانه می سازد و طوری مست می سازد که بعدازمستی نیز سر درد  وبی حوصلگی به دنبال ندارد. حتّاخماری ِ آن نیز خوشایند ودلپذیراست .       
شایدحافظ گهگاه شراب هم می خورده، لیکن آنچه که مهمّ است وحافظ رادوست داشتنی تر می نماید این است که او به شرابِ عشق ،باده ی لَعل لب ومِی چشمانِ ساقی بیشترازخودِ شرابِ انگوری اهمیّت وارزش قایل است. دراصل مستی ِ حافظ باهمین هاست وشرابِ انگوری رابیشتر درمقابله با زُهدِ ریایی به میدان می آورد. چون زاهدِ متظاهر شراب راگناهی نابخشودنی می شمارد لیکن ریاکاری وفریبِ خَلق رانادیده می انگارد. درحالیکه دامنه یِ پیامدهای منفی وآثار زیانبارِ ریاکاری قابل ِ قیاس باتَبعاتِ شرابخواری که بعضاً مفید واثراتِ درمانی نیز داردنیست.!
 شرابِ بی غَش وساقیّ ِ خوش دودام ِ رَهند
که زیرکان ِ جهان ازکمندشان نرهند


به غفلت عـمر شد حافـظ بیا با ما به میخانه 

که شنگولان خوش‌باشت بیاموزندکاری خـوش 


شنگول :شادمان و شوخ طبع
معنی بیت:
ای حافظ عمربه بطالت وبی خبری گذشت وهیچ بهره ای درکسبِ معرفت وآگاهی نبردیم، بهتر آنست که با ما به میکده ی معرفت بیایی واز باقیمانده ی عمرت، استفاده ی مطلوب ببری. درآنجا شادکامان ِ شوخ طبع وسرمست، به تو کارهای خوشایند وسودمندی خواهند آموخت.
دربیت های پیشین دیدیم که حافظ ما رابه آگاهی وعشرت وشادی دعوت  کرد. حال دراینجا خودرا درجایگاهِ یک آدم غافل که عمرش دربی خبری سپری وتباه شده نشانده تامایه یِ عبرت باشد برای مخاطبینش که ازخوابِ غفلت بیدار شده وازلحظه لحظه های عمرشان استفاده ی بهینه کنند. حافظ همیشه اینگونه دلسوزانه، مسئولانه وعاشقانه خودرا فدا می کند تا دیگران را به مرزهایِ آگاهی واندیشه ورزی بکشاند. خود را شکست خورده،گناهکار ،خطاکار وغفلت زده معرفی می کند تابه بقیّه تلنگری زده باشد.اوبه جلدِ تیره بختان فرومی رود تا مابا مشاهده یِ او ناگزیرباشیم که تیره بختی راتجربه کنیم، اواین تجربه را به رایگان وصمیمانه به ما هدیه می کند بی آنکه مارابشناسد. آری طریق ِعشق ورزیِ بی قیدوشرط همین است. بی آنکه بدانی مخاطب کیست وچه مذهب ومَسلکی دارد. اُفق ِدیدگاهِ حافظ به وسعتِ انسانیّت است وبرایش فرقی نمی کند که هدیه اش به دست چه کسی می رسد. اودرفکرجمع کردنِ چیزی نبود اوبه فکر بخشیدن بودو تمام ِ لذّتش راهنگام هدیه کردن می برد نه گرفتن.
اوحتّا اشعارش رانیز جمع آوری نکرد! درهر محفلی ،مجلسی،چایخانه ای غزلی می نوشت ودرگوشه ای می گذاشت وپی کارخویش می رفت. اونیک می دانست که جویندگانش آن راخیلی زود خواهندیافت وچون مَرهمی آرام بخش برزخمهایشان خواهندگذاشت. اودنبال شهرت ونام نبود. آگاهی بخشیدن،هدیه بخشیدن وروشن کردنِ چراغ راه زندگانی وازعشق گفتن برای اوتمام خوشبختی بود. دربه انجام رساندنِ رسالت ِ عظیمی که داشت،ازننگ نمی هراسید تاپاکی رانشانمان دهد وازنام بیزاربود تامبادا غرورشهرت، لحظه ای ازجُستن حقیقتِ زندگی وشناساندنِ عشق وی راغافل سازد.
ازننگ چه گویی که مرانام زننگ است؟
وازنام چه پرسی که مراننگ زنام است؟

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۹۹/۰۹/۲۴
  • ۲۹۶ نمایش
  • رضا ساقی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی