حافظانه

شرح غزلیات حافظ

حافظانه

شرح غزلیات حافظ

برداشتهای شخصی من از غــزلهای پیامبر عشق و ادب حضــرت حافـظ

دنبال کنندگان ۳ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
بایگانی
آخرین نظرات

غم زمانه که هیچش کران نمی بینم

دوشنبه, ۲۴ آذر ۱۳۹۹، ۰۴:۰۷ ب.ظ





غم زمانه که هیچش کران نمی بینم

دواش جزمی چون ارغوان نمی بینم 


 "کـران" ‌: کرانه ، ساحل ، در اینجا غـم به دریـایی تشبیه شده که ساحل ندارد. 
دَواش: دوایش، چاره ودرمانش
"ارغوان" : ازگلهای موردِعلاقه ی خاصِ حافظ، به رنگ سرخ مایـل به بـنـفـش ، قـرمـز تـیـره 
 "می چون ارغوان" : شـرابی بسیار سرخ وارغوانی رنگ 
مـعـنی بـیت :  درد و رنجی که ازدور ِ روزگـار نصیبِ مامی شود تمامی ندارد. رنجی که همچون دریـایی بی کرانه است و مـن درمانی جـز شـرابِ سُرخ برای آن سراغ ندارم........ 
روشن است که رنج واَندوهی که شاعرازآن به عنوان ِ دریایی بی ساحل یادمی کند،تنهامربوط به زمانه ودنیوی نیست، بلکه بیشتر غم واندوه عشق است. چون درد وغم ِ دنیا همه ناپایدار ودرمان پذیراست وهرکدام نسخه های متفاوتی دارند. این غم واندوهِ عشق است که شاعر قصد دارد باشرابِ ارغوانیِ ناب مداواکند.
ماراکه غم عشق وبلای خُمارکُشت
یاوصل دوست یا مِیِ صافی دَواکند.


به‌ترک خدمتِ پیرمغان نخواهم گفت 

چرا که مصلحت خود در آن نمی بینم 


"به ترک خدمت پـیـر مغان نخواهم گفت" یعنی خدمتگزاریِ پـیـر مغان راهرگز ترک نمی‌کنم .
"پـیـر مغان" دراصل به پیشوا و روحانی زردشتی گفته می شد. امّا منظور حافظ، ازپیرمُغان شاید خودِ زرتشت، ویایک شخصیّت ِ خیالی ازعارف روشن ضمیر وپاکدل بوده باشد. دوراز انتظارنیست که حافظ یک شخصیّت ِ خیالی متناسب با باورها واعتقاداتِ شخصی، درکارگاه خیال، خلق نموده ودرتمام مراحل سیروسلوک وزندگانی شخصی ازاو اطاعت وپیروی کرده باشد. شخصیّتی که باعناوین :پـیـر مـی فـروش، پیرمیکده،و....یادمی شود. 
 امّا در اینجا بـا تـوَجـه به بیتِ قبل که دَوای دردِ شاعر شرابِ ارغوانی می باشد:  هم پـیـر می فروشِ زردشتی و هم آن شخصیّتِ خیالی، درهم مخلوط شده و هـر دو را می‌تـوان مـدّ نـظـر داشت.
"مصلحت" : راه درست اختیار کردن ، صلاح‌دید 
حافظ درهمه جای دیوان، ازپیرمُغان به نیکی یادکرده واحترام ویژه ای به اوقائل است. هیچکس چنین جایگاهی دردیوان حافظ ندارد. پیرمُغانِ حافظ هرکس بوده باشد، انسانی رند و آزاده، پاک پندار وپاک کرداراست وبه همین سبب حافظ خدمتگزاری ِاو را هرگزتـرک نمی‌کند.
مـعـنـی بـیـت :خـدمـتگـزاری پـیـر طریـقـت را رهـا نخواهم کرد ، زیـرا که خـیـر و صلاح مـن در خـدمـتگزاریِ او است.
ازآستان ِ پیرمُغان سرچرا کشیم؟
دولت درآن سرا وگشایش درآن دراست.


ز آفـتاب قدح  ارتفاع  عیش بگیر 

چراکه طالع وقت آنچنان نمی بینم 


"آفتاب قـدح" : قـدح(جام شراب) ازنظرفروزندگی وروشنایی  به آفتاب تشبیه شده است .
"ارتـفـاع" : ایهام دارد : 1- در اصل به معنی : محصول زمـیـن زراعتی است ، نفع و سـود  2-  در اصطلاح نجومی ؛ فاصله‌ی کواکب از افـق تـا سمت‌الرأس  3- منظوراز"ارتفاع" در این بیت،خط ِجام هست. جام شراب در قدیم دارای هفت خط بـوده که هر خطی نامی داشته است.از بالا به پایین عبارتـنـد از : 1- جـور (اصطلاح : "جور ما را بـکـش" از اینجاست ، مستی که دیـگـر نمی‌تـوانـسته شراب بنوشد و جامی پـر داشته از هم پـیـالـه‌اش می‌خواسته که جام او را نیزبنـوشد وجورش رابکشد  2- بـغـداد  3- بصره   4-  اَزرق   5- اشک   6- فرودینه   7-  مـزوّر.
کسی که تمام جام را سرمی کشیده به او"هفت خط" می گفتند.
پس جام شراب مـدرّج بـوده و ارتـفـاع شراب در جام مشخص می‌شده است ، هرچه شراب به خطوط بالاتر می‌رسیده ارتفاعش و حجمش بیشتر بوده و شـراب بیشتر ، شادی و مستی بیشتـری همراه داشت.
"عیـش" : خوش بـاشی ، خوش زیستن ،عشرت و شادخواری ، شادی و مستی    
معنی بیت:
ازقدح ِفروزنده ی همانندِ خورشید،بـه اندازه‌ی شرابی که در جام هست بنوش و به همان انـدازه شادیخواری وعشرت کـن که طالع وقت طوری نیست که بشود به آن اطمینان کرد و ممکن است دیگر فرصت مناسب دست ندهد. در ایـنـجـا ؛ "طـالـع" به معنی وقت و زمان مـنـاسـب است. وقت راغنیمت دان وعشرت امروزبه فردامفکن که هیچ تضمینی نیست تا فردایی باشد یانه. 
ای دل اَرعشرت امروز به فردافکنی
مایه ی نقدِبقاراکه زمان خواهدشد؟



نشان اهل خدا عاشقیست باخوددار 

که درمشایخ شهراین نشان نمی‌بینم 


"اهل خـدا" : آدمیان نیک پندار ونیکوکردار
"با خود دار": این سخن مرا به خاطربسپار؛عاشق باش وعشق ورزی کن وراز عاشقی را با خود داشته باش
حافظ عشق را راهِ درست ومستقیم ِحق می داند.گرچه معتقداست ازهردلی راهی به سوی سرمنزل مقصود هست وهمه کس طالبِ یارند.لیکن عشق ورزی رانسبت به سایر راهها،بهترین ونیکوترین طریق می داند.
"مشایـخ" : پـیـران ، بـزرگان وافرادمشهورزمانه
"مشایـخ شـهـر" درنظرگاهِ حافظ،همان واعـظـان ، فقیهان ، صوفیـان هستند که فقط به ظـاهـر شـریـعـت پـای‌بـنـدنـد و عاشقانه خـدا را عـبـادت نـمی‌کـنـنـدبلکه ازبیم دوزخ وطمع به بهشت است که خدا راعبادت می کنند.
مـعـنـی بـیـت :عاشقی وعشق ورزی بی آنکه طمع بهشت وخوفِ دوزخ درمیان باشد نـشـانـه‌ی خـدا پـرسـتـان واقـعیست. بنابراین اگر تـو هم قصد داری دراین حلقه باشی عاشق باش،ازخداترس وواهمه نداشته باش، به جای ترس، عشق واعتمادبه خدا راتجربه کن. زیـرامن دریافته ام که بـزرگان ِ شـهـر چـنـیـن نـشـانـه‌ای نـدارنـد،توبه آنها توّجهی نکن و طریق ِ عشق رابگزین.
اگرفقیه نصیحت کند که عشق مَباز
پیاله ای بدهش گو دماغ راتَرکن


بدین دودیده حیرانِ من هزار افسوس 

که با دو آینـه رویش عـیان نمی بینم 


"حـافــظ" دراینجایکی ازکلیدی ترین ومهمّترین باورهایش رامطرح کرده است. باوراینکه خدا را باهمین دیدگان ودرهمین دنیا ودرهمین پیرامونِ خویش می توان دید! بااوچون یک دوست روبروشد وحتّا درمقام یک دوست، بعضاًگله وشکایت نیزکرد!
"آیـنـه" :استعاره از چشم است    
"عـیـان" : آشکار
مـعـنـی بـیـت :  بـر این دو چشم سرگشته‌ وحیرت زده ی مـن بـایـد هزار حسرت و دریـغ خورد، زیـرا که با داشتن دو چشم همچون آیـنـه، بـاز هم چهره‌ی معشوق را آشکارا نمی‌بـیـنـم!
حافظ دراینجا ازخود انتقاد می کند که چرادیدگانش راازآلایش ها وزنگارها پاک نکرده تا جلوه ی حق را که درهمه جا منعکس شده ببیند. اوبا افسوس خوردن بردیدگان خویش، مارا به اندیشه وامی دارد تامانیز خودرا بیازمائیم و ببینیم آیا مامی توانیم خداراپیرامونِ خوددریابیم یا ماهم باید هزار دریغ وافسوس بخوریم!
تردیدی نیست که این بیتِ زیبای حضرتِ حافظ، الهام بخشِ روانشاد سهراب سپهری، درخَلقِ شعرمعروفِ  
"......و خدایی که در این نزدیکیست ،لایِ این شب بوها،پایِ آن کاج بلند ،روی آگاهی ِآب، روی قانونِ گیاه....." بوده است.


قد تو تابشد از جویبار دیده‌ی مـن 

به جای سرو جز آب روان نمی بینم 


"بـشـد" : بـرفـت
"جویبار دیـده" : چشم به سببِ گریه ی زیاد به جویبار تشبیه شده است
"سـرو" : قدبلند بالایِ معشوق به سروتشبیه شده است
"آب روان" : استعاره از اشک 
تصویر زیبایی را نشان داده است : وقتی درختی از کنار جویبار کنده شود جای آن گـودالی ایجاد شده و پـر از آب می‌شود.
مـعـنـی بـیـت :  ازآن هنگام که تـو از مقابلِ دیـدگان ِ چون جویبارِ من رفتی ومن به اندوهِ فراق مبتلاشدم، به جای سروقـدِ بلندبالایِ تـو، در چشمانم اشک جمع شده و غیراز آبِ روان چیزی نمی بینم.
رُخ برافروزکه فارغ کنی ازبرگِ گُلم
قدبرافراز که ازسروکنی آزادم


دراین خُمارکَسم جُرعه ای نمی‌بخشد 

ببیـن که اهل دلی در میان نمی‌بینم 


"خـُمـار" :حالتی کسالت بارهمراه باسردردوبی حوصله گی که بعداز پـریـدنِ مستی ایجاد می‌شود.   "جـُرعـه" : آشام ، مقدار کمی از نوشیدنی ، جُرعه‌ای شراب
 "اهـل دل" : اهل عشق و مستی ، عـارف ، جوانمرد 
مـعـنـی بـیـت :  در ایـن حالتِ خـُمـاری که برمن مستولی شده، ببین عَجب زمانه ای شده، یک نفربامعرفت واهل دل پیدانمی شود که جُرعه ای شراب به من بد‌هد ومراازاین حالتِ خُماری دربیاورد.
چومهمانِ خراباتی به عزّت باش بارندان
که دردِسرکشی جانا گرت مستی خُمارآرد 


نشان موی میانش که دل دراوبستم 

زمن مپرس که خوددرمیان نمی‌بینم 


 "موی میان" : میانه وکمریاربه مو تشبیه شده است. همانگونه که دهان ازکوچکی به نقطه تشبیه می شود. دراینجانیزکـمـر از جهتِ باریکی به مـو تـشبـیـه شده است .
"خود در میان نمی‌بینم":دومعنی می توان برداشت کرد: ۱-خود را فراموش کرده‌ام . ۲- کمرآنقدرباریک است که من نمی توانم کمر راببینم!
مـعـنـی بـیـت : از من نـشـان آن کـمـر باریـک مانندِ مو راکه دل باخته ی اوهستم نپرسید، زیـرا که در عشق او خود را فراموش کرده ام. یـا کـمـر معشوق ازبس که باریک است که مـن خودم هم آن را نمی‌بینم،بنابراین پاسخی برای پرسش شما نخواهم داشت ونخواهم توانست طرزوکیفیّتِ کمریارراتوصیف کنم. در اینجا نیزمثلِ اغلبِ اشعارآنحضرت،پارادکس اتّفاق افتاده است. حافظ درحالِ توصیفِ کمر یاراست ومی فرماید اینقدرباریک است که به چشم نمی آید! وازطرفِ دیگرمی فرماید ازمن سئوال نکنید که کمریارراازباریکی نمی بینم.
امید درکمرزرکش ات چگونه ببندم؟
دقیقه ایست نگارا درآن میان که تودانی


من وسفینه‌ی حافظ که جزدرین دریا 

بضاعـت سخن دُر فشـان نمی بینم 


"سـفـیـنـه" : کشتی،امّا دراینجا به معنی کشتی نیست،درقدیم به دفتـر شعر و جـُنگ ، سفینه نیزمی‌گفته‌انـد. حافظ دراینجا به این سبب ازسفینه به جای دفتر ودیوان شعراستفاده کرده، که مارا به اشتباه اندازد! سفینه را اگربه معنایِ کشتی درنظربگیریم برداشت معنیِ درستی دست نمی دهد. حافظ می داند که سفینه  یادآورکشتی است ومخاطب با درنظرداشتِ کشتی دربرداشتِ معنا دچارسردرگمی خواهد شد.بنابراین عمداً سفینه رابکارگرفته تا این اتّفاق بیافتد! امّاچراحافظ می خواهد خواننده رافریب دهد؟ 
البته که حافظ هرگزفریبکارنیست و نیّتِ والاتری دارد. اومی خواهد مخاطبین دربرداشتِ معنا دچارچالش شده و دقّتِ بیشتری مبذول دارند. اوقصد دارد به ما بیاموزد که از ظاهربین نباشیم ویادبگیریم که همیشه آن رویِ سکّه ی هر چیزی را مدِّ نظرقراردهیم تا پی به اصل ِ معناببریم. دراینجا سفینه ایهام ظاهری دارد وفقط معنی دیوان شعرمدِّ نظرشاعراست نه کشتی. زیرادرادامه ی سخن، "سفینه" به دریا تشبیه شده است. تشبیهِ سفینه (به معنایِ کشتی) به "دریا"نه تنها حافظانه نیست بلکه دربرداشتِ معنی نیزاختلال ایجادمی کند. امّا تشبیهِ سفینه (به معنایِ دیوان شعر) هم حافظانه هست وهم معنای درستی دست می دهد. 
"دریـا" : استعاره ازهمین "سفینه" یا کتاب شعر است. دیوان حافظ به دریاتشبیه شده است. 
 "دریا"  "سفینه" "دُرفشان" هرسه ازخویشاوندانِ یکدیگرند. وجودچندواژه ی خویشاوند دریک بیت زیبایی خاصی به شعرمی بخشد. حافظ دربکارگیری واژه های خویشاوند وتولیدِ مضمونِ تازه وبِکروخَلقِ مراعات النظیر،وای بسا به چالش انداختنِ اندیشه یِ مخاطبین نظیرندارد. 
"بـضـاعت" : سرمایه،ثروت، کالا 
"بضاعت سخن" : سخن (شعر) به سرمایه وکالا تـشـبیه شـده است 
"سخنِ دُر فشان" : سخن بلیغ و شیوا ، استعاره از شـعـری که چون دُرّ ومُرواید ارزشمنداست. 
حافظ دراین بیت لطف کرده اززبانِ من وشما حافظ دوستانِ بزرگوارسخن گفته است. گویی که آن یگانه ی روزگارنیک می دانسته قرنها پس ازاوکتابِ شعرش چون سفینه ای نجات بخش، آدمیانِ رنج دیده،عاشق ،خسته وغرقه در دریای ِغم ِ زمانه که کرانه ای ندارد رادرخودجمع کرده وبه ساحل ِ اَمن آرامش خواهدبُرد. روحت شاد ای عزیزبی همتا. 
مـعـنـی بـیـت : اززبان یک حافظ دوست: 
من دیوانِ غزلیّاتِ حافظ راانتخاب کرده ام(من وسفینه ی حافظ) کتابِ شعر حافـظ همیشه همراه من است.  درادامه می فرماید:"که جزدر این دریا" 
کدام دریا؟ 
آیا در دریایِ سفینه به معنیِ کشتی؟ البته که درست نیست، پاسخ دردریای دیوانِ شعر است.
زیـرا که در ایـن دریا (دیوان حافظ)  بجز عباراتِ گهربار ومُرواریدِ سخن چیزدیگری نمی‌بـیـنـم.
چنانکه ملاحظه شد "سفینه" معنای "کشتی" را فقط درظاهرسخن نمایان می سازد وبه ذهن مخاطب متبادرمی نماید ودرژرفای معنا،کشتی جایگاهی ندارد. 
امّا دراین بیت: 
 دُرُر زشوق برآرند ماهیان به نثار 
اگرسفینه ی حافظ رسد به دریایی 
"سفینه" ایهام دارد وهم  به معنای "کشتی" وهم به معنای "دیوان شعر" می باشد. چراکه باهردومعنای سفینه، معنی بیت درست است. .

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۹۹/۰۹/۲۴
  • ۳۶۶ نمایش
  • رضا ساقی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی