ای قصّه ی بهشت زکویت حکایتی
دوشنبه, ۱ دی ۱۳۹۹، ۰۳:۳۸ ب.ظ
ای قصّه ی بهشت زکویت حکایتی
شرح جمال حور ز رویت روایتی
جمال:حُسن، زیبایی
حور: زنان سیاه و درشت چشم بهشتی.
معنی بیت: ای محبوب، داستان هایی که از جاذبه های بهشت نقل می شود درحقیقت یک روایت مختصرازویژگیهای کوی توست. زیبائی هایی راکه به حوریان بهشتی نسبت می کنند توصیف روی زیبای توست.
ازدرخویش خدارابه بهشتم مفرست
که سرکوی توازکون ومکان مارابس
اَنفاس عیسی ازلب لَعلت لطیفهای
آب خِضِر ز نوشِ لبانت کنایتی
اَنفاس: جمع نفس.
انفاس عیسی: نفس های روح بخش عیسی که به مردگان جان می بخشید
لب لعل: لب سرخ رنگ وآبدار
لطیفه: کلام کوتاه و شیرین.
خِضِر: خِضْرْ (با کسر دوم به علت ضرورت وزن شعر) نام پیغمبری که آب حیات نوشید و عمری طولانی یافت.
نوش: شهد و شیرینی
کنایت: کنایه، در بیان، کلمهای که غیر از معنی حقیقی خود، برای معنی و مدلول دیگری استعمال شود، مانندِ کاسهسیاه و سیهکاسه برای کسی که بخیل و خسیس است.
معنی بیت: هرآنچه که ازروح بخشی نفس های عیسی گفته شده درمقابل روان بخشی لبهای آبدار وسرخ تو لطیفه ای بیش نیست همچنین شرح خواص آب زندگانی، درحقیقت شرحی ناقص ازشرح شیرینی لبان توست که بااشاره وکنایه گفته شده است.
ازروان بخشی عیسی نزنم دم هرگز
زانکه درروح فزایی چولبت ماهرنیست
هر پاره از دل من و از غصّه قصّهای
هرسطری ازخصال توو از رحمت آیتی
خصال: خصلت ها وویژگیها
آیتی: نشانه ای
معنی بیت: هرتکّه ای ازدل عاشق من درفراق توازغم واندوه داستان غم انگیزیست هرجزیی ازویژگیها وخصلتهای تودرواقع نشانه ای ازلطف ومرحمت خداوند برای بشریّت است.
روی خوبت آیتی ازلطف برماکشف کرد
زان زمان جزلطف وخوبی نیست درتفسیرما
کی عطرسای مجلس روحانیان شدی
گل را اگرنه بوی تو کردی رعایتی
عطرسای: عطرافشان
روحانیان: اهل معرفت وعشق،اهل دل،
رعایت: مراعات، ملاحظه
کی شدی: چه وقت می شد، چگونه رخ می داد.
معنی بیت: اگرعطروبوی توبه گل فیض نمی رساند کِی وچگونه گل می توانست به مجلس اهالی عشق ومعرفت وادب عطرافشانی کند؟ معطّربودن گل درسایه ی لطف توست.
چون آب روی لاله وگل فیض حُسن توست
ای ابرلطف برمن خاکی ببارهم
در آرزوی خاک در یار سوختیم
یادآورای صبا که نکردی حمایتی
معنی بیت: درآتش حسرت وآرزوی رسیدن به خاک آستانه ی سرمنزل معشوق سوختیم ای نسیم صبا به یادداشته باش که شاهد سوخته شدن ما بودی و هیچ حمایتی نکردی.
بسوختیم دراین آرزوی خام ونشد
گداخت جان که شودکاردل تمام ونشد
ای دل به هرزه دانش وعمرت به بادرفت
صد مایه داشتیّ و نکردی کفایتی
کفایت: شایستگی، توانمندی
معنی بیت: ای دل تمام عمرت وهمه ی دانشی که اندوخته بودی بیهوده بربادرفت درحالی که توانمندیهای زیادی داشتی و آنهارابکارنبستی
ای دل به کوی عشق گذاری نمی کنی
اسباب جمع داری وکاری نمی کنی
بوی دل کبابِ من آفاق را گرفت
این آتش درون بکند هم سرایتی
معنی بیت:بوی دل کباب شده ی من همه ی اطراف واکناف رافراگرفت بی شک این آتشی که در درون من شعله وراست به همه جاسرایت خواهدکرد
زسوزشوق دلم شدکباب دورازیار
مدام خون وجگر می خورم زخوان فراق
در آتش اَر خیال رخش دست میدهد
ساقی بیا که نیست ز دوزخ شکایتی
معنی بیت: اگردردرون آتش امکان خیالپردازی ومجسّم کردن تصویررخسار دوست میسّرباشد ساقیا بیا وشراب بیاورکه مراازدوزخ شکایتی نیست چون درآنجاهم خواهم توانست تصویر رخ دوست رامجسّم سازم وخودرا آرام کنم.
من که درآتش سودای توآهی نزنم
کی توان گفت که برداغ، دلم صابرنیست
دانی مُرادحافظ ازاین دردوغصّه چیست
از تو کرشمهایّ و ز خسرو عنایتی
گرچه هیچ اسمی ازمخاطب دراین غزل برده نشده است امّا باتوجّه به بیت پنجم وهمین بیت پایانی، می توان حدس زد که احتمالاً حافظ این غزل را خطاب به خواجه تورانشاه وزیرباکفایت وکاردان شاه شجاع سروده است. چنانکه دربیت پنجم ملاحظه شد احتمالاً حافظ با مضمون زیبای: "یادآورای صبا که نکردی حمایتی" ازوی درخواست کمک برای میانجیگری بین خود وشاه شجاع نموده است.
بانظرداشت این احتمال،دراین بیت پایانی نیز خطاب به تورانشاه می فرماید:
ای خواجه می دانی منظور ومرادحافظ ازاین غزل وازابن همه آه وناله چیست؟ وخودپاسخ می دهدکه: برای این است که ازتو حرکات دلنشین (کنایه از حمایت ومیانجگیری) ببیند واز خسرو (شاه شجاع) التفات وتوجّهی شایسته.
حافظ دوام وصل میسّرنمی شود
شاهان کم التفاوت به حال گداکنند.