زان یار دلنوازم شکریست با شکایت
چهارشنبه, ۲۶ آذر ۱۳۹۹، ۱۲:۲۴ ب.ظ
این غزل زیبا ونغز وپُرمایه،یکی ازبحث انگیزترین غزلهای سرحلقه ی رندان جهان خواجه حافظ شیرازیست. بسیاری ازکسانی که نسبت به اسلام ومذهب شیعی به ویژه امام حسین تعلّق خاطر دارند ازروی علاقه مندی وتعصّب، بدون داشتن استدلالهای منطقی،تنها بااستناد به بیت:
"رندان تشنه لب را آبی نمیدهد کس
گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت"
براین باورپای اصرارمی فشارند که این غزل درارتباط با واقعه ی کربلاست!!!
غافل ازاینکه درروزگارحافظ،اغلب مردم ایران به ویژه شیراز،سنّی مذهب بودند وبه واقعه ی کربلا چنانکه امروزه باحساسیّت خاصّی نگریسته می شود نگاه نمی کردند. ضمن آنکه اینان نمی دانند که حافظ نه تنها شیعه نبوده بلکه سنّی نیزنبوده است!.حافظ فقط یک عاشق به تمام معناست واگرازعاشق بپرسی که چه دینی دارد اودرپاسخ شمالبخند خواهد زد ویا خواهد گفت:
روزگاریست که سودای بُتان دین من است
غم اینکار نشاط دل غمگین من است.
واگربپرسی چه مذهبی داری؟ پاسخ خواهی شنید:
من نخواهم کردترک لعل یار وجام مِی
زاهدان معذورداریدم که اینم مذهب است.
درست است که حافظ مثل همه ی کودکان آن دوران ،پرورش یافته ی مکتب اسلام وقرآن بود لیکن به استنادِ غزلیّاتی که ازاوبه ما رسیده است بنظرچنین می رسد که حافظِ بیقرار درراستای کشفِ حقیقت، پس ازتحقیق وتفحصّ وکسب تجربه درشریعت،طریقت ،صوفیگری وعرفان و مطالعه ی اشعارشاعران پیش ازخود وهم روزگار خویش، خیلی زود خودرا ازبندِ تعلّقات رهانیده و طریق خاصّ رندی وعشق را برگزیده وبه یک نوع آزاداندیشی رسیده است. جدایی او ازشریعت شامل تشیّع وتسنّن امری غیرقابل انکارو کاملاً بدیهیست که درتمامغزلیّات اوموج می زند. عیش وعشرت وشرابخواری، نظربازی، شاهد بازی وبوسه برلب شیرین پسران و مغبچگان، پشت پا زدن به قوانین وتاکید بررهایی ازبندِ تعلّقات، تمسخر ،طعنه ی وبه زیرسئوال کشیدن باورهای زاهدانه، وصدها رفتارحافظانه ورندانه که نه تنها هیچکدام درچارچوب شریعت جایگاهی ندارند بلکه هریک مولّفه هایی هستند که درتقابل با شریعت می باشند وهرگز پیامبر اسلام و امامان معصوم دراین مسیرگامی برنداشته و پیروان خویش رانیز تشویق به واردشدن درچنین راهی نکرده اند........
اگرمعنای همه ی شراب های رنگارنگ حافظ، مستی ِ حاصله ازعشق الهی بوده وعشقبازی با خداوند درامتدادِ شریعت قرارداشته، چرا پیامبر اسلام وامامان معصوم که ازهمه بیشتر دلداده وعاشق خدابوده اند هرگزیکبارنیز ازاین واژه ها استفاده نکرده اند؟! نه تنهاکه این واژه ها را در کلام خویش بکارنگرفته اند اتّفاقاً بلعکس روایات واحادیثِ معتبرفراوانی ازهمه ی بزرگان دینی نیز درمنع "عشق" وجود داردکه همه به اتّفاق عشق رازایل کننده ی عقل دانسته اند! برای نمونه:
حضرت علی :
هرکه شیفته چیزى شود آن چیز دیده اش را کور و دلش را بیمار گرداند؛ چنین کسى با دیده اى ناسالم مى نگرد و با گوشى ناشنوا مى شنود؛ شهوتها خرد او را از هم گسیخته و دنیا دلش را میرانده است.
و:
«عشق بیماری است که نه اجر دارد و نه بدل .»
"دلهایى از یاد خدا تهى مى گردد و خداوند محبّت غیر خود را به آنها مى چشاند."
حضرت امام رضا:
" دوست داشتن آدمى را به کارهاى مکروه و ناپسند وامیدارد."
و.....
وقطعاً حافظ که آگاه به همه ی روایات واحادیثِ اسلامی بوده باعلم به این احادیث است که می فرماید:
گویندرمزعشق مگوئید ومشنوید
مشکل حکایتیست که تقریرمی کنند!
اینهاهمه دلایل روشنی هستند که مسلکِ رندی،عشقبازی وشاهد بازی در چارچوب شریعت نمی گنجد! به همین دلیل است که بسیاری ازعلما وفقهای شریعت(البته نه همه) اززمان حافظ تا دوره ی حاضر، حافظ وکسانی راکه مدام ازشراب وشاهدبازی حرف می زنندرابه کفرورزی وخروج ازشریعت متّهم کرده وآنهاراقبول نکرده اند. اغلب ِعلمای اسلام در مورد عشق مجازى که ازعلایق بی چون وچرای حافظِ عاشق پیشه هست نظرمنفی دارند و آنرا نوعى انحراف از عشق حقیقى، بلکه انحراف از دین برمیشمارند. و حتّا اطلاقِ واژه ی «معشوق» بر خداوندرا صحیح نمیدانند و کلّاً آثار اشعار ِعاشقانه در مورد خدا را ناشى از تمایلاتِ جنسى یا شکست در عشقهاى مادّى میدانند.
دوستداران اسلام وارادتمندان امامان معصوم باید بدانند که حضرت امام حسین هیچ نیازی به تعریف وتمجید ومدح کسانی که درمسیری جداازشریعت گام برداشته اند ندارند، بنابراین نیازی نیست که باتعصّب وتعجیل، بدون داشتن استدلالهای قانع کننده، تلاش کنندهر چیزی را هر جوری که شده به امامان معصوم وشیعه مرتبط سازند!
هیچ ضرورتی ندارد که حتماً برای احتمال شیعه بودنِ شاعرانِ بزرگ ونامداری همچون حافظ ومولوی وسعدی ودیگران ،دنبال بیتی یامصراعی بگردند وآن رامدام به عنوان دلیلی برای شیعه وسنّی بودن آنها ذکرکنند. خارج شدن یانشدن این سخنوران ازشریعت، نه به شریعت لطمه می زند نه باعث رونق آن می گردد. شریعت پبش از اینهاوپس ازاینهابوده ودرآینده نیزمسیرخود را خواهد رفت. بقول فرمایش حافظ:
خدارامُحتسب مارابه فریاد دف ونی بخش
که سازشرع ازاین افسانه بی قانون نخواهدشد
سخن دیگراینکه: اگرشما در عقیده ی وایمان خویش محکم وثابت قدم هستید چه نیازی دارید که باتوسّل به یک بیت ومصرع یا یک غزل، درپی اثباتِ این موضوع باشید ودیگران را به هرنحوقانع کنید که ببینید حافظ یاسعدی هم به چیزی که مااعتقاد داریم معتقدهست! حالا اگر بر فرض برهمگان ثابت شودکه حافظ ازشریعت خارج شده بود آیا باورها واعتقادات شما متزلزل شده وفرومی ریزند؟ مسلّماً پاسخ منفیست. بنابراین روشن است که تلاش برای چسباندن دیگران به ویژه افرادنامداری مثل حافظ به باورها واعتقادات خویش، ازسوی هرکسی باهرعقیده ای که بوده باشد دلیل بارزضعیف ایمان وعقیده هست که قصد دارد با همراه ساختن این بزرگان جبران نماید!
حافظ اگر قصدغزلسرایی در مورد واقعه ی کربلا را داشت قطعاً غزلهای نغزتر ازاین غزلها می سرود وتعدادآنها نیزبیشترازاینها می بود.براساس شناختی که ازروحیّه ی اوسراغ داریم اوازهیچ کسی درهیچ دوره ای باکی نداشته وهرزمان که لازم می دیده هرچیزی را بدون بیم وهراس بیان می کرده است. شاید کسانی براین باورباشند که چون درروزگارحافظ متشرّعینِ سنّی مذهبِ متعصّب حاکمیّت داشتند حافظ نمی توانسته آشکارا ازامامان معصوم اسمی درغزلهای خودببرد وناچاراً مقصود خویش رادرلفّافه وباکنایه واشاره بیان نموده است. این ادّعا واین باوربدان دلیل پذیرفتنی نیست که می بینیم حافظ چنین شخصیّتی نداشته، اویک تنه درتمام دوره های زندگی باهمین متشرّعین متعصّب برسر شراب وشاهد وعشق درافتاده وتکفیر وتبعید وآزارها رابه جان خریده وهیچ تهدیدی نتوانسته اورا از راهی که برگزیده منصرف سازد! آیا اونمی توانسته به جای اینکه برسر شراب وشاهد با متشرّعین درافتد برسردفاع ازباورهای تشیّع با متشرّعین سنّی مذهب درافتد؟
جالب ترازهمه ی اینها این است که می بینیم اوبه رغم آنکه در حاکمیّتِ اسلامی می زیسته و کوچکترین محدودیّتی درمدح پیامبراسلام نداشته، لیکن حتّا یکبارنیز بصورت مشخّص اسمی ازپیامبراسلام درغزلهای خود نیاورده است واین در حالیست که درصدها غزل ازشاه شجاع وشاه یحیی وتورانشاه ودیگران اسم برده وارادت خالصانه ی خویش راابرازنموده است!. آیا اینها کافی نیست تابپذیریم که حافظ با آنکه پرورش یافته ی اسلام وقرآن بوده لیکن بنابه دلایلی بعدها راه دیگری(رندی) پیش گرفته وبه یک نوع آزاداندیشی علاقمند شده است؟ بنظرمی رسد اوخدارا دررهایی ازبندِهمه ی تعلّقات دنیوی ودینی ودرفضای آزاد اندیشی بهتر می دیده و روشن تر درک می کرده است که چنین راهی راپیش گرفته وسعی نموده در چارچوب هیچ مذهبی جزعشق قرار نگیرد وهیچ برچسبی جزرندی نپذیرد.
نفاق وزَرق نبخشد صفای دل حافظ
طریق ورندی وعشق اختیارخواهم کرد.
بگذریم وبرگردیم به شرح غزل:
زان یار دلنوازم شکریست با شکایت
گر نکته دان عشقی بشنو تو این حکایت
معنی بیت: ازآن محبوب (به احتمال فراوان شاه شجاع) که نوازش کُن ِ دل عاشق پیشه ی من است به سببِ لطف هایی که نسبت به من کرده سپاسگزارم امّا به همان اندازه نیزگله وشکایت دارم! گله ازبی توجّهی ها،شِکوه ازنامهربانی ها! اگرنکته بین ونکته سنج هستی حدیثِ غم انگیزعشق مرابشنو.
گرسنگ ازاین حدیث بنالدعجب مدار
صاحبدلان حکایتِ دل خوش اَدا کنند
بی مُزدبودومنّت هرخدمتی که کردم
یارب مباد کس رامخدوم بی عنایت
مخدوم: کسی که خدمتکار دارد،آقا وسرور
مخدوم بیعنایت: استعاره ازمعشوقِ بی توجّه و نامهربان.
معنی بیت: من به شاه شجاع صادقانه مدّت زیادی خدمتگزاریِ کردم امّا هیچ مزد وپاداشی به من تعلّق نگرفت! گویی که درنظرشاه شجاع خدماتِ خالصانه ی من هیچ ارزشی نداشت، چقدر دردآور واندوهباراست! خدایا کاش هیچ خدمتکاری، سرور وآقای بی انصاف ونامهربان نداشته باشد.
مارا برآستان توبس حقّ خدمت است
ای خواجه بازبین به ترحّم غلام را
رندانِ تشنه لب را آبی نمیدهد کس
گویی ولی شناسان رفتندازاین ولایت
رندان: پاکدلانی که ظاهرگناهکار وآلوده دارند. رندان درحقیقت ازشریعت خارج شدگانند امّا درحیطه ی انسانیّت ثابت قدم ،جوانمرد و پاکدامن باقی ماندگانند.
ولی: هم اسم خداست هم به معنی پیر و راهنمای راه، هم به معنی یاروفادار
ولی شناسان: خداشناسان، حق شناسانی که رندان وقلندران راخوب می شناختند ونیک می دانستند که رندان، جوانمرد آزاد اندیش و وارستگانند.
معنی بیت: دراین ولایت به وارستگان پاکدامن به بهانه ی اینکه ظاهری گناهکار وآلوده دارند کسی یک جُرعه آب هم نمی دهد! گویا حق شناسان که به ظاهرقضاوت نمی کنند ورندان راخوب می شناختند ازاینجاهجرت کرده ورفته اند.
کس نمی گوید که یاری داشت حقّ دوستی
حق شناسان راچه حال افتادیاران راچه شد؟
درزلفِ چون کمندش ای دل مپیچ کانجا
سرها بُریده بینی بی جُرم و بی جنایت
حافظ دراینجا خطاب به دل خویش می گوید امّا درحقیقت گوشه وکنایه به معشوق می زند ونامهربانی اورا به رُخش می کشد.به در می گوید تادیواربشنود.
معنی بیت: ای دل زلف معشوق (شاه شجاع) همچون کمندیست که عاشقان رابه دام انداخته وبه بند می کشد، بدان سمت مرو که درآنجا سرهای بیگناه زیادی بی آنکه جرم وجنایتی مرتکب شده باشندبُریده شده اند.
زلف دلبردام راه وغمزه اش تیربلاست
یاد دارای دل که چندینت نصیحت می کنم
چشمت بغمزه ماراخون خوردومیپسندی
جانا روا نباشد خونریز را حمایت
غمزه: ناز و کرشمه ی مغرورانه
معنی بیت: چشمانت خونِ ماعاشقانت را به تیر عشوه وناز مغرورانه می ریزد وخون مارامی مکد، ای محبوب شایسته نیست که به جای حمایت ازعاشقانِ مظلوم، ازچشمان جفاکار و خونریز حمایت کنی.
ازچشم خودبپرس که مارا که می کُشد
جانا گناه طالع وجُرم ستاره نیست
دراین شبِ سیاهم گم گشت راهِ مقصود
از گوشهای برون آی ای کوکبِ هدایت
مقصود: هدف
کوکب: ستاره.
کوکب هدایت: درقدیم کاروانها شبها راهِ مسیر درست را ازطریق جهتِ ستارگان پیدامی کردند. حافظ اشاره به این موضوع دست به خَلق مضمونی نغز زده است.
معنی بیت: دراین ازدحام افکارمتنوّع وعقایدِ گوناگون، همانند این است که درشبِ ظلمانی راهِ خویش راگم کرده ام ای ستاره ی هدایت بخش، ازگوشه ای بیرون آی وراه درست رانشانم بده.
حافظ جستجوگرصادقیست. وقتی راه راگم می کند صادقانه اقرارمی کند که گم کرده راه است. امّازاهدِ ریاکار، مغرورِ وخودپسند اطمینان دارد که جایی که ایستاده مرکززمین، وتنها مخلوق ِ نورچشمی خداونداست و راه ریاکاری وفریب خلق تنها راهِ رستگاری اوست!
دیده ها درطلبِ لعل یمانی خون شد
یارب آن کوکب رخشان به یمن بازرسان
ازهرطرف که رفتم جزوحشتم نیفزود
زنهار ازاین بیابان وین راه بینهایت
معنی بیت: تقرّق وکثرت، پریشانی زا، فریب دهنده واغوا کننده است. ازهرسو که رفتم فقط به وحشتم افزوده شده وهراسناک ترشدم به خدای خودپناه می برم ازاین بیابان بی انتها وراهِ بی پایان.
شبِ ظلمت وبیابان به کجاتوان رسیدن
مگرآنکه شمع رویت به رهم چراغ دارد
ای آفتاب خوبان میجوشد اندرونم
یک ساعتم بگنجان در سایه عنایت
آفتاب خوبان: استعاره ازمعشوق است
دراین بیت حافظ هنرنمایی ِ زیبایی کرده است. معشوق به آفتاب تشبیه شده وعاشق ساده دل می خواهد درسایه بیاسایدغافل ازآنکه اصلاً آفتاب سایه ندارد! (کنایه وگوشه زدن به معشوق ازنوع حافظانه)
آفتاب زندگی بخش است امّا اگرکسی یاچیزی بیش ازحدّ درمعرض تابش آن قرارگیرد می جوشاند ومی سوزاند ومی میراند. حافظِ با گفتن " ای آفتاب خوبان می جوشد اندرونم" به معشوق خویش می رساند که درچنین شرایطی قرارگرفته واگرمورد عنایت قرارنگیردازبین می رود.
معنی بیت: ای معشوق، که چون خورشیدتابان گرمابخش دلهای عاشقانی، اندرونم ازآتش اشتیاق می جوشد فکری به حال من کن ومرامشمول عنایات خویش قرارده.
چون کائنات به بوی توزنده اند
ای آفتاب سایه زمابرمدارهم
این راه را نهایت صورت کجا توان بست
کش صد هزار منزل بیش است در بدایت
بدایت: آغاز.
معنی بیت:
این راه بی پایان را چگونه می توان پیمود؟ درتصوّرهم نمی گنجد که بتوان این راه طولانی را به پایان بُرد راهی که بیش ازصدها هزار منزل درهمان ابتدای راه نموداراست.
نکته ی قابل تامّل این بیت دراین است که برای کشف حقیقت ورسیدن به سرمنزل مقصود، راههای فراوانی وجود دارد، باورها،عقاید واندیشه ها متفاوت وگوناگون وبی شمارند. چگونه انسان می تواندبا این وقتِ کم و امکانات محدودی که در اختیاردارد این همه کثرت وتعدّد واختلاف دراندیشه ها وادیان وعقاید را بکاود وبسنجد وسپس راه درست را انتخاب کند؟ چگونه؟
گفتگوهاست دراین راه که جان بگدازد
هدکسی عربده ای این که مبین آن که مپرس
هر چند بردی آبم روی از درت نتابم
جورازحبیب خوشتر کز مدّعی رعایت
بردی آبم: آبرویم را برباد دادی.
روی از درت نتابم: از آستان تو روی روی بر نخواهم گرفت
جور:جفا وستم،نامهربانی
مدّعی: کسانی که به دروغ ادّعایی چیزی دارند که ندارند.
معنی بیت: بااینکه مرا درمیان دوستان و دشمنان، بی آبرو کردی وخواروخفیف شدم امّا من به هیچ وجه ازتودلگیرنیستم هرچه ازدوست رسد نیکوست. توجورو جفا درحقّ من بکنی بهترازمحبّت دیگران است من ازآستان بارگاه تو رویگردان نخواهم شد.
حافظ ازجور توحاشا که بگرداند روی
من ازآن روز که دربندِ تواَم آزادم
عشقت رسدبه فریاداَرخودبسان حافظ
قرآن ز بر بخوانی در چارده روایت
چارده روایت: بعضی ازآنهاکه به چهارده معصوم(ع) ارادت دارند عجولانه به هرعدد چهارده که می رسند ناآگاهانه هرطوری شده می خواهند آن رابه چهارده معصوم مرتبط سازند که این کاربسیارنسنجیده هست ودرحقیقت جفا درحق چهارده معصوم، جفا درحق شاعر وجفا درحق خوشان است. چراکه چهارده معصوم خودشخصاًآنقدر بزرگوار هستند که نیازی به اینکارهای نسنجیده ندارند. به ویژه دراین بیت که بارمعنایی منفی هست یعنی اگرچارده روایت رابه معنای چهارده معصوم بگیریم درآنصورت چنین معنایی نادرست حاصل خواهدآمد:
"اگرهم مانند حافظ قرآن رابتوانی ازحفظ بخوانی وباچهارده معصوم نیزمانوس بوده باشی بازهم رستگارنخواهی بود تنها عشق است که اگرداشته باشی به دادوفریادِ توخواهدرسید!" چنانکه ملاحظه می شود می بینیم که ارتباط دادن متعصّبانه ی هرچیزی به امامان معصوم نه تنها ثمری درپی نداردبلکه بیشتراوقات جفادرحق این بزرگواران نیزمی گردد.
"چارده روایت" یعنی چهارده نوع خوانش،به چهارده لحن وصوت متفاوت قرآن قرائت نمودن که معروفترینش همان روایتِ حفص از عاصم است وربطی به چهارده معصوم ندارد.
به سان: به مانند
عشقت رسد به فریاد: عشق است که تورا نجات خواهد داد به دادت خواهدرسید.
دراین بیت روی سخن با زاهدانیست که تنها به حفظ کردن وقرائت خوش قرآن دلخوش کرده وبدون داشتن اَعمال نیک مانندِ عشقورزی، محبّت به دیگران، ونیکوکاری چنین می پندارند که تنهابا صدای خوش قرآن خواندن رستگار خواهندشد. رستگاری تنها درسایه ی خدمت به خلق،بی آزاری وپاک باطنیست نه چیزدیگر. امروزه نیز شاهدهستیم که چه بسیارقاریانی که قرآن راباصدای دل انگیزی قرائت می کنند لیکن دارای قلبی پلید،گناهکار وکثیف هستند واعمالی ضداخلاقی وضدانسانی مرتکب می شوند. سربازان داعش نمونه ی بارز این ادّعاهستند.
معنی بیت: حتی اگر به مانند حافظ بتوانی تمام قرآن راحفظ کرده و با صوت زیبا وبه چهارده روایت قرائت کنی، بازتضمینی نیست که تو رستگار شوی اگرعشق درکارتو نباشد،اگرمحبّت به اطرافیان نکنی اگرباخدا وخلق عشقبازی نکنی، بعیداست که رستگارشوی. امّا اگر اجازه دهی عشق درتمام وجودت جریان پیداکند وسرلوحه ی اموراتت باشد، بندگیِ خداوند بشرط عاشقانه کنی وبه پیرامونت ازوَرای شیشه های آبی ِعینک عشق بنگری بی تردید عشق به دادِ توخواهد رسید وتورستگارخواهی شد.
حافظ هرآنکه عشق نورزید ووصل خواست
احرام ِ طوفِ کعبه ی دل بی وضوببست
- ۹۹/۰۹/۲۶
- ۴۰۴ نمایش