ای بیخبربکوش که صاحب خبرشوی
دوشنبه, ۱ دی ۱۳۹۹، ۱۱:۵۸ ب.ظ
ای بیخبربکوش که صاحب خبرشوی
تا راهرو نباشی کی راهبر شوی
بی خبر:کسی که ازچیستی وچرایی زندگانی جز خور وخواب چیزی نمی داند.
صاحب خبر: دل آگاه وداننده،عارف، صاحب معرفت وآگاهی
منظوراز"خبر" دراینجا آگاهی پیداکردن درمورد چیستیِ زندگانی وانتخاب بهترین راه برای رسیدن به حقیقت است. بهترین راه درنظرگاه حافظ "عشق" است.
راهرو: کسی که درپی کشف حقیقت، گام در طریقی نهاده وبرای رسیدن به سرمنزل مقصود درحرکت وتلاش است.
راهبر: راهنماو مرشد، دلیل راه
معنی بیت: ای کسی که ازرازهای زندگانی بی خبرهستی جهد کن نسبت به خود، خدا و زندگانی تحقیق کرده وآگاهی ومعرفت پیداکنی تازمانی که به خور وخواب مشغولی هستی وراهی رابرای کشف حقیقت طی نمی کنی به هیچ منزلی نخواهی رسید اگرگام درراهی ننهی گمان مبر که روزی رهبرشوی وبتوانی برای دیگران راهنما ودلیلِ راه باشی. چنانکه برای استادشدن درهرکاری باید زحمتِ شاگردی برتابی، برای راهبرشدن نیزلازمست تحت رهبریِ یک دل آگاهِ صاحب معرفت، راهی راطی کنی وبا پیچ وخم وخطرات راه آشنا گردی.
سعی نابرده دراین راه به جایی نرسی
مزد اگرمی طلبی طاعت استاد ببر
در مکتب حقایق پیش ادیب عشق
هان ای پسربکوش که روزی پدرشوی
مکتب حقایق: مدرسه ومکتبی که به منظور کشف حقیقت وچیستی زندگانی درس می دهند.
ادیب: کسی که علم ادب میداند. سخنسنج؛ سخندان، بافرهنگ، دبیر؛ معلم.
ادیب عشق: کسی که درموردعشق آگاهی دارد وبه معرفتی رسیده است. کسی که درس عشق می دهد.
"پسر" دراینجا رساننده ی خامی وبی تجربگی و "پدر" نمادپختگی وداشتن تجربه هست
معنی بیت: ای پسرکه هنوزسردوگرم روزگار نچشیده وخام ونادان هستی، درمکتبی که درس کشف حقیقت می دهند زیرنظر استادی که در مورد عشق آگاهی کامل داردشاگردی کن وبیاموز وتجربه کسب کن تا روزی خودت پخته و کارآزموده گردی.
پیران سخن به تجربه گویند گفتمت
هان ای پسرکه پیرشوی پندگوش کن
دست ازمس وجودچومردان ره بشوی
تا کیمیای عشق بیابی و زر شوی
دراین بیت "وجود آدم بی عشق" به مس ووجودآدم باعشق به طلا تشبیه شده است.
مردان ره: عاشقانی که ازسختی و خطرات راه بیمی نداشته ومردانه وارتا سرمنزل مقصودتلاش می کنند.
کیمیای عشق: عشق به کیمیای باارزشی تشبیه شده که قادراست مس رابه طلا تبدیل کند. منظورازکیمیای عشق دراینجا لزوماًعاشق شدن به یک شخص نیست بلکه عاشقی کردن وعشق ورزی درتمام ساعات شبانه روزی به خود؛ همه ی آدمیان؛ حیوانات ومحیط پیرامونی بی هیچ چشمداشت هست. همانگونه که بلبلی درگوشه ی جنگلی بی آنکه توقعی ازکسی یاچیزی داشته باشد هنرآوازخوانی خودرا باجنگل تقسیم می کند یا گلهایی که بوی دل انگیز خودرابادیگران تقسیم می کنند بی آنکه توقع داشته باشندکسی ازآنهاقدردانی کند. اما درعشقهای غیرحقیقی که بیشتر درمیان آدمیان جاریست طرفین به یکدیگر اجازه ی عشقورزی به دیگران رانمی دهند و انتظاردارند طرف آنها می بایست منحصراًبه آنها عشق به ورزد. غافل ازآنکه کسی که نتوانسته باشدبه همگان عشق بی قیدوشرط عشق وشفقت نثارکند بی تردید معنای عشق رانمی داند ونمی تواندبه یک نفرخاص عشق بدهد دراینصورت عشق او براساس خواسته های نفسانی بوده وحقیقی نخواهدبود. ازهمین روست که اینچنین عشقهای غیرحقیقی خیلی زود فروکش کرده وجای خودرابانفرت ودشمنی عوض می کنند.
معنی بیت: ای پسر.... همانند کسانی که عاشقانه دست ازهستیِ خویش کشیده ومردانه تلاش کردند تونیزدرراه کشف حقیقت ،دست از وجود خویش بشوی تاشایستگی ولیاقت پیداکنی که عشق تورا فراگیرد. اگرعشق تورا بپذیرد ودرتو جاری شود وجودت که اینک همچون "مس" بی ارزش است تبدیل به طلای باارزش می گردد.
ازکیمیای مِهرتوزرگشت روی من
آری به یمن لطف شما خاک زرشود
خواب و خورت ز مرتبه ی خویش دور کرد
آنگه رسی بخویش که بیخواب وخور شوی
مرتبه: مقام ورتبه
"مرتبه " ومقام حقیقی آدمی درنظرگاه حافظ، بی نیازی،رهایی ازتعلّقات دُنیی ودینی، آزادگی وعاشقیست.
خواب وخور: خوابیدن وخوردن، "خور" به ضرورت وزن شعر "خَر" خوانده می شود. بی خواب وبی خورشدن آدمی رابه بیخودی می رساند که پیش نیازرسیدن به رهایی ومرتبه ی حقیقیست.
معنی بیت:پرداختن به خوردن وخوابیدن، تورااز عاشقی،رهایی ووارستگی باز داشته است آنگاه به آزادگی ورهایی از تعلّقات خواهی رسید که ابتدا ازبندِ خوردن وخفتن خلاص گردی سپس به بیخودی ورتبه ی حقیقی خویش دست پیداکنی.
گرزجام بیخودی رَطلی کشی
کم زنی ازخویشتن لاف منی
گرنورعشق حق به دل وجانت اوفتد
بالله کزآفتاب فلک خوبتر شوی
"عشق حق" درنظرگاه حافظ، عشقورزی بی قیدو شرط به انسان،حیوان ومحیط پیرامونیست که وقتی به کمال می رسد به عشق آسمانی و خداوند منتهی می گردد.
معنی بیت: اگرنورعشق حقیقی به دل و جان تو بتابد چراغی درخشان وفروزان می گردی چراغی که ازآفتاب چرخ فلک نیزدرخشنده تر باشد.
گرروی پاک ومجرّد چومسیحابه فلک
ازچراغ توبه خورشیدرسدصدپرتو
یک دَم غریق بَحر خدا شو گمان مبر
کزآب هفت بَحربه یک موی ترشوی
غریق: غرق شده.
"بحرخدا" کنایه ازدریای عشق ومحبّت خداوندیست
هفت بحر: هفت دریا کنایه ازتمام دریاهای روی زمین
معنی بیت: تردید به دل راه مده یک لحظه خود رابه دریای عشق ومحبّت خداوندی بسپار وغرق شو که اگرچنین کنی پس ازاین یک تار موی تو به آب هفت دریا ترنخواهدشد.
آشنایان ره عشق دراین بحرعمیق
غرقه گشتند ونگشتندبه آب آلوده
ازپای تا سرت همه نور خدا شود
درراه ذوالجلال چوبی پاوسرشوی
ذوالجلال: صاحب شوکت وجلالت، صفتی از صفات الهی
معنی بیت: اگردرراه خداوند همه ی هستی و وجود خودت را بکار بگیری وبرای خداکار کنی سرتاپای توهمه نورخدا می شودو آثارجلال و جبروت خداوندی در رفتار تومتجلّی می گردد.
درنظرگاه حافظ درراه خدا بی پاوسرشدن چیزی جز عاشقی ودرطریق عشق حق گام برداشتن نیست.
نشان اهل خدا عاشقیست باخود دار
که درمشایخ شهراین نشان نمی بینم
وَجه ِخدا اگرشودت مَنظر نظر
زین پس شکی نماندکه صاحب نظر شوی
وَجه : چهره، ذات،علّت
وَجهِ خدا: کنایه ازاینکه خدا رادرهمه جا وهمه حال حاضروناظرببینی ودرتمام کارها رضایت اورا مدّ نظرقراردهی
مَنظَر: نظرگاه، دیدگاه
صاحب نَظَر: ایهام دارد:۱- دل آگاه، وکسی که دیدارصاحب عقیده و نظر کارشناسیت. ۲- اگر نظررا به معنای دید وبینایی بگیریم کسی که صاحب چشم وبیناییست (دراینجاچشم بصیرت)
معنی بیت: اگرخدا را درهمه جا حاضر وناظر ببینی ودرهرکاری وبه هرطرف که نگاه می کنی خدا را به یادبیاوری که حاضراست تردیدمکن که توصاحب چشم بصیرت می شوی توصاحب عقیده و رای درست وکارشناسانه می شوی.
به صورت ازنظرما اگرچه محجوب است
همیشه درنظرخاطرمرفّه ماست
بنیاد هستی تو چو زیروزبرشود
در دل مدارهیچ که زیروزبرشوی
دردل مَدار: غم مخور،شک به دل راه مده
معنی بیت: اگرزیربنای وجودتوتحت تابش نور عشق حق متحوّل وزیر وزبرشود زین پس به استحکام وجود خویش شک مکن وغم مخور که به هیچ طوفانی بنیادهستی توزوال نخواهد یافت.
ای دل اَرسیل فنابنیادهستی برکند
چون تورانوح است کشتیبان زطوفان غم مخور
گردرسرت هوای وصال است حافظا
باید که خاک درگهِ اهل هنر شوی
هوای وصال: امید وآرزوی وصال
هنر: علم و معرفت و دانش و فضل و فضیلت و کمال، فراست و زیرکی این کلمه در واقع به معنی آن درجه از کمال آدمی است که هشیاری و فراست و فضل و دانش را دربردارد و نمودِ آن صاحب هنر را برترازدیگران مینماید. امّا هنر حقیقی درنظرگاه حافظ "عشق" وهنرمند واقعی عاشقان،نظربازان ورندان وارسته هستند که به سرمنزل مقصودرسیده اند.
معنی بیت: ای حافظ اگر درسرتوآرزوی رسیدن به حرم وصال معشوق اَزلی وابدیست، لازمست که خاک درگاهِ عاشقان صادق وفاضل ورندان وارسته ای باشی که ره به مشرب مقصود برده اند وباچنگ توسّل به دامن آنان ازهمّت واراده ی آنها استمدادبطلبی.
ای آنکه ره به مَشرب مقصود برده ای
زین بحرقطره ای به من خاکساربخش
- ۹۹/۱۰/۰۱
- ۷۲۸ نمایش