گرمن ازباغ تویک میوه بچینم چه شود؟
دوشنبه, ۲۴ آذر ۱۳۹۹، ۰۲:۵۸ ب.ظ
گرمن ازباغ تویک میوه بچینم چه شود؟
پیش پایی به چراغ تو ببینم چه شود؟!
باغ می تواند استعاره از دولت ،امکانات،زیبایی ِجسم و وجود یا جمال و چهرهی محبوب بوده باشد.
میوه : اگرباغ را به معنی دولت بگیریم میوه یعنی بهره، اگرباغ رااستعاره ازسیمای معشوق بگیریم منظوراز میوه "بوسه " خواهدبود..............
اگرخطاب به معشوق بگیریم، معنی بیت چنین خواهدشد:
من اگریک بوسهای از صورتِ ماه و زیبایت بردارم به توچه زیانی می رسد؟ نه زیبایی ِ تو کم می شود ونه اتّفاق ِ بدی می افتد! پس چرا ممانعت می کنی؟
من اگرتاریکی های راه وپیش ِ پایم را بانور چراغ تو ببینم چه اشکالی دارد؟! آیانورچراغ شما کم می شود؟
حافظ به زبانی ساده واستدلالی محکم ومنطقی، به مخاطبِ می فرماید که حال توچراغی دردست داری، حال که تو دولتی وامکاناتی دراختیارداری، حال که توزیبایی ِ رخسار داری، دل یک عاشقی راخرسند کنی، یا نیاز نیازمندی را برطرف کنی چقدر خوب می شود، چقدر به فضایل تواضافه می شود وچقدر صواب واحسان می کنی. پس بهتراست که در توانایی، دستِ ناتوانی راگرفته ودل شکسته ای رابدست آوری. این باغی که دراختیارتوست، همیشگی نیست وروزی خشک وویران خواهدشد.
اگرهمین یک بیت مَلکه ی ذهن آدمیان گردد، اگرهمین یک بیت را توانگران وتوانمندان، در زندگانی خویش عمل کنند. اگرآدمیان نیز همچون درختان که بی هیچ منّتی، بی هیچ قید وشرطی،سایه ی خودرا دریغ نمی کنند، از مساعدت، همراهی وهمدلیِ یکدیگردریغ نمی کردند، دنیا گلستان چون بهشت می شد! دریغا که می دانیم وازخوابِ غفلت بیدارنمی شویم.
دایم گل این بستان شاداب نمی ماند
دریاب ضعیفان را در وقتِ توانایی
یا رب اندر کَنف سایهی آن سرو بلند
گرمن سوخته یکدم بنشینم چه شود
کَنف : حمایت، حفظ ، پناه
سرو : استعاره از معشوق
"سایه" و "سوخته" تناسب زیبائیاست ، آدم سوخته و گرمازده به دنبال سایهی خنکی است تا در آن آرامش یابد.
همه ی آدمیان توانگرنیزسایه هایی چون سرو برای دلسوختگان دارند. لیکن چه سود!
معنی بیت : اگر من عاشق ِ دلسوخته درکوره ی سوزان ِ هجران، درحمایت ودر پناه ِ سایهی آن یار بلندقامت، دَمی بیاسایم وآرامشی بیابم، چه اشکالی خواهدداشت؟
حافظ باهوشمندی تمام سخنان خودرا رنگِ عاشقانه زده تابه مذاق ِمخاطبین دلپذیرافتد. ازطرفِ دیگرهمه ی بیت ها را سئوالی طرح نموده تا مخاطبین راپیرامون موضوع به اندیشه وا دارد ومخاطب ازخودبپرسد واقعاّ اگراینگونه می شد چه می شد؟ چرا چنین نمی شود؟ چه کسی باید چنین کند؟ کجا باید چنین کند؟ وووو
آخر ای خاتم جمشیدِ همایون آثـار
گرفتدعکس توبرنقش نگینم چه شود؟
خاتم : مُهر،نگین ،انگشتر
جمشید : نام پادشاه افسانه ای، درادبیات ما بیشتر منظور حضرت سلیمان است. نگین : انگشتر "خاتمجمشید" منظور "انگشترسلیمان" است که اسم اعظم برآن حَک شدهبود و باعث نیکتختی بود و تأثیر بسیاری در انجام امور و موفقیت در کارها داشت .
معنی بیت : خطاب به معشوق است.آخر ای محبوب من، که مُهرلعل ِ لبِ تو ،اثراتِ معجزه آسای ِ انگشترسلیمان رادارد ونجات بخش است، اگرمُهرتو(لبِ تو) برانگشتری من (استعاره ازلب) لب ِ من بخورد ومن موردِحمایتِ تو قرارگیرم چه اشکالی پیش می آید ؟!
حافظ درجای دیگری لبِ لعل ِ معشوق را خاتمی نامیده که به رنگِ عقیق است:
اگربه رنگِ عقیقی شداشگ من چه عجب
که مُهر ِخاتم ِ لَعل توهست همچوعقیق
واعظ شهر چومِهر ملِک و شَحنه گُزید
من اگر مِهر نگاری بگزینم چه شود ؟!
مهر دراین بیت ودرهردومصرع می تواند "مُهر" به همان معنای خاتم وانگشتری خوانده شود وهم "مِهر" به معنای علاقه ، محبّت ، عشق
مَلِک :سلطان، پادشاه
شِحنه : باکسره یافتحه هردودرست است والی ، داروغه ، رئیس پاسبانان
"واعظ" درنظرگاهِ حافظ همچون زاهد وعابد ریاکار،شخصیّتی منفی دارد. چراکه درفراز منبر وفرودِ محراب، جلوه ای نیک وقابل قبول دارند امّا درخلوت، آن کار ِ دیگرمی کنند وظاهر وباطنشان یکی نیست.
معنی بیت : واعظ ِشهرکه (ازروی چاپلوسی) مِهر ومُحبتِ پادشاه و داروغه را انتخاب کرد و با آنان همدست شدهاست چه اشکالی دارد که من هم مِهر وعشق و محبّت شاهدِ زیبارویی را بگزینم ؟!
برداشت ِ دوّم باخوانش ِ "مُهر":
واعظ ِ شهر برنگین ِ انگشتری پادشاه وداروغه بوسه می زند (ازروی پاچه خواری ) من هم اگربه خاتم لعل نگاری بوسه بزنم(ازروی عشق ومحبّت) چه اشکالی دارد کدام مطلوب تراست؟
در قدیم مُهر بزرگان و پادشاهان،همان نگین انگشتریشان بود. وقتی که واعظین به خدمتِ بزرگان یا پادشاه میرفتهاند انگشتر او را میبوسیدهاند.
واعظِ مابوی حق نشنیدبشنوکاین سخن
درحضورش نیزمی گویم نه غیبت می کنم
عقلم از خانه به دررفت وگر مِی این است
دیدم ازپیش که درخانهی دینم چه شود!
معنی بیت : مقداری باده نوشیدم عقل وهوشم را ازدست دادم هماندم فهمیدم که این متاع( باده وشراب) خانه ی دین وایمانم(ازمنظرشریعت) را ویران خواهدساخت. نه می توانم ازخوردن ِ آن پرهیز کنم نه می توانم باخوردن ِ آن پایبندِ شریعت باشم! بنابراین ازپیشتر روشن است که دینم نیز همچو عقلم برباد خواهد رفت.
حافظ دراینجا نوعی تمسخر وطنز را نیزچاشنی سخن کرده وشراب وشریعت رادرتقابل ِ یکدیگر قرارداده است. تقابلی که درغایت باده غالب میدان می شود!
"چه شود" در این بیت سؤالی نیست بلکه رساننده ی اطمینان ِ خاطر شاعراز سرنوشتِ دینش است.
دی می فروش که ذکرش بخیرباد
گفتاشراب نوش وغم دل ببرزیاد
گفتم به باد می دهدم باده نام وننگ
گفتاقبول کن سخن وهرچه بادباد
سود وزیان ومایه چوخواهدشدن زدست
ازبهر این معامله غمگین مباش وشاد
صرف شدعمر ِگرانمایه به معشوقه و مِی
تاازآنم چه به پیش آیداز اینم چه شود؟!
"آن" اشاره به "معشوقه" و "این" اشاره به مِی است.
تمام عمرمن درعشق ورزی به معشوق ومیخوارگی سپری شد تاببینیم که ازمعشوق چه لطف وکرمی نصیبِ من بشود وازمیخوارگی چه حاصل آید ومرابه کجاها خواهدکشید.
حافظ گرچه نیک می داند که شراب وباده عقل وهوشش را برباد داده وخانه ی دینش راویران ساخته است. اوگرچه بهترازهمه می داند که تمام ِ عمرارزشمندِ خودرا درفراق وسوزو گداز عاشقی گذرانده، لیکن اصلاً وابداً به فکر انتخابِ راه دیگری نیست! چرا که نشاط وسعادت وکامیابی ِ حافظ دراندوه وغم ودردِ عاشقیست.
روزگاریست که سودای بُتان دین من است
غم این کار نشاطِ دل غمگین من است
خواجه دانست که من عاشقم وهیچ نگفت
حافظ اَر نیز بداند که چنیـنم چه شـود ؟
شاید منظور از"خواجه" وزیرتورانشاه بوده باشد.
معنی بیت :
خواجه فهمید که من طریق ِ عشق راانتخاب کردم وچیزی نگفت.(سکوت علامتِ رضاست) اوکه مخالفتی نکرد حالا حافظ ِ شیرازی نیز بداند چه اهمیّتی دارد وبادانستن ِ یکی دیگرچه اتّفاقی می افتد؟ من این طریق راانتخاب کرده ام وهرگزپاپَس نخواهم گذاشت.
من هماندم که وضوساختم ازچشمه ی عشق
چارتکبیرزدم یکسره برهرچه که هست
- ۹۹/۰۹/۲۴
- ۲۷۱ نمایش