خیال روی تـو چـون بگذرد به گلشن چشم
پنجشنبه, ۲۷ آذر ۱۳۹۹، ۰۴:۳۰ ب.ظ
خیال روی توچون بگذردبه گلشن چشم
دل از پی نظر آیدبه سوی روزن چشم
"خیال": تصوّر ، تصویری که در ذهن آدمی نقش میبندد ودرچشمانش متجلّی می گردد.
"گلشن": گـلـزار ، گلسـتـان "گلشنِ چشم": چشم به گلشن تشبیه شده است از آن روی که تصـاویـرِزیبایِ رخساره ی همچون گلِ معشوق، در چشم به نمایش درآمده است آن را به گلزاری تبدیل کرده است.
"ازپی نـظـرآید": به منظورتماشا کردن می آید.
"روزن": پـنـجـره ، دریچه
"روزن چشم": دل ِ شیدای خودرابه پشت پنجرهی چشم روانه کرده تاازطریق روزنه های چشم به تماشای تصاویرخیالی دلـبـر بپـردازد . معنی بـیـت : وقتی تصاویر ذهنیِ رخسار زیبای تـو از مقابل چشمانم می گذرند چشمانم را به گلـزاری تـبـدیـل میکنند، دلـم مشتاق وبی قرارمی شودبه منظور تماشاکردن،از سینه به طرف پنجرهی چشمانم میآیـدوبه تماشای تصاویرخیالی تومی نشیند.حافظِ شیدا به اندازه ای ازخیال رخساردوست لذت می برد که می فرماید:درآتش اَرخیال رخش دست می دهدساقی بیا که نیست زدوزخ شکایتی
ســزای تـکیـه گـهـت مـنـظـری نـمـیبـیـنـم
مـنـم ز عـالم و ایـن گـوشـه مـُعیـّن چـشم
"سـزا" : درخور ، شایسته
"تکیهگه" : جای تکیه دادن و راحت نشستن "مـنـظـر" : جای تماشا "مـُعـَیـّن" : مشخـّص و ویژه ، . گوشه ی معیّن چشم معنای شاه نشین یابهترین نقطه ی چشم رانیزدارد.معنی بیت:تـمـاشـاگاهی که برازنده و شـایـسـتـه بوده باشد تا توبرآن تـکـیـه بزنی سـراغ نـدارم ، من از تمام دنیا تنها این گـوشـهی مشخص(شاه نشین چشمانم) را درخور تکیه زدن تومی بینم این من و این هم گوشه ی منحصربفردی که برای تکیه زدن توتعیین شده است. شاه نشین چشم من تکیه گه خیال تو ست جای دعاست شاه من بی تـو مباد جای تـو
بـیـا که لـَعــل و گــُهـر درنثار مَــقـدم تــو
ز گنج خانه دل میکشم بـه روزن چـشم
"لـَعـل" : یاقوت سرخرنگ، استعاره از اشک خونین
"گـُهـر" : مـروارید ، استعاره از اشک "مـَـقـدَم" محل قدم گذاشتن ، جای پـا ، پیش پـا "گنج خانهی دل" : دل را به گنج خانه تشبیه کرده که لعل و گهر (اشک) از آنجا بر میدارد و به چشم میآورد تا از طریق چشم نثار مقدم محبوب نماید.در ادبیات عاشقانه "دل" سرچشمهی اشک است. در نسخهی جامع دیـوان ، تـألـیـف "مسعود فرزاد" و نـیـز نسخهی "خانـلـری" به جای "روزن چشم" ، "مخـزن چشم" ضبط شده که بر متن ترجیح دارد ، زیرا هم با "لعل و گـهـر" و "گنج خانه" تناسب دارد و هم تـکـرار قافیه نـدارد . معنی بـیـت : ای محبوب وای معشوق من بیا که از گنج خانهی دلم، اشکـهـایی همچون یاقوت و مروارید را به چشمم میآورم تا به پـیـش پـای تـو نـثـار کـنـم .بارم ده ازکرم سوی خود تابه سوزدلدرپای دم به دم گهرازدیده بارمت
سحر سـرشـک روانم سـر خـرابی داشـت
گـرم نه خـون جگر میگـرفت دامن چشم
"سرشک" : اشک
"روان" : جاری "سـرِ" : با کسر آخر یعنی قصد چیزی داشتن "خرابی" : ویرانی ، ویران کردن "خون جگر" : کنایه از غم و غصّه است ، امـّا در اینجا همان خون دل است که به صورت اشک خونین از گوشهی چشم جاری میشود "دامن کسی گرفتن" : کنایه از مـتـوسـّل شدن ، مانع و سـدّ راه کسی شدن . معنی بـیـت : اشک قصـد داشت آنقدرازچشمانم بریزدتا (وجودم) را ویران کـنـد . سحرگاه اگر خون جگرم سـدّ راه اشک نمیشـدچه بساکه این اتّفاق رخ می داد. (خون وقتی بیرون آید لخته میشود و جلویِ روزنه های اشک را میگیرد و مانع از بیرون آمدن اشک میشود) اشک به سیلابی تشبیه شده که قصد داشته بنیاد وجود شاعرراویران کند لیکن خون جگرمانع شده است.پاک کن چهره ی حافظ به سر زلف زاشکترسم این سیل دمادم ببرد بنیادم
نـخـست روز که یدم رخ تـو دل مـیگـفـت
اگر رسد خـلـلـی خون من به گـردن چـشم
"خلـل" : آسیب
"خون من به گردن چشم" : مسئولیت ریخته شدن خون من بر گردن چشم است که بانظربازی سبب رخ دادن این حادثه شده است. . معنی بـیـت : همان روز اوّل که چشمم به چـهـرهی زیبا و دلـربـای تـو افتاد ، دلـم گفت اگر در راه این عشق آسیبی به من برسد یاکشته شوم مسئولیتـش بر عـهـدهی چشم است.دل بسی خون به کف آورد ولی دیـده بـریـخـت الله الله ، کـه تـلـف کـــرد و کـه انـدوخـتـه بـود!
به بوی مژدهی وصل توتاسحر شب دوش
بـه راه بـاد نهادم چـراغ روشن چـشـم
"بـو" : ایهام دارد : 1- رایحه و عطر 2- امید و آرزو
"مـژده" : نـویـد ، خـبـر خوش "شب دوش" : دیـشـب "به راه بـاد نهـادن" رابعضی ازشارحین کنایه از دست دادن و ازبین بردن دانسته اند درحالی که چنین برداشتی باجهان بینی حافظ مطابقت ندارد حافظ هرگزحسرت چیزی راکه در راه معشوق داده نمی خورد وازدادن جان نیزدریغ نمی کند. دراینجا منظورازباد همان بادصباست که رابط میان عاشق ومعشوق است بوی معشوق رابه عشّاق می رساندو وپیغام عشّاق رابه معشوق. "چراغ روشن چشم" : چشم به چراغی روشن تشبیه شده است . معنی بـیـت : به امـیـد ایـنـکه مژده ی خوش وصال تو راازبادصبا دریافت کنم دیشب تاسحرگاهان چراغ روشن چشمانم رادرمسیربادصبانهادم و چشم انتظـاربودم تاشایدپیغامی ازتودریافت کنم. گربادفتنه هردوجهان رابه هم زندما وچراغ چشم ورهِ انتظاردوست
به مردمی، کـه دل دردمند حافظ را
مزن به ناوک دلدوز مردم افکن چـشـم
"بـه" : حرف سوگند است
به "مردمی" : به آدمـیـّت سوگند. "نـاوک" : تـیـر کوچک ، استعاره از مـژگان "دلـدوز" : دلـخراش "مردم افکن" :بسیارقوی و مردم کـُش معنی بـیـت : به آدمـیـّت سوگندت میدهم که دل مجروح و درد کـشیـدهی مـرا باتـیـر دلخراش و آدم کـُشِ مـژگانت هـدف قـرار مده .جان دارازیّ توبادا که یقین می دانمدرکمان ناوک مژگان توبی چیزی نیست
- ۹۹/۰۹/۲۷
- ۴۹۵ نمایش