جز آستان توام در جهان پناهی نیست
جمعه, ۲۸ آذر ۱۳۹۹، ۰۱:۴۴ ب.ظ



جز آستان توام در جهان پناهی نیست
سرمرابه جز این در حواله گاهی نیست
آستان: درگاه.
سرمرا: برای سرمن.
حواله گاه: محلّ رجوع وبازگشت،جائی که مرتبط بامن ومتعلّق به من است.
احتمالاً این غزل خطاب به پیرخرابات یاهمان پیرمغان تنهارهبرمعنوی که مورد قبول حافط می باشد. ارادت بی پایان وتمام ناشدنی حافظ درسراسر دیوان او مشهود ومحسوس است. تاانجاکه بسیاری ازحافظ پژوهان معتقدهستندکه این پیرفرزانه ی خردمند کسی جز حضرت زرتشت نیست.
ازآستان پیرمغان سرچراکشیم؟
دولت دراین سرا وگشایش دراین دراست
معنی بیت: آستانِ بارگاه توبهترین واَمن ترین پناهگاه برای من است. من به غیراز اینجا به جای دیگری تعلّق نداشته ونخواهم داشت. دست تقدیر سر مرا به این آستانه رجوع داده و قرارگاهِ نهایی من همین جاست.
مارابرآستان توبس حقّ خدمت است
ای خواجه بازبین به ترحّم غلام را
عدو چو تیغ کشد من سپر بیندازم
که تیغ ما به جز از نالهای و آهی نیست
عدو: دشمن. اگر تصوّرما درمخاطب غزل درست بوده باشد دراینجانیزمنظورازعدو کسانیست که مخالف عشقورزی ورندی وعیش وخوشباشی هستند وازفرهنگ اصیل وباشکوه ایران باستان هراس دارند.
به این ازخدابی خبران ِ حسود، سالها بصورت مداوم تلاش کردند و سرانجام با دستآویزقراردادن بعضی ازغزلیآت حافظ ، اورا متهم به خروج ازشریعت کرده ودرنهایت حکم تکفیراوراصادرنمودند.
"سپرانداختن" دراینجا برخلاف نظربسیاری ازشارحان کنایه از تسلیم شدن نیست،یعنی درمقابل یاوه ها واتهاماتِ وارده به دفاع برنمی خیزم. ضرورتی نمی بینم که باآنها هم کلام شده وبه دفاع ازخودبپردازم.ایمان دارم که آفتابِ حقیقت سرانجام ازپشت ابرها بیرون خواهدآمد ومغرضان متظاهررسواخواهندشد.
حافظ دراینجا به مخاطبین خود گوشزد می کند که نیازی به جنگ با کینه توزان نیست من قصد ندارم وارد بحث وجدل شوم آنها را به ایزدمنّان واگذارمی کنم.
معنی بیت: کینه ورزان جاه طلب ومدّعیان دروغین وقتی برعلیه من توطئه ودسیسه می چینند من مقابله ویا ازخود دفاع نمی کنم، هیچ حاجتی به این کارنیست چراکه مباحثه باآنها که ازابتدا خودرا برحق ودیگران راباطل می پندارند هیچ سودی نخواهدداشت.(ضمن آنکه آنها درپست های کلیدیِ دستگاهای دولت نفوذ کرده وازقدرت ومقام برخوردارند) اسلحه ی من که درویشی بیش نیستم جزآه وناله چیزدیگری نیست درنهایت آفتاب حقیقت ازپشت ابرها خارج شده وکینه توزان سیه روخواهندشد
حافظ توختم کن که هنر خود عیان شود
با مدّعی زاع ومحاکا چه حاجت است؟
چرا ز کوی خرابات روی برتابم
کزاین به اَم بجهان هیچ رسم وراهی نیست
دراین بیت نیز به نوعی پاسخ مدّعیان را می دهد وازمرام ومسلکِ رندی وفرهنگ اصیل باستانی دفاع می کند.
خرابات: خرابات به دومعنی بکارمی رود اول به معنی ظاهری وسطحی: مکانی درحاشیه وحومه ی شهرها که افراد بی خانمان وقماربازان وباده نوشان درآنجاجمع شده وبه دورازچشم ماموران حکومتی به فسق وفجورپردازند.
دوم به معنی باطنی وعرفانی: مکان معنوی ومعبدروحانی فارغ ازهردین ومذهب، که وارستگان ورهاشدگان ازتعلّقات دینی ودنیوی،عاشقان و جویندگان حقیقت درآنجاجمع شده وباراهنمایی پیری خردمندوفرزانه، اقدام به تخریب وویران ساختن هرآنچه(شامل باورهاو اعتقادات، نامها،مقامها وموقعیتهای اجتماعی، فرهنگی، دینی، قومی،نژادی و.....) که درتعیین نوع شخصیت آدمی اثرگذاروشکستنی هستند می کنند وازهرنوع علایقی که وابستگی ایجادمی نمایدخلاص می گردند وبنای شخصیت خودراپس ازفروریختن دوباره بازسازی ،نوسازی وبهسازی نموده وازنو متولدمی گردند.
حافظ معمولا هردومعنی رامدنظرقرارمی دادتاخوانندگان ومخاطبانش هرکدام به فراخور فهم ودانش وطبع ومذاق خویش برداشتهای متفاوتی داشته باشند وازبرداشت معنی مایوس و دست خالی برنگردند.
کزین به اَم: که ازاین بهتر برای من
معنی بیت: من باخواستِ کینه توزان،از خرابات وفرهنگ اصیل خود رویگردان نخواهم شد. من طریق عشق ورندی اختیارکرده ام وازاین بهتر رسم وراهی درجهان نمی شناسم.
من زمسجد به خرابات نه خود افتادم
کاینم ازعهدِ اَزل حاصل فرجام افتاد
زمانه گر بزند آتشم به خرمن عمر
بگوبسوز که برمن به برگ کاهی نیست
برمن برگ کاهی نیست: پیش من به ارزشِ یک برگ کاه نیست.
معنی بیت: زمانه اگرنامساعد است ومن درشرایط سخت قرارگرفته ام اگر دشمنان خرمن وجودم را (به بهانه ی تکفیر وشرابخواری و...) به آتش کینه وحسد بسوزانند باکی نیست بگو بسوزانند که من درویشی مسکین وتُهیدستم ، هیچ چیزی برای ازدست دادن ندارم. زندگی درذلّت برای من ارزش یک برگِ کاه ندارد.
دشمن به قصدِ حافظ اگردَم زند چه باک
منّت خدای را که نیم شرمسار دوست
غلام ِ نرگس ِ جَمّاش آن سَهی سروم
که از شرابِ غرورش به کس نگاهی نیست
سهی سرو: خوش قدوقامت
نرگس: استعاره ازچشم
جمّاش: شوخ ،مست، فریبنده، آرایش کننده
معنی بیت: ارادتمند وچاکر چشمان مست ودلفریبِ آ ن خوش قد وقامت وآن فرزانه ی خردمند هستم که مستِ باده ی غروراست وازروی کِبر وغروربه هیچ کس نگاه نمی کند.
کبر وغرور برای هیچ کس خوب وخوشایندنیست لیکن وقتی ازجانب معشوق باشد به زیبایی وجذابیّت ووقار او فزونی می بخشد واین خاصیّت عشق است که همه چیز رازیبا می کند.
گرچه ازکِبرسخن با من درویش نگفت
جان فدای شکرین پسته ی خاموشش باد
مباش در پی آزار و هر چه خواهی کن
که در شریعتِ ما غیر از این گناهی نیست
حافظ گویی که این غزل نغز وپُرمایه را به عنوان دفاعیّه سروده است. تمام ابیاتِ غزل درراستای دفاع ازمرام ومسلک رندی وفخروافتخاربه آیین انسانساز نیاکانمان هست وهرکدام پاسخ دندان شکنی به متشرّعین ِ ریاکار وخشکه مغز می باشد که باجهل ونادانی، رندیهای حافظ را فهم نکرده واورا به ارتکاب گناه وتکفیرمتهّم نموده بودند.
حال حافظ دراینجا به این متعصّبین یکسویه نگر با یک منطق فرا مذهبی بامحوریّت انسانیّت پاسخی خُردکننده داده و می فرماید:
رندی، خرابات نشینی حتّی باده پرستی درمقابل مردم آزاری که شما مرتکب می شوید گناه به حساب نمی آید. من گناهکارنیستم این شمائید که باآزاردیگران مرتکب گناه شده اید. مادرومنشاء تمام گناهان آزاراست. رندی وخرابات نشینی آزار کسی درپی ندارد. دخالت بیجا درکاردیگران دراندیشه واعتقادات دیگران وتهدید وارعاب وآزار آنها گناهی نابخشودنیست وگناهکارحقیقی شمائید.
معنی بیت: درشریعت ِ ما(مرام ومسلکِ رندی) هیچ گناهی جز مردم آزاری وجود ندارد هرکاری که آزارکسی را درپی نداشته باشد مجازاست.
وچنانچه نیک بنگریم کسی که تصمیم به بی آزاری بگیرد خودبخود درمسیربی گناهی ومعصومیت قرار خواهد گرفت. آدمی اگر هرکاری را بادرنظرداشتِ شاخص ومعیارمهّم ِ "بی آزاری" شروع کند هرگز مرتکب هیچ گناهی نخواهدشد چراکه درحقیقت زیرساختِ تمام گناهان آزار واذیت است. با اینکارطبیعت،حیوانات وحقوق همنوعان کاملاً محفوظ شده وجهانی عاری ازخشونت وجنگ وجدل خواهیم داشت.
درهمین زمینه نویسنده ی معروف برزیلی پائولو کوئیلو می گوید: جهان بهشت می شد اگرمردم می فهمیدند که : هیچ چیزعیب نیست جز قضاوت ومسخره کردن دیگران.... هیچ چیزگناه نیست جزآزارواذیت دیگران..... وهیچ چیز ثواب نیست جزخدمت به دیگران.....
گفتم هوای میکده غم می برد زدل
گقتاخوش آن کسان که دلی شادمان کنند
عنان کشیده رو ای پادشاه کشور حُسن
که نیست بر سر راهی که دادخواهی نیست
عنان: افسار،دهنه
عنان کشیده: باکشیدن افساراسب، بااحتیاط ودرنگ کردن عبورکن تا بتوانی سخنان مظلومان ودادخواهان رابشنوی، تُند وافسار گسیخته مگذر
حُسن: نیکویی وخوبی
دادخواه: مظلوم ،کسی که حقوقش پایمال شده وتقاضای مساعدت واحقاق حق دارد
معنی بیت: ای پادشاهِ دیارخوبرویان ها وکشورنیکویی ها( پیرمغان) وقتی که درمیان مردم ظاهرمی شوی، بااحتیاط وتوقّف ودرنگ ازکنارمردم عبورکن،شتاب وتندی مکن، دادخواهان برسرهر کوی وبَرزن انتظار تورا می کشند تا شکایات خودراعرضه نمایند.(تنها حافظ نیست که درچنین شرایط غم انگیزی بسرمی برد اغلب مردم مبتلابه دردوغمند ومنتظرظهور دادگستری عادل هستندتابه داددل آنهابرسد)
بازکش یک دَم عنان ای تُرکِ شهرآشوب من
تازاشکِ وچهره راهت پُر زَر وگوهرکنم
چنین که از همه سو دام راه میبینم
بِه از حمایتِ زلفش مرا پناهی نیست
معنی بیت: اینچنین که کینه ورزان ازهرسو دسیسه وتوطئه برای تخریب ونابودی من می چینند،بهترین پناهگاه برای من خودِ پیرمغان است. اگر درپناه زلفِ اوباشم، وسایه ی اوبرسر من باشد ازنیرنگ حسودان دراَمان خواهم ماند.
یاران همنشین همه ازهم جدا شدند
مائیم وآستانه ی دولت پناه ِ تو
خزینه ی دل حافظ به زلف و خال مده
که کارهای چنین حد هر سیاهی نیست
خزینه: گنجینه، خزانه
خزینه ی دل: دل که صندوقچه ی عشق ومحبّت است به خزینه ای ارزشمند تشبیه شده است.
می دانیم که زلفِ معشوق دام راه عاشق است وخال نیز دانه ی خال. مرغ دل به طمع دانه( خال) می نشیند وناگهان درمی یابد که درحلقه های زلف گرفتارشده ودرهمانجا به بندکشیده می شود.
معنی بیت: حافظ به معشوق می فرماید:
دل من گوهرارزشمندِعشق تورا باخود دارد پس یک گنجینه ی گرانبهاست. حیف است مگذار درمیان حلقه های زلف گرفتاربماند.(یا گرچه ابتدا دل به زلف وخال توباختم، لیکن عشق من دراین حد نیست من عاشق تمام وجودت هستم دلم را درقلبت بپذیرتادرجه ی عشقمان ارتقا پیداکند. چنین که من شیفته وشیدای توهستم برازنده ی زلف وخال نیست، برازنده ی قلب توست) دلم را به اندرونی ببر ودرمیان قلب خویش جای بده، زلف وخال درقیاس باقلب که مرکزعشق ومحبت است، سیاهی بی مقدارهستند آنها دراین حدّ واندازه نیستند که چنین گنجینه ی باارزشی را درنزد خودنگاه دارند.
سلطان من خدارا زلفت شکست مارا
تاکی کند سیاهی چندین درازدستی ؟
- ۹۹/۰۹/۲۸
- ۳۷۷ نمایش


