حافظانه

شرح غزلیات حافظ

حافظانه

شرح غزلیات حافظ

برداشتهای شخصی من از غــزلهای پیامبر عشق و ادب حضــرت حافـظ

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
بایگانی
آخرین نظرات

اگر چه عرضِ هنر پیش یار بی‌ادبیست

سه شنبه, ۲ دی ۱۳۹۹، ۱۲:۰۹ ق.ظ



اگر چه عرضِ هنر پیش یار بی‌ادبیست
زبان خموش ولیکن دهان پر از عربیست

درقدیم به زبان عربی شعروغزل سرودن هنر ویژه ای محسوب می شده ونشان ازتسلّطِ شاعربه زبان عربی داشت. شان نزول این غزل احتمالاً چنین بوده باشد که شاه شجاع، انیسِ دل ومونس جان حافظ، به عربی شعری سروده ،و به رسم آن روزگاران، ازدوستان شاعر خودتقاضا نموده که دراستقبال ازآن غزلی به زبان عربی بسرایند.
 لیکن بنظر نگارنده ی این مطلب ،چنانکه ازاشعار حافظ برمی آید به رغم آنکه او تسلّط کافی برزبان عربی داشته، شخصاً تمایلی به سرودن شعر دراین زبان نداشته وترجیح می داده بیشتر به زبان دَری وپارسی شعربسراید. ضمن آنکه حافظ می دانسته که اگردراستقبال ازشعر شاه شجاع غزلی بسراید قطع یقین نتیجه برای شاه شجاع چیزی جزسرافکندگی وخفّت نخواهدبود. ازاین رو با بهانه آوردنِ اینکه، عرض هنر وخودنمایی دربرابر یار بی ادبی محسوب می گردد ازاین کارطفره رفته است. لیکن می بینیم که رندانه به مخاطبین خویش این نکته را رسانیده که من تسلّط کافی به عربی دارم واگر بخواهم بهترازشاه شجاع ودیگران شعرعربی می سرایم لیکن میل باطنی به اینکارراندارم....... 
عَرض بافتحه به معنای نشان دادن وآشکارکردن 
عِرض با کسره:ناموس وآبرو،حسب ونسب که آدمی برآن ببالد وفخر ورزد. 
عِرض هنر: نشان دادن هنر وفضیلت وآشکارکردن مهارت، خودنمایی وفخرفروشی 
دهان پرازعربیست: تسلّط کافی برزبان عربی دارم واگر دهان بازکنم شعر وغزل عربیست که فرومی ریزد.
معنی بیت: با اینکه نشان دادن مهارت و توانمندی درحضوریار، نشانه وبُرهان بی ادبیست، بااینکه حتّا گفتن ِ این نکته نیز درمَحضریار نشانه ی بی ادبی می باشد لیکن(این رامی گویم تامدّعیان بدانند) من به زبان عربی کاملاً مسلّط هستم، دهانم پُرازمضامین وعبارات عربیست و اگرلب بازکنم شعر وغزل عربی بیرون می ریزد ولی خودم بنا به دلایلی که برای خودم دارم زبانم راخاموش کرده ودوست ندارم به عربی شعربگویم.
چوعندلیب، فصاحت فروشد ای حافظ
توقدر او به سخن گفتن دری بشکن



پَری نُهفته رُخ و دیو در کرشمه ی حُسن
بسوخت دیده زحیرت که این چه بوالعجبیست

پری نهفته رخ : به نظرمی رسد که منظور از "پَری" خودحافظ است که روی خودراپوشانده وازشعرگفتن به زبان عربی شانه خالی کرده است ومتقابلاً مدّعیان با خالی دیدن میدان، ازروی چاپلوسی وتملّق،بازبان قاصرخویش، به درخواست شاه وارد میدان شده وبه زبان عربی شعرگفته اند، بَه بَه وچَه چَه گفتن آنها را به یکدیگر چنانکه درمحافل شعرخوانی رسم است حافظ با عبارت "دیودرکرشمه ی حُسن"  تعبیر کرده است.
این چه بوالعجبیست: این چه نوع چشم‌بندی وشعبده بازیست.  
معنی بیت: آنکه پری روی وفرشته خوهست وآنکه باید به جلوه درآید وعشوه وکِرشمه کندروی خویش پنهان کرده است! دیو میدان راخالی دیده ومشغول کرشمه فروشیست! شگفتا دیدگانم ازچیزی که می بیند ازحیرت می سوزد، آخراین چه شعبده بازیست!!
حافظ ببرتوگوی فصاحت که مدّعی
هیچش هنرنبود وخبرنیزهم نداشت



در این چمن گل بی خارکس نچید آری
چراغ مصطفوی با شرار بولهبیست
چراغ مصطفوی : "مصطفی" از القاب  پیامبر اسلام است چراغی که به دست اوروشن شده است. 
"باشراربولهبیست": ابولهب ،کنیه ی عموی پیامبر است که سرسختانه بابرادرزاده ی خویش دشمنی ومخالفت می ورزید.
درتاییدِ وادامه ی بیتِ می فرماید: 
آری همیشه چنین بوده وچنین نیزخواهدبود. هیچکس دراین دنیا گل بی خارنچیده است. همانگونه که  درکنارهرگلی خاری هست می بینیم که درمقابله باچراغی نیز که پیامبراسلام روشن کرد زبانه های آتش کینه ی ابولهب قراردارد. دربرابرهرپدیده ای مانعی ومشکلاتی وجود دارد وهیچ چیز به راحتی دردسترس نیست.
 برمِهرچرخ وشیوه ی اواعتمادنیست
ای وای برکسی که شدایمن زمکروی



سبب مپرس که چرخ ازچه سفله پرورشد
که کام بخشی او را بهانه بی سببیست
سفله پرور:  بد سرشت پرور،فرومایه پرور
درادامه  وتایید سخنان قبلی ،معنی بیت:
رسم روزگاربرهمین منوال است، علّت رامپرس ازاَزل همینطوری بوده است. این قانون طبیعت است که خاروخَس برروی دریا می نشیند وگوهر درقعر آن! کسی نمی داند چرا وچگونه چنین قانونی وضع شده است! فرومایگان اغلب دارای اقبال نیکو وکامروا هستند، لیکن اهل دانش وفضل همیشه دررنج ومصیبت گرفتارانند! چرخ بی هیچ علّتِ قانع کننده ای،سفلگان وفرودستان رابه بالامی برد وکامروامی سازد. 
اشاره به همان مدّعیانیست که ماهیّتِ دیو دارند وجای پریان عشوه گری می کنند وبه آنچه که ندارند وانمود می کنند وریا وتظاهرمی ورزند، حافظ ازروزگار گِله مند است که چرا به آنها فرصتِ عشوه گری می دهد ومشتشان را وا نمی کند تا پوچ بودنشان برملا گردد! 
حافظ مدار امید فرج ازمدارچرخ
داردهزارعیب وندارد تفضّلی



به نیم جو نخرم طاق خانقاه و رُباط
مرا که مَصطبه ایوان و پای خم طنبیست
طاق: ایوان، آسمان،سقف قوسی‌شکل که با آجر بر روی اتاق، درگاه، پل، یا جای دیگر می‌سازند
خانقاه: مکانی که صوفیان ودرویشان درآنجا به پرهیزگاری می پردازند.
رُباط: دنیا، کاروانسرا، محل استراحتگاه مسافرین در وسط راه. 
مَصطبه: مکان مخصوصی که اندکی از سطح زمین یا کف اتاق بلندتر باشد و کسی بر آن بنشیند؛ سکو؛ تخت. دراینجا منظورسکویی هست که درمیخانه هاتعبیه می شد.
طَنبی:  تالار وایوان،شاه نشین
مراپای خُم طنبیست: یعنی پای خُم برای من تالاری مجلّل است. نشستن درپای خم برای من بهترازآن است که درتالاربنشینم.
معنی بیت: برای من که مصطبه ی میکده ها ایوان ونشستن به پای خُم شراب، تالاری مُجلّل است، هرگز ایوان وتالار خانقاه واین جهان فانی را به نیم جو نمی خرم. برای من دنیا هیچ جذابیّتی ندارد درکنارخُم ِشراب نشستن برای من بهترازاین است که دربالاترین نقطه نشسته وبه شاه نشین ِ تالار این دنیا تکیه بزنم. شراب به من لذّت وآرامش می بخشد و مرا ازشر وشور دنیا می رهاند.
شراب تلخ می خواهم که مردافکن بودزورش
که تا یکدم بیاسایم زدنیا وشر وشورش



جمالِ دختر رَز نور چشم ماست مگر
که در نقابِ زجاجی و پرده ی عنبیست
دختر رز: بنت‌العنب، کنایه از شراب. 
زُجاجی: گوهرشفّاف، شیشه‌یی. اشاره به زجاجیه است ،ماده‌ای شفّاف شبیه ژلاتین که در حفره ی درونی کُره ی چشم بین عدسی و شبکیه قرار دارد. شراب ابتدا به نورچشم تشبیه شده ،سپس  به این ماده ی شفّاف تشبیه شده که پشتِ پرده ی شیشه ای انگورپنهان است،همانگونه که زجاجیه درچشم جای گرفته است.
نقاب زجاجی همان پوست شیشه سان انگوراست که درون آن دیده می شود. حافظ وقتی می خواهد ازشراب سخن بگوید بهترین وبِکرترین مضامین راخَلق می کند.
عنب: انگور ضمن آنکه اشاره به پرده ی عنبیه ی چشم،(غشاء) نیزاشاره دارد. حافظ باهنرمندی وبه مددِ نبوغ بی مثال خویش، "نورچشم ،زجاجیه وعنبیه ی چشم آدمی" را با ساختار انگور،پوست ودرون آن که مایه ی شراب است درهم آمیخته است.
معنی بیت:سیمای زیبای دخترشراب گویی که نورچشمان ماست. دانه ی انگورچه شباهتی به ساختارچشم ما دارد! شراب دردل انگور همانگونه جای گرفته که زجاجیه درچشمان ما ودرپشت پرده ی عنبیه!! شمایل دانه ی انگور فقط ازلحاظ ظاهری شبیه چشمان آدمی نیست بلکه نورچشم ماست!
همّت عالی طلب جام مرصّع گومباش
رند را آب عنب یاقوتِ رمّانی بُوَد



هزار عقل و ادب داشتم من ای خواجه
کنون که مست خرابم صلاح بی‌ادبیست
دراین بیت نکته ی بسیارلطیفی نهفته است ومتاسّفانه ازدیدِ اغلبِ شارحان محترم پوشیده مانده است وآن اینکه چرا حافظ می فرماید صلاح بی ادبیست؟ مگر حافظ چه چیزی گفته که خودنیز تاییدکرده که مرتکبِ بی ادبی شده است؟
این بیت باظرافتِ حافظانه ای ذهن مخاطبین را به مطلع غزل برگشت می دهد. درآنجا دیدیم که جناب حافظ فرمودند درمحضریارهنرنمایی کردن وبه زبان عربی شعرگفتن نشانه ی بی ادبیست. ودیدیم که درهمان بیت فرمودند دهانم پرازعربیست. حالا دراینجا (بیتِ پیشین) حافظ خواسته یک چشمه ازهنرش رابه رُخ مدّعیان بکشد ونبوغ خارق العاده ی خویش را در معرض نمایش قراردهد هرچند که به گفته ی خود بی ادبی محسوب شود. اوباهنرمندی، دختر رز را ازواژه ی عربی بنت العنب گرفته ودرمصرع اول نشانده وواژگان ِ : نقاب، زجاجی وعنبی را که هرسه عربی هستند درمصرع دوّم بکارگرفته ومضمونی ناب وبی نظیرخَلق کرده تاحساب کار رابه دست مدّعیان داده باشد. 
معنی بیت: ای بزرگوار من همانگونه که درمطلع غزل یادآورشدم به آداب واصول ادب آشنایی دارم وخود نیزاهل ادب وخردورزی هستم لیکن چون مستِ بودم مرتکبِ بی ادبی شدم.
حافظا علم وادب وَرز که درمجلس شاه 
هرکه رانیست ادب لایق صحبت نبُود



بیارمی که چوحافظ هزارم استظهار
به گریه ی سحری ونیازنیم شبیست
استظهار: امیدواربودن، اطمینان داشتن، پشت‌گرمی، تکیه و اتکاء داشتن به چیزی.
معنی بیت: باده بیاور که همانندِ حافظ ،هزارامید واطمینان دارم که خداوندِ بخشایشگر، گناهِ باده نوشی را  به گریه های سحرگاهی ورازو نیازهای نیم‌شبی، نادیده خواهدگرفت وخواهد بخشید.
هاتفی ازگوشه ی میخانه دوش
گفت ببخشند گنه می بنوش
لطفِ خدابیشترازجُرم ماست
نکته ی سربسته چه دانی خموش

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۹/۱۰/۰۲
رضا ساقی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی