گفتابرون شدی به تماشای ماه نو
يكشنبه, ۲۳ آذر ۱۳۹۹، ۰۸:۳۳ ب.ظ
گفتابرون شدی به تماشای ماه نو
از ماهِ ابروانِ من اَت شرم باد رو
معنی بیت:
معشوق گفت: ای عاشق به تماشای ماه نودر آسمان آمدی! برو، ازماهِ ابروان من شرم نمی کنی؟ وقتی عاشق هستی فقط باید به معشوق توجّه کنی و همه ی زیبائیها رادر وجود او ببینی.
آسمان گو مفروش این عظمت کاندر عشق
خرمن مه به جوی خوشه ی پروین به دوجو
حافظ دراین غزل اززبان معشوق، عاشق را پندواندرزمی دهد واورابااصول عشق ورزی آشنا می سازد.
عمریست تادلت زاسیران زلف ماست
غافل ز حفظ جانب یاران خود مشو
معشوق درادامه گفت: توکه عمریست درحلقه های گیسوان من زندانی هستی بهترآنست که ازاحوالاتِ سایرهم بندانِ خود( عشّاقی که همانندِ تودرحلقه های زلفِ من اسیرند) بی خبرنباشی،حُرمتِ آنان نگاهدار وباهمّتی عاشقانه همپای آنان عشق وَرز وازاین قافله جدامشو.
جنابِ عشق بلنداست همّتی حافظ
که عاشقان رهِ بی همّتان به خودندهند
مفروش عطر عقل به هندوی زلف ما
کان جا هزار نافه ی مُشکین به نیم جو
عطرعقل: عقل به عطرتشبیه وازشمیم زلفِ سیاه به عنوان "هندو" یادشده است امّاچرا؟
برای اینکه حافظ قصد دارد عقل رادریک کفّه وعشق را درکفّه ی دیگرترازو قرار دهد واین دو رابسنجد! (درست است که ازعشق به ظاهرچیزی گفته نشده لیکن هندوی زلف"دراینجا نمادِ عشق است)
"هندو" بیان کننده ی سیاهی زلف است،ازقدیم بردگان سیاه هندو وراهزنی آنها شهرتی داشته،بعدهازلف سیاه به سببِ اینکه دریک چشم به هم زدن دلها راغارت ومی ربودند به هندو معروف شدند. امّااین همه ی ماجرانیست. هندوستان ازقدیم مرکز صدورعطرهای خوشبو ومعطّرنیزبوده وهندوی زلف یادآوراین قضیّه نیزهست.
معشوق درادامه ی بیت های پیشین به عاشق می گوید:
...غفلت مکن وبه وسوسه ی عقل گوش مده، شمیم ِدل انگیززلفِ من هزاربار برتر ازعطرعقلِ مصلحت اندیش ِ توست. درطریقِ عشق هزارنافه ی مُشکین که به ظاهر گرانبهاترین عطر دنیاست درمقابل بوی زلفِ یاردوجو ارزش ندارد.
هشدار که گروسوسه ی عقل کنی گوش
آدم صفت ازروضه ی رضوان بدرآیی
تخم ِ وفا ومهردر این کهنه کشته زار
آن گه عیان شود که بود موسم ِ درو
بذرمهرومحبّت درمزرعه ی دل وجان،پس از کاشت، نیازبه رسیدگی، توجّه وتلاش مداوم دارد،باید هرروزآبیاری شود،علف های هرزبرچیده شود، باآفات مقابله گردد تابه ثمردهی رسد و حاصل مطلوب به دست آید. صرفِ ادّعای کاشتن تخم محبّت کافی نیست ودرروز درو معلوم می شود که چه کسی چقدربذرمحبّت کاشته ، چقدر مراقبت نموده وچقدربرداشت می نماید.
تادرختِ دوستی که بَردهد
حالیارفتیم وتخمی کاشتیم
ساقی بیارباده که رمزی بگویمت
از سِرِّ اخترانِ کهن سِیر و ماه نو
اختران: ستاره ها
ای ساقی باده بیاوربنوشم تاسرمست شوم می خواهم رمزی ازاسرارگردش وحرکتِ ستارگان وماه نوفاش کنم.
حافظ هرگاه می خواهد سرّی ازحقیقتِ روزگار بگوید اوّل شرابی می نوشد تا مست شود چون معتقداست که انسان تنهادرحالت مستیست که می تواند بی پرده وبی ملاحظه سخن بگوید.(مستی وراستی)
گفتی زسِرّعهداَزل یک سخن بگوی
آنگه بگویمت که دوپیمانه سرکشم!
شکلِ هلالِ هرسرمه میدهدنشان
از افسر سیامک و تَرک ِ کلاه زو
"سیامک وزو" هردواز پادشاهانِ پیشدادی هستند.سیامک دوّمین اسطوره ایرانی بعد از کیومرث در شاهنامه است. او شاهزادهای بود که بخاطر نجات قبیلهاش و سلطنت پدر به جنگ دیوسیاه شتافت و در آن راه جانش را از دست داد. "زوتهماسب" نیزفرزند تهماسب بودپس از آن که افراسیاب، نوذر را کشت؛ زو به شاهی رسید. زو پنج سال پادشاهی کرد و به یاری توس، گستهم و رزمان با افراسیاب جنگید و پس از خشکسالی در ایران و توران، افراسیاب و زو صلح را پذیرفتند.
هردو از شخصیتهای اساطیری ایرانیان است
درلغت تَرک به معنی کلاه، خود آهنی، و بخشها و سوزه های کلاه است. تاج ِ کلاه
معنی بیت: شکل هلالی ماه دراوّلِ هرماه، به ما یادآوری می کند که سیامک وزو چقدر قدرتمند بودند وچه جاه جلالی داشتند امّا ازآنجاکه دراین جهانِ خاکی هیچ چیزپایدارنمی ماند آنهانیز خیلی زود تاج وتختِ خویش راازدست داده ونابودشدند. بنابراین دراوّل هرماه بامشاهده یِ هلالِ ماه یادمان می افتد وعبرت می گیریم که همه چیزفناشدنی وناپایدار است.
چه جای شکروشکایت زنقش نیک وبداست
چوبرصحیفه ی هستی رقم نخواهدماند
حافظ جنابِ "پیرمُغان" مامن وفاست
درس ِحدیثِ عشق بَرِاوخوان وزوشنو
ای حافظ! تنهادرگاهِ پیر مغانست که جایگاهِ مطمئن وزوال ناپذیراست،آنجاست که عشق وفاداری وراستی ودرستی وپاک باطنی را تبلیغ می کند پس درس عشق ومحبّت راتنها پیش اوبخوان وازاوبشنو.
"پیرمغان"تنهاکسیست که حافظ اوراازصمیم قلب تاحدِّ پرستش دوست دارد،به پاکی باطن، پندار، گفتار و کردار اوایمان کامل دارد وسخنان وتوصیه های اورابه جان می پذیرد.
دولتِ پیرمغان بادکه باقی سَهل است
دیگری گو برو و نام من از یاد ببر
- ۹۹/۰۹/۲۳
- ۲۲۷ نمایش