چه لطف بودکه ناگاه رَشحه ی قلمت
جمعه, ۲۸ آذر ۱۳۹۹، ۰۴:۱۰ ق.ظ
چه لطف بودکه ناگاه رَشحه ی قلمت
حقوق خدمتِ ما عرضه کردبر کرمت
بی تردید بانظرداشتِ موضوع ِغزل وباتدبُّر و واکاویِ مضامین وعبارات بکارگرفته شده، شخص بسیار عزیزی حافظ راغافلگیرکرده وبانامه ی محبّت آمیزی احوالاتِ اوراجویاشده وبه عبارتی ازوی دلجویی کرده است.
ازفحوای کلام به روشنی پیداست که این دوستِ عزیزترازجان، کسی نیست جزشاه شجاع خوش چهره وخوش قدوقامت. بدان دلیل که شاه شجاع علاوه بر آنکه دردل وجان حافظ نسبت به همه ی ممدوحین ودوستان، جایگاهِ ویژه ای داشته، ازسوی متشرّعین متعصّب و تندروها نیزتحتِ فشاربوده تا ازحافظِ فتنه گر ومعترض وشورشی! فاصله بگیرد. چراکه حافظ درزمان شاه شجاع بیشترین و شدیدترین ضربه هارا به جبهه ی ریاکاران ومتظاهرین که بانقابِ تقوا و پرهیزگاری به فریب مردم مشغول بودند وارد ساخته وشاه شجاع راسخت در مضیقه قرار داده بود. ازهمین رو تنها نامه ای که می توانسته حافظِ شوریده سررا اینچنین شگفت زده و غافلگیرکند کسی جزشاه شجاع نمی تواندبوده باشد.
نکته ی مهمّی که درهمین مقطع غزل به چشم می خورد، گلایه وشِکوه ای نه چندان کمرنگ، درپس زمینه ی بیت است. حافظ به مددِ نبوغ خارق العاده ی خویش، رنجیدگی ِ خاطر راچنان استادانه درژرفای معنای واژه ها وعبارات جاسازی نموده که آدمی ازاین همه مهارت واستعداد به حیرت می افتد......
حافظِ رنجیده دل، ذوق زدگی وشگفتی ِ خود ازدریافت این نامه رارندانه باگلایه درهم آمیخته تا مناعت طبع وعزّت وشرف انسانی کوچکترین خدشه ای نپذیرد. ضمن آنکه ماهرانه به مخاطب خویش نیزاین نکته رامی رساند که : من نیک می دانم لطفی که درحقّ من رواداشته ای تنهابه اراده وخواست قلبی نبوده است بلکه این قلم مبارک توبوده که نتوانسته حقّ وحقوق مرانادیده بگیرد! ظاهراً قلم تو باما مهربان تر ازخودِ توست.!
رَشحه: آب ،قطره،چیزی که چکه می کند. تراوش کردن چیزی، دراینجا قطراتِ مرکّبی که از قلم ِ شخصی چکیده و حاصل آن نامه ی ایست که بدست حافظ رسیده است.
معنی بیت: ای دوست چه عجب! چه اتّفاقی رخ داده که برسر لطف ومرحمت آمده ای ومرا مشمول عنایات خویش قراردادی!؟ آفتاب ازکدام سو درآمده که قلم ِمبارک توحقّ وحقوق خدمتگزاری مارا به محضربزرگوارت یادآورشده است؟
من که باشم که برآن خاطرعاطرگذرم
لطف هامی کنی ای خاک درت تاج سرم
به نوکِ خامه رقم کردهای سلام مرا
که کارخانه ی دوران مباد بی رَقَمت
خامه: قلم
رقم کرده ای: نوشته ای
کارخانه ی دوران: کنایه ازروزگار.
معنی بیت: بزرگواری کردی بانوک قلم به من سلامی نوشته ای ازخداوند می خواهم که همیشه سلامت باشی ودنیا ازوجود تومحروم نباشد. امیدوارم کارخانه ی روزگاربا اراده ی تو پُررونق تر وبازارش ازوجود توگرم ترباد.
نام من رفتست روزی برلب جانان به سهو
اهل دل رابوی جان می آیدازنامم هنوز
نگویم از من بیدل به سَهو کردی یاد
که درحساب خردنیست سَهوبرقَلمت
حافظ دراین بیت گلایه وطعنه رابرجسته ترکرده تا به مخاطبِ خویش بفهماند که این نامه آنقدرهم که اومی پندارد حافظ را ذوق زده ومسرور نکرده است! حافظ انتظارداشته این نامه می بایست خیلی وقت پیشترازاینها نوشته می شده نه حالا ! این نامه نوشداروپس ازمرگ سهراب است.
بیدل: عاشق، دلشکسته ودلتنگ،
سهو: اشتباه وخطا
معنی بیت: نمی گویم که ازمنِ عاشق ِدلشکسته به اشتباه یادکرده ای چراکه به حسابِ خرد ومنطق،ثابت شده که قلم توهرگزدرهیچ موردی خطایی رارقم نمی زند.
حافظ بابکارگیری ِ رندانه ی "نمی گویم" درحقیقت معنای معکوس گرفته وبه مخاطب می رساند که من می دانم این نامه ازروی مصلحت اندیشی بوده نه خواست قلبی! به فتوای خرد وعقل، قلمت خطا نکرده وحقّ طبیعی مرا یادآوری نموده است. قلمت باوفاتر ازخودتوست!
نام حافظ گربرآیدبرزبان کلک دوست
ازجناب حضرت شاهم بس است این ملتمس
مرا ذلیل مگردان به شُکر این نعمت
که داشت دولت سَرمدعزیز ومحترمت
سَرمد: جاویدان
دولت سرمد: دولت بی زوال وپایدار کنایه ازقدرت وجلال وجبروت خداوندی
معنی بیت: ای محبوب، تودرسایه ی عنایت و الطافِ خداوندی،صاحب نعمت فراوان هستی،به شکراین نعمت که تورا ازسوی بارگاه ِدولتِ لایزال الهی،اینچنین عزیز وبااحترام نگاه داشته اند، تونیز مراعزیز ومحترم نگاهداروراضی مشو که خواروخفیف گردم .
روشن است که مخاطبِ غزل(احتمالاً شاه شجاع) به دلیل ترس ازتندرویان ویاهردلیلی که داشته ،درحقّ ِ حافظ کم لطفی کرده واورا در مبارزه با ریاکاران تنها گذاشته وحمایت کافی نکرده است که می فرماید: مراخواروخفیف مکن!
خموش حافظ وازجوریارناله مکن
توراکه گفت که درروی خوب حیران باش
بیا که با سرزلفت قرارخواهم کرد
که گر سرم برود برندارم از قدمت
دراین بیت حافظ به حقیقت انکارناپذیری اشاره می کند وآن عشق ِ تمام ناشدنیِ حافظ به شاه شجاع است. عشقی که فارغ ازاین مسایلِ حاشیه ای به پیش می رود وازهیچ چیز تاثیرنمی پذیرد وخاستگاهِ آن قلبِ عاشق پیشه ی حافظ است.
معنی بیت:(باهمه ی این مسایل وباهمه ی کم لطفی هایی که درحقّ ِ من کرده ای بیا که من همان عاشق خونین جگرم) بیا و روزی قدم رنجه کن وسرفرازم بفرما بیا که باسرزلفِ دلکش توکاردارم بازلف توعهدوپیمان خواهم بست که اگرسرم ازتن جداگردد ازقدوم مبارک توسربر نخواهم داشت.
کوته نکندبحث سرزلف توحافظ
پیوسته شداین سلسله تاروزقیامت
ز حالِ ما دلت آگه شود مگر وقتی
که لاله بردَمد ازخاک کُشتگانِ غمت
معنی بیت: ای دوست توازحال دلِ خونین ما و وضعیّتِ روحی مابی خبری و عُمق ِاندوه ومیزان بی قراری مارا نمی دانی، زمانی خواهی دانست که ما ازشدّتِ غم وغصّه ی عشق درخاک فرورفته وازخاک مالاله روئیده است.
امروزکه دردست تواَم مرحمتی کن
فرداکه شوم خاک چه سوداشک ندامت
روانِ تشنه ی مارابه جُرعهای دریاب
چو میدهند زُلالِ خِضِر ز جام جَمت
خضر: نام یکی از پیامبران که گویند به آب حیات دسترسی پیداکرد وعمر جاویدان یافت.
زُلالِ خِضِر: آب حیات
زجام جمت: ازجام جم به تومی دهند
جام جم: جامی افسانه ای که دراختیار جمشید پادشاهِ بوده، گویندجمشید با آن جام وقایع روزگاررامی دیده وپیش بینی می کرده است.بیشترجنبه ی افسانه ای دارد تاحقیقت.
معنی بیت: به شُکرانه ی اینکه تومورد لطفِ خداوندهستی و ازجام جهان نمای جمشید به توآب حیات می بخشند تونیز بخشندگی کن روان تشنه ی دوستدارانت رادریاب وجُرعه ای ازجام خودرا به ماببخش.
بربوی آنکه جُرعه ی جامت به مارسد
درمصطبه دعای توهرصبح وشام رفت
همیشه وقتِ تو ای عیسیِ صبا خوش باد
که جانِ حافظِ دلخسته زنده شد به دمَت
عیسی صبا: نسیم صبا به سببِ روح بخش بودن، به نفس ِ عیسی که مردگان رازنده می کرد تشبیه شده است.
معنی بیت:ای نسیم صبا که روحبخش و جانفزاهستی، ازخدامی خواهم همیشه اوقات توخوش وخرّم وبانشاط بوده باشد که جان حافظِ رنجیده خاطر به نفس ِ عیسوی توطراوتی نوپیداکرد وزنده شد.
دربیت پایانی نیزحافظ که ازنسیم صبا قدردانی می کند بدینوسیله به مخاطبِ غزل ومعشوق نامهربان خویش می رساند که اگرحافظ جانی تازه گرفته، به لطفِ قلم دوست بشرح مطلع غزل وبه مددِ نسیم صبا بشرح مقطع غزل بوده نه به لطف وعنایتِ خودِ دوست! لیکن ارادت همچنان باقیست.
اگرچه دوست به چیزی نمی خرد مارا
به عالمی نفروشیم مویی ازسردوست
- ۹۹/۰۹/۲۸
- ۲۵۱ نمایش